گلستان سعدی

گلستان سعدی
با سعدی در گلستان؛ قاضی ار با ما نشیند، برفشاند دست را / محتسِب گر می خورد، معذور دارد مست را (+صدا)

با سعدی در گلستان؛ قاضی ار با ما نشیند، برفشاند دست را / محتسِب گر می خورد، معذور دارد مست را (+صدا)

چندان‌که مرا شیخِ اَجَلّ، ابوالفرج بن جوزی، رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِ، ترکِ سَماع فرمودی و به خلوت و عُزلت اشارت کردی، عُنْفُوانِ شَبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب
۱۴۰۴/۰۱/۳۰ ۱۴:۰۰

با سعدی در گلستان : با سیه‌دل چه سود گفتن وعظ؟ / نرود میخِ آهنی، در سنگ (+صدا)

لقمان حکیم اندر آن کاروان بود. یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه‌ای گویی تا طرفی از مالِ ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت: دریغ کلمهٔ حکمت با ایشان گفتن.
۱۴۰۴/۰۱/۲۷ ۱۲:۰۰
با سعدی در گلستان : شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست / چون روز آمد، بمرد و بیمار بزیست (+صدا)

با سعدی در گلستان : شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست / چون روز آمد، بمرد و بیمار بزیست (+صدا)

اشتر سواری گفتش: ای درویش کجا می‌روی؟! برگرد که به سختی بمیری. نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت. چون به نَخْلهٔ محمود در رسیدیم، توانگر را اجل فرا رسید. درویش به بالینش فراز آمد و گفت: «ما به سختی بنمردیم و تو بر بختی بمردی.»
۱۴۰۴/۰۱/۱۹ ۱۲:۲۱
با سعدی در گلستان : دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی / بازارِ خویش و آتشِ ما تیز می‌کنی (+صدا)

با سعدی در گلستان : دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی / بازارِ خویش و آتشِ ما تیز می‌کنی (+صدا)

یکی از صُلَحایِ لبنان که مَقاماتِ او در دیارِ عرب مذکور بود و کرامات مشهور، به جامعِ دِمشق در آمد و بر کنار بِرکهٔ کَلّاسه طهارت همی‌ساخت؛ پایش بلغزید و به حوض در افتاد و به مشقّت از آن جایگه خلاص یافت.
۱۴۰۳/۱۲/۲۰ ۱۱:۲۳
آخرین اخبار
پربازدید ها