عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - در دنیای پهلوانی و شکوهمند شاهنامه، گاهی شخصیتهایی ظاهر میشوند که نه با نیروی بازو، بلکه با زبان و نیرنگ سرنوشت ملتها را تغییر میدهند. یکی از بارزترین این چهرهها گرسیوز است: برادر افراسیاب و مشاور مورد اعتماد او، که حسادت و بددلیاش تراژدیهایی خونین، از جمله مرگ سیاوش را رقم زد.
گرسیوز برادر شاه توران (افراسیاب) است. او در دستگاه حکومت توران نقشی پررنگ دارد و به ظاهر مشاور و خیرخواه شاه است، اما شاهنامه او را بیشتر بهعنوان فتنهگر و سخنچین میشناسد. فردوسی از او با عناوین گرسیوز دامساز و گرسیوز حیلهساز یاد میکند.
فردوسی از همان آغاز معرفی او، بر ویژگی زبانبازی و نیرنگش تأکید میکند. گرسیوز قدرت نظامی چندانی ندارد و کمتر در میدان جنگ دیده میشود، اما حضورش در صحنههای تصمیمگیری سیاسی بسیار پررنگ است.
مشهورترین و سرنوشتسازترین اقدام گرسیوز، تحریک افراسیاب علیه سیاوش است. سیاوش، شاهزادۀ پاکنهاد ایرانی که به توران پناه برده بود، در آغاز مورد احترام افراسیاب بود و حتی با دختر او ازدواج کرد. اما این صلح و آرامش با ورود گرسیوز به هم خورد.
گرسیوز که از جایگاه و محبوبیت سیاوش در توران در حسد بود، در گوش افراسیاب بسی سخنها علیه سیاوش گفت و با سخنانش، بذر تردید در دل افراسیاب کاشته شد. او بارها با تکرار اینکه سیاوش نیرنگی در سر دارد، برادرش را به بدگمانی بیشتر سوق داد. سرانجام، این وسوسهها باعث شد افراسیاب فرمان قتل سیاوش را بدهد و بزرگترین تراژدی شاهنامه رقم بخورد.
فتنهگری گرسیوز تنها به ماجرای سیاوش محدود نشد. او در موارد دیگری نیز مشورتهای نادرست داد و موجب تصمیمهای اشتباه افراسیاب شد. در نبردهای مختلف، او بیشتر به دنبال حفظ جایگاه خودش در دربار بود تا خیرخواهی برای توران.
این ویژگی بارها مورد نکوهش پهلوانان بزرگ تورانی، بویژه پیران ویسه، قرار میگیرد. پیران که خود نماد خرد و انسانیت است، بارها سعی میکند افراسیاب را از گوش دادن به گرسیوز برحذر دارد، اما شاه توران گوش شنوا ندارد.
فردوسی بارها تضاد سخنان پیران ویسه و گرسیوز را در قالب ابیاتی اندوهبار به تصویر میکشد؛ تضادی که در واقع چیزی نبود جز تقابل نیکخواهی و بدخواهی.
گرسیوز سرنوشتی پر از نکوهش دارد. پس از مرگ سیاوش و آغاز قیامهای خونین ایرانیان، بسیاری از بزرگان توران از او بیزاری میجویند. او گرچه به ظاهر در کنار افراسیاب باقی میماند، اما جایگاهش هرگز دوباره استوار نمیشود و نامش در شاهنامه با ننگ و خیانت پیوند میخورد.
گرسیوز
گرسیوز در حقیقت نمایندۀ نوعی قدرتطلبی بیعمل و حسادتبار است. او برخلاف پهلوانان، نه بازویی توانا دارد و نه دلیر است، اما با فتنهگری و سخنچینی میتواند پهلوانان و شاهان را به جان هم بیندازد.
اگر گودرز نماد خرد و وفاداری است، گرسیوز نماد نیرنگ و بدگمانی است. او نشان میدهد که حتی در جهان پهلوانی شاهنامه، سرنوشتها همیشه با شمشیر رقم نمیخورند؛ گاهی یک زبان فتنهگر میتواند سرزمینها را به آتش بکشد.
گرسیوز که عامل اصلی کشتهشدن سیاوش بود، سرانجام به دستور به دستور کیخسرو شاه ایران کشته شد. کیخسرو فرزند سیاوش و فرنگیس دختر افراسیاب بود. در واقع کیخسرو نوۀ کیکاووس (پادشاه ایران) و افراسیاب (پادشاه توران) بود.
گرسیوز هم، چنانکه در ابتدا گفتیم، برادر افراسیاب و عموی فرنگیس (دختر افراسیاب) بود. بنابراین کیخسرو عموی مادر خودش را کشت تا انتقام پدرش (سیاوش) را گرفته باشد.
کشته شدن سیاوش به فرمان افراسیاب
افراسیاب به غیر از گرسیوز، برادر دیگری هم داشت به نام اَغریرَث. اغریرث در شاهنامه شخصیتی مثبت دارد و گرسیوز، چنانکه گفتیم، شخصیتی منفی. با این حال نباید ناگفته گذاشت که گرسیوز از خوبی به بدی پویید. یعنی پویایی شخصیت او، به تدریج موجب تغییر صفاتش شد وگرنه او در ابتدا به عنوان یک انسان خوب در شاهنامه تصویر شده است ولی به تدریج از نیکی به بدی گرایید و عاقبتش چنان شد که نباید. افراسیاب و گرسیوز و اغریرث پسران پشنگ بودند.
دربارۀ نام گرسیوز هم برخی از محققان گفتهاند که این نام به معنای "کماستقامت" است؛ چراکه واژۀ کَرسیوز در اوستا به صورت کَرِسیوَزدَ به کار رفته که "کرسیه" به معنای لاغر و "وَزدَه" به معنای پایداری است. هم از این رو گرسیوز را کمطاقت معنا کردهاند؛ معنایی که البته با شخصیت گرسیوز در شاهنامه نیز همخوانی دارد چراکه گرسیوز در برابر وسوسهها و حسادتهایی که ممکن است گریبانگیر هر انسانی شود، کمطاقت بود و از راه "راستی" برون شد و به وادی "بدی" درافتاد.