۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۷۰۳۷
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۷ - ۲۰-۰۷-۱۳۸۸
کد ۸۷۰۳۷
انتشار: ۰۹:۱۷ - ۲۰-۰۷-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


جام جم: هدفمند كردن يارانه‌ها و مساله قيمت

«هدفمند كردن يارانه‌ها و مساله قيمت»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جام جم به قلم حميد اسدي است كه در آن مي‌خوانيد؛
مجلس شوراي اسلامي سرانجام روز گذشته به انتظار چند ماهه براي بررسي لايحه هدفمند كردن يارانه‌ها پايان داد و با تصويب كليات اين لايحه، راه را براي بزرگ‌ترين تحول اقتصادي كشور در سال‌هاي اخير باز كرد. راي بالاي نمايندگان به كليات لايحه نيز نشان داد كه در مجلس، عزم جدي براي حل معضل يارانه‌ها وجود دارد.

تصور عمومي از موضوع هدفمند كردن يارانه‌ها بويژه از زماني كه به صورت جدي از سوي آقاي احمدي‌نژاد مطرح شد، با نوعي دلهره و البته اميدواري همراه بوده است. جنبه نگران‌كننده ماجرا براي عموم مردم از آنجا ناشي مي‌شود كه به هر حال با هدفمند شدن يارانه‌ها قيمت حامل‌هاي انرژي هر چند در يك بازه زماني چند ساله به سطح قيمت‌هاي تمام شده خواهد رسيد و ديگر از انرژي ارزان در كشور خبري نخواهد بود. طبيعي است در نتيجه چنين فرآيندي هزينه خانوارها بشدت افزايش خواهد يافت و دست زدن به هر كاري كه معيشت مردم را تحت تاثير قرار دهد، ممكن است موجي از نگراني و دلهره چه در ميان مجريان و چه در ميان مردم به وجود آورد و شايد به خاطر همين نگراني‌ها بود كه دردولت‌هاي گذشته هيچ‌گاه امكان وقوع اين تحول بزرگ در كشور فراهم نشد. از اين نظر، شجاعت دولت در طراحي لايحه و نيز مجلس در پذيرش و بررسي آن قابل تحسين است.

در سوي ديگر ماجرا قرار است، بخشي از منابع ناشي از هدفمند كردن يارانه‌ها به صورت نقدي در اختيار 5 دهك جامعه قرار گيرد و همين مساله اميدواري زيادي را در دهك‌هاي پايين درآمدي كشور ايجاد كرده است. واقع امر هم همين است و طبق برآوردهاي اوليه، در صورت تصويب لايحه هدفمند كردن يارانه‌ها به شكل كنوني آن، هر خانوار 5 نفره در ماه مي‌تواند تا يكصد هزار تومان دريافت نقدي داشته باشد كه ظاهرا مكانيزم پرداخت آن از طريق «كارت‌هاي عدالت» خواهد بود اما ناگفته پيداست كه با توجه به افزايش قابل توجه يارانه حامل‌هاي انرژي، اين پرداخت‌هاي نقدي فقط زماني در كارت‌هاي عدالت 5 دهك باقي خواهد ماند كه آنها نيز مصرف حامل‌هاي انرژي و آب را به ميزان قابل اعتنايي كاهش دهند والا تمام اين دريافت نقدي بايد صرف پرداخت قبض‌هاي آب، برق، گاز و.... شود.

با اين حال نبايد فراموش كرد مساله اصلي هدفمند كردن يارانه ها، اين دو تلقي مثبت و منفي نيست. آنچه به عنوان ماحصل موضوعي به نام هدفمند كردن يارانه‌ها بيش از هر مساله ديگر بايد مورد توجه قرار گيرد، اصلاح مكانيزم معيوب قيمت‌گذاري در اقتصاد ايران است. هم اكنون به دليل قيمت‌گذاري معيوب انرژي در كشور كه زنجيره بسيار گسترده‌اي از كالاها را به دنبال خود مي‌كشد قطار اقتصاد ايران از ريل خارج شده و در مسيري پرسنگلاخ طي طريق مي‌كند.

چنانچه اجراي لايحه هدفمند كردن يارانه‌ها نهايتا به اين هدف ارزشمند دست پيدا كند، بايد گفت كه بزرگ‌ترين تحول اقتصادي چند دهه اخير اقتصادي ايران به وقوع پيوسته است. در شرايط كنوني به دليل قيمت‌گذاري دولتي و يارانه‌هاي غيرمستقيم پرداختي، مصرف انرژي در بخش خانگي ايران بسيار بالاتر از نرم‌هاي جهاني است و در بخش توليد هم قيمت تمام شده كالاهايي كه از انرژي ارزان استفاده مي‌كنند، قيمت واقعي نيست و نمي‌توان آن را با قيمت‌هاي جهاني مقايسه كرد اما با واقعي شدن قيمت انرژي، البته در يك فرآيند چند ساله، قطار اقتصاد به ريل خود بازخواهد گشت و آن وقت مي‌توان برآورد صحيحي از ميزان رقابت‌پذيري صنايع ايران در بازارهاي جهاني به دست آورد.

اصلاح مكانيزم قيمت، خود زمينه را براي تحولات بزرگ‌تر اقتصادي از جمله اجراي صحيح سياست‌هاي كلي اصل 44 و دستيابي به اهداف سند چشم‌انداز 20 ساله فراهم خواهد كرد. در عين حال، گام برداشتن در مسير پيشرفت و عدالت كه از سوي رهبر معظم انقلاب به عنوان هدف غايي دهه چهارم انقلاب مطرح شده است مستلزم حل مساله قيمت در اقتصاد يا همان هدفمندسازي يارانه‌هاست.

آفتاب يزد: هان اي دل عبرت‌بين!   

«هان اي دل عبرت‌بين!» عنوان سرمقاله‌ روزنامه آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛ چند سال قبل تعدادي از سياستمداران سرشناس، در مورد روند مذاكرات هسته‌اي و برخي حواشي آن تذكراتي دادند. يكي از تذكر دهندگان، هاشمي رفسنجاني بود كه ضمن ابراز نگراني از مواجهه كشور با برخي خطرها، خواستار هوشمندي مسئولان دولت احمدي‌نژاد و مذاكره كنندگان هسته‌اي شد. اين هشدار رفسنجاني، بر محمود احمدي‌نژاد گران آمد و او در يك سخنراني عمومي، منتقدان و هشداردهندگان را «زبون»‌هايي ناميد كه بلند‌گوي دشمن هستند. احمدي نژاد در سخنراني خود، اشاره‌اي به نام هاشمي رفسنجاني نداشت اما چون هيچ كس را از قضاوت خود مستثنا نكرد طبيعتاً توصيف عمومي او شامل حال رفسنجاني هم مي‌شد.

در همان زمان، نگارنده در مقاله «از كنفرانس برلين تا پرونده هسته‌اي» اين عقيده عوام‌الناس را به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام يادآوري نمود كه «بخشي از قيامت در همين دنياست و انسان‌ها، ثمره افعال خود را در دنياي فاني نيز مشاهده مي‌نمايند.» اشاره آن مقاله به اظهارات غيرمنصفانه هاشمي رفسنجاني در نماز جمعه نهم ارديبهشت 79 بود كه طي آن، همه مخالفان ِ«پخش يك فيلم گزينش شده از كنفرانس برلين» مورد هتاكي و تمسخر قرار گرفتند.

چند روز قبل از نهم ارديبهشت 79، صدا و سيما در اقدامي كاملا سياسي، مبادرت به پخش گزينشي بخش‌هايي از جلسه كنفرانس برلين نمود كه صحنه‌هايي بسيار مبتذل نيز در آن مشاهده مي‌شد. پس از پخش اين فيلم، تعدادي از چهره‌هاي سرشناس جناح اصلاح‌طلب، نامه‌اي نوشتند و اعتراض خود را به پخش صحنه‌هاي غيراخلاقي با هدفي غيراخلاقي‌تر‌ اعلام كردند. اين اعتراض به مذاق هاشمي رفسنجاني خوش نيامد زيرا پخش فيلم گزينشي برلين، چهره عده‌اي از مخالفان رفسنجاني را تخريب مي‌كرد و او هرگونه مخالفت با پخش فيلم را دشمني با خود مي‌دانست. بر همين اساس، او تريبون نماز جمعه را به سخناني خصمانه آلوده كرد و بدون آنكه هيچ‌يك از امضا‌كنندگان نامه را مستثنا كند اظهار داشت: «حالا حرف‌هايي مي‌زنند (و مي‌گويند) چرا اين را نشان داديد كه خانم برهنه دارد آنجا مي‌رقصد؟ اينها حرف است.

شما هر شب داريد از اين فيلم‌ها مي‌بينيد. كسي غصه اين چيزها را نمي‌خورد، لااقل شماها نمي‌خوريد.» با گذشت حدود سه سال از زمان درج آن مقاله، بار ديگر يادآوري قيامت دنيايي، اجتناب‌ناپذير شده است. اما اين بار نوبت كساني است كه تا چندي قبل،از مقامات عالي‌رتبه قضايي بودند. يك سايت خبري مدعي اصولگرايي، چند روز قبل خبري جعلي درخصوص بازداشت وابستگان به يك مقام پيشين قضايي را منتشر كرد.

البته اين نخستين بار نبود كه مقام عالي‌ر‌تبه مورد نظر اين يادداشت به خاطر عدم همراهي با بعضي زياده‌خواهي‌ها، مورد حمله قرار مي‌گرفت. يك روز عملكرد حوزه مسئوليت او را تمسخر كردند زيرا توقع زياده‌خواهان دولتي براي اعدام «منتقد هسته‌اي دولت» را برآورده نكرد و روز ديگر در تريبون عمومياز همراهي دستگاه‌هاي نظارتي و برخي محاكم با مفسدان اقتصادي سخن گفته شد زيرا برخلاف انتظارِ «تريبون داران تخريب‌گر»، قوه قضائيه حاضر نشد بر ادعاهاي مطرح شدهعليه بعضي مديران سابق اجرايي صحه بگذارد. برخورد مديريت سابق قوه قضائيه با روند تخريب‌گري عليه گروهياز سياستمداران سرشناس، كار را به جايي رساند كه به بهانه تشريح روند تحقيق و تفحص، اتهاماتي ناروا عليه قوه قضائيه مطرح كردند. البته اين سخنان به معناي نفي وجود برخي بي‌عدالتي‌ها يا بعضي مفاسد در قوه قضائيه نيست. بحث بر سر آن است كه اتهام افكني‌ها دقيقا به خاطر اقداماتي در قوه قضائيه بود كه با موارد قانوني و اخلاقي مطابقت داشت.

توضيحات بالا تنها بخشي از انگيزه‌هاي سايت تخريب‌گر و حاميان پرنفوذ آن را به نمايش مي‌گذارد اما ترديدي نيست كه وضعيت فعلي همچنين مي‌تواند متاثر از همان واقعيتي باشد كه عوام‌الناس، آن را «قيامت دنيايي » مي‌نامند. البته آن مقام پيشين قضايي هيچ‌گاه خود را به اظهارنظرهايي مانند آنچه در تريبون نماز جمعه نهم ارديبهشت 79 مطرح شد، آلوده نساخت اما او در مقاطعي در برابر اتهام‌افكني‌هاي ناجوانمردانه برخي سايت‌ها و تريبون‌ها عليه سالم‌ترين شخصيت‌هاي اصلاح‌طلب سكوت كرد و صداي آلوده‌اي كه امروز از بعضي سايت‌ها عليه خود او شنيده مي‌شود بازتاب همان ندايي است كه در ده سال گذشته بارها شنيده شد و مقامات وقت قضايي در برابر آن واكنش نشان ندادند.

نگارنده به صفت يك روزنامه‌نگار، گسترش آزادي براي سايت‌ها و روزنامه‌ها را بسيار مفيدتر از برخي محدودسازي‌هاي رايج مي‌داند اما اين فايده زماني محقق مي‌شود كه «آزادي» به صورت گزينشي و متناسب با سوژه‌ها توزيع نگردد، اگر قرار است مديران يك روزنامه به خاطر اظهارنظر در مورد ماموران متخلف كهريزك بارها به مراجع نظارتي فراخوانده شوند پس بايد اتهام‌افكنان عليه مسئول عالي‌رتبه قضايي نيز از حصار آهنين بيرون كشيده شوند و پاسخگوي اتهام افكني‌هاي متعدد خود – عليه اصلاح طلبان و غيراصلاح‌طلبان – باشند. اگر عدم برخورد با اينگونه شايعه پراكني‌ها با هدف پاسداري از آزادي خبررساني و در راستاي توصيه رهبر فقيد انقلاب باشد كه «اشكال بلكه تخطئه موجب پيشرفت است» بايد آن را ارج نهاد و اين فرصت را به اصلاح طلبان نيز اعطا نمود.

اما تا روزي كه رسانه‌ها و شخصيت‌هاي اصلاح طلب به خاطر «طرح موضوع» در خصوص بعضي ناهنجاري‌ها – واقعي يا احتمالي –مورد سوال واقع مي‌شوند شايد منصفانه نباشد كه بعضي سايت‌هاي مدعي اصولگرايي، آزادانه عليه ديگران دروغ پردازي كنند و كسي هم با آنها كاري نداشته باشد. البته اگر مدعيان اصولگرايي «دل و چشم عبرت بين» داشته باشند بايد بدانند كه دير يا زود فرياد خود آنها نيز بلند خواهد شد اما معلوم نيست آن روز كسي براي آنها دل بسوزاند. ‌

كيهان: فرزند اسرائيل نباش

«فرزند اسرائيل نباش» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛ 8 سال پيش هنگامي كه جرج بوش، جنگ افغانستان را آغاز كرد و نخستين سال هزاره سوم و قرن 21- سال گفت وگوي تمدن ها- رنگ و بوي خون گرفت، جيمز وولسي رئيس سازمان CIA اعلام كرد جنگ جهاني چهارم آغاز شده است. وولسي جنگ جهاني سوم (جنگ سرد) را با فروپاشي شوروي و بلوك شرق تمام شده مي دانست و اعلام مي كرد جنگ جهاني جديد، عليه بيست و چند كشور اسلامي در خاورميانه است. بوش صراحتاً جنگ افغانستان را آغاز جنگ صليبي عنوان كرد و اين آغاز سلسله جنگ هايي براي صورت بندي طرح خاورميانه بزرگ و «قرن جديد آمريكايي» بود كه در مؤسسه نو محافظه كار آمريكن اينترپرايز از 4 سال قبل طراحي شده بود.

4 جنگ در 8 سال (عراق، افغانستان، لبنان و غزه) پيامد پروژه جاه طلبانه و مشترك آمريكايي- صهيونيستي بود اما نتيجه اي كه برجاي ماند همان جمع بندي شهريور سال گذشته «آمريكن اينترپرايز» بود: «مواضع رهبر عالي ايران، سياست جرج بوش را نابود كرد». اين تحليل، تأييد گزارش چند ماه قبل تر روزنامه هرالد تريبيون بود كه تأكيد مي كرد: «داستان اصلي و واقعي در خاورميانه امروز اين است كه تيم آمريكا تقريباً در همه جبهه ها در حال باختن به ايران است. چرا؟ جواب كوتاه اين است كه ايران، باهوش و جسور و بي باك است و آمريكا، احمق و ضعيف با متحداني سست و متفرق. آيا سؤال ديگري هم داريد؟ ... شبكه نفوذي كه ايران دور تا دور خاورميانه از عراق تا لبنان ايجاد كرده، مي تواند حتي اسرائيل را به طور جدي تهديد كند. اين يك راهبرد پيچيده بازدارندگي است. آمريكا پس از 16 سال سياست دولت هاي كلينتون و بوش، در منطقه به دام افتاده است. تيم بوش در برابر ايران نه مشوقي دارد و نه تهديدي». فقط بوش نبود كه پايان يافته بود، تماميت ماشين جنگ سخت آمريكا قفل شده بود. ضرورت جنگ نرم عليه ايران در اين روند تاريخي قطعيت يافت و به اجرا درآمد.

ذات جنگ، فرسايندگي است و جنگ نرم فرسايشي تر است. دشمن در اين جنگ خزنده و خاكستري، سراغ «اراده ها» و «روحيه ها» رفته است. او «پويايي و بالندگي و پيشرفت»، «اميد و روحيه» و «وحدت و اتحاد ملي» را نشانه رفته، با اين تفاوت كه قرار است ردپايي در اين هجوم سه جانبه بر جاي نگذارد و ميدان عمليات چنان چيده شود كه «دشمن و دشمني او انكار شود». قرار است همه رويدادهاي اين جنگ خاموش و بي صدا به خود خانواده انقلاب و ملت نسبت داده شود، كه اين فرساينده تر و روحيه سوزتر است. ديدن دشمن و هجمه آشكار او، اراده ها را براي اتحاد و مقاومت و مجاهدت جزم مي كند اما هنگامي كه نگاه هاي مراقب، از دشمني دشمن غافل و منحرف شد، ديدن درگيري ها احتمالا براي بسياري نااميدي و انفعال و فشلي و وادادگي مي آورد. اينجاست كه حتي احتمال جنگ سخت هم در نهايت تقويت مي شود.

دشمن البته محاسبه اشتباه كرده بود. درست است كه جانشين بوش ذوق زده شد و با نام بردن از فلان نامزد افراطي گفت «شجاعت او فوق العاده و مواضعش الهام بخش بود» و سايت وزارت خارجه اسرائيل با حمايت از آشوبگران اعلام كرد «آنها دنبال سرنگوني بودند نه اعتراض به انتخابات». درست است كه پل ولفوويتز معاون سابق پنتاگون و از طراحان حمله به عراق و افغانستان، از همان آقاي نامزد نام برد و گفت «او مرد بسيار شجاعي است. لازم است آمريكا با وي مستقيماً تماس بگيرد و در هر حال بهتر است او بداند كه مي تواند يك خط ارتباطي مستقيم با ما داشته باشد» و درست كه شاهزاده ناكام پهلوي گفت «راه من و ]...[ هم اكنون به يك تقاطع رسيده است» اما دشمن در حقيقت در پروژه جنگ نرم نقض غرض كرد و به جاي خواب كردن نخبگان ملت ايران، ذات كينه توز خويش را عيان كرد و عمليات كودتاي نرم، نافرجام ماند. يك ماه پس از انتخابات روزنامه آلماني دي سايت در گزارشي نوشت «هرچند غرب از راه افتادن آشوب در ايران ذوق زده شد اما حوادث پيش آمده انتظارات غرب را برآورده نكرد... 30 سال براي نظامي دين سالار كه در واقع در جهان مدرن نمي بايست وجود مي داشت عمري بلند و طولاني است اما جمهوري اسلامي باز هم وجود دارد و سقوط نكرد. اين انقلاب شبيه ساختماني ضدزلزله است و مي تواند خود را از لرزه ها جدا و آنها را مهار كند.»

هنوز اول جنگ است. دشمن با ما مي جنگد تا با ما نجنگد و بدون جنگيدن و هزينه دادن، به مقصود برسد يا لااقل امتياز بگيرد. او سراغ روحيه ها و اراده ها آمده است. با فتنه آمده است، همان كه حيرت مي آورد، و سرخورده و سردرگم و خسته مي كند تا آنجا كه افراد هدف ببرند و سپر اندازند و شيرازه سپاه مقاومت از هم بگسلد. دشمن در همين حوادث حول و حوش انتخابات - با سود جستن از غفلت خودي ها- كوشيد به ملت ايران كه حماسه مشاركت 85 درصدي را رقم زدند، چنين القا كند كه؛ اشتباه كردند به صحنه آمدند و پاي نظام خويش ايستادند. اصلا اشتباه مي كنند پاي آزادي، استقلال، جمهوري و انقلاب اسلامي خويش مي ايستند. نخبگان بيخودي به پيشرفت و بالندگي و همدلي دل خوش كرده اند. جنگ قدرت است. آنها مسلمان زرنگي هستند، كنار بكشند و در صحنه نمانند!

اين البته خواست دشمن بود و هرچه در اين 4 ماه جلو آمديم، بينش و بصيرت عمومي به ويژه نخبگان بيشتر شد هرچند كه زخم خنجر دشمن تازه است. جنگ مردم با مردم، روحانيت با روحانيت، دانشگاهي با دانشگاهي، نظام عليه نظام و نهاد عليه نهاد، پروژه دامنه داري است كه با وجود پيشرفت اوليه تا حدود زيادي لو رفت و متوقف ماند. اما پس از اين چه بايد كرد؟

القاء بدگماني به خداوند و رهبران الهي در ميدان هاي سخت، تعليم شيطان و منطق منافقين است، همچنان كه ارعاب مؤمنان و مأيوس و فشل ساختن آنها. نگاه نافذ و بصير مؤمن اتفاقاً در همين صحنه هاي دشوار است كه نصرت الهي را مي بيند. همين جاست كه برايمان مؤمن اضافه مي شود. «هنالك ابتلي المؤمنون و زلزلوا زلزالا شديداً... آنجا (در هجوم احزاب) بود كه مؤمنان آزموده شدند و زلزله شديدي متوجه آنها شد. و در همان هنگام منافقان و آنها كه در قلب هاشان بيماري است، گفتند خدا و رسولش با ما وعده نكردند جز اينكه دروغ گفتند و فريبمان دادند. و در آن هنگام گروهي از همان ها گفتند اي اهل يثرب اينجا ديگر جاي ماندن شما نيست، برگرديد. و گروهي به بهانه بي سرپناهي خانه هايشان از پيامبر اذن برگشتن از جهاد خواستند... و اگر دشمنان داخل شهر مي شدند و از آنها مي خواستند به كفر و شرك برگردند، اجابت مي كردند... در رسول خدا براي شما- براي هر كس كه به خدا و روز واپسين اميد دارد و خداوند را بسيار ياد مي كند- اسوه حسنه است. و زماني كه مؤمنان، احزاب را ديدند گفتند اين همان وعده خدا و رسول اوست و خدا و رسولش راست گفتند. و اين صحنه جز بر ايمان و تسليم آنها نيفزود. از مؤمنان، مرداني هستند كه به عهدي كه با خدا بستند، وفا كردند. پس برخي از آنها پيمان را به سر آوردند و برخي به انتظار، و هيچ تغييري در عهد خود ندادند» (سوره احزاب، آيات 11 تا 23)

به قول رودكي «اندر بلاي سخت پديد آرند- فضل و بزرگمردي و سالاري». در فتنه ها و دشواري هاست كه عيار فتوت و مردانگي تيزاب مي خورد. جاي پايمردي همين جاست. جاي صبوري است و صبوري، نه يعني سكوت، كه يعني استقامت و استواري و خروش آنجا كه بايد. اما بدون بصيرت «و علم به موضع حق» مي توان صبور بود و در آتش فتنه نگداخت و ريزش نكرد؟! اي همه نخبگان بلند پرواز! اي دورانديشان باريك بين! عمار ياسر را «فتنه صفين»- همان كه بسياري را بر زمين زد- تا عرش برد و «عمار ماندگار» كرد. عمار امانت 30 ساله اي را كه پيامبر(ص) به او سپرده بود، به هنگام ادا كرد و گفت تا عمار شد. عمار اگر در ماجراي سقيفه آن گونه كه بايد نبود اما عقبگرد نزد و پيش رفت. افزود، نه كه بكاهد. كم نگذاشت آنجا كه در آن آوردگاه غبارآلود و حيرت اندود، بارها و بارها سوار مركب شد و در حيرت و فشلي ديگران در ميان دو اردوگاه، روشنگرانه تاخت. و زبان علمدار سپاه علي عليه السلام بيش از شمشير كاري اش، سينه كفر و نفاق را دريد. سلام و رحمت و رضوان خدا بر او كه اميرمؤمنان در اشتياق و فراقش، به پهناي صورت گريست. «اين اخواني الذين ركبوا الطريق و مضوا علي الحق؟ اين عمار؟ اين ابن التيهان؟ اين ذوالشهادتين؟...».

گريزي از فتنه نيست. اين سنت الهي است تا كريمان و بزرگواران را فراز آرد و فرومايگان را به زير كشد. امير مؤمنان فرمود «خداوند شما را پناه داده و ستم روا ندارد اما پناه نداده كه شما را مبتلا نكند و نيازمايد. و بزرگ گوينده اي است پروردگاري كه فرمود ماييم مبتلاكننده». فتنه با همه تلخي هايش، فرصت است. منطق مؤمن حتي در تلخي هاي آن «ما رأيت الا جميلا» است. به تعبير خداوند در سوره توبه «و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المومنون... بگو عمل كنيد پس خداوند و رسول او و مؤمنان ]ائمه معصومين عليهم السلام[ رفتار شما را مي بينند. و به سوي داناي آشكار و نهان بازگردانده مي شويد و او شما را از آنچه مي كرديد باخبر مي كند».

چشم به انگشت اشاره مقتدا داشتن و منتظر و پا به ركاب بودن، باوري بلند است اگر به خطا تفسير نشود. مهيا و منتظر فرمان بودن روحيه اي والاست اگر به انفعال و سستي و بي عملي نينجامد. لازمه چنين اطاعتي، به ميدان رزم و مجاهدت درآمدن و دوچندان كوشيدن است. مقتدا را پيش فرستادن در چالش ها و سختي ها و خود در پشت او پناه گرفتن، شيوه و ديالوگ بني اسرائيل با موسي است كه پس از شنيدن فرمان مواجهه با ستمكاران «گفتند اي موسي! مردماني ستمگر در آنجا هستند و ما هرگز داخل نمي شويم تا اينكه آنها خارج شوند. اگر خارج شدند، ما داخل مي شويم... تو و پروردگارت برويد و با آنها بجنگيد، ما همين جا نشسته ايم» (سوره مائده، آيات 22 و 24).

اين منطق بني اسرائيلي است. منطق شيعي و اهل بيتي، منطق عمار و مالك است. مي خروشد و سينه و سپاه كفر و نفاق مي شكافد به امر مقتدا، و مي تازد تا آن جا كه فرمان رسد، دست نگه دار! اينجا از كندروي بايد ترسيد نه از تاختن و رزمندگي در افق نگاه مقتدا. عفو و بخشش و اغماضي هم اگر بايد، به اذن مقتدا بايد. چنان بايد بر محاربين و منافقين سخت گرفت كه خود را- چنان كه هستند- بدهكار بدانند و عذر آورند نه آنكه طلبكاري كنند. علي در برابر خصم، خشن و محكم بود مگر آنجا كه پيامبر(ص) به مصلحتي، حكمي ديگر فرمايد، و عمار و مالك به او اقتدا كردند، چندان كه شايد و بايد.
باور كنيم، باور كنيم كه جنگ است.

اعتماد: سوء تفاهم هاي مطبوعاتي

«سوء تفاهم هاي مطبوعاتي»عنوان يادداشت رروز روزنامه‌ي اعتماد به قلم بهروز بهزادي است كه در آن مي‌خوانيد؛ديروز با يکي از خوانندگان تکنوکرات روزنامه گفت وگويي تلفني داشتم که بي مناسبت نديدم گزارش بخشي از آن را به مخاطبان تقديم کنم، چرا که گاهي اوقات متوجه مي شويم به علت عملکرد گذشته و حال برخي از مطبوعات، برداشت ها از کار روزنامه گاهي با سوء ظن استفاده ابزاري از اخبار و اطلاعات همراه است.

در مورد خاصي که مربوط به خبر اول صفحه دوم روزنامه ديروز (يکشنبه 19 مهرماه) بود در تيتر آمده بود که «نمايندگان حمايت از معاون اول احمدي نژاد را تکذيب کردند». در اين خبر که اشاره يي نيز به شکايت آقايان توکلي، نادران و زاکاني در کميسيون مجلس از رحيمي داشت، تيتر مطلب به گونه يي آمده بود که در خبر وجود نداشت و نوعي برداشت را القا مي کرد. در گفت وگوي فوق الذکر اينجانب ضمن پذيرش مشکل تيتر گفتم خيلي وقت ها مطلبي به خاطر سرعت کار از دست درمي رود و خوانندگان اگر با سوء ظن به مساله ننگرند و آن را ناشي از شيطنت روزنامه نگاران ارزيابي نکنند به راحتي مي شود توضيح آن را روز بعد از روزنامه انتظار داشت، کما اينکه توضيحاتي که در موارد مختلف در روزنامه چاپ مي شود ناشي از همين رويداد است.

من همچنين به اين خواننده عزيز گفتم نه ما، بلکه اکثر مطبوعاتي که ادعاي حرفه يي بودن دارند، به هيچ وجه نظرات خود را در اخبار دخالت نمي دهند، بلکه حرفه روزنامه نگاري راه را باز کرده است که از طريق يادداشت يا مقاله بتوان از مواضع و مسائل مختلف انتقاد کرد و در اين گونه انتقادها اتفاقاً بهتر مي توان با مخاطب ارتباط برقرار کرد. البته کتمان نمي کنم که در مواردي برخي از مطبوعات استفاده ابزاري از خبر، چه هنگام نوشتن و چه در چينش آن کرده اند که نتيجه آن همين سوء ظن امروز به برخي از اشتباهات است که البته بايد کوشيد به حداقل برسد. برداشت هاي نادرست از مواضع مطبوعات اين روزها به جايي رسيده است که به عقيده نگارنده بايد در مورد آن با مخاطب سخن گفت، چرا که اگر برخي از مخاطبان در مواضع نادرست خود بمانند، مطبوعات آسيب زيادي خواهند ديد. براي مثال شما اگر «خط اعتماد» ستون تلفني خوانندگان را خوانده باشيد متوجه مي شويد خيلي از مخاطبان به روزنامه اعتماد خرده مي گيرند که مثلاً چرا ما با فلان شخصيت اصولگرا مصاحبه کرده ايم و تصوير او را به چاپ رسانده ايم و از ما انتظار دارند فقط با اصلاح طلبان گفت وگو کنيم و اگر قرار است تصويري به چاپ برسانيم از اصلاح طلبان باشد که بايد به عرض اين گروه از خوانندگان عزيز برسانيم که روزنامه در کار حرفه يي خود به رويدادها و اتفاقات مهم توجه مي کند و برخي از آنها را اصولگرايان اعلام مي کنند و چاپ نکردن آنها نافي اصول حرفه يي است که ما روزنامه نگاران بايد به آن معتقد باشيم.

البته همين مطالب نافي مشي کلي روزنامه نيست و در واقع به هر مقدار که يک روزنامه در انتشار اخبار رعايت امانت را بکند به همان اندازه اعتماد مخاطب را به خود جلب مي کند.گرچه موضوعات مختلف که زمينه تفاهم را کاهش مي دهد در کار ما بسيار است و بايد با دقت به آنها رسيدگي کنيم ولي موضوعي که به آن اشاره کردم از مهم ترين بخش هاي ايجاد سوءتفاهم و سوءظن است که بايد از آنها برائت جست.موضوع ديگري که با مخاطب تکنوکرات در ميان گذاشتم، بحث طنز بود که خود مقوله يي جدا در ادبيات ژورناليستي است که البته تحمل آن براي برخي از خوانندگان و کساني که سوژه طنز مي شوند، مشکل است. در اين زمينه خيلي ها آنچنان تحمل از دست مي دهند که گاهي برخي از طنزها را توهين به خود تلقي مي کنند که در اين زمينه بايد از آنها خواست در جهت بالندگي کار مطبوعات بر قدرت تحمل خود بيفزايند و سوءظن را از خود دور کنند. البته بايد بپذيريم هر کسي در مقابل طنزي که به نوعي او را نشانه رفته است، ناراحت مي شود و البته کارکرد طنز نيز با همين ناراحت شدن قابل تعريف است.

طنزنويس مي خواهد ضربه يي عاطفي بر احساس شخصي که هدف گرفته است وارد آورد تا او را به تفکر وادارد که البته بايد گفت کارکرد طنز با توهين بسيار متفاوت است و طنزهاي جدي و حرفه يي هيچ گاه توهين تلقي نمي شوند. مگر اينکه آستانه تحمل هدف بسيار پايين باشد. برخي از طنزها فضايي مي سازند که اگر به مباحث جدي وارد شوند، آنگاه تبديل به توهين مي شود که البته اين هوشياري در ميان خبرنگاران، نويسندگان و البته دبيران و سردبيران بايد وجود داشته باشد که از چنين چرخشي جلوگيري کنند و طنز جاي خود را داشته باشد و مطالب جدي جاي خود را.در زمينه طنز بايد بپذيريم تحمل شخصيت هدف و جامعه و همچنين شخصيت افراد بايد مدنظر طنزنويس باشد و به همين جهت در حرفه ما طنزنويسي کاري مشکل ارزيابي مي شود.

مطلب آخر اينکه در طنز به هيچ وجه نبايد شائبه يي از جدي بودن مطلب احساس شود و اگر قلم نويسنده در اين جهت حرکت کند رفتاري غيرحرفه يي مرتکب شده است و بايد از آن جلوگيري کرد و همان طور طرف مقابل نيز يک طنز را نبايد به عنوان يک مطلب جدي ارزيابي کند که البته در اين زمينه بايد فرهنگ سازي کرد. در زمينه جلوگيري از ايجاد سوءتفاهم و سوءظن در مخاطبان که بخش بزرگي از کار آن بر عهده ما روزنامه نگاران است، باز هم خواهم نوشت؛ گرچه همانند مکالمه ديروز با بسياري از خوانندگان گفت وگوهاي طولاني و روشنگر بسيار داشته ام.
 
رسالت: مرجع ملي نظارت

«مرجع ملي نظارت»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛حجت الاسلام والمسلمين پورمحمدي رئيس سازمان بازرسي کل کشور در همايش سراسري مديران ستادي و شعب بانک توسعه صادرات ايران گفت:«نيازمند يک مرجع ملي نظارت هستيم»1

پيش از آن نيز آقاي دکترعلي لاريجاني در حاشيه همايش حسابرسي عملکرد که از سوي ديوان محاسبات برگزار شده بود اعلام کرد: «بايد يک مرجع ملي که مستظهر به اراده ملت است بتواند گزارشي از عملکرد قوا ارائه دهد .» 2
وي اين مطلب را در پاسخ به سوالي در مورد تاخير دولت در ارائه گزارش عملکرد از اجراي عملکرد برنامه چهارم توسعه و سند چشم انداز بيست ساله مطرح کرد.

حجت الاسلام والمسلمين پورمحمدي رئيس سازمان بازرسي کل کشور در همايش سراسري مديران ستادي و شعب بانک توسعه صادرات ايران گفت:«نيازمند يک مرجع ملي نظارت هستيم»1

پيش از آن نيز آقاي دکترعلي لاريجاني در حاشيه همايش حسابرسي عملکرد که از سوي ديوان محاسبات برگزار شده بود اعلام کرد: «بايد يک مرجع ملي که مستظهر به اراده ملت است بتواند گزارشي از عملکرد قوا ارائه دهد .» 2

وي اين مطلب را در پاسخ به سوالي در مورد تاخير دولت در ارائه گزارش عملکرد از اجراي عملکرد برنامه چهارم توسعه و سند چشم انداز بيست ساله مطرح کرد.

«مرجع ملي» يا «مرجع ملي نظارت» چيست؟
آيا طراحان قانون اساسي از چنين امر مهمي در سيستم  نظارتي کشور غفلت کرده اند؟
مجلس شوراي اسلامي خود يک مرجع ملي است که شرح وظايف و جايگاه قانوني آن در قانون اساسي مشخص است . فصل ششم قانون اساسي به قوه مقننه اختصاص دارد. جايگاه مجلس، اختيارات و صلاحيت آن دراصل37 قانون اساسي به خوبي تعيين شده است.

علاوه برآن  دو اصل کليدي در شرح وظايف مجلس داريم که جايگاه مجلس را به عنوان يک مرجع ملي نظارتي ارتقا مي دهد . اصول54  و55  اختصاص به ديوان محاسبات دارد. ديوان محاسبات يک نهاد نظارتي است که زير نظر مجلس اداره مي شود و رئيس و دادستان ديوان محاسبات را مجلس تعيين مي کند تنها نهاد مديريتي است که مستظهر به راي نمايندگان ملت است و مستشاران آن را اعضاي کميسيون برنامه و بودجه و ديوان محاسبات مجلس تعيين مي کنند.

وظيفه اين نهاد پاسداري از بيت المال است و به لحاظ قانوني اختيارات وسيعي در اندازه يک نهاد قضائي به آن داده شده است.

اصل174  قانون اساسي تاکيد دارد براساس حق نظارت قوه قضائيه نسبت به حسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاههاي اداري، سازماني به نام سازمان بازرسي کل کشور زيرنظر رئيس قوه قضائيه تشکيل مي گردد.اين سازمان يک مرجع ملي نظارتي است . چشم بيدار قوه قضائيه براي نظارت بر حسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين است و وظايف و اختيارات وسيعي دارد.معلوم نيست آقاي لاريجاني با در اختيار داشتن يک نهاد نيرومند نظارتي مثل ديوان محاسبات و آقاي پورمحمدي با داشتن نهاد نيرومند نظارتي همچون سازمان بازرسي کل کشور ، به دنبال کدامين مرجع ملي براي امر نظارت هستند؟

برنامه چشم انداز پنج ساله يک برنامه راهبردي براي جمهوري اسلامي است، بدون شک برنامه پنج ساله پنجم بايستي براين اساس شکل بگيرد و چهار برنامه  گذشته نيز حاصل تلاش فکري تيم کارشناسي نظام در دولت و مجلس بوده است . بودجه ساليانه کشور بايستي برمبناي برنامه هاي پنج ساله تنظيم مي شد. ماموريت ديوان محاسبات وفق اصل55  قانون اساسي اين بوده که حسابرسي کند تا هيچ هزينه اي از اعتبارات مصوب تجاوز نکرده و هر وجهي در محل خود به مصرف رسيده باشد.

اگر ديوان ماموريت خود را درست انجام داده است ، از مجموعه گزارشات آن مي توان به گزارش عملکرد دولت در برنامه پنج ساله دولت و نيز حتي چشم انداز رسيد لذا نيازي نيست با وجود ديوان محاسبات يک مرجع ملي ديگر را که معلوم نيست مشروعيت خود را از کجا مي آورد تاسيس کنيم.

همچنين اگر سازمان بازرسي کل کشور به عنوان سازماني که ماموريت ذاتي اش نظارت برحسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاههاي اداري است، به وظيفه خود خوب عمل کرده باشد ، نيازي به يک مرجع ملي نظارت نيست آن گونه که آقاي پورمحمدي در ضرورت تاسيس آن سخن  گفته اند. اگرگزارش تفريغ بودجه وفق اصل55  قانون اساسي توسط رياست ديوان محاسبات «تسليم» مجلس مي شد- همان طور که وفق اصل52  قانون اساسي توسط رياست جمهور تسليم مجلس مي شود - امروز ما نيازي نداشتيم که رياست مجلس در خصوص ضرورت تشکيل يک مرجع ملي سخن بگويد زيرا ديوان محاسبات يک مرجع ملي مستظهر به اراده ملت است.

اما به دليل غفلت رياست محترم مجلس و نمايندگان محترم و نيز رئيس و دادستان ومستشاران آن، جايگاه ديوان محاسبات به عنوان يک مرجع ملي به مخاطره افتاده است.
  پي نوشتها:
1- خبرگزاري ايسنا88/7/17
2- خبرگزاري پانا88/7/12

جمهوري اسلامي: بازي آمريكا با طالبان

«بازي آمريكا با طالبان» عنوان سرمقاله‌ روزنامه‌ جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ رويدادهاي اخير افغانستان و پاكستان اين دو كشور را به كانون هاي خبرساز منطقه و جهان تبديل كرده است . افزايش تحركات طالبان و موج انفجارها و عمليات انتحاري در اين دو كشور حساسيت جامعه بين المللي را بيش از پيش به احتمال قدرت يابي طالبان و روي كار آمدن اين گروه در پاكستان همانند افغانستان برانگيخته است.

برخي كارشناسان درباره ظهور مجدد طالبان در منطقه اين بار از طريق در اختيار گرفتن قدرت در پاكستان ابراز نگراني كرده و درباره پيامدهاي آن هشدار داده اند. در واقع نگراني ها از تحركات جديد طالبان بيشتر از احتمال تكرار صحنه سازي براي روي كار آمدن اين گروه در پاكستان همانند صحنه سازي دو دهه پيش در افغانستان است.

يكي از بدعت هايي كه در دو دهه اخير نه تنها خاورميانه و كشورهاي اسلامي بلكه جهان را درگير خود كرده و دامنه آن نيز تاكنون ادامه داشته واژه « طالبان » و تفكر موسوم به « طالبانيسم » است . 15 سال پيش در ميان احزاب جهادي افغانستان دسته اي از طلاب علوم ديني پس از تحصيل در مدارس اهل سنت پاكستان با حمايت مالي و سياسي آمريكا عربستان و پاكستان در اوج جنگهاي داخلي افغانستان به اين كشور گسيل شدند. اعضاي اين گروه كه داراي عقايد دگم مذهبي و وابسته به مكاتب حنفي و وهابي و از قوم پشتون بودند در مدت زمان كوتاهي با حمايت استراتژيك آمريكا تزريق دلارهاي نفتي عربستان و كمكهاي لجستيك سازمان اطلاعات ارتش پاكستان توانستند بر افغانستان سلطه يافته و در پائيز 73 ديگر هيچ رقيبي را در صحنه افغانستان باقي نگذارند . مردم افغانستان نيز كه از جنگهاي خانمان سوز و ايجاد ناامني و هرج و مرج خسته شده و به دنبال گروهي بودند كه بتواند حداقل آرامش را به اين كشور برگرداند از خيزش طالباني استفاده كردند. بدين ترتيب طالبان با دستهاي پشت پرده استعمار شكل گرفت و با ادعاي تشكيل خلافت ديني همچون يك غده سرطاني در كشورهاي اسلامي گسترش يافت.

آمريكائيها در ايجاد پديده طالبان چند هدف موازي را براي تاثيرگذاري در صحنه بين المللي دنبال مي كردند. نخست آنكه آمريكا به دنبال سدي براي مقابله با نفوذ شوروي در منطقه بود تا با استفاده از روحيه جنگندگي طالبان مانعي بر سر راه سلطه سنتي روسها باشد.

ديگر اينكه آمريكائيها همچنين اصرار داشتند با تشكيل حكومت طالبان در افغانستان و نفوذ و تفكرات سلفي هم آرامش جمهوري اسلامي ايران را در مرزهاي شرقي برهم بزند و هم حوزه نفوذ انقلاب اسلامي را در جهان محدود كنند و نيز مسلمانان را در گرايش به يك عقيده ديني آزاديبخش دچار تفرقه و تزلزل نمايند.

بدين ترتيب طالبان كه ترسيم كننده مرحله جديدي از سياست آمريكا براي منطقه بود در افغانستان رونمايي و تجهيز شد تا با ساختن يك رژيم سياسي و اشاعه ايدئولوژي ارتجاعي ديني رقيبان و مخالفان منطقه اي آمريكا مانند ايران را مهار و دچار دردسر سازد و در نهايت منطقه را به كانون ناامني تبديل كند.

ايجاد يك مدل منحط و تحجرگرا از حكومت ديني و برخورداري از دستاويزي براي بدبين كردن جهانيان نسبت به اسلام و ايجاد حربه جهت حمله به كشورهاي اسلامي و ايجاد معادلات جهاني از ديگر اهداف پنهان آمريكا در حمايت و پشتيباني از طالبان بود.

آمريكا در انديشه ايجاد نظم نوين جهاني و ايجاد خاورميانه جديد و همچنين تثبيت حضور انحصاري خود در منطقه نيازمند حربه اي بود كه حمله به افغانستان و سپس اشغال عراق و خصومت عليه اسلام را توجيه كند و در اجراي اين سياست چه حربه اي بهتر از پرورش طالبان و اشاعه تفكرات شوم طالبانيسم ! از اين رو استراتژي آمريكا از يكسو بر تقويت پشت پرده طالبان و از سوي ديگر در جنگ زرگري با اين گروه تعلق گرفت زيرا سياست آمريكائيها در رسيدن به اهداف خود در ايجاد خاورميانه جديد بر ناامن سازي منطقه و منحرف كردن گرايشات اسلامي استوار بود. از اين جهت مي بايست جهان را عليه گروهي كه به نمايندگي از اسلام نمادي از شقاوت بي منطقي خشونت تحجر جنگ سالاري پيوند با قاچاق مواد مخدر ناامن سازي جهاني و تروريسم است بسيج كرد. طالبانيسم بهترين حربه براي آمريكا جهت مقابله با اسلام و ايجاد اسلام هراسي در جهان بود.

بنابر اين بدون شك شيوع پديده طالبان و تفكر طالبانيسم صرفا در راستاي كمك به اجراي توسعه طلبي آمريكا قابل ارزيابي است و نقش جنبش طالبان را بايد زمينه ساز حضور دراز مدت آمريكا در راهبردي ترين نقطه جهان دانست .

اكنون نيز دولتمردان جديد آمريكا مانند بوش به دنبال اجراي طرح خاورميانه جديد براساس منافع و اهداف بلند مدت خود هستند هر چند ظاهرا برخلاف دوران بوش كمتر از حربه هاي نظامي براي رسيدن به اين هدف استفاده مي كنند ولي همچنان بر تخريب چهره اسلام از طريق تقويت طالبان و بالا بردن فضاي امنيتي در منطقه و افزايش حضور نظام سلطه تمركز دارند. امروز سياست راهبردي آمريكا در منطقه و جهان براين اصل استوار است كه گرايشات اسلامي در منطقه را حول محور افراط گرايي طالبانيسم متمركز كرده و بنيادگرايي را به اين مسير كه براحتي قابل بازي هستند هدايت كند زيرا مي توان آنها را در مواقع نياز رشد داد و در شرايط بحران سركوب كرد.

ابتكار: ايران و امريکا؛ معامله يا مراوده؟

«ايران و امريکا؛ معامله يا مراوده؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكرا به قلم مينا علي اسلام  است كه در آن مي‌خوانيد؛"ما چون يک ملت بازرگان پيشه هستيم، معلوم است که کاملا توجه داريم که گران نخريم و ضمنا کالاهاي خود را هم ارزان نفروشيم." اين جمله منوچهر متکي، وزير امور خارجه ايران است که در مورد روابط ايران و امريکا بيان داشته است. هنوز در ارتباط با آينده روابط ايران و امريکا از سوي دو طرف ايده اي صريح يا پيشنهادي جديد يا تحولي متفاوت با گذشته براي شفاف شدن احتمال مذاکره، رابطه يا ادامه شرايط موجود ميان دو کشور اعلام نشده است.

به گفته متکي تهران در حال ارزيابي سياست هاي آقاي اوباما است و هنوز در اين خصوص به مرحله تصميم گيري نرسيده است. اما روابط مستقيم و غير مستقيم ميان ايران و امريکا به اعتقاد بسياري از تحليل گران مسير سينوسي را به همراه تحولات پي در پي طي مي کند، درست زماني که دريچه اي براي مذاکره ميان دو کشور باز مي شود و اظهار نظر مقامي در تهران يا واشنگتن نويد نزديکي مذاکره را مي دهد، بلافاصله از بررسي تحريم بيشتر در مراکز تصميم گيري امريکا در مورد ايران خبر مي رسد يا نقد سياست هاي يک طرف در ميان سخنان مسئولين طرف ديگر خودنمايي مي کند. به گفته ابراهيم متقي، تحليل گر مسائل ايران و امريکا: "فضاي موجود در روابط اين دو کشور ماهيت سينوسي دارد، يعني بعد از شکل گيري روندهاي همکاري، موج هاي تعارض دوباره ظهور پيدا مي کند.

به نوعي مي توان از واژه استراتژي تنش زدايي غير متوازن در رابطه با روابط ايران و امريکا استفاده کرد." در چنين فضايي بايد چگونه به آينده روابط نگريست؟ در تهران تمايل شفافي براي بيان تصميمات يا اتخاذ مواضع در مورد چگونگي برخورد با ايالات متحده امريکا وجود ندارد، سي سال است که ايران در قطع رابطه رسمي و مستقيم با اين کشور به سر مي برد و خود براي اين نوع از رابطه پيش قدم شده است. در طول اين سي سال هر زمان که احتمال باز شدن بابي در مقابل امريکا به گوش رسيد، تهران سريعا از توسعه دامنه گمانه زني ها جلوگيري کرد، اما زماني نمي گذشت که مساله اي جديد در فضاي پر تنش و سرد ميان ايران و امريکا توجه افکار عمومي دو کشور را به خود معطوف مي ساخت.

بدنبال هر تحول يا خبر در اين ارتباط، تهران با چالش هاي عميقي که بر سر راه انتخاب ميان ارتباط يا دشمني با امريکا وجود داشت مواجه مي شد و تا دهه هفتاد هيچ امکاني براي گزينش" ارتباط "بطور علني مورد بررسي قرار نگرفت. هر چه زمان گذشت و حساسيت تحولات داخلي، منطقه اي و جهاني بيشتر بر اهميت "تعامل" صحه گذاشت; بيش از گذشته طرح روابط ايران و امريکا و انتخاب نقطه آغاز براي دو طرف اهميت يافت، آغازي که جرات و جسارت زيادي را طلب مي کرد. با آغاز فعاليت هاي انتخاباتي باراک اوباما، صراحتي براي تعامل با ايران در ايالات متحده امريکا رخ نمود اما در ايران انتخاب او به عنوان رئيس جمهور مساله اي بود که تا اعلام نتايج انتخابات امريکا ناممکن به نظر مي رسد.

پس از آغاز به کار باراک اوباما در کسوت رئيس جمهور ايالات متحده امريکا شعار تغيير او در بخش هاي مختلف علني شد و ايران همچنان يکي از نقاط برجسته در چارچوب سياست تغيير رئيس جمهور جديد قرار داشت تا اين که او رسما از دست دوستي دراز شده به سوي تهران سخن گفت و اعلام کرد که در انتظار پاسخ است. تهران چند زماني به درخواست مذاکره و شعار تغيير با ديده ترديد نگريست و پاسخي رسمي ارائه نداد، به تدريج در ميان سخنان مقامات ايراني از پيشنهاد مذاکره اوباما با ايران سخن به ميان آمد و به اين جمله اکتفا شد که ايالات متحده امريکا بايد در عمل، تغيير را نشان دهد.

اين روند ادامه داشت اما همزمان با اصرار تهران به عملي شدن تغيير، اوباما در اطراف ايران گام هاي مهمي براي اجرايي ساختن شعار خود برداشت، در افغانستان، عراق، روسيه، خليج فارس و... در ترکيه و مصر از تمايل زيادش براي تعامل با جهان اسلام و کشورهاي قدرتمند اسلامي سخن گفت، با روسيه پس از دوراني از تنش به مذاکره نشست و نهايتا طرح سپر دفاع موشکي در شرق اروپا را که هدف اصلي آن ايران اعلام شده بود به حالت تعلق درآورد و همه اين تحولات ادامه داشت تا بلاخره در مذاکرات هسته اي ژنو نمايندگان ارشد ايران و امريکا بطور مستقيم در پشت ميز مذاکره نشستند.

بسياري پس از مذاکره ژنو نتايج حاصله را به گفت و گوي طرفين ايراني و امريکايي نسبت دادند، اهميت اين ديدار در تاييد رسمي ايران و ارزيابي مثبتي است که دو طرف از محتواي گفت و گوها داشته اند. همچنين به نظر مي رسد که نوع نگاه تهران و واشنگتن به اين گفت و گو حکايت از ادامه داشتن آن دارد. بلافاصله پس از اين اتفاقات مثبت و اميدوار کننده، در امريکا از تهيه بسته حاوي مجموعه تحريم ها در مورد ايران سخن گفته شد و چند روز بعد از آن سناي امريکا مساله تشديد تحريم هاي ايران را به بحث گذاشت، اما اين بار در برابر برخوردها، واکنش در تهران منفي نبود و نشانه هايي از تمايل ايران به ادامه مذاکرات با امريکا به چشم مي خورد.

اولين نشانه همزمان با مذاکرات ژنو خودنمايي کرد، زماني که سعيد جليلي در ژنو با ويليام برنز مشغول گفت و گو بود، متکي در واشنگتن حضور داشت و چنان که حسن قشقاوي، سخنگوي وزارت امور خارجه در مصاحبه با شبکه العالم گفته است: "آقاي متکي فقط با اعضاي کميته روابط بين ايران و امريکا که از نمايندگان سابق امريکا هستند ديدار کرده و هدف از اين ديدار منظم کردن برخي مسائل کنسولي بوده است." گرچه در جوابيه وزارت امور خارجه به سايت ديپلماسي ايراني هرگونه ديدار وزير خارجه با اعضاي شوراي روابط خارجي وکميته اي به نام کميته ايران و امريکا تکذيب شده و به دليل گمانه هايي که پيرامون ارتباط اين سفر با مذاکرات هسته اي ژنو و آينده روابط ايران و امريکا مطرح بوده; تشخيص زمان سفر وزير خارجه به امريکا کاري تخصصي و مربوط به وزارت خارجه اعلام شده است اما در هر حال نمي توان اين سفر را يکي از نقاط برجسته در فرايند تلاش هاي دو کشور براي ترسيم آينده روابط ميان خود تلقي نکرد.

نشانه ديگر را مي توان در کلام مسئولين ايران دنبال کرد، متکي در واکنش به اهداي جايزه صلح نوبل سال 2009 به باراک اوباما هرچند اين تصميم گيري را شتاب زده و اهداي اين جايزه را زودهنگام دانسته اما گفته: " اگر اگر اين جايزه عامل تشويق کننده اي براي نفي عملي سياست هاي جنگ طلبانه و يکجانبه گرايانه دولت هاي پيشين امريکا و رويکردي مبني بر صلح عادلانه باشددولت ايران از آن استقبال مي کند." در اين جمله مي توان علاوه بر استقبال تهران از موفقيتي که رئيس جمهور امريکا بدست آورده اين را نيز درک کرد که بسترهاي پذيرش امکان متفاوت بودن دولت جديد امريکا با دولت هاي گذشته اين کشور در ايران فراهم شده است.

از سوي ديگر آيت الله هاشمي رفسنجاني عصر سه شنبه در ديدار با سفير سوئيس در ايران با ابراز اميدواري نسبت به موفقيت رئيس جمهور امريکا در حل مشکلات داخلي و تغيير چهره بين المللي اين کشور گفت" جمهوري اسلامي ايران تغييرات مورد نظر خود را به دولت امريکا منتقل کرده است و اگر وعده هاي تغيير آقاي اوباما به صورت واقعي عملي گردد، مي تواند تاثير جدي بر مناسبات دو کشور بگذارد." به نظر مي رسد اين بار براي تهران اهميت دارد که مسير را که بخش اعظمي از آن طي شده و چشم انداز روشني در انتظار آن است با تدبير هدايت و کنترل کند، قابل توجه است که اقدامات يا اظهارات تند و به دور از تدبير بطور قطع اين مسير را منحرف کرده و به ناکجا آبادي مي برد که به مصلحت کشور و منافع ملي ايران نخواهد بود.

بايد در انتظار حرکت بعدي تهران يا واشنگتن در بازي ديپلماتيک ميان دو کشور ماند اما آيا نتيجه نهايي اين حرکت ها مراوده در ابعاد مختلف خواهد بود يا طرفين حرکت در اين بازي را تنها با هدف معامله بر سر منافعي ديگر در منطقه يا جهان انجام مي دهند؟
 
سرمايه: مثلث تغيير براي هدفمند کردن يارانه ها

«مثلث تغيير براي هدفمند کردن يارانه ها»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سرمايه به قلم جمشيد انصاري است كه در آن مي‌خوانيد؛موضوع هدفمند کردن يارانه ها را بايد از دو منظر مورد بررسي قرار داد؛ اول تغييراتي است که کميسيون طرح تحول روي لايحه هدفمند کردن يارانه ها -ارائه شده از سوي دولت- اعمال کرد. دوم اينکه با توجه به اين تغييرات چه اطميناني است پيش بيني هاي کميسيون در به حداقل رساندن پيامد هاي تورمي طرح درست از کار درآيد.کميسيون طرح تحول، سه تغيير اساسي را در لايحه تقديمي دولت اعمال کرد که اين سه تغيير، در کاهش پيامد هاي تورمي طرح هدفمند کردن يارانه ها نقش تعيين کننده ايفا خواهد کرد.

1- اولين تغييري که کميسيون در لايحه اعمال کرد، افزايش دوره اجراي هدفمند کردن يارانه ها از سه سال به پنج سال است. در لايحه دولت در ظاهر پيشنهاد شده بود که دولت در سه سال قيمت حامل هاي انرژي را اصلاح خواهد کرد اما در عمل قصد داشت اين کار را در يک سال انجام دهد. به عبارت ديگر، دولت در نظر داشت طي يک سال قيمت حامل هاي انرژي را به فوب خليج فارس برساند. طبيعي است اين جهش قيمتي تاثير مخربي بر اقتصاد و رشد نرخ تورم مي گذاشت.
در نتيجه کميسيون نسبت به اينکه در نوشته سه ساله اما در عمل يک ساله اصلاح قيمت ها انجام شود واکنش نشان داد و طول اجرا را به پنج سال افزايش داد. منتها در اينجا، يک اشکال وارد است که در مصوبات کميسيون آمده است دولت حداکثر در پنج سال مي تواند اصلاح قيمت ها را انجام دهد. در واقع به کار بردن «عبارت حداکثر» به دولت اين اجازه را مي دهد که اگر خواست طي يک سال هم مي تواند افزايش قيمت ها و رسيدن به فوب خليج فارس را انجام دهد و مشکل قانوني هم نداشته باشد، بنابراين يکي از تغييراتي که در تصويب نهايي در مجلس بايد مورد توجه قرار گيرد، حذف کلمه حداکثر و تصحيح به صورت «طي پنج سال» است. به عبارت ديگر، دولت مکلف باشد اصلاح قيمت ها را حتماً در پنج سال انجام دهد.

2- تغيير دومي که کميسيون در لايحه دولت اعمال کرد، نحوه جبران افزايش قيمت حامل هاي انرژي ترد گروه هاي هدف است.کميسيون از يک سو، دهک هاي هدف را از هفت دهک به پنج دهک کاهش داد. از سوي ديگر، مکانيسمي را طراحي کرد که پرداخت هاي جبراني در اولويت نباشد بلکه توسعه پوشش هاي تامين اجتماعي اصل قرار گيرد و به مرور نيز جايگزين پرداخت هاي جبراني شود. اين تغيير باعث شد اولاً حجم نقدينگي بي هدفي که به حساب دهک هاي کم درآمد واريز مي شود کاهش پيدا کند که اين خود يکي ديگر از عوامل ضدتورمي محسوب مي شود. دوماً آن نگاهي که اقتصاد صدقه پرور را عنوان مي کرد، تا حدودي کمرنگ شود.

3- تغيير سوم جلوگيري از تشکيل صندوقي بود که به دولت اجازه مي داد در بخش کمک هاي مردمي هرگونه تمايل دارد هزينه کند. کميسيون طرح تحول اين صندوق را حذف و دولت را مکلف کرد منابع حاصل از اجراي هدفمندکردن يارانه ها را در يک حساب نزد خزانه واريز و از طريق پيش بيني در بودجه سالانه هزينه کند. اين تغيير جداي از آنکه از تخلف از قانون اساسي جلوگيري کرد، باعث شد نحوه هزينه کرد منابع به نسبت هايي که تعيين شده در لايحه قابل نظارت باشد.
اين سه تغيير اساسي که در واقع مانند سه ضلع مثلث، اجراي هدفمند کردن يارانه ها را دربرمي گيرد، باعث مي شود اولاً شيب تند افزايش قيمت ها به شيبي ملايم تغيير کند. ثانياً ميزان نقدينگي تزريق شده از اين محل قابل محاسبه و کنترل باشد.

بر اساس لايحه اي که دولت در ابتدا فرستاده بود، در سال اول به يکباره 80 هزار ميليارد تومان به جامعه نقدينگي وارد مي شد و اين خود پايه گذار مشکلات بسياري براي توليد و افزايش تورمي حداقل بين 35 تا 45 درصد بود اما براساس پيش بيني هاي کميسيون، در سال اول حداکثر منابع حاصل از اجراي طرح 15 هزار ميليارد تومان است که در نسبت هاي پيش بيني شده، دراختيار دولت، صنعت و دهک هاي هدف قرار مي گيرد. بديهي است يک پنجم شدن ميزان تزريق نقدينگي از 80 هزار به 15 هزار ميليارد تومان با توجه به ساختار جامعه ما، باعث مي شود اقتصاد با صدمه بسيار کمتري روبه رو شود. پيش بيني کميسيون آن است که حداکثر تورم ايجادشده در سال اول اجرا 10 تا 15 درصد است که در سال هاي بعد به مرور کاهش پيدا مي کند. بخشي از اين تورم از طريق روش هاي جبراني پوشش داده مي شود و بخشي ديگر را نيز به ناگزير بايد تحمل کرد چرا که وقتي جراحي اقتصادي انجام مي دهيم بايد ميزاني از هزينه را نيز بپذيريم.

اما منظر دوم آن است که تا چه ميزان اطمينان وجود دارد که اين پيش بيني ها درست از کار درآيد. پيش بيني کميسيون آن است که چنانچه طرح به درستي اجرا شود پيامدهاي تورمي زيادي نخواهد داشت، منتها قانون هر چقدر هم که پيش بيني هاي لازم را درست و کامل انجام داده باشد، چنانچه مجري قانون به نفس قانون پايبند نباشد، طبعاً نمي توان به اهداف پيش بيني شده دست يافت و در واقع يکي از نگراني هاي کميسيون همين مساله است اما به هر حال نکته اساسي آن است که کميسيون حداکثر تلاش خود را به عمل آورد تا لايحه هدفمند کردن يارانه ها را با حداقل پيامدهاي منفي اصلاح کند.

دنياي اقتصاد: ضرورت توجه به طبقه متوسط

«ضرورت توجه به طبقه متوسط»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم پويا جبل عاملي است كه در آن مي‌خوانيد؛نمي‌توان از اين مساله چشم پوشيد که فرآيند توسعه و مدرن شدن يک جامعه بيش از همه مديون طبقه متوسط يک جامعه در حال توسعه است.

طبقه فوقاني به علت در اقليت بودن و بعضا داشتن ريشه‌هاي سنتي در ساختارهاي ما قبل مدرن (مانند فئودال‌ها در عصر پس از رنسانس)، و طبقات پايين دستي به دليل خاستگاه‌ها و ضرورت‌هاي فوري‌تر زندگي نقش کمتري در اين فرآيند بازي مي‌کنند. به اين شکل است که بسياري رسيدن به توسعه يافتگي را در گرو وجود يک طبقه متوسط قوي مي‌دانند. معناي سياستي اين گزاره آن است که اگر يک دولت سوداي توسعه دارد، چاره‌اي جز توجه خاص به طبقه متوسط و حتي افزون ساختن آن ندارد. اگر طبقه متوسط همراه و همگام با سياستگذار نباشد، تحقق توسعه امري نامحتمل است.

فارغ از اين مساله حياتي، ثبات سيستم که مي‌تواند بخش قابل توجهي از تابع مطلوبيت سياستگذار را به خود اختصاص دهد، در دست طبقه متوسط است. هيچ ساختاري در بلند مدت نمي‌تواند پايه‌هاي ثباتش را بر اقشار پايين دستي بنا کند، هم از آن رو که توجه به اين قشر بخشي از آنان را به طبقه متوسط ملحق مي‌کند و هم از آن رو که قدرت نمايي اين قشر در بخش‌هايي که طبقه متوسط مي‌تواند ثبات سيستم را تحت تاثير بگذارد، محدود است. طبقه متوسطي که بوروکراسي امروز اقتصاد دولتي ايران را به دوش مي‌کشد، تنها پشتوانه سياستگذار براي اعمال سياست است و به هيچ رو جايگزيني براي آن نيست و در نتيجه سياستگذار چاره‌اي نخواهد داشت جز اينكه به خواسته‌‌هاي آنان توجه کند.

با وجود اين، نشانه‌هاي بسياري وجود دارد مبني بر آن که دولت کنوني نگاه کمي ‌به اين قشر دارد. دغدغه عدالت، بي توجهي به چنين طبقه تاثيرگذاري را توجيه نمي‌کند؛ ضمن آنکه مي‌توان اين واقعيت را لمس کرد که چندي است بازيگران بوروکراتيک ايران و تکنوکرات‌هاي مياني به دليل همان نگاه، انگيزه لازم را براي تداوم راهي که نياز يک اقتصاد در حال توسعه است، از دست داده‌اند. اين امر باعث شده مشکلي برمعضلات پيشين اقتصاد ايران افزوده شود.

اگر تا ديروز مشکل اقتصاد بسته، عدم انباشت سرمايه مناسب، سرمايه‌گذاري خارجي و... وجود داشت، امروز دغدغه ديگري در طرف عرضه کل اقتصاد ايران پديد آمده است و آن مرتبط با عرضه نيروي کار است. نيروي کاري که برنامه‌هاي توسعه به دنبال افزون ساختن بهره‌وريش بودند، امروز حتي انگيزه لازم براي تحقق کارآيي سابق را ندارد. شايد بتوان باز به سوي انکار مشکل قدم برداشت، اما هنر سياست‌گذار آن است که براي کمترين احتمال وقوع اين معضلات هم فکري کند. اين موانع آنچنان سد راه توسعه هستند که با کوچک‌ترين هشدار، توجه سياست‌گذار را به خود جلب کند.

به هر رو بسياري از چالش‌هاي پيش روي اقتصاد‌هاي در حال توسعه و از جمله ايران، تنگناهايي است که در بخش عرضه کل وجود دارد، تنگناهايي که در بلندمدت مي‌توان اميد به رفع شدنشان داشت؛ اما اينک به فهرست بلند تنگناها، عدم انگيزش نيروي کاريي را که سطح دانش و تخصص آن مورد نياز اقتصاد است هم بايد به آن اضافه کرد. باشد تا دولت محترم اقدام مکفي در جهت حذف اين مشکل تازه و عنايت بيشتر به مطلوب‌هاي چنين قشر اثرگذاري را در دستور کار قرار دهد.

مردم سالاري: جايزه براي کسي که کارنامه ندارد

«جايزه براي کسي که کارنامه ندارد»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم دکتر سيف الرضا شهابي است كه در آن مي خوانيد؛وقتي شنيدم قراراست آقاي باراک اوباما رياست جمهور 10 ماهه آمريکا برنده جايزه صلح نوبل سال 2009 شود خيلي تعجب نکردم، زيرا  در برخي موارد مشابه آن و تعجب آميز تر از آن را ديده بودم.

 اين جانب بدون آن که بخواهم به شخصيت ايشان جسارت بکنم بايد اذعان کنم ايشان را در قد و قواره دريافت  جايزه پرصداي نوبل نمي دانم و معتقدم ايشان گامي براي استقرار صلح جهاني و امنيت بين المللي بر نداشته  تا مستحق  جايزه اي بين المللي باشد. به نظرم در انتخاب ايشان مسائل سياسي بيشتر مطرح بود چرا که اگر قرار بود شخصيتي طرفدار صلح بر گزيده شود، خاتمي رئيس جمهور پيشين ايران و مبتکر گفت وگوي تمدن ها سزاوارتر بودکه حداقل طرح گفتگوي تمدن هاي او در سازمان ملل مطرح شده بود و توجه گروهي از سياستمداران وانديشمندان جهان را به خود جلب کرده بود.

اوباما با شعار فريبنده  تغيير درسيستم حکومتي آمريکا و نويد جهاني بهتر وارد عرصه انتخابات رياست جمهوري شد و توانست رقيب انتخاباتي خود را شکست بدهد و به کاخ سفيد راه يابد، ليکن در 10 ماه گذشته کاري عملي و چشمگير که جهان شمول باشد انجام نداد.

دولت راستگرا و افراطي نتانياهو در اسرائيل با ادامه شهرک سازي در سرزمين هاي اشغالي 1967عملا"طرح صلح اعراب و اسرائيل و تشکيل دو کشور را در بن بست قرار داد.

نيروهاي آمريکائي در عراق حضور دارند و هر روز شاهد به خون غلتيدن مردم عراق بر اثر عمليات  انفجاري ناشي از حضور آمريکائي ها در اين کشور هستيم.

مک کريستال -فرمانده نيروهاي آمريکائي در افغانستان- درخواست اعزام 40-35 هزار نيروي تازه نفس به افغانستان را کرد و اگر اوباما موافقت نکند با واکنش فرماندهان نظامي روبرو خواهد شد و در صورت پذيرفتن دست رد بر سينه شعار  تغيير خواهد زد و به جاي پي گيري پروژه صلح واقعي، جنگ واقعي را دنبال خواهد کردکه تا تحقق جهان عاري از سلاح هسته اي فاصله زيادي وجود دارد.اصولا" جايزه را در پايان کار و بعد از کارنامه قابل قبول فرد تقديم مي کنند و مرسوم نيست در ابتداي فعاليت و در حالي که هنوز امتحاني داده نشده و وجدان جهاني و افکار عمومي نمره اي نداده، جايزه اي تعلق بگيرد،مگراين که فرض کنيم بنياد آلفرد نوبل براي گزينش برندگان جايزه صلح معيار صحيحي ندارد و اين يکي ديگر از تراژدي هاي جامعه امروز جهاني است.

قدس: نوبل ؛ بيگانه با صلح

«نوبل ؛ بيگانه با صلح» عنوان سرمقاله‌ روزنامه‌ قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي‌خوانيد؛از بين 205 شخصيت و سازمان نامزد دريافت جايزه صلح نوبل، کميته صلح نوبل نروژ، باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا را شايسته دريافت اين جايزه تشخيص داده است.

پس از اعلام نام باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا به عنوان برنده جايزه صلح نوبل، واکنشها و تحليلهاي گوناگوني از صاحب نظران نسبت به اين اقدام، گستره رسانه اي به خود گرفته است.

برخي ديدگاه ها اين جايزه را زود هنگام و بعضي نابهنگام و تحليلهاي ديگري نيز وي را فاقد شرايط معرفي کرده و مسير اعطاي جايزه را کاملاً سياسي و خارج از اراده آقاي آلفرد نوبل مي دانند.

بررسي رسانه ها، نشان مي دهد بيشترين مخالفتها با اهداي جايزه صلح نوبل به باراک اوباما در غرب را دو دسته، يعني جمهوريخواهان آمريکا و اتحاديه اروپا تشکيل مي دهند. جمهوريخواهان آمريکا، با انتشار بيانيه اي در سطح کنگره اعلام کردند که «دادن اين جايزه به اوباما خط پاياني بر مشروعيت نوبل است.» روزنامه «لس آنجلس» که از حاميان اوباما به شمار مي رود در تحليلي آورده است: «کميته نوبل نه تنها اوباما را شرمگين کرده، بلکه اعتبار اين کميته را نيز تضعيف کرده است.»

براساس نظرسنجي شبکه تلويزيوني يورونيوز هم مشخص گرديد تنها 25 درصد از ساکنان اروپا با اعطاي جايزه صلح نوبل به باراک اوباما، موافقند!

نظرسنجي ديگر نشان مي دهد 78 درصد مردم آلمان نيز بر اين باورند، جايزه صلح نوبل حق باراک اوباما نيست. بر پايه نتايج نظرسنجي روزنامه «آنلاين ولت»، تنها 22 درصد شرکت کنندگان در نظرسنجي، اوباما را شايسته اين جايزه دانسته اند.

بر اساس وصيت آلفرد نوبل، جايزه صلح نوبل به شخصي داده مي شود که براي ايجاد برادري در ميان ملتها و انحلال يا کاهش نيروهاي نظامي يا برگزاري و حمايت از همايشهاي صلح طلبانه بزرگترين و بهترين کار را انجام دهد. باراک اوباما تنها 9 ماه در پست رياست جمهوري آمريکا بوده است و هنوز راه خود را در عرصه هاي داخلي و بين المللي نه تنها با احتياط، بلکه با ابهام ادامه مي دهد.

پيش از اين جايزه صلح نوبل به افرادي تعلق مي گرفت که جنگي را پايان يا خلع سلاحي را انجام داده باشند، در حالي که اوباما را در هيچ کدام از اين فهرستها نمي توان قرار داد.

اظهارات فاکس نيوز در اين زمينه را مي توان تأييدي بر ادعاي فوق قلمداد کرد، به نحوي که اين رسانه در اظهارنظري اين اقدام را تعجب آور خواند. سؤال اين است که باراک اوباما چه کاري انجام داده است که شايسته دريافت اين جايزه باشد؟
به نظر مي رسد، داوران کميته مذکور قرابتي با انگيزه آقاي نوبل ندارند و بر مبناي مؤلفه هاي تدوين شده خود، افراد را حايز شرايط معرفي مي کنند. تأملي در فهرست برندگان اين جايزه، ثابت مي کند اشخاص معرفي شده، اغلب کساني بوده اند که بيشترين هماهنگي را با مواضع صهيونيستها داشته و بررسي عملکرد آنها بيانگر پذيرش حاکميت بي قيد و شرط نظام سرمايه داري غرب، مخالفت با جهان اسلام و جنبشهاي آزاديخواه و استقلال طلب و تأييد جنايتهاي وحشيانه رژيم صهيونيستي بوده است.

تأملي در دريافت کنندگان جايزه صلح نوبل، اين موضوع را ثابت مي کند که مسير اعطاي جايزه مذکور کاملاً سياسي و بر خلاف وصيت صاحب اين ميراث است. برندگان صهيونيست مانند اسحاق رابين نخست وزير رژيم صهيونيستي و مناخيم بگين نخست وزير اسبق اين رژيم از جمله کساني هستند که با وجود جنايتهاي بي شمار و هولناک در فلسطين اشغالي و انجام ده ها عمليات تروريستي عليه زنان و مردان و کودکان بي گناه فلسطيني، با عنوان تلاش کنندگان براي برقراري صلح، جايزه صلح نوبل را در سالهاي 1978 و 1994 دريافت کردند.

عرفات مبارز به عنوان يک تروريست معرفي مي گردد، ولي پس از تسليم در اسلو و سادات پس از کمپ ديويد، برنده اين جايزه معرفي مي شوند.

اکنون اين سؤال مطرح مي شود که رئيس جمهور آمريکا کدام اقدام را در راستاي تقويت ديپلماسي بين المللي انجام داده است. در زمان 9 ماهي که از حضور وي در کاخ سفيد مي گذرد، واکنشهاي صلح طلبانه وي نه تنها زمينه کاهش نيروهاي آمريکايي در افغانستان را فراهم نکرده، بلکه وي همچنان به ادامه جنگ در افغانستان پافشاري مي کند و آن را ضروري مي داند تا جايي که انتظار مي رود در روزهاي آينده نيروهاي آمريکايي حاضر در افغانستان افزايش يابند و به 40 هزار نظامي برسند.

حملات ارتش آمريکا به مردم افغانستان و پاکستان به بهانه تعقيب تروريسم، مصداق ديگري است که شايستگي اوباما را در دريافت اين جايزه با ترديدهايي مواجه مي کند. اوباما در خصوص مردم فلسطين معتقد است هيچ ملتي مظلوم تر از مردم فلسطين در روي کره زمين وجود ندارد و در ادامه اضافه مي کند که به اين دليل مظلوم هستند که اسرائيل را به رسميت نشناخته اند. در هنگام جنگ 22 روزه، وي در حالي براي فرزندانش صلح و رفاه را آرزو مي کند که کودکان فلسطيني قرباني تجاوزهاي وحشيانه و ضد انساني اسرائيل در غزه هستند.

سخنراني آقاي اوباما در اجتماع آيپک، نمونه ديگري از حمايتهاي بي دريغ وي از صهيونيستهاست که در هنگام مبارزات انتخاباتي بيان نمود. زندان گوانتانامو و ابوغريب و بگرام، لکه ننگي بر دامن آمريکاست که تاکنون گام عملي براي برچيدن آنها از سوي ايشان برداشته نشده است.

در حوادث پس از انتخابات در ايران، وي از جمله کساني بود که با حمايت از اغتشاشگران همراهي با ديگر دولتهاي غربي را تکميل کرد. وي در اظهارات خود، از مقابله با اغتشاشات به عنوان اقدامهاي خشونت آميز و غيرمنصفانه عليه آشوب طلبان نام برد و گفت: بايد آزادي بيان مورد احترام قرار گيرد و آمريکا در کنار تمام کساني است که در پي استفاده کردن از اين حقوق هستند.

از سوي ديگر، تبريک «شيمون پرز» به «باراک اوباما» در کسب جايزه صلح نوبل، سياسي و ناعادلانه بودن اين تصميم را آشکار مي کند.

اکنون مي توان «جايزه نوبل امسال را تنها بر اساس نيت افراد، نه بر اساس دستاوردها» ارزيابي نمود، زيرا آقاي اوباما در شعارها و اظهاراتش سخناني را مطرح نموده است که برخي صاحب نظران با تحليلهاي زود هنگام، ادعاهاي وي را تغيير استراتژي آمريکا قلمداد کردند که عملکرد ايشان خلاف اين موضوع را اثبات مي کند، به نحوي که سردمدار کاخ سفيد از تعامل با جهان اسلام در قاهره سخن به ميان آورد، ولي اکنون در خصوص اقدامهاي صهيونيستها نسبت به بيت المقدس و در قبال گزارش گلدستون و جنايتهاي جنگي اسرائيل در غزه، اقدام قابل قبولي بر اساس اظهاراتش اتخاذ ننموده است.

البته چنانچه آقاي اوباما بتواند شايستگي خود را به عنوان برنده اين جايزه اثبات کند، لزوماً بايد اتفاقهايي در عرصه حضور آمريکا در منطقه خاورميانه و ديگر مناطق براي آمريکا رخ دهد. به عبارت ديگر، اگر رئيس جمهور آمريکا گامهاي اساسي در راستاي تعامل بر اساس حقوق ملتها بر دارد، مي توان پذيرفت که براي اولين بار برنده اين جايزه بر اساس آنچه اعلام گرديده، اقدام ميداني را اتخاذ نموده است.
 
ارسال به دوستان
ترکیه ادعای اسرائیل برای عبور نتانیاهو از آسمان این کشور را تکذیب کرد ناتوانی جنسی دقیقاً چیست؟ چرا اتفاق می افتد؟ ربطش به افزایش سن چیست؟ تهدید کرامت یا اصلاح فرهنگی؟ پیامک‌های "کشف حجاب" در هاله‌ای از ابهام معاون قوه قضاییه: ۴ موافقتنامه با عراق به امضا رسید قطع برق مناطقی از استان البرز در پی طوفان نبرد ثروت و سخت‌کوشی به سود ثروت؛ الاهلی قهرمان مقتدر لیگ نخبگان آسیا آخرین دارایی ۴ نفر از درگذشتگان خانه سالمندان کهریزک (عکس) مدارس ۱۲ شهرستان خوزستان یکشنبه تعطیل شدند بابک زنجانی: تاکسی های برقی با راننده خانم و آقا در راه است شناسایی هویت ۱۰ جان‌باخته دیگر حادثه انفجار بندر رجایی تهران در آستانه توفان؛ هشدار هواشناسی درباره رگبار و رعد و برق کشته شدن ۲ نظامی اسرائیلی در رفح لغو سفر نتانیاهو به جمهوری آذربایجان؛ آیا ترکیه مانع پرواز شد؟ اردوغان: وقتی صحبت از قبرس باشد، نام خانوادگی ما جمهوری ترک قبرس شمالی است زلزله 4 ریشتری تهران و البرز را لرزاند