عصر ایران؛ سروش بامداد- «گوینده قدیمی خبر رادیو درگذشت». این خبر را ما هم منتشر کرده ایم. کاربران طبعا خبر را باز می کنند تا ببینند درگذشته که بوده است.
در متن خبر هم نام آمده (ناصر خویشتن دار) و هم تصویر اما چه بسا برای خیلی ها شناخته شده نباشد. چرا؟ به این خاطر که گوینده رادیو خصوصا قدیمی تر ها که با حساب و کتاب تر جذب می شدند و عاشق این کار بودند با صدایشان شناخته می شدند و آن قدر که صدایشان شناخته شده بود نام و تصویرشان را نمی شناختیم.
آن موقع ها رسم هم نبود یا اجازه نمی دادند گوینده خود را معرفی کند. انگار شهرت و محبوبیت در انحصار افرادی خاص بود و حتی در سینما می گفتند ستاره محور نباید باشد.
در این فضا عجیب نبود که گوینده رادیو هم خود را معرفی نکند.
ناصر خویشتن دار را نمی شناسید. حق هم دارید. تصویرش هم برای شما آشنا نیست. باز حق دارید. چون گوینده تلویزیون نبود.
گویندگان رادیو از این نظر مظلوم اند. یکی از گویندگان قدیمی رادیو می گفت دخترم به تازگی بازیگر شده و هر جا با هم می رویم او را همه می شناسند و مرا نه. مگر آن که پس از مدتی صدایم را بشناسند. آن هم نه همه که قدیمی ترها.
گوینده را اما نه با نام باید شناخت و نه با صدا و نه تنها در استودیو که در کوی و خیابان هم.

در دهه 70 که به کاری اقتصادی و پر مراجعه اشتغال داشتم روزی آقایی از پلکان بالا آمد و فاکتور خرید را نشانم داد و گفت: صندوق دارتان می گوید نمی توانم تخفیف دهم. اما گمان می کنم در حوزه اختیارات شما باشد.
پاسخ دادم: واقعا تخفیف امکان پذیر نیست. اما استثنا هم دارد. پرسید چه استنثایی؟ پاسخ دادم: برای دوبلورها!
گوینده و دوبلور در هنگام خرید هم صدای متفاوت خود را خواسته یا ناخواسته به رخ می کشد و با صدا می خُرامد.
گوینده رادیو یا دوبلور فیلم دو بار مظلوم است. هم در حیات که صدایش را می شنوند و سیمایش را نمی بینند و نامش را نمی دانند و هم در ممات که صدایشان را در خبر نمی توان شنید هر چند به یاری فناوری های نو صدا قابل انتشار است و در گروه ها و کانال های تلگرامی صوت هم ارسال می شود اما باز در وهله اول نام و تصویرتداعی کننده خاطره نیست و باید صدا را گوش بدهی.
گویندگان قدیمی را نه با نام یا تصویر که با صدا باید به خاطر آورد. صدا پیشگان چنان که باید قدر نمی بینند. حال آن که بخش قابل توجهی از این هنر ذاتی است و اکتسابی نیست.
صدا را باید قدر دانست. نه فقط صدای خوانندگان و آواز خوانان که صدای دیگر صدا پیشگان را.
خوش بختانه مردم چهره هایی چون ابوالحسن تهامی نژاد را به خاطر تنوع فعالیت های آنان می شناسند اما شهرت او نیز در وهله اول به خاطر فیلم هایی چون «بانوی زیبای من» و «شعله» است.
در روزگاری که فیلم ها کمتر دوبله می شوند از صدای صاحبان صدا باید به اشکال دیگر استفاده کرد. صدا و سیما همچنان می تواند با صداهای خوب برگ برنده ارایه کند.
خسرو شکیبایی را همچنان با صدای او می شناسیم و در همین سریال شهرزاد هر چند «مصطفی زمانی» در صحنه هایی از رویارویی با بازیگران پُرتوانی چون ترانه علیدوستی یا شهاب حسینی کم می آورد اما صدای او به یاری اش می آید خاصه وقتی که شعر می خواند و انصافا بسیار زیبا شعر می خواند:
مرغ آمین درد آلودی است کآواره بمانده/ رفته تا آنسوی این بیداد خانه/ باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه/ نوبت روز گشایش را/ در پی چاره بمانده
انصافا این شعر با صدا و خوانش مصطفی زمانی در نقش فرهاد دماوندی جلوه دیگری یافته است.
صداهای خوب همیشه در خاطر می مانند و بی سبب نیست که فروغ می گوید: تنها صداست که می ماند.
حتی گفته می شوند صداها در فضا وجود دارند و بعید نیست به یاری فناوری های حیرت آور کنونی صداهای قبل از اختراع ضبط صوت را بازگردانند. در حد رؤیا هم شیرین است چه رسد به این که جامه واقعیت بپوشد.
هر واژه با صدای خاص و متفاوت رنگ و طعم متفاوت می گیرد. کیست که انکار کند در شهرت و محبوبیت احمد شاملو صدای گیرا و خاص او هم تأثیر فراوان داشته است؟
بهانه این گفتار مرگ یک گوینده است. وقتی نه یک نام یا یک تصویر که یک صدا خاموش می شود و تو نمی دانی بگویی صدا خاموش شده یا صدا می ماند؟
این هم یک مظلومیت دیگر. چون صدای خواننده درگذشته را بارها و بارها می توان شنید اما متن های مختلف خبری که یک گوینده قرائت کرده چقدر برای امروزی ها جذاب است؟
شاید اگر این صداهای خوب به خبر خوانی و اجرای رادیویی بسنده نکنند و صدای خود را بر روی تولیدات فرهنگی بگذارند ماندگارتر خواهند بود.