رسالت: تمرکز زدايي؛ از ادعا تا واقعيت«تمرکز زدايي؛ از ادعا تا واقعيت» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن ميخوانيد؛ مدتهاست که از سوي مسئولان بحث تمرکز زدايي و انتقال پايتخت از تهران به ديگر شهرها مطرح مي شود.مصوبات پي در پي دولت براي انتقال از تهران به ساير شهرستان ها در همين راستا موضوع بحث هاي زيادي در ميان کارمندان و کارشناسان شده است.
نگارنده ضمن پذيرش و عقلاني دانستن ضرورت کاستن از بار جمعيتي و مرکزيتي تهران هماره اين پرسش را با خود تکرار مي کرد که آيا پشتوانه هاي علمي و کارشناسي قدرتمند در پس اين تعجيل دولت براي خروج کارکنانش از تهران وجود دارد يا خير؟ و آيا اين ادراک که تمرکز زدايي فرآيندي مهم و راهبردي است که تغييراتي کليدي را حتي در نوع حکمراني ما ايجاد خواهد کرد؛در پس تصميمات وجود دارد يا خير؟ مصاحبه معاون توسعه مديريت و سرمايه انساني رئيس جمهور[1]عليرغم تلاش وي براي متقاعد کردن خوانندگان مصاحبه دال بر کارشناسي بودن تمرکز زدايي مورد نظر دولت، متاسفانه بر دغدغه ها افزود.
سال ها پيش آقاي هاشمي رفسنجاني با نيتي حتما خوب در پي اجراي سازندگي بر پايه توسعه با مدل نو ليبرالي برآمد.همه چيز به ظاهر خوب پيش مي رفت ؛ ولي با گذشت سال ها اکنون دولت فعلي بر اين باور است که اشتباه دولت هاشمي آن بود که تمامي آثار و تبعات توسعه با مدل ليبرالي را بدرستي درنظر نگرفته بود به همين دليل دولت ليبرال دوم خرداد را مولود طبيعي اقتصاد ليبرال مسلک هاشمي مي دانند. نگارنده تا حد زيادي با اين استنباط موافق است.اما به گمانم دولت کنوني نيز در آستانه برداشتن گامي عجولانه براي اجراي بخشي گزينش شده از يک فرآيند است که همه دامنه سياسي اجتماعي آن دقيقا تبيين نشده است.
تمرکز زدايي[2] يک پروسه جدي در امر حکمراني است و نمي توان فقط يک بخش آن را چونان يک پروژه بکار گرفت و تبعات دراز مدت و آثار فرعي گاه مهمتر از اصل آن را ناديده انگاشت. تمرکز زدايي فرآيندي است که دولت بر اساس آن مي کوشد نظام تصميم گيري خود را به نفع نزديک تر شدن به مردم و شهروندان از تمرکز خارج سازد.تقسيم يا تفرق مديريتي دولت در همين راستا صورت مي گيرد وتفويض قدرت تصميم گيري دولت به نفع مناطق و استان ها به همين منظور صورت مي گيرد؛حتي اگر بگوييم تمرکز زدايي مقدمه فدراليسم است؛از راه دور نيفتاده ايم.تمرکز زدايي جمعيتي و حتي کارمندان فقط بخش هاي اجرايي و پر دردسر و البته فرعي اين فرآيند است.
در پس تمامي فرآيندهاي تحت عنوان تمرکز زدايي يک تئوري سازماني و يک تئوري مهم سياسي و مهمتر از آن يک فلسفه سياسي نهفته است.تنها يک دولت يا حکمراني تمرکز زدايي شده [3]مي تواند فرآيند تمرکز زدايي را مديريت کند.لازمه تمرکز زدايي جمعيتي ،تمرکز زدايي مديريتي و ضرورت اجتناب ناپذير تمرکز زدايي مديريتي ،تمرکز زدايي سياسي است.
بر همين پايه است که " متخصصان برنامهريزي ومديريت منطقهاي معتقدند كه تمركززدايي از اداره امور، يك فرآيند يكپارچه و تجربه ناپذير است و نميتوان آن را به انواع اداري، مالي و سياسي تجزيه كرد؛ چرا كه هيچكدام از اين انواع فرضي بدون ديگري امكان تحقق نخواهند داشت."[4] و بر اساس نتايج تحقيقات تاکيد مي کنند که " مرکز زدايي از ادارة امور يا حکومت فقط در صورتي ممکن است که در هر سه بعد سياسي ،مالي و اداري انجام شود .و تمرکز زدايي در يکي از ابعاد عملأ
بي معنا است."[5]
صاحب اين قلم ،همواره بزرگي همت دولت ها را در انجام کارهاي بزرگ تحسين کرده است،خواه دولت هاشمي باشد ؛خواه دولت احمدي نژاد ولي نکته اي که نبايد غفلت کرد حساسيت طرح هاي بزرگ و اثرات آن بر سرنوشت ملت و کشور است.انتقاد ما بر هاشمي نمي تواند به نيت او برگردد که اولا قدرت اشراف بر ضماير نداريم؛ثانيا بايد بنا بر اعتماد بر مديران کشور بگذاريم؛ پس انتقاد به نتايج عملي اقدامات برمي گردد و اينکه ابعاد بزرگ طرح ها آنچنان که بايد سنجيده نشده بود. اکنون در آستانه اجراي طرحي بزرگ چونان همان طرح قرار داريم؛احمدي نژاد هم داراي همت بزرگ براي انجام کارهاي بزرگ است ولي آيا ده سال ديگر هم بر او همان انتقادي را خواهيم داشت که اکنون بر هاشمي داريم؟
بر اين باورم همت هاي بزرگ لازمه مديريت هاي موثر ملي است ولي همت هاي بزرگ را بايد با بصيرتي ژرف همراه کرد.قصد قضاوت ندارم و حتي دليلي ندارم که منکر اين صفت در دولت دهم شوم ولي ده سال ديگر جامعه بدون مسامحه قضاوت خواهد کرد.آيا آن زمان همين قضاوت سخت و بيرحمانه اي که بر هاشمي رفت بر احمدي نژاد هم خواهد رفت؟
پي نوشتها:
[1] جام جم،شنبه 13 شهريور 1389، صفحه 7 ، مصاحبه با لطف الله فروزنده :زندگي کارمندان منتقل شده از تهران الگو مي شود
[2] Decentralization
[3] Decentralised governance
[4] اجلالي، پرويز؛ درباره تمركززدايي از اداره امور در ايران امروز ؛ آذرماه 1385؛ iranurbanstudies.com
[5] منبع پيشين
تهران امروز:برنامه پنجم در هالهاي از ابهام«برنامه پنجم در هالهاي از ابهام»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم دكتر امير دبيريمهر است كه در آن ميخوانيد؛بعد از قانون اساسي و سندچشمانداز 20 ساله كشور كه اسناد بالادستي نظام جمهوري اسلامي محسوب شده و چارچوبي براي برنامهريزي و عملكرد همه بخشهاي كشور محسوب ميشوند، برنامههاي پنج ساله كشور در بالاترين درجه اهميت قرار دارند و در كشوري مثل ايران با همه مختصات بومي، تاريخي و اقتصادي آن بدون برنامههاي ميانمدت مثل برنامههاي پنج ساله و برنامههاي كوتاهمدت مثل برنامههاي سالانه، هيچ چشمانداز روشني از فرآيند توسعه وجود ندارد.
در واقع اگر در سالهاي پس از جنگ تحميلي كشور جهشهاي بزرگي در بخشهاي مختلف داشته است، مرهون تدوين برنامههاي توسعه اول تا چهارم بوده كه دولتها نيز در حد توان به آن جامهعمل پوشاندند. پس از تدوين و تصويب سندچشمانداز كشور اهميت برنامهها مضاعف شد زيرا تحقق سند چشمانداز در گرو تحقق برنامههاي چهارم تا هفتم قرار گرفت ولي متاسفانه در عمل به برنامه چهارم اهمال صورت گرفت و گام اول سند چشمانداز بسيار سست برداشته شد بهگونهاي كه رهبر فرزانه انقلاب در ديدار اخير با هيات دولت در اين خصوص تذكرات جدي و دلسوزانهاي را مطرح فرمودند.
در حالي كه انتظار اين است كه گام دوم تحقق سند چشمانداز يعني برنامه پنجم چنان محكم برداشته شود كه ضعفهاي گام نخست را نيز جبران كند، سال گذشته، ديرهنگام ارائه شدن لايحه برنامه از سوي دولت به مجلس و همزماني ارائه آن با لايحه بودجه موجب شد اجراي برنامه پنجم يكسال به تعويق افتد و بررسي مواد لايحه برنامه به سال 1389 موكول شود.
هياترئيسه محترم مجلس شوراي اسلامي نيز براساس تدبيري پسنديده و با دعوت از همه صاحبنظران و خبرگان كشور در بخشهاي مختلف به همايش ملي بررسي برنامه پنجم توسعه زمينه مشاركت عقل جمعي را در تصحيح و تكميل اين سند مهم بالادستي فراهم كرد كه اينجانب نيز در كميسيونهاي مربوط به حوزه فرهنگ آن مشاركت داشتم و در بخش رسانه و فرهنگ مواردي را به كميسيون تلفيق تقديم كردم.
از همان ابتدا كه مجلس عزم خود را بر بررسي جدي و كارشناسي و بدون تسامح برنامه جزم كرد، زمزمههايي شنيده شد مبني بر اينكه چارچوب برنامه در حال دگرگوني است و اين زمزمهها آنقدر افزايش يافت تا امروز اعلام شد رئيس دولت در نامهاي خواستار استرداد برنامه از مجلس شده است. اين اقدام دولت بسيار نگرانكننده و شتاب زده است. انتظار از دولت اين است كه نقد كارشناسي و اجماع نخبگان و صاحبنظران را با آغوش باز بپذيرد و از واكنشهاي شتابزده بهشدت اجتناب ورزد.
برنامه در دست بررسي متعلق به همه كشور و نظام است و قواي مقننه و مجريه منافع بخشي و صنفي در بررسي و تصويب آن ندارند و اگر نقدي به مواد آن وارد ميشود، مبتني بر بررسي كارشناسي و مطالعات علمي است و دولت نهتنها بايد از اين جهتگيري مجلس آشفته شود بلكه بايد از آن استقبال كرده و نقدهاي مطروحه را موجب مستحكمتر شدن اين برنامه بداند. از سوي ديگر معيار و شاخص ارزيابي و بررسي برنامه نيز كاملا معين است كه همانا سياستهاي كلي برنامه پنجم توسعه ابلاغي از سوي مقام معظم رهبري است كه آن هم متكي بر بحثهاي كارشناسي و دقيق در مجمع تشخيص مصلحت نظام است. از اين رو دليل موجهي بر ادامه كشمكش بر سر برنامه پنجم وجود ندارد.
توقع اين است دولت محترم با انصراف از استرداد برنامه پنجم، مشاركت و همكاري بيشتري با مجلس به خرج دهد و نمايندگان محترم مجلس نيز در كميسيونها و صحن علني، سليقهها را كنار گذاشته و با شاخصهاي قانوني موجود نظرات دولت را در جايي كه با سياستهاي كلي و سند چشمانداز مطابقت دارد پذيرفته و توجه و حساسيت خود را به بخشهايي متمركز كنند كه احيانا مغاير با آنهاست زيرا به هر حال مجري برنامههاي توسعه كشور قوه مجريه است و اين قوه ارزيابي دقيقتري از كاربردي شدن برنامهها دارد اما اين مسئله نيز نميتواند حركتي خلاف سندچشمانداز ايران در 1404 را توجيه كند.
اميدواريم در اين مشكل بروزيافته نيز در صورتي كه دولت بر استرداد برنامه مصر باشد، اختلافات فيمابين به كارگروه رفع اختلاف بين دولت و مجلس ارجاع شده تا هرچه زودتر برنامه پنجم توسعه كشور از بلاتكليفي خارج شود.
كيهان:اعتبار 3 روزه !«اعتبار 3 روزه !» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حميد اميدي است كه در آن ميخوانيد؛ پس از مدت ها چانه زني و فشارهاي سياسي آمريكا، دور جديد مذاكرات مستقيم سازش ميان تشكيلات خودگردان فلسطين و رژيم صهيونيستي پنجشنبه گذشته در واشنگتن، بدون هيچ نتيجه قابل بحثي- همانگونه كه انتظار مي رفت- پايان پذيرفت. پيش از اين نيز دو طرف تشكيلات خودگردان و مسئولان اسرائيلي در طول 4 ماه گذشته مذاكرات خود را به صورت غيرمستقيم و با ميانجيگري جرج ميشل- نماينده ويژه اوباما در خاورميانه- انجام داده بودند.
ظاهرا قرار بود اين مذاكرات بدون پيش شرط صورت پذيرد اما در بيانيه اي كه قبل از آغاز مذاكرات از سوي نخست وزيري رژيم صهيونيستي انتشار يافت، نتانياهو قيد كرده بود كه مهمترين شرط وي براي حضور در مذاكرات، تامين امنيت اسرائيل است. در اين بيانيه تاكيد شده بود كه اگرچه رسيدن به صلح- بخوانيد سازش- امري دشوار است و اسرائيل با اشتياق كامل به پاي ميز مذاكرات بازمي گردد ولي اين گفت وگوها بايد با هدف تامين منافع اسرائيل و از همه مهمتر تامين امنيت اين رژيم باشد.
سرانجام اين جلسه در واشنگتن برگزار شد و بدون هيچ نتيجه اي پايان يافت. دو طرف در اين مذاكرات كه بيشتر به يك نمايش شبيه بود تا يك جلسه جدي سياسي، نهايتا توافق كردند كه هر 2 هفته يكبار با هم ملاقات داشته باشند.
مهمترين مسائلي كه بارها از سوي طرف فلسطيني در روند مذاكرات مطرح شده اما هيچ توافقي روي آن صورت نگرفته و يا تل آويو از اندك توافق حاصله سر باز زده است، عبارتند از: حق بازگشت آوارگان فلسطيني، تعيين مرزهاي دائمي، توقف شهرك سازي يهوديان در سرزمين هاي اشغالي به ويژه در كرانه باختري، موضوع قدس شريف به عنوان پايتخت دايمي دولت فلسطين، به رسميت شناختن يك دولت مستقل فلسطيني و عقب نشيني صهيونيست ها از سرزمين هاي اشغالي قبل از سال .1967 به نظر نمي رسد اين خواسته ها هيچگاه از سوي رژيم صهيونيستي مورد موافقت قرار بگيرد.
مذاكرات بي حاصل سازش تاكنون با هدف تضعيف روحيه مقاومت مردم مظلوم فلسطين و انزواي حماس صورت گرفته، اما انتفاضه جانانه و فراگير مردم و مقاومت و مبارزه بي امان حماس و ساير گروه هاي مقاومت نشان داده كه هم سران رژيم صهيونيستي و هم سركردگان خائن فلسطيني در دستيابي به هدف شوم خود ناكام مانده اند.
اما تحليلگران صرف نظر از بي حاصل بودن مذاكرات واشنگتن، شكل گيري چنين جلسه اي را براي كاخ سفيد مهم ارزيابي مي كنند. از سال 2008 و به دنبال جنگ 22 روزه، مذاكرات به اصطلاح صلح خاورميانه دچار ركود شد. با انتخاب باراك اوباما به رياست جمهوري آمريكا، احياي اين مذاكرات در دستور كار ديپلماسي آمريكا قرار گرفت. انتصاب جرج ميشل و ديدار مكرر وي با رهبران تشكيلات خودگردان و رژيم صهيونيستي و برخي از كشورهاي منطقه و شكل گيري كميته چهارجانبه در راستاي تحقق سياست خاورميانه اي كاخ سفيد بود.
از سوي ديگر جنگ طلبي جمهوري خواهان، دولت جديد آمريكا را با چالش جدي در سياست خارجي خود مواجه كرده بود. عراق، افغانستان و سرزمين هاي اشغالي فلسطين، موضوعات مهمي بودند كه اوباما مي بايست در بدو ورود خود به كاخ سفيد آنها را مورد توجه جدي قرار مي داد. وي تلاش كرد تا با ارائه طرح هاي مختلف مشكلات اين كشور را در موضوعات چالش انگيزي از اين دست خصوصا در خاورميانه تا سرحد ممكن كم كند. برنامه خروج نظاميان از عراق، اعلام استراتژي جديد آمريكا در افغانستان و ميانجيگري ميان طرف هاي فلسطيني و اسرائيل از جمله طرح هاي اوباما بود.
مشكلات داخلي آمريكا- خصوصا مسائل اقتصادي- به شدت روي محبوبيت اوباما تاثير منفي گذاشته است. رئيس جمهور آمريكا تلاش مي كند تا از هر فرصتي براي بازسازي دوباره چهره آمريكا و جايگاه حزب دموكرات استفاده كند تا شايد قدري منزلت مردمي خود را باز ستاند و در انتخابات ميان دوره اي كنگره در نوامبر آينده- آبان ماه- قافيه را به رقيب جمهوري خواه خود نبازد. به طور طبيعي در فضايي كه انتقادها به سوي اوباما سرازير شده، شكل گيري چنين جلسه اي در واشنگتن مي تواند قدري از شدت فشارها بكاهد.
در واقع به نظر مي رسد عليرغم تبليغات گسترده اي كه طي هفته هاي اخير در مورد ازسرگيري مذاكرات مستقيم شده بود، بيش از آن كه هدف مشخصي براي مذاكرات در دستور كار قرار گيرد، اين جلسه به نوعي «مذاكره براي مذاكره» بود و نه بيشتر. اين تحليل زماني قوام بيشتري مي يابد كه بدانيم قرار بود مذاكرات مستقيم در صورتي آغاز شود كه در مذاكرات غيرمستقيم پيشرفتي حاصل شده باشد. اما از 21 ماه پيش تاكنون كه روند مذاكرات غيرمستقيم طي شده، هيچكدام از توافقات به ظاهر صورت گرفته جنبه عملياتي پيدا نكرده اند.
بدون ترديد تن دادن به مذاكرات مستقيم، تسليم شدن در برابر خواسته هاي نامشروع رژيم صهيونيستي- البته با واسطه گري آمريكا- است. چند روز پس از اعلام آمادگي تشكيلات محمود عباس براي حضور در مذاكرات، گروه هاي فلسطيني عضو جبهه مقاومت از جمله حماس، جهاد اسلامي و جبهه خلق براي آزادي فلسطين طي يك گردهمايي در دمشق، با هرگونه مذاكره مستقيم يا غيرمستقيم با رژيم اشغالگر قدس مخالفت كرده و تاكيد كردند كه «مقاومت» تنها راه مقابله با اشغالگران و بازپس گيري اراضي اشغالي و حقوق مردم ستمديده فلسطين است.
از سوي ديگر در طرف اسرائيلي نيز مخالفت هايي از سوي گروه هاي افراطي درباره مذاكرات مستقيم وجود دارد. بخش مهمي از ائتلاف دولت كنوني حاكم در فلسطين اشغالي، تمايل چنداني به آغاز مذاكرات و تعليق احتمالي شهرك سازي و روند يهودي سازي قدس شريف ندارد.
اسرائيل سال گذشته به دنبال فشارهاي بين المللي اعلام كرده بود كه شهرك سازي در كرانه باختري را به مدت 10 ماه متوقف خواهد كرد. احزابي افراطي چون «اسرائيل خانه ماست» به رهبري ليبرمن- وزير امور خارجه رژيم صهيونيستي- در تلاش اند تا پس از پايان اين مدت مجددا شهرك سازي را از سر بگيرند و تهديد كرده اند اگر مهلت 10ماهه- كه سه هفته ديگر به پايان مي رسد- تمديد شود، از كابينه جدا خواهند شد.
30 سال مذاكره براي فلسطيني ها حاصلي جز گسترش شهرك سازي ها، بسط يهودي سازي قدس شريف، مصادره زمين هاي بيشتر، غصب اماكن مقدس، حفاري هاي غيرقانوني در مسجدالاقصي، محاصره چندساله غزه، ادامه سياست ترور و اعمال خشونت و روز به روز تنگ تر كردن عرصه بر صاحبان اصلي اين سرزمين، نداشته است.
ديروز و در حالي كه تنها 3 روز از مذاكرات به اصطلاح صلح مي گذشت، جنگنده بمب افكن هاي رژيم اسرائيل مناطقي از نوار غزه را مورد يورش قرار داده و بمباران كردند. آيا اين نشانه ها كافي نيست تا به كساني كه سالها دنبال مذاكره با اشغالگر و دشمن تا بن دندان مسلح هستند و از كام دژخيمي چون اسرائيل، صلح و آرامش را دريوزگي مي كنند، بفهماند با دشمن بايد جنگيد و از در مسالحه و كرنش درنيامد؟!
آمريكا اگر دنبال «صلح» در خاورميانه بود آتش جنگ عراق و افغانستان را شعله ور نمي كرد و در حالي كه 20 ميليون مسلمان پاكستان قرباني سيل ويرانگر شده و آواره و گرسنه شده اند، به بمباران مكرر مناطق شمالي اين كشور مبادرت نمي كرد و ايادي خود را براي به خاك و خون كشاندن مسلمانان كويته در روز قدس نمي فرستاد. خيانت ابومازن در ماجراي مذاكرات صلح با اسرائيل آن هم با ميانجيگري آمريكا! اظهر من الشمس است و الا فهميدن اين مسائل خيلي هم دشوار نيست.
ابتكار:"در مسير زاينده رود" يا"درمسير توهين به اقوام"«در مسير زاينده رود يا درمسير توهين به اقوام»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم سيد محمد مختاري است كه در آن ميخوانيد؛ديريست بر بلنداي زمان ايستاده ايم و به خود ميباليم که سردر سازمان ملل، يعني همانجا که مدخل سران همه ممالک دنياست به بيتي مزين شده که به زبان مادري ماست و شاعري از اين ديار آن را سروده.
عمريست که به خلوت، دلخوشيم به همين غناي شعر و شعور،که اگر توسعه اقتصادي و صنعتي نداريم باکي نيست، اگر توسعه اجتماعي و سياسي مان به قد قدمتان نيست خيالي نيست، ما صاحب مولانا، حافظ، فردوسي، شيخ بهايي، جامي، خواجه طوسي، مفيد و همين احمد شاملو و مهدي اخوان ثالث ايم.
غريو رعد کلام مولانا در نامتناهي عرفان چنان قدرتمندانه به خويشتن خويش فرو ميبردت که آهستگي چيني نازک تنهايي سهراب آرامش عاشقانه را برايت به ارمغان ميآورد. آيا اينها چيزي غير از معجزه ي کلمات هستند؟ همين واژگان به ظاهر ساده که متأسفانه در دهه ي اخير آنهم در دانشگاه سراسري ( رسانه ملي ) شاهد کش و قوسهاي فراوان آن بوده و نابودي آنرا به نظاره نشسته ايم،از لوده بازي دارو دسته مهران مديري که به رقت بارترين شکل ممکن و با جز و التماس سعي در خنداندن ملت داشتند که خوشبختانه توفيق چنداني نيافته و بجز دفعات معدودي حاصل کارشان نتيجهاي نداشت.
آيا زبان قدرتمند فارسي که قابليت خلق بديع ترين اشعار انساني را دارد آنقدر ضعيف است که با سرسري گرفتن عدهاي ناچيز و بي مقدار که تمام بضاعت هنري يشان،جز لوده بازي و تمسخر گويشها و احياناً زبان فارسي نميباشد تأثير بپذيرد .
اين روزها با پخش سريال در مسير زاينده رود، ساخته استاد بلامنازع روايت تصويري سينما و تلويزيون، حسن فتحي موجي از انتقادات از سوي مردم، مقامات و مسئولان شهر اصفهان از نحوه ي استفاده از لهجه و گويش اصفهاني در اين سريال به سوي صدا و سيما روان شده است. البته دشواريهاي استفاده از لهجه در سريالها و فيلمهاي سينمايي، قدمتي به اندازه طول عمر سينما دارد. نکتهاي که در اين باره شايد مورد توجه قرار نگرفته اينست که شايد گويش اصفهاني بکار برده شده توسط بعضي بازيگران صحيح نباشد و شاخص تر آنکه افزودن حرف سين در آخر بعضي کلمات و جملات گويش اصفهاني محسوب نميشود و حتي غلط باشد، اما باز هم تمام اين ضعفها دستاويزي براي سازندگان سريال نشده تا مخاطبان را به اين وسيله بخنداند.از طرفي درام شکل گرفته از چنان تلخي برخوردار است که شايد اصلاً مجالي براي خنديدن باقي نميگذارد.
استفاده از لوکيشن اصفهان نيز چيزي جز نشان دادن ظرفيتهاي معماري ايراني و لطافت حاکم بر فضاي زندگي مردم با فرهنگ اصفهان قصد ديگري نداشته،چو اينکه دست کارگردان در تنوع لوکيشن را بسيار باز نموده است.وليکن متأسفانه حدود مسايل مطروحه در سريال از لهجه و گويش فراتر رفته و مسايل فرهنگي مردم با تمدن اصفهان را نشانه رفت، چنانچه در انتقاد و سخنگوي شوراي شهر اصفهان در سايتهاي خبري آمده. بي شک صحبت کردن در اين موضوع مجال کافي ميطلبد وليکن دليل اصلي که بنده را عليرغم ميل باطني در دامن زدن به حاشيههاي اين سريال ديدني که بنده يکي از بينندگان پر و پا قرص آن هستم و آنهم در صورتي که حتي گاهي وقتها فيلمهاي خودم را از تلويزيون نميبينم، وادار به نوشتن کرد، ديالوگ منفورترين کاراکتر اين سريال که نماينده ي طيف عظيمي از دلالان اين کشور که مسموم کنندگان مسير درست اقتصاد، صنعت، هنر، ورزش و حتي سياست هستند بود.
در قسمت بيست و پنجم در سکاني که گرکاني خانم سارنگ را سوار اتومبيل کرده و به قصد تفهيم کردن ايشان جملاتي بکار ميبرد که يکي از جملات اين بود « حتي دهاتيهايي که از کوره دهات بوير احمد شب جلوي استوديوم ميخوابند و ...» که ناگهان مکث کردم . سرد شدم و تمام سعي خود را در طبيعي نمودن احوالم براي ادامه سريال نمودم . ولي نشد، نشد که نشد البته بايد بگويم حقير که خود قريب بيست سالي است که در اين حوزه فعالم و حاصل آن نگارش چندين فيلمنامه کوتاه و بلند و دو سريال تلويزيوني و ساخت آنان است که از همين شبکه اول سيما هم پخش شده اند، و به همان اندازه از بوير احمد هجرت کرده ام، يقيناً تأسف من از حس ناسيو ناليستي من نشأت نگرفته، حداقل تمامش، ولي شنيدن اين ديالوگ آنهم از زبان کاراکتر منفي و البته قوي سريال که خوشبختانه در مقايسه با حضور حتي يک پلان کاراکتر حج بهزاد با بازي درخشان و بياد ماندني مهدي سلطاني بعنوان کارکتر مثبت فيلم از جايگاه مقبولي در ذهن مخاطب برخوردار نيست از چند منظر قابل بررسي و تأمل است.
يکي اينکه اين ديالوگ کاملاً بداهه و توسط بازيگر آنهم در آن شرايط حسي و البته اين سرعت در ساخت بزبان آمده، که در اين صورت عذري بدتر از گناه آورده شده که نه بنده ي کمي آشنا به فيلمسازي بلکه بر هيچ مخاطبي پذيرفته نيست که جلوي دوربين حسن فتحي بازيگري اجازه داشته باشد واوي را کم و زياد کند چه برسد به اينکه چنين ديالوگي را بزبان آورد. ديالوگي که بي شک واژگان دهاتي و بوير احمد را در کنار يکديگر آنهم با لحني تحقير آميز و البته بياني قوي به ناخودآگاه مخاطب ميسپارد.بوير احمدي که شايد بسياري از نويسندگان املايش را صحيح ننويسند.
دوم اينکه طبق معمول، نويسنده اين ديالوگ را نوشته، شوراهاي گروه و شبکه و شوراي نمايشي معاونت سيما هم تصويب کرده و از منظر استاد حسن فتحي هم گذشته و بازيگر هم آنرا بيان کرده و باز از تيغ تدوينگر نيز به سلامت گذشته و بازبين پخش که از تار موي پيرزني 90 ساله نميگذرد، هم آنرا نديده و نشنيده و آنرا روانه آنتن شبکه ملي کرده اند که البته فارغ از نحوه بوجود آمدن اين ديالوگ، مابقي مسير يکي است که وااسفا.
در هر دو صورت بايد گفت که شمشير تيز و از رو بسته سازندگان سريال در مسير زاينده رود نه تنها گويش و فرهنگ اصفهان که کم کم استانهاي همجوار را نيز نشانه رفته است. آيا اين است رسالت رسانه ملي؟ شبکه ملي، آنهم در اين عرصه که مهمترين نيازکشور وحدت ملي است؟
همه ي ما ايراني هستيم و فارغ از هر زبان و گويش و رنگ لباس و پوست همه جاي ايران سراي ماست و استفاده از واژگان ناکجا آبادي هميشه ساده ترين راه براي انتقال چنين معناهايي بوده است . جناب آقاي نادري، دوست من، اگر از دايره واژگان و شيوايي کلامتان مطلع نبودم شايد نوشتن اين ديالوگ را سهوي ميدانستم و عذرتان را کمتر، ولي نيک ميدانم که ذهن سيال و قلم توانمندتان بارها و بارها واژه « دوقوز آباد » را به نگارش در آورده، آيا اينجا نيز نميتوانستيد همان را بنويسيد، آيا پير شده ايد و به قول بعضيها کف گيرتان به ته ديگ خورده و از ديگران عاريه ميگيريد، يا حتي به بازيگران اين اجازه را ميدهيد که به جاي شما بنويسند؟ البته ماجراي فيلمنامه فيلم سينمايي کيفر ساخته آقاي فتحي را نيز تمام اهالي سينما ميدانند، گر چه به رسم آبرو داري اسناد و رأي شوراي داوري خانه سينما به بيرون درز نکرد.
دوست من، نان خوردن و يا خنداندن و گرياندن مردم به هر قيمتي نام ديگري پيدا ميکند غير از خالق بودن و هنرمند بودن . گيريم که آگاهانه اين واژه را بکار برده ايد، آيا مختصر آشنايي با همين بقول خودتان دهاتيهاي بوير احمدي را داريد؟ آيا ميدانيد همين کوره دهاتيها چند ملي پوش در تيمهاي مختلف دارند؟ آيا نام خداداد افشاريان يکي از بهترين داوران بين المللي فوتبال به گوشتان آشناست؟ آيا ميدانيد تيم دسته اولي عمران ياسوج با تيم سايپا در تهران و ياسوج چه کار کرد و چگونه موتور آنرا زمين گذاشت؟ آيا نام آريو برزن را شنيده ايد؟ همان سرداري که تنها هماورد اسکندر خون آشام بود و اندکي مسير او را سد کرد تا آتش زدن تمدن پارس چندي به تأخير بيافتد؟ آيا ميدانيد اگر همين دهاتيها در مهرماه 59 نبودند و با اسلحههاي خودشان بعنوان اولين نيروهاي مردمي در جنگ حاضر نميشدند الان تماميت ارضي ما در خطر بود؟ آيا ميدانيد همين دهات بويراحمد بود که در سال 42 فقط به خاطر زير بار زور نرفتن و حرف ناحق نشنيدن بارها و بارها توسط دولت مرکزي بمباران گرديد!؟ آيا هيچ ميدانيد چند نفر از نخبگان فيلم و سينما وتئاتر از همين دهاتيها بوده و هستند؟ حسين پناهي، جمشيد جهانزاده، پريوش نظريه و ...؟ آيا زماني که نمايش نامه عطا، سردار مغلوب را براي اجرا در مرکز تئاتر دانشگاهي کشور ( تئاتر مولوي) که من مسئوليت آنجا را به عهده داشتم، آورديد و تصويب نشد را فراموش کرده ايد؟ پس بدانيد بوير احمد دهات نيست و اگر هم باشد دهاتي هايش سرآمدان حداقل رشتههاي خودمانند.
دوست من اين کشور تشکيل شده از بوير احمدها، خود تو هم از بوير احمد آمدهاي و هومن برق نورد و آقاي فتحي، هم نيز. بويراحمديها کمتر صاحب پيدا ميکنند، هر چند شما که به صاحبدارها هم بي محابا لاتانه هجوم برده ايد. آيا براي توجيح توهينهايتان به فرهنگ مردم اصفهان، بويراحمد را عَلَم کرده که ذهنها را منحرف کنيد يا احساس قدرت زيادي شما را به اشتباه سوق داده... و من نتيجه گرفته ام دهاتي بودن به رفتار است نه به ژن؟
جمهوري اسلامي:تدارك نمايش انتخاباتي در مصر«تدارك نمايش انتخاباتي در مصر»عنوان سرمقالهي روزنامهيجمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛التهابات سياسي مصر در پرتو انتخابات آينده، تدريجاً به اوج خود ميرسد. از يكسو حسني مبارك رئيسجمهور فرتوت و بيمار مصر به شدت نگران قدرت روزافزون مخالفان است و كمترين اميدي به موفقيت فرزندش "جمال مبارك" در انتخابات آينده ندارد و به همين دليل خود را ناچار به اعلام نامزدي انتخابات ميبيند. از سوي ديگر جبهه نيرومند مخالفان با بهره گيري از هر فرصتي، اقدامات ماجراجويانه از جانب رژيم كمپ ديويدي قاهره را به چالش كشيدهاند.
رژيم قاهره اين روزها سعي دارد با ايجاد جو خفقان و سركوب پليسي، فضاي كشور را به شدت "امنيتي" كند و امكان هرگونه تحرك سياسي را از جبهه مخالفان بگيرد. اما همين رفتارهاي امنيتي دقيقاً به زيان مبارك و فرزند ناكامش تمام شده و تقريباً شانس چنداني براي موفقيت آنها وجود ندارد مگر آنكه مثل هميشه، آراء دلخواه مبارك از صندوق سر برآورد و معجزات هميشگي دستگاه پليسي مبارك تكرار شود. اعلام داوطلبي مبارك زماني جدي شد كه مشاوران به وي هشدار دادند كه احتمال بسيار ضعيفي براي موفقيت "جمال مبارك" وجود دارد و جبهه نيرومند مخالفان، به راحتي هر مانعي را از پيش رو بر ميدارند و در واقع وي را "جارو" ميكنند.
بدين ترتيب اصرار جنون آميز مبارك براي "موروثي كردن حكومت مصر" فروكش كرده و اين اواخر، كمتر در اين زمينه سخن به ميان ميآيد. احتمال ديگري هم وجود دارد كه براي انحراف افكار عمومي و عدم تمركز بر روي "جمال مبارك" قرار شده مبارك فعلاً شخصاً براي شركت در انتخابات آينده اظهار تمايل كند، ولي در آخرين فرصتها به سود فرزندش كناره گيري نمايد تا لبه تيز حملات متوجه "جمال" نباشد و زمينههاي منفي تبليغاتي از مخالفين گرفته شود.
با اينهمه، روند تحولات سياسي - اجتماعي مصر همچنان به زيان مبارك و حزب حاكم به پيش ميرود. با وجود آنكه وزرا، مسئولان ارشد و جمال مبارك براي ثبت نام در انتخابات مجلس نامزد شدهاند ولي هجوم تبليغاتي مخالفين باعث ايجاد "خلأ سياسي" شده و آنها تهديد كردهاند كه انتخابات را تحريم خواهند كرد. از جمله "محمد البرادعي" ديپلمات سرشناس مصري و رئيس سابق آژانس بينالمللي انرژي اتمي خواستار تحريم است. اگر اين روند اعتراض آميز ادامه يابد و رفتار حاكمان هم تغيير نكند، مصر شاهد انتخابات فرمايشي و يك "نمايش انتخاباتي بي رونق" خواهد بود.
حتي ماه مبارك رمضان هم فرصتي براي تحركات انتخاباتي شده و هر شب هزاران نفر در خيابانهاي قاهره، اسكندريه، اسيوط و اسماعيليه در خيابانها به تظاهرات آرام و گاه به فرياد شعارهاي هماهنگ و منظم ميپردازند و تقريباً هميشه به جنگ و گريز با نيروهاي امنيتي رژيم قاهره ختم ميشود كه التهابات را بيشتر دامن ميزند.
نيروهاي امنيتي به طور شبانه روزي در خيابانها مستقر شدهاند و فضاي رعب انگيزي را ترسيم ميكنند ولي به نظر ميرسد كه رژيم قاهره با اين اقدام امنيتي به "خودزني" پرداخته و اين اقدامات به زيانش تمام خواهد شد، چرا كه اخيراً حتي از برگزاري مراسم افطاري دستجمعي هم جلوگيري ميكند كه خود نوعي تبليغات منفي عليه نامزدهاي حكومتي است و قوياً باعث واگرائي روزافزون نيروهاي سياسي مستقل و حزبي نسبت به رژيم منفور مبارك ميشود.
در چنين شرايطي احزاب ريشهدار بويژه در طيف مخالفين از جمله "اخوان المسلمين" ترجيح ميدهند ضمن هشدار در مورد تحريم انتخابات از موضع گيري سريع و صريح در اين مورد بپرهيزند. ايراد اصلي مخالفين اينست كه رژيم قاهره از پذيرش نامزدي عناصر مستقل و چهرههاي مورد اعتماد مردم و احزاب سابقهدار به شدت جلوگيري ميكند و فقط مايل است با كشاندن مردم به پاي صندوقها از طريق فريب افكار عمومي، يك "نمايش انتخاباتي" برگزار كند ولي نهايتاً اسامي دلخواه خود را از صندوقها بيرون بياورد. اخوان المسلمين و ساير احزاب مخالف خواستار آزادي زندانيان سياسي، نفي رياست جمهوري موروثي، لغو قوانين دست و پاگير امنيتي و انتخاباتي، پرهيز از هرگونه تبعيض انتخاباتي و تعهد دولت به عدم دخالت در روند انتخابات و عدم تقلب هستند كه البته دولت زير بار اين خواستهها نميرود.
در اين فضاي پرالتهاب، پاره كردن عكسهاي "جمال مبارك" و ساير نامزدهاي حكومتي، نشانگر اوج گيري مخالفتها عليه جناح منفور حاكم است. حاصل چنين نمايش انتخاباتي بي رونقي، هرچه باشد اين نكته كاملاً براي مردم مصر روشن است كه آنچه از صندوقها در آيد، قطعاً حاصل آراء آنها نيست.
مردم سالاري:رئيس جمهور و تکرار يک اقدام«رئيس جمهور و تکرار يک اقدام»عنوان سرمقالهِ روزنامهي مردم سالاري به قلم حميد رضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛پس از فرمايشات اخير مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي دولت مبني بر پرهيز از موازي کاري در سياست خارجي، به نظر مي رسيد دولت درصدد حل مشکل انتصاب نمايندگان ويژه رئيس جمهور در حوزه سياست خارجي بربيايد.در حقيقت به نظر مي رسيد اشاره صريح و روشن رهبري در اين ديدار، در مورد انتخاب نمايندگان ويژه رئيس جمهور در سياست خارجي باشد; انتصابي که واکنش هاي منفي فراواني در پي داشت و حضور افرادي بدون تجربه در حوزه ديپلماسي، در اين زمينه انتقاد برانگيز شد.
حال، بگذريم از اين که يکي از همين نمايندگان ويژه، پس از انتصاب، بلا فاصله سخناني بر زبان آورد که تنشي ديپلماتيک بين ايران و ترکيه ايجاد کرد و بعد هم اين نماينده ويژه، به جاي اعتراف به اشتباه، رسانه ها را مقصر قلمداد کرد. اما پس از فرمايشات مقام معظم رهبري در مورد ضرورت پرهيز از موازي کاري در سياست خارجي، نه تنها دولت از اين اقدام عقب نشيني نکرد بلکه ديروز خبري روي خروجي سايت هاي خبري قرار گرفت که تعجب برانگيز بود چرا که حکايت از آن داشت که رئيس جمهور نه تنها درصدد تصحيح اشتباه خود برنيامده، بلکه قصد دارد دو نماينده ويژه ديگر هم انتخاب کند.
در حالي که انتظار از دولتي که ادعاي التزام عملي به رهبري دارد اين بود که با عنايت به فرمايشات رهبري، احکام نمايندگان ويژه منصوب شده را پس بگيرد، نه اين که اعلا م شود دو نماينده ديگر هم در راه هستند.اين اقدام دولت، خاطره انتصاب اسفنديار رحيم مشايي به عنوان معاون اول رئيس جمهور را در تابستان گذشته زنده کرد که علي رغم دستور مقام معظم رهبري، رئيس جمهور از برکناري رحيم مشايي خودداري کرد تا زماني که نامه رهبري از سوي حجت الا سلا م ابوترابي نايب رئيس مجلس علني شد و آنگاه رحيم مشايي به عنوان رئيس دفتر رئيس جمهور برگزيده شد و البته در لواي اين منصب تشريفاتي، 18 مقام ديگر هم گرفت و گاه نقش معاون اول رئيس جمهور را هم ايفا کرد.
حال، رئيس جمهور در مورد انتخاب نمايندگان ويژه خود همان مسير سال گذشته را در پيش گرفته است واين که اين مسير به کجا مي انجامد روشن تر از آن است که نيازي به توضيح داشته باشد. احمدي نژاد روز به روز در ميان اصولگرايان تنهاتر مي شود و حلقه مخالفان و منتقدان اصولگراي دولت گسترش مي يابد.
آيا انتخاب نمايندگان ويژه رئيس جمهور مي تواند پايان حرکت آقاي احمدي نژاد در اين مسير انتقاد برانگيز باشد يا بايد در انتظار اتفاقات تازه اي بود که ميزان ولا يت مداري آنان را اثبات کند؟ گذشت زمان پاسخ اين پرسش را روشن خواهد کرد.
آفرينش:حوزه هاي مشترک نفتي نيازمند توجه بيشتر«حوزه هاي مشترک نفتي نيازمند توجه بيشتر»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛کشور ما از آنجا که کشوري داراي منابع هيدروکربني فراوان و سرشار مي باشد نيازمند توجهي دوچندان به اين منابع است اين مهم در حالي است که ايران با اقتصادي رانتي نيازمند شديدي به فروش نفت وگاز خويش داشته و هر گونه خلل و کاهش توليد ويا کاهش صدور آن در کنار ناتواني کشور در بدست آوردن منابع مالي فراوان غير نفتي ضرر هاي جبران ناپذيري به کشور وارد مي کند در اين بين بايد به ياد داشت که اين اهميت بخش انرژي بايسته هايي را براي کشور ايجاد کرده که بي شک نيازمند سرمايه گذاري ميليارد دلاري در بخش اکتشاف،توليد وبهره برداري از منابع نفتي وگازي است.
در اين راستا بايد گفت از آنجا که بيشتر کشور هاي همسايه ما از ترکمنستان در شمال گرفته تا عراق و قطر وعمان و... همگي با سرمايه گذاري هاي چندين ميليارد دلاري قصد توليد وصادرات افزون تر منابع نفتي وگازي خود را دارند در اين بين بايد به ياد داشت که از آنجا که مناطق وسيعي از مرزهاي کشور ما با اين کشور ها مشترک است و اين کشور ها نيز به شدت در حال اکتشاف ،سرمايه گذاري وتوليد از مناطق مرزي با کشورما هستند بر مقامات کشور است تا با توجهي دو چندان مناطق مرزي کشور را مورد توجه دقيق تر قرار دهند در اين بين بايد علاوه بر حوزه هاي مشترک نفت وگازي با همسايگان تمرکز بر اکتشاف نفت وگاز در مناطق مرزي دوچندان شود.
در واقع در طول برنامه پنجم بايد يک ميليون بشکه نفت به توليد فعلي که بالغ بر 4 ميليون بشکه است، اضافه شوددر اين بين ايجاد سازمان جديد اکتشاف نفت در طول برنامه پنجم نيز به تصويب رسيده است وهمچنين اولويت برداشت نفت طي برنامه پنجم از ميدان هاي مشترک اعلام شده است. در اين راستا با توجه به پتانسيل هاي اکتشافي خوبي که در سراسر کشور( در يک سال گذشته 9 مخزن نفتي و 4 ميدان گازي در کشور کشف شده )در بخش هاي دريا و خشکي وجود دارد دولت بايد بکوشد تا در کنار توسعه وبهره برداري از ميدان هاي گازي مشترک با همسايگان در جهت جلوگيري از خسارت اقتصادي به کشور در راستاي کشف منابع انرژي در مناطق مرزي نيز بکوشد . قابل توجه است که با برنامه ريزي دولت قرار است که امکان توليد روزانه نزديک به 200 هزار بشکه نفت خام از ميدان نفتي آزادگان تا سال 1393 فراهم شود در مقابل کشور عراق با توسعه ميدان مجنون( با مشارکت شل، هاليبرتون و پتروناس) که با آزادگان ايران مشترک است قصد دارد تا توليد نفت از ميدان مجنون را از 45 هزار بشکه در زمان حاضر به يک ميليون و 800 هزار بشکه در روز افزايش دهد افزايشي که بي شک به ضرر ايران خواهد بود .
آنچه مشخص است هر چند توليد روزانه هفت هزار بشکه اي از ميدان نفتي مشترک هنگام( 80 درصد آن در آب هاي ايران و 20 درصد ديگر آن درآبهاي عمان) و اخيرا افزايش آن گامي مثبت در توسعه وبهره بر داري از ميدان هاي مشترک کشور است اما اين امر بيش از پيش نيازمند سرمايه گذاري و توجه بيشتر است در اين ميان بايد به ياد داشت که به نگاه بسياري هم در مناطق شمال شرقي کشور و نزديک مرز با ترکمنستان مي توان به اکتشاف منابع گازي و حتي مشترک انديشيد و هم در مناطق جنوبي وغرب کشور آنچه مهم واساسي است بازنماندن از رقابتي است که همسايگان ما در سرمايه گذاري در منابع انرژي مشترک و مرزي آغاز کرده اند .
قدس: پاريس و تداوم رسوايي هاي ديپلماتيک سارکوزي«پاريس و تداوم رسوايي هاي ديپلماتيک سارکوزي»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛کولي هاي روماني تبار و مردم فرانسه در قالب اتحاديه ها، وکلا، دوستداران طبيعت، فعالان چپگرا و ساير احزاب در مخالفت با سياست «نيکلا سارکوزي» در اخراج کولي ها تظاهرات کردند و اقدام دولت را تبليغاتي و تحمل ناپذير خواندند.
موارد فوق در کشوري رخ مي دهد که روزي به عنوان مهد تمدن و آزادي مطرح و توانسته بود از طريق روشنفکراني نظير ولتر، کالون و در رأس آنها منتسکيو و روسو گفتمان حقوق بشري را پايه گذاري کند. اما اکنون اين دولت اروپايي در مقايسه با ديگر بازيگران اتحاديه اروپا به نقض گسترده حقوق بشر متهم است. بدرفتاري با مهاجران و تبعيض عليه حقوق فرزندان آنها، نقض آزادي بيان در اين کشور بويژه با محاکمه «فوريسون» و «روژه گارودي» که به اتهام تحقيق در باره هولوکاست محکوم گرديدند و موارد گسترده اي از بي احترامي به حقوق شهروندان و اقليتها را مي توان فهرست نمود که در اين مجال فرصت پرداختن به آنها نيست.
به نظر مي رسد، اعلاميه جهاني حقوق بشر پاريس در 1948 قبل از آنکه ابزار احقاق حق براي شهروندان در جهان باشد، وسيله صيانت حقوقي با برداشتهاي يک سويه از منافع ابر قدرتهاست، به نحوي که رفتارهاي ضد انساني پليس فرانسه اگر در يک کشور جهان سومي يا در يکي از کشورهاي غيرهمسو با منافع دولتهاي غربي رخ مي داد، شوراي امنيت و ديگر نهادهاي سازمان ملل را وادار به تکاپو مي نمود تا از اين رهگذر با صدور قطعنامه هاي متعدد و جوسازيهاي گسترده رسانه اي، نظام سلطه را به عنوان مدافع حقوق بشر معرفي کنند.
اکنون اين پرسش مطرح است، آيا شرکاي سياسي پاريس به همان اندازه اي که در قبال مصاديق نقض حقوق بشر در کشورهاي کوبا، چين، سوريه و ايران احساس مسؤوليت انساني دارند، در قبال فرانسه نيزتعهد دارند؟
آيا ميزگردهاي کارشناسانه حقوقي که در کلوپ رسانه هاي غربي مانند بي بي سي، سي ان ان و ديگر رسانه ها برگزار مي گردد، اقدام به محکوم نمودن حداقل ظاهري موضوع مي نمايند؟ بدون ترديد، ادبيات متفاوت دو سوي آتلانتيک سبب گرديده همواره جايگاهي ثابت براي مدعي و متهم تعريف گردد و هيچ گاه دولتهاي استعماري در جايگاه متهم قرار نخواهند گرفت، زيرا تعابير چند منظوره حقوقي موظف به صيانت از منافع آنهاست.
از سوي ديگر، اين کشور اروپايي يکي از دولتهايي است که همواره نسبت به محکوم نمودن جمهوري اسلامي در اتهامهاي به اصطلاح حقوق بشري پيشگام است، اما اکنون درگير بحران گسترده اعتراضها قرار دارد و اتحاديه ها، سنديکاها و اقشار گوناگون براي محکوميت اقدامهاي سارکوزي در خيابانها حضور پيدا کرده اند تا مراتب انزجار خود را از سياستهاي نژادپرستانه حاکمان کاخ اليزه ابراز نمايند.
گفتني است، اتهامهاي ايران که از سوي رسانه هاي بيگانه با جهت گيري خاصي آناليز مي گرديد، با اعزام نمايندگان پاپ و حتي سفر پاپ ژان پل دوم بر کذب بودن گزارشها و اخبار مبني بر اجحاف حقوق اقليتها صحه گذاشت.
به نظر مي رسد، اقدامهاي خشن، نژادپرستانه و بيگانه ستيزي رئيس جمهور فرانسه مکمل رفتارهاي اسلام هراسي کاخ اليزه مي باشد تا از اين طريق محبوبيت از دست رفته و روبه تنزل را احيا نمايد و با اهتمام به رويکرد فکري ناسيوناليستها، موقعيت خودش را تقويت نمايد. پر واضح است، اين اقدامهاي دولتمردان پاريس، نه تنها کمکي به محبوبيت سارکوزي نخواهد نمود، بلکه جايگاه وي را در افکار عمومي بيش از گذشته متزلزل خواهد کرد.
براساس نتايج تازه ترين نظرسنجي که اخيراً در روزنامه فرانسوي لوپاريزين منتشر شده، محبوبيت «نيکلا سارکوزي» نزد مردم فرانسه در ماه اوت جاري به 45 درصد کاهش يافته است.
خبر سازي آقاي رئيس جمهور در ماه هاي اخير صرفاً به سياستهاي وي در خصوص افزايش سن بازنشستگي و يا تحميل هزينه هاي غيرمتعارف رياست جمهوري محدود نمي شود، بلکه فراتر از موضوعهاي مذکور و از همه مهمتر خيانت «کارلا بروني» به رئيس جمهور فرانسه است که بصراحت اعلام کرد تک همسري را بر نمي تابد. خيانتهاي متعدد وي به همسرانش در روزهاي اخير بانوي اول فرانسه را تيتر اول رسانه ها نمود که گسترش دامنه تظاهرات به روزهاي آتي و ديگر شهرهاي فرانسه دور از انتظار نيست.
مشکلات سارکوزي فقط در خصوص موارد مطرح شده نيست، بلکه افزون بر موضوعهاي ياد شده، حضور ناموفق نيروهاي ارتش فرانسه در افغانستان، ناکارآمدي نظاميان اين کشور در برقراري آرامش در برخي کشورهاي آفريقايي و فاجعه سال گذشته به دليل قاچاق کودکان آفريقايي توسط دلالان فرانسوي، جايگاه اين کشور را درعرصه بين الملل در زمان رياست جمهوري سارکوزي کاهش داده است.
دولتمردان پاريس اکنون با يک پارادوکس در سياستهايشان مواجه هستند. از يک سو اقدامهايي سختگيرانه و خلاف قانون عليه مهاجران وضع مي کنند که نتيجه آن بحران اخير است و از سوي ديگر، با بازگذاشتن فضا براي فعاليت همه جانبه صهيونيستها در اين کشور، بر تضادهاي موجود شدت مي بخشند، به نحوي که بيگانه ستيزي و اسلام هراسي را مي توان يکي از القائات صهيونيستها به حاکمان اين کشور قلمداد کرد که تلاش مي کنند با نهادينه کردن اين رفتارها بستر انزواي اقليتها بويژه مسلمانان را نه تنها در فرانسه بلکه در اروپا فراهم نمايند.
بنابراين، بحران فعلي فرانسه را مي توان نشأت گرفته از رفتارهاي سارکو- بروني در عرصه هاي گوناگون قلمداد نمود که استمرار اين وضعيت مي تواند نه تنها اين کشور را در بحراني فراگير همچون بحران ماه مه 1968 فرو ببرد، بلکه اميدهاي رقباي سياسي سارکوزي را براي دستيابي به قدرت در سال 2012 افزايش خواهد داد.
آرمان:اصلاح سياست ارزي و فضاي کسب و کار دو عامل تنظيم واردات«اصلاح سياست ارزي و فضاي کسب و کار دو عامل تنظيم واردات»عنوان سرمقالهي روزنامهي آرمان به قلم دکتر طهماسب مظاهري است كه در آن ميخوانيد؛ حمايت از توليد داخل و اهميت صادرات غيرنفتي موضوعي است که همواره مد نظر همه خيرخواهان بوده است. همه دولتها همواره حمايت از توليد داخل را در سرلوحه برنامهها و اهداف و شعارهاي خود قرار داده اند. صاحب نظران اقتصادي، اتاق بازرگاني، اساتيد دانشگاه از چندي پيش به صورتهاي مختلف آگاهي ميدادند که ترکيب سياستهاي مالي و سياستهاي ارزي،
شرايط اقتصاد کلان کشور را به نوعي تحت تاثير قرار ميدهد که به تدريج توليد کنندگان ايراني، قدرت رقابت با رقباي خارجي خود را از دست ميدهند. فضاي کسب و کار ناشي از رفتار دولت با بخش خصوصي و سياستهاي توزيع امتيازات دولتي(امتيازات تجاري، ورود کالا، حساب ذخيره ارزي، ريفاينانس، وام ارزان با تضمين دولت، اعتبارات تکليفي بانکها) نيز به اين شرايط دامن زده و روند پس زدن توليد کنندگان داخلي و شيرين کردن بازار براي ورود کالاي خارجي را شتاب بخشيد.
هم اکنون وضعيت به نحوي شده که بازارکالاهاي کشاورزي اعم ازميوه و غلات ، در اختيار کالاهاي وارداتي قرار گرفته است. در موردساير کالاهاي مصرفي اعم از وسائل خانگي، صنايع چرم، مبلمان، البسه، کفش و ... نيز کالاي داخلي عرصه را به کالاي وارداتي، واگذار کردهاند. اين نقيصه ناشي ازکم کاري يا بي دقتي يک يا چند صنعت گر يا توليد کننده ايراني نيست ، نتيجه سيستماتيک اعمال سياستهاي غيرهمه جانبه است.
ظرفيتهاي بالقوه و استعدادهاي يک کشور به همراه فضاي کسب وکار حاکم، شوق و انگيزه سرمايهگذاري و توليد را ايجاد ميکند؛ چيزي که امروز به آن نيازمنديم . تذکر جدي روزهاي اخير در خصوص لزوم مراقبت از توليد داخل در مقابل واردات، بالاخص کالاهاي مصرفي، فضا را براي طرح مجدد موضوع و بسيج نظرات مشفقانه براي حل مشکل فراهم کردد. اگرچه اين تذکر دير هنگام نبود اما اگر زودتر از اين مطرح ميشد، عمق مشکل و ميزان اهميت آن به روشني براي همه آحاد مردم، ملموس نميشد.
امروز در سايه بروز و ظهور نتايج سياستهاي اقتصادي، وبه مدد تذکر جدي و ماموريتي که از طرف مقام معظم رهبري به دولت و مجلس شوراي اسلامي داده شده است، ميتوان و بايد راههاي اصولي و صحيح و درازمدت براي حل مسئله انتخاب کرد. براي يافتن اين راه حلهاي صحيح و اصولي، آسيب شناسي عوامل بروز وضعيت فعلي و يافتن ريشههاي مشکل، ضروري مينمايد. شناخت اين ريشهها و تمرکز روي حل آن و جلوگيري از کارهاي پراکنده ، تنها راه چاره است. اين استدلال که دولت اجازه قانوني براي منع يا محدود کردن واردات کالا يا خدمات را ندارد، صحيح، کامل و دقيق نيست.
نکته مهم اين است که محدود کردن و تنظيم واردات کشور و به تبع آن مديريت تراز پرداخت ارزي کشور از طريق تنظيم سياستهاي اقتصادي، بسيار
کارآمدتر و موثرتر از اقدامات فيزيکي است. منع واردات به صورت فيزيکي، به همراه تداوم سياستهاي مالي و ارزي فعلي، موجب تشويق و رونق قاچاق ميشود خرد حکم ميکند که براي حفظ و صيانت از سياست ارزي و محيط کسب وکار براساس اصول و علم اقتصاد اصلاح شود. برگشتن اعتماد و به ثمر رسيدن نتايج تصميمات اصلاحي نياز به زمان دارد و مستلزم صبر و تاني است.
راه حل قابل توصيه به شرح زيرپيشنهادمي شود: 1- از سياستهاي تورمي تا حد ممکن اجتناب شود و هر تصميمي در دولت، با محک سنجش تورم زا بودن سنجيده شود و سياستهاي تورمي در حد اکل ميته و ضرورت غير قابل اجتناب مورد عمل قرار گيرد.
2- در مواردي که ضرورت ايجاب ميکند که سياستها و تصميماتي با بار تورمي اتخاذ شود، تورم حاصل از آن تصميم برآورد شود و سياستهاي جبراني براي کنترل و مهار آثار منفي تورم حاصله اتخاذ شود.
3- سياستهاي ارزي براساس اصول مندرج در برنامه 5ساله توسعه و طرح ساماندهي اقتصاد ملحوظ گردد. در سياستهاي کلي مربوط به طرح ساماندهي اقتصاد، تکليف شده بود که دولت از تغيير نرخ ارز و کاهش ارزش پول ملي براي تامين نياز خزانه خودداري کند و در عين حال توليد و صادرات غيرنفتي کشور در مقابل تفاوت تورم داخلي و خارجي حمايت شود. اين يکي از اولين سياستهاي کلي مربوط به برنامههاي ميان مدت و بلندمدت است در سال 1376 تدوين و تصويب و ابلاغ شد و هنوز هم موضوعيت دارد.
4- فضاي کسب و کار براي رونق فعاليت بخش خصوصي بهبود يابد. عوامل متشکله فضاي کسب و کار براساس اصول علمي کالبد شکافي شود و برآن اساس شرايط موجود آسيب شناسي گردد. اقدامات لازم براي بهبود پارامترهاي ذيمدخل به روشني خود را نشان خواهد داد.
لازم به ذکر است، تنها با اصلاح فضاي کسب و کار به همراه مجموعه تصميمات مالي و پولي و سياستهاي ارزي دولت است که توليد داخل، توان و ظرفيت مقابله با کالا و خدمات وارداتي را دوباره بازيافت ميکند.تداوم سياستهاي تورمي به همراه تثبيت نرخ ارز، و تداوم ابهام در فضاي کسب و کار، به مرور انگيزه واردات را تشديد ميکند.
مسدود نمودن کانال ورود رسمي از طرق اداري و اجرايي، موجب کمبود طرف عرضه در بازار،افزايش قيمت کالا، زيادتر شدن سود و انگيزه قاچاق ميشود. صدور مجوزهاي موردي براي تامين نياز بازار، راهحلي خواهد بود که نصيب برخي کالاها و واردکنندگان خواهد شد و سود سرشاري نصيب آنان خواهد کرد.
جهان صنعت:پافشاري بدون نتيجه«پافشاري بدون نتيجه»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم مريم باستاني است كه در آن ميخوانيد؛ خروج از تهران که تا همين يک ماه پيش ضربالاجل شد با سرشماري نتايج به دست آمده از فوريت بيرون آمد و به برنامهاي مدتدار تبديل شد. اين خبري بود که ديروز معاون رييسجمهور از نتايج اجراي مصوبه خروج کارکنان دولت از پايتخت اعلام کرد. برنامهاي که قرار بود ظرف مدت يکماه منجر به خروج 144 شرکت شود، حتي با هشدار کارشناسان مبني براينکه چنين مصوبهاي عملي نيست به اجرا گذاشته شد.
تحصن کارمندان سازمان ميراث فرهنگي دولت هم مانع از اجراي اين مصوبه نشد و دولت با تبليغات رسانهاي بر اجراي مصوبه پافشاري کرد و مقابل منتقدان تمام قد ايستاد. حالا اين طرح هم مثل طرحهاي ديگري که يکشبه مصوب شد، مدتدار شده است.
نمونه اينگونه طرحها در سالهاي اخير کم نيستند؛ از طرح انتقال پايتخت و انحلال سازمان مديريت و برنامهريزي گرفته تا مصوبه تغيير ساعت همگي حاصل بيتوجهي به بدنه کارشناسي کشور براي اجراي چنين تصميمهايي است. نتيجه تصميم دولت به تغيير فوريت خروج از تهران از يک ماه به پايان سال و پاس دادن آن به برنامه پنجم چنين مينماياند که اين طرح نتيجهاي که منجر به خروج 400 هزار کارمند از تهران شود دربرندارد. اگر واقعا قرار است جمعيت تهران کاهش يابد تا خطرات ناشي از زلزله دردسرساز نشود، قطعا راهحل آن دستور به خروج يکشبه و يکماهه نيست.
اگر دولت به برنامه چهارم عنايت بيشتري ميکرد و طرح آمايش سرزمين را به اجرا ميگذاشت شايد اينک اندکي از جمعيت تهران به شهرهاي ديگر سرريز شده بود، بدون آنکه نيازي به مشوق يا دستور باشد. ضمن آنکه اشتغال هم به شهرهاي کشور هديه ميشد تا امروز نياز نباشد با دستکاري تعريف مبناي کار ، نرخ بيکاري پايين نگه داشته شود.
دنياي اقتصاد:تاملي بر موضوع واردات«تاملي بر موضوع واردات»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمود اسلاميان است كه در آن ميخوانيد؛پس از رهنمودهاي مقام معظم رهبري درخصوص مديريت واردات، بحثهايي در رسانهها، مجلس و دولت محترم مطرح ميشود.
استفاده از واژه مديريت واردات انتخاب عالمانهاي است؛ زيرا ما ايرانيها به اشكالي در موضوعات گوناگون با افراط و تفريط مواجه ميشويم. به نظر ميرسد افراط و تفريط در يك مساله به علت بيحوصلگي و عدم مطالعه علمي آن موضوع به منظور دستيابي به يك راهحل فوري است. ميخواهيم همه كارها را ضربتي حل كنيم. سرعت در انجام يك كار مهم است؛ مشروط به آنكه با مطالعه دقيق و همهجانبه به راهحل معقول رسيده باشيم. اينكه خداوند متعال خطاب به پيامبر خويش ميفرمايند: «همه سخنها را بشنو و بهترين را انتخاب نما» از اين رهگذر است. قبل از آنكه به بحث بپردازيم اجازه دهيد نتايج مثبت از واردات به اختصار و كلي بيان شود.
1 - واردات به مفهوم ارتباط صنايع و توليدات داخلي يك كشور با مجموعه توليدات جهاني است. اين امر باعث ايجاد فضاي رقابتي و ارتقاي كيفيت توليدات داخلي ميشود. تجربه سالهاي اخير نشان داده است، توليداتي كه از تعرفههاي بسيار بالا استفاده كردهاند، در توسعه كيفيت خود موفق نبودهاند. هرگاه توليدكننده داخلي خود را از ناحيه واردات در خطر احساس كند مجبور به توسعه كمي و كيفي كالا و كاهش هزينهها خواهد بود. ثمره اصلي اين رقابت علاوهبر صاحب سرمايه به مردم خواهد رسيد. كشورهاي سوسياليستي در گذشته با اقتصاد بسته، نمونه روشني از عقبافتادگي توليدي و صنعتي هستند.
2 - واردات، امكان تنظيم بازار داخل را به دولتها ميدهد.در هر صورت نهايت هدف هر دولتي تامين رفاه بهتر مردم است، دولت به عنوان حكمي فيمابين توليدكننده و مصرفكننده ميتواند با مديريت واردات ضمن حفظ اشتغال ملي، نيازمنديهاي بازار داخل را تامين و از افزايش قيمتها به دليل توليدات انحصاري جلوگيري بهعمل آورد. تعرفه مكانيزمي است كه دولت ميتواند از آن به عنوان تنظيم بازار استفاده كند.
3 - از رهگذر واردات مواد اوليه و محصولات مياني ميتوان به توليد محصولات نهايي پرداخت و تراز صادرات – واردات را به نفع صادرات تغيير داد. كاري كه عملا در كشورهايي همچون ژاپن و كره انجام ميشود.بنابراين، واردات يك تيغ دو لبه است كه با مديريت دولت ميتواند در خدمت مردم و توليدكنندگان قرار گيرد. پرواضح است كه حفظ اشتغال ملي كه كالاهاي وارداتي براي آن يك تهديد محسوب ميشوند، خود الزاماتي دارد. چنانچه بتوانيم با تامين فضاي مناسب كسبوكار قدرت رقابتي واحدهاي داخلي را افزايش دهيم، مكانيزم واردات ميتواند بهبوددهنده اين فضا باشد.
بنابراين اصل، افزايش كارآيي واحدهاي توليدي است و اينكه همه سازمانها و نهادهاي مالي در خدمت آن قرار گيرند تا قدرت رقابتي توليد ملي افزايش يابد والا با محدود كردن غيرمنطقي واردات و بيتوجهي به مساله بنيادين توليد ملي راه به جايي نخواهيم برد. اين روش جز توسعه گراني كالا و خدمات در جامعه اثر ديگري نخواهد داشت. توجه به موضوع واردات بدون نگاه به الزامات توانمندسازي توليد داخلي يك نگاه غيرمنطقي است، زيرا واردات موضوع اصلي نيست، بلكه مبناي اصلي درك مشكلات و نارساييهاي توليد كشور است. عبور از اصول و پرداختن به فروع، موضوعي خلاف عقل و منطق است.
بنابراين پيشنهادهاي ذيل ارائه ميشوند.
1 - از آنجا كه مساله واردات پيوند مشخصي با رقابتپذيري بنگاههاي داخلي دارد، بايد بررسي و درك مشكلات توليد ملي مورد توجه قرار گيرد.
كاهش نرخهاي بهره بانكي، اصلاح قانون كار و ساير قوانين از اهم مسائل توليد كشور است. نرخ بهره بانكي در كشورهاي رقيب، عموما تكرقمي است، اين در حالي است كه بانكهاي كشور با شگردهاي خاص بهرههاي بالايي دريافت مينمايند.
2 - طي ده سال گذشته؛ نرخ تورم كشور دو رقمي بوده كه بنا به اعلام بانك مركزي، طي ماههاي اخير تكرقمي شده است. شكاف حاصل از قيمت تمامشده طي ده سال اخير و ثبات نرخ ارز معادله را كاملا به سمت واردات تغيير داده است.
به نظر ميرسد اين مساله، مهمترين چالش توليد و واردات است. پيشنهاد ميشود موضوع به صورت كارشناسي و دقيق ارزيابي شده و شكاف موجود تعديل گردد.
3 - در تعيين تعرفهها و كميسيون ماده يك از نمايندگان واحدهاي توليدي و مصرفكنندگان دعوت به عمل آيد تا تعرفه كالاي موردنظر با نظرات كارشناسي واحدهاي درگير تهيه شود. اطلاعات مذكور ميتواند به اعضاي كميسيون براي تصميمگيري بهتر كمك كند.
4 - تبعيت هر موضوعي از يك منحني نرمال نشان دهنده معقول بودن تصميمگيريها است. نوسانات تعرفهها در كالاها و محصولات به شدت متفاوت است. به نظر ميرسد لابيهاي واحدهاي توليدي تاثير بالايي دارد. دادن تعرفه 100 به يك محصول و تعرفه 5 به كالاي زيردستي آن غيرمنطقي است. تعرفه از الزامات حاكميتي است. به نظر ميرسد بايد در باب آن، توانمندي تخصصي و اجرايي بالايي صرف شود.
5 - كنترل استاندارد: در تمامي گمركات دنيا سازمانهاي استاندارد آن كشور به شدت كالاهاي وارداتي را كنترل كيفي مينمايند. حتي در كشور جنگزده عراق نيز اين موضوع با جديت دنبال ميشود. اين كنترل از چند جهت اهميت دارد.
الف – مردم با اطمينان كالاهاي كيفي وارداتي را مصرف مينمايند. اين كنترل خصوصا در مواد غذايي و بهداشتي حائز اهميت است.
ب – به علت الزام واردات محصولات كيفي 10 تا 20 درصد قيمت كالاها افزايش مييابد و اين امر باعث ميشود مرزهاي كشور به روي محصولات بيكيفيت و بعضا مضر بسته شود.
ج – كنترل استاندارد باعث شفاف شدن كالاهاي قاچاق ميشود.
6 - در واردات خطوط توليد شاهد خروج مكرر ارز براي تامين تكنولوژيهاي مشابه بودهايم كه هزينههاي بالاي غيرضروري را بر صنعت كشور تحميل نموده است. با تعامل دستگاههاي مسوول و شركتهاي توانمند مهندسي و ساخت بايد ورود اين گونه خطوط را منوط به انتقال تكنولوژي و توسعه ساخت داخل نمود.
نكته آخر اينكه در محدوديت واردات به تقسيمبندي كالاهاي اساسي و غيراساسي بايد توجه كرد. علاوهبر آن به شرايط خاص كشور و تحريمهايي كه زندگي مردم را مورد هدف قرار داده بايد عنايت شود. به صورت خلاصه ميتوان بيان نمود كه موضوع واردات يك اصل نيست – توانمندسازي توليد ملي اصل است. در كنار پرداختن به اين امر مهم، خصوصا در شرايط خاص كشور بايد به گونهاي براي موضوع واردات برنامهريزي نمود كه با افراط و تفريط مواجه نشويم و بتوانيم با تنظيم نيازمنديهاي كشور، قدرت رقابتپذيري توليد ملي خود را افزايش دهيم تا امكان خدمت بيشتر به مردم عزيز ميهن اسلامي فراهم شود.