عصرایران ؛ احسان محمدی - عکس را دوست نازنینم محمد آریاننیا از گرگان برایم فرستاد. نوشته بود: «شعاری که ساختی رو دیدم، برات عکس گرفتم!»
منظورش همان «تا پای جان، برای ایران» است که وسط نقشه روی کافوی مخابرات (جعبه تقسیم) با کلیشه زدهاند. این شعار را برای تیم ملی ساختم. بعد از روزهای تبآلود ۱۴۰۱ که هنوز بعضیها برای توصیفش بین «اعتراضات، اغتشاشات و شلوغیها» اختلاف نظر دارند. یادم هست اولش مخالفتهای زیادی شد. هر چه دفاع کردم که این جمله کوتاه است، آهنگین است، سوگیری حزبی و جناحی و «اصلاحطلب و اصولگرا و سوسولگرا» ندارد، فایده نداشت. اما کمکم فراگیر شد؛ از انتخابات ریاستجمهوری تا جنگ 12 روزه.
بعد به جزئیات عکس نگاه کردم. انگار بُرشی از این روزهای همه ما بود: موتور برق یله در پیادهرو، بانک در پسزمینه، پارچهنوشت «إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة»، ماشینها که زیر آفتاب رها شدهاند، موتورسیکلت که حالا مثل شهروندها کلاً در پیادهرو زندگی میکند، نوشته «حج» روی کافوی مخابرات و البته خود کافو با آن شیروانی شیبدار بالایش!
یاد روزهایی افتادم که این کافوها در خیابان انقلاب تهران به نمادی تبدیل شدند. روزی که دختری از آن بالا رفت و اعتراض کرد و بعدش گفتند روی کافوها شیروانی زدند تا کسی نتواند بایستد. البته تکذیبش کردند. کافوی مخابرات هیچوقت فکر نمیکرد روزی به یک کاراکتر سیاسی بدل شود!
این فقط یک عکس اتفاقی و ساده است، اما برای ذهن ایرانی میتواند دهها نشانه داشته باشد، از بیبرقی و شلختگی شهری تا باور به «چراغ هدایت و کشتی نجاتی» که هنوز امیدواریم دستمان را بگیرد و از این روزهای سخت گرما و بیآبی و بیبرقی و اقتصاد معلق و وفاق و نفاق عبورمان بدهد.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر