عصر ایران؛ مریم طرزی- تفاوتهای بین مغز و ذهن، عملکرد و کارکرد هر یک را تعریف میکند. در این مقاله، حقایق جذابی را خواهید یافت.
ما میتوانیم یکی را ببینیم، در حالی که دیگری کاملاً ناملموس است. مغز و ذهن متفاوت هستند، اما هر دو از آن ساختار شگفتانگیز که از بیش از ۶۹۰۰۰ میلیون نورون تشکیل شده است، شروع میشوند.
در حالی که دانشمندان خاطرنشان میکنند که ما تقریباً هنوز خیلی کم در مورد مغز و ذهن مان می دانیم، دائماً در حال کشف پاسخهای جدید برای اسرار آن هستیم.
نکته مهمی که از روانشناسی میدانیم این است که آنچه ما در مورد آن فکر میکنیم، مغز را تغییر میدهد. درمانهای روانشناختی میتوانند بیشفعالی آمیگدال را کاهش داده و حتی ارتباط عصبی را افزایش دهند. اگرچه برای مدت طولانی فرض بر این بود که مغز تمام رفتار و تفکر را کنترل میکند، حقیقت این است که ذهن قدرت بیشتری از آنچه فکر میکنیم دارد.
دانستن تفاوتهای بین یک موجودیت و موجودیت دیگر به همان اندازه که جالب است، آشکارکننده نیز خواهد بود. در ادامه عمیقتر کاوش کنید.
مغز — پهناورتر از آسمان است —
چرا که — اگر آنها را کنار هم بگذاریم —
یکی دیگری را در خود جای میدهد
به آسانی — و تو را هم — در کنارش —
مغز — عمیقتر از دریاست —
چرا که — اگر آنها را نگه داریم — آبی در آبی —
یکی دیگری را جذب میکند —
چنان که اسفنجها — سطلها را —
– امیلی دیکینسون، مغز (۱۸۶۲) –
ارسطو شاید اولین شخصیتی بود که تلاش برای درک پدیدههای ذهن را آغاز کرد و آن را از زیستشناسی جدا کرد. او در اثر خود با عنوان «درباره روح»، ۳۵۰ سال قبل از میلاد، رسالهای قابل توجه نوشت که اگرچه به روح به عنوان یک موضوع اصلی پرداخت، اما اساس خود زیستروانشناسی را نیز ترسیم کرد. او گفت ذهن هر چیزی است که قابل تفکر است.
حال، آنچه بدیهی است این است که ذهن برای وجود به مغز نیاز دارد. این باعث میشود که اولی مانند تجلی دومی به نظر برسد و منجر به نوعی تقلیلگرایی شود.
فرض بر این است که همه پدیدههای روانشناختی به عصبشناسی محدود میشوند. با این حال، همیشه اینطور نیست. درک تفاوتهای بین ذهن و مغز به ما این امکان را میدهد که دیدگاه وسیعتری نسبت به اینکه چه کسی هستیم و چگونه عمل میکنیم، داشته باشیم.
به این ترتیب، آثاری مانند آثار منتشر شده در مجله «دیدگاههایی در علوم روانشناسی» نکته جالبی را مطرح میکنند. درست است که روانشناسی و علوم اعصاب باید با هم همکاری کنند. اما زیستشناسی و عصبشناسی همه چیز را توضیح نمیدهند.
شناختها، احساسات، خاطرات، عزت نفس و باورها پیچیدهتر از آن چیزی هستند که فکر میکنیم.
در ادامه به تفصیل به تمایزات آنها خواهیم پرداخت.
ذهن پدیدهای از مغز است، یک موجودیت انتزاعی که هوشیاری و تعداد نامتناهی از فرآیندهای شناختی را در خود جای داده است. مغز، به نوبه خود، بخشی از سیستم عصبی مرکزی (CNS) است و حجیمترین ناحیه مغز را تشکیل میدهد. این یک اندام پیچیده است که نتیجه هزاران سال تکامل است.
بنابراین، اگرچه ذهن از نواحی ملموس و قابل مشاهده مانند بافتها، سلولها یا شبکههای عصبی تشکیل شده است، اما آنچه در ذهن اتفاق میافتد قابل مشاهده نیست. تمام فرآیندها، ذهنیتها و مکانیکهای عملیاتی آن توسط روانشناسی بررسی میشوند، در حالی که علوم اعصاب با مغز سروکار دارد.
تا به امروز، هیچ کس نمیداند ذهن چیست و چگونه مغز آن را ایجاد میکند.
ما میتوانیم مغز را به عنوان ساختار، اجزا (سختافزار) و ذهن را به عنوان نرمافزاری که روی آن اجرا میشود، ببینیم. بنابراین، درک این نکته مهم است که اگرچه مغز و ذهن ارتباط نزدیکی با هم دارند، اما در عملکرد خود تفاوتهایی دارند. در ادامه، به شما کمک خواهیم کرد تا فرآیندهایی را که هر یک انجام میدهند، درک کنید.
حافظه
زبان
احساسات
تنفس
کنترل خود
شخصیت
ضربان قلب
چرخههای خواب
فعالیت حرکتی
تعادل و هماهنگی
پردازش اطلاعات حسی
مسئول عملکردهای هموستاتیک
عملکرد اندامهای مختلف را تنظیم میکند
عملکرد غدد درونریز و هورمونی را تنظیم میکند
پایههای فرآیندهای شناختی و عاطفی را ایجاد میکند
احساسات را تنظیم میکند
هویت ما را شکل میدهد
به آنچه میبینیم و آنچه برای ما اتفاق میافتد معنا میبخشد
تمام فرآیندهای شناختی (افکار) را انجام میدهد
ذهن در سه سطح کار میکند: خودآگاه، ناخودآگاه و ناخودآگاه
باورها، عزت نفس، احساسات، قضاوتها و حافظه را پردازش و شکل میدهد
آگاهی بخشی از ذهن است زیرا به لطف آن، ما از شخصی که هستیم، آنچه ما را احاطه کرده و هر تجربهای را درک میکنیم.
اگرچه هنوز عملکردهای ذهن را دقیقاً نمیدانیم، اما آثاری مانند آثار منتشر شده در مجله Frontiers in Human Neuroscience نشان میدهد که ما در حال ورود به دورانی از پیشرفتهای بزرگ هستیم که در آن علم نورو پدیدارشناسی دادههای بیشتری را آشکار خواهد کرد.
در حال حاضر، علم هنوز نمیتواند پاسخ دهد که مغز چگونه ذهن یا آگاهی را ایجاد میکند. این یکی از بزرگترین معماهایی است که باید حل شود. ما هر منطقه، عملکرد و روابط را درک میکنیم.فرآیند مغز. ما میدانیم که در حفره جمجمه قرار دارد که در دو نیمکره مغزی توزیع شده و توسط جسم پینهای به هم متصل شدهاند و همچنین شامل مخچه است.
حال، ذهن در مکانی فیزیکی و ملموس نیست، اما به لطف شبکههای عصبی و دنیای تجربه خود را نشان میدهد و به بدن ما مرتبط است.
بیایید کمی دقیق تر شویم:
مکان مغز (Brain’s Location):
مغز یک عضو فیزیکی و مشخص است.در کاسه سر (cranial cavity) قرار دارد.شامل دو نیمکره مغزی (cerebral hemispheres) که توسط جسم پینهای (corpus callosum) به هم متصل شدهاند، و مخچه (cerebellum).
علم تا حد زیادی توانسته عملکرد، مناطق و فرآیندهای مغز را شناسایی و توضیح دهد.
توزیع یا نمایان شدن ذهن (Mind’s Distribution/Manifestation):
در مقابل، ذهن (Mind) دارای مکان فیزیکی و مشخصی نیست. ذهن در یک نقطه خاص از بدن “حبس” نشده است. بلکه، ذهن خود را از طریق شبکههای عصبی (neurological networks) مغز “آشکار” یا “تجلی” میکند.ذهن همچنین با “دنیای تجربه” (world of experience) ما در ارتباط است و به آن وابسته است.و در نهایت، ذهن به بدن ما (linked to our body) پیوند خورده است.
چرا این تفاوت مهم است؟این بخش بر یکی از بزرگترین اسرار علمی تأکید میکند: چگونه مغز (ارگان فیزیکی) ذهن و آگاهی (پدیدههای غیرمادی و تجربی) را خلق میکند؟
مغز: یک “سختافزار” (hardware) قابل لمس، قابل اندازهگیری و با مکان فیزیکی مشخص است. ما میتوانیم ساختار، ارتباطات و فعالیتهای شیمیایی و الکتریکی آن را مطالعه کنیم.
ذهن: بیشتر شبیه “نرمافزار” (software) یا بهتر بگوییم، نتیجهی تعامل پیچیدهی این سختافزار با تجربیات و محیط است. ذهن، تجربیات، افکار، احساسات، خاطرات و خودآگاهی ماست که در هیچ کجای مغز به صورت یک “شیء” مجزا پیدا نمیشود، بلکه در کل شبکه عصبی و در تعامل با جهان بیرون نمود پیدا میکند.
به عبارت سادهتر، مغز جایی است که اتفاق میافتد، اما ذهن آن “چیزی” است که ما از آن تجربه میکنیم و این تجربه، هرچند وابسته به مغز است، اما به یک مکان خاص محدود نمیشود و بسیار گستردهتر و انتزاعیتر از خودِ ارگان فیزیکی مغز است.
مغز یک اندام بیولوژیکی است، نتیجه تکامل ما که از اصول نوروبیولوژی، فیزیولوژی، آناتومی و نوروبیولوژی پیروی میکند. مغز توسط فرآیندهای بیولوژیکی اداره میشود، در حالی که ذهن توسط فرآیندهای روانشناختی اداره میشود.
در حالی که علوم اعصاب به درک مغز و فرآیندهای آن میپردازد، روانشناسی دههها تلاش کرده است تا نحوه عملکرد ذهن را درک کند. در عین حال، باید توجه داشت که روانشناسی شناختی کاملترین رویکرد برای پاسخ به تمام پدیدههایی است که در جهان ذهنی رخ میدهند.
تحقیقاتی مانند آنچه در مجله درمان عقلانی-عاطفی و شناختی-رفتاری منتشر شده است، تمام این کارها و دیدگاه تاریخی آنها را در این زمینه بررسی میکند.
تغییرات مغزی مانند تولید کمتر سروتونین یا آمیگدال بیش فعالتر بر عملکرد ذهن تأثیر میگذارد.
مغز میتواند دچار بیماریها و اختلالات شود و دچار تروما شود که همه آنها به راحتی قابل تشخیص هستند. همین امر را نمیتوان در مورد ذهن گفت.
تغییر در ذهن را نمیتوان به عنوان "بیماری" نامگذاری کرد زیرا با اشعه ایکس، MRI یا شرح حال پزشکی معمولی قابل مشاهده نیست. در این موارد، ما به اختلالات روانشناختی اشاره میکنیم.
عناصر مشترکی برای برجسته کردن وجود دارد. هر بیماری، مشکل مغزی یا تغییر در انتقالدهندههای عصبی بر سلامت روان تأثیر میگذارد.
نمونهای از این مورد، کمبود سروتونین است که بر خلق و خو تأثیر میگذارد. با این حال، اگر به تمرکز ذهنی خود توجه کنیم و به درمان برویم، این میتواند معکوس شود زیرا ذهن نیز مغز را تغییر میدهد.
مغز و ذهن دو بُعد فوقالعاده به هم پیوسته هستند. اولی مانند یک ساختمان عمل میکند، در حالی که ذهن موجودیتی است که به آن جان میدهد، آن را تزئین میکند و در آن ساکن است.
بنابراین، در حالی که مغز هر فرآیند فیزیولوژیکی را ساختار میدهد، ذهن بیان ناملموس هر فکر، احساس، تجربه پردازش شده، باور ساخته شده یا غلبه بر ترس است.
جالب است بدانید که مطالعه مغز تمایل به رویکردی تقلیلگرایانه دارد. علوم اعصاب بر مطالعه کوچکترین فرآیندها تمرکز دارد تا مکانیسمهایی را که هر عملکرد را هماهنگ میکنند، درک کند. این یک کار تحلیلی، تجربی و بسیار عینی است.
از سوی دیگر، ذهن کلگرا و پدیدارشناختی است و انواع فرآیندها را برای تلاش برای درک آن ادغام میکند. میتوانیم آن را از منظر شناختی، عاطفی، فلسفی و حتی معنوی ببینیم. زیرا در حالی که مغز مجموعهای از بافتها و سلولهای عصبی است، ذهن مانند کیهان است: چیزی وسیع، بینهایت و پر از امکانات.
اگرچه تفاوتهایی دارند، مغز و ذهن ابعادی به هم پیوسته هستند.
برای نتیجهگیری، باید به یک جنبه کوچک اشاره کنیم. اگرچه ما قابل توجهترین تفاوتهای بین مغز و ذهن را فهرست کردهایم، اما هر دو بُعد به هم پیوسته هستند و برای درک آنها، تفکیک یکی از دیگری غیرممکن است.
به همین دلیل، مهم است که علوم اعصاب و روانشناسی با هم همکاری کنند. بیایید از تقلیلگرایی اجتناب کنیم و نگاه خود را گسترش دهیم.
منابع: