سرمقاله شماره امروز روزنامه اعتماد به شرح زیر است:
زمانه از چيزي و کسي ملاحظه ندارد و دير يا زود درباره هر کس و کاري که
کرده است خوب باشد يا بد و کم باشد يا زياد قضاوت خواهد کرد. دوست داشتم
اين موضوع را خصوصاً به نمايندگان مجلس بگويم چون در آينده يي نزديک لايحه
بودجه سال آينده در دستور کارشان قرار مي گيرد و نيز به ساير دست
اندرکاران و تصميم گيراني که به نحوي در روند کار و تصويب اين لايحه
موثرند. مهم نيست که در چه موقعيت علمي و سياسي و از کدام قوه و نهاد و
جناحي باشند؛ مهم و فرض بر اين است که قلب شان براي آبرو و سربلندي اين
سرزمين بتپد؛ چيزي که متاسفانه با سياست هاي مالي و بازرگاني سال هاي اخير
کشور چندان عنايتي به آن نشده و جاي حرف در اين زمينه بسيار است.
اما آنچه
عيان است و جايي براي هيچ گونه پرده پوشي و نهان گويي نگذاشته و به مرور
تبديل به گناه آشکاري شده که قبح آن هم با کمال تاسف ريخته است، وضع توليد
و تجارت و بازار کار است که از محصولات کشاورزي مان گرفته تا توليدات
کارگاه هاي کوچک و قابل ملاحظه صنعتي مان منکوب اجناس و توليدات مشابه
خارجي و عمدتاً چيني شده اند و اين روند نامبارک همچون غده بدخيمي ريشه در
اعماق اقتصادي کشور دوانده و در حال گسترش است. هر کس نداند و بازارها و
خيابان هاي ما را ببيند فکر مي کند اين مملکت آفريده شده تا دکه ها و
واحدهاي صنفي اش در گرو توليدات چين باشد و تجار و بازاري هايش خانه
شاگردان و فروشندگاني باشند در خدمت تجار و صنعتگران چيني. آيا بازاري هاي
امروز ما خلف صالح همان هايي هستند که روزگاري کوزه هاي قليان را شکستند و
تنباکو را تحريم کردند؟ آيا بازاري هاي امروز ما هيچ نشاني از حاج محمدحسن
شمشيري و امثال او دارند که در 50 ، 60 سال پيش سرمايه و هستي شان را در
گرو استقلال مالي و سياسي کشور گذاشتند تا با خريد و تبليغ اوراق قرضه ملي
و تشويق توليدات داخلي از هر نظر پشتوانه يي باشند براي مبارزات ملي شدن
نفت و استقلال اقتصادي کشور؟ من شک دارم. متاسفانه آن بازار و بازاري هايش
ديگر به تاريخ پيوسته اند. در بازارهاي امروز ما آن در و ديوارهاي کهنه و
طاق هاي ضربي قديمي هم که هنوز مانده اند، از اين ماندن و سخت جاني شان
خجل اند و سرافکنده.
چنين به نظر مي آيد که تجار و کسبه امروز ما ديگر با
آمال و حميت اسلاف شان در مشروطيت و ملي شدن نفت کاري ندارند. اينها بيشتر
نگران کانتينرهاي مالامال از بنجل هاي چيني و امثال آن هستند که به هر
طريقي وارد بازارهاي کشور مي کنند. اينها را که مي نويسم نمي توانم افسوس
و دريغ نخورم و به ياد تکبيرها و اظهار مسرت هايي نيفتم که همين نمايندگان
مجلس نثار چند نفر از وزراي بازرگاني و اقتصاد هنگام راي اعتماد به آنها
مي کردند. اما در عوض چه کردند آنها و چه گلي به سر بازرگاني و امور مالي
ما زدند؟ آيا منظور از آن تکبيرها و نطق ها و ابراز مسرت ها اين بود که
دکه ها و فروشگاه هاي بازار و خيابان ما مملو از اجناس چيني شود و کارگاه
هاي کوچک و بزرگ توليدي مان تاب رقابت نياورند و زانو بزنند و خيل عظيمي
را بيکار کنند؟، آيا هدف اين بود که ارزش ريال ما که شاخص حيثيت مالي کشور
است روز به روز پايين بيايد و اين سردرگمي سياست هاي پولي و سليقه يي عمل
کردن تا آنجا پيش برود که مثلاً دو يا سه نوع سکه 250 ريالي، 500ريالي و
هزار ريالي ضرب کنيم و همين وضع هم در چاپ اسکناس هايمان باشد؟، اگر چنين
اهدافي داشته اند بايد به آنها تبريک گفت، چون موفق شده اند، اصلاً اي کاش
آن تکبيرها زبان داشتند تا خود به دفاع از حرمت و قداست شان برمي خاستند و
از خجالت حضرات درمي آمدند.
شب سمور و لب تنور مي گذرد اما آنچه نمي گذرد
قضاوت زمانه است که بدون هيچ ملاحظه يي جايگاه هر کس و مقام درخور او را
در روند تاريخ يک ملت نشان خواهد داد که به قول پروين اعتصامي:
زمانه زرگر و نقاد هوشياري بود
سياه کرد مس و روي را به کوره وقت
نگاهداشت به هر جا زر عياري بود.