آفتاب يزد: آقاي احمدي نژاد آيا به ياد داريد؟
«آقاي احمدي نژاد آيا به ياد داريد؟» عنوان سرمقاله روزنامه آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛ شهرداري و شوراي شهر تهران به عنوان مجموعه واحد مديريت شهري،در انجام وظايف خود، هيچ قيمي ندارد»
عبارت فوق را محمود احمدي نژاد روز 17 آذرماه 82 مستقيما و از فاصله 1 تا 2 متري از زبان عاليترين مقام نظام شنيد. او درآن روز، با وزير كشور و استاندار اصلاحطلب تهران در دولت خاتمي اختلافنظر داشت ولذا عبارت فوقالذكر را غنيمت شمرد تا از دخالت عالي ترين مقامات دولت اصلاحطلب در فعاليتهاي شهرداري تهران جلوگيري نمايد. 6 سال پس از اين ماجرا، اينك همكاران شهردار تهران، از كوتاهي دولت در اجراي وظايف قانوني خود نسبت به شهرداري و سازمانهاي تابعه آن به تنگ آمدهاند وگلايه خود را به سطح رسانهها كشاندهاند.
6 سال پيش كه احمدي نژاد و همكارانش، مدعي دخالت دولت خاتمي در حوزه مسئوليت شهرداري بودند،اولا هيچ نشانه آشكاري از دخالت ها وجود نداشت و ثانيا جز همفكران شهردار اصولگراي تهران– احمدي نژاد– كسي برادعاهاي او صحه نميگذاشت. اما امروز كه بحث تعلل « دولت اصولگرا» در انجام وظايف قانوني خود در برابر شهرداري و خدمات شهري مطرح است، هم « شهردار اصولگرا»ي تهران – قاليباف– از اين كوتاهيها ابراز دلتنگي ميكند و هم «نمايندگان اصولگرا»ي مجلس نسبت به سوءاستفاده بعضي مديران دولتي از اختيارات خود براي عدم استيفاي حقوق قانوني شهرداري و سازمانهاي تابعه آن– به ويژه ناوگان حمل ونقل عمومي– هشدار ميدهند.
البته نگارنده توقع ندارد كه سران دولت دهم، سخن 6 سال پيش رهبري را به ياد بياورند وآن را نصبالعين خود قرار دهند. آنها ولايتپذيري خويش را در ماجراي لغو حكم معاون اول و داستانهاي بعدي آن به نمايش گذاشتند. از خبرگزاريهاي حامي دولت هم توقع نميرود كه به تكاپو بيفتند و علت سهلانگاري در پرداخت به موقع اعتبارات مصوب شهرداري تهران را كشف كنند. زيرا اين خبرگزاريها، كارهاي مهمتري دارند. آنها بايستي در وصف رئيسدفتر احمدي نژاد، داستان سرايي كنند و او را «مردي براي تمام فصول» بنامند.
در اين شرايط، چه اهميتي دارد كه از پاييز 85 تاكنون يعني 12 فصل تمام، سران اصولگراي شهرداري تهران و مديران مترو تهران، بارها فغان آورده باشند كه «مجلس اعتباراتي براي مترو تصويب كرده اما دولت از پرداخت به موقع و كامل آن، خودداري ميكند.» حتي چه اهميتي دارد كه يك نماينده اصولگراي مجلس، زيان هر روز تاخير در پرداخت اعتبارات مصوب را حدود يك ميليارد تومان بداند و نسبت به آن، هشدار دهد.
اما يك موضوع، به هيچ وجه قابل تحمل نيست. اين موضوع، ورود ناگهاني احمدي نژاد به حوزه مسئوليت شهرداري و تاكيد بر دخالت مستقيم دولت در احداث مترو و پافشاري او بر راهاندازي قطار هوايي است. قطار هوايي ، همان پروژهاي است كه احمدي نژاد روز 23 اسفندماه 82 آن را كليد زد و معاون او – وزيرفعلي راه– به مردم تهران وعده داد پس از 18 ماه بر آن سوار خواهند شد. اين وعده، روز 21 اسفند 82 در روزنامهاي درج شد كه نام محمود احمدي نژاد به عنوان مدير مسئول در صفحه آخر آن به چشم ميخورد. تا 17 ماه پس از آن روز، احمدينژاد با اختيارات گسترده و به دور از هر گونه دخالت سران دولت خاتمي، بر صندلي شهرداري تهران تكيه زده بود و تا پايان 18 ماهِ وعده داده شده، حميد بهبهاني، جايگاه خود در شهرداري تهران را حفظ كرده بود. اما از قطار هوايي، تنها چند «پايه» نصيب مردم شد.
اكنون شهردار وقت تهران و معاون او– احمدي نژاد و بهبهاني – به جاي آنكه به مردم توضيح دهند چرا عليرغم اختيارات گسترده، وعده 18 ماهه خود را اجرا نكردهاند، مدعي شوراي شهر و شهردار فعلي تهران شدهاند و ميخواهند پروژهاي كه در زمان مسئوليت قانوني، انجام ندادهاند را با دخالت فراقانوني، بر شهرداري و مردم تهران تحميل كنند؛ همان پروژهاي كه يك اصولگراي سرشناس –مهندس ميرسليم –آن را به اسباب بازي تشبيه كرده است.
احمدي نژاد همچنين به جاي اينكه به صورت صريح و مستند به ادعاهاي قاليباف و همكاران او پاسخ دهد و براي تعلل دولتيها در اختصاص اعتبارات مصوب مترو، دليل قانع كننده ارائه نمايد، سخني ميگويد كه هم در تطابق آن با احكام قانوني و اختيارات نهاد مردمي شوراي شهر، ترديد وجود دارد و هم تقويتكننده شائبههايي است كه سه روز قبل توسط نماينده اصولگراي تهران بيان شد. علي مطهري روز چهارشنبه در نطق ميان دستور خود اظهار داشت: «خدا كند اين خبرِ راست، دروغ باشد كه برخي مقامات دولتي گفتهاند هرچه به مترو كمك كنيم به نام هاشمي تمام خواهد شد.» ضمن آنكه اين دخالت، نقضكننده ديدگاه صريح رهبري نظام است كه 6 سال پيش، احمدي نژاد آن را بلاواسطه شنيد.
البته تاكيد احمدي نژاد بر اينكه «دولت، مديريت مترو را به دست خواهد گرفت» از يك زاويه ديگر نيز قابل تامل است و ميتوان آن را طنزي تلخ دانست. اين طنز، تا حدودي روحيه احمدينژاد را نيز به نمايش ميگذارد. 6 سال پيش، احمدينژاد از پشت صندلي شهرداري تهران، دولت خاتمي را تحت فشار ميگذاشت كه «نمايشگاه بينالمللي تهران، مزاحم آسايش مردم تهران است و بايد به خارج از شهر، منتقل شود.» او اكنون 50 ماه است كه با اختيارات گسترده، مديريت اجرايي كشور را به عهده دارد اما حتي يك كلام در مورد سلب آسايش مردم تهران به خاطر وجود نمايشگاه بينالمللي سخن نميگويد و به جاي آن، در حوزه مسئوليت يك نهاد مردمي – شوراي شهر تهران – وارد ميشود تا براي تهرانيها، مونوريل بسازد يا مترو را تكميل كند.
آيا فشار 6 سال پيش شهردار تهران بر دولت و فشار امروز رئيس دولت برشهرداري، نشان نميدهد كه احمدينژاد، ورود به حوزه مسئوليت ساير نهادهاي حكومتي و مردمي را براجراي وظايف خود ترجيح ميدهد؟ آيا احمدينژاد كه هماكنون رياست دولت را برعهده دارد توقع 6 سال قبل خود از دولت – انتقال نمايشگاه– را انجام داده كه اكنون، ميخواهد به جاي شهردار تهران بنشيند و براي «مترو» تصميم بگيرد؟ آيا دولت احمدي نژاد، احكام قانوني مصوب مجلس در خصوص تخصيص اعتبارات «مترو » را به درستي انجام داده كه امروز بدون توجه به حوزه اختيارات دولت و شهرداري، ميخواهد برخلاف نظر شهرداري و شوراي شهر، پروژه قطار هوايي را برتهران تحميل كند؟آيا احمدي نژاد تاكنون، به خاطر كوتاهيها در تامين حمل ونقل ايمن هوايي و زميني براي مردم – كه وظيفه مستقيم دولت ميباشد– گوش زير دستان خود را پيچانده است كه اكنون ميخواهد به جاي شهردار تهران بنشيند واقدامات اجرايي مرتبط با حمل ونقل درون شهري را شخصا مديريت كند؟ راستي چه كسي بايد احمدي نژاد و بهبهاني را به خاطر عدم اجراي وعده 18 ماهه در خصوص مونوريل و اصرار امروز آنها براي اجراي پروژهاي كه در دوره مسئوليت خود در شهرداري قادر به انجام آن نبودهاند مورد سوال قرار دهد؟
اما نكته مهمتر، زنگ خطري است كه برخي رفتارهاي احمدي نژاد به صدا درآورده است. او مصوبه مجلس را به شرطي قابل اجرا ميداند كه دقيقا مطابق خواسته حلقه مشاوران رئيس دولت باشد و اختيارات بزرگترين نهاد مردمي – شوراي شهر – را نيز ناديده ميگيرد. آيا او به اين مسئله انديشيده است كه پايان راهي كه او آغاز كرده به كجا ختم مي شود؟ آيا تلاش براي حاكمكردن نظر يك مقام اجرايي بر همه اركان كشور ، گام نهادن در راهي نيست كه در آيندهاي دور يا نزديك، روشهاي استبدادي را در عرصه مديريت كشور ، نهادينه ميكند؟
كيهان: كابينه لبنان ، تحكيم سياسي مقاومت
«كابينه لبنان ، تحكيم سياسي مقاومت»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛كابينه جديد لبنان پس از حدود 4 ماه تاخير، در روزهاي پاياني هفته گذشته شكل گرفت و براي اخذ راي اعتماد به مجلس اين كشور معرفي شد. در اين ميان شرايط جديد به گونه اي بود كه در داخل لبنان به جز گروه جميل و در خارج اين كشور به جز رژيم صهيونيستي آن را مقدمه برون رفت لبنان از مشكلات داخلي دانستند.
كابينه جديد بر مبناي فرمول توافقي 15-10-5 شكل گرفت و براساس آن گروه هايي كه مجموعاً در مجلس 71 كرسي دارند، 15كرسي در دولت خواهند داشت، بقيه گروهها كه مجموعاً 57 كرسي پارلمان را دارند، 10كرسي در دولت خواهند داشت و 5 پست وزارتي هم در اختيار رئيس جمهور- كه مرضي الطرفين است- قرار داده شد. درخصوص كابينه جديد كه دولت وحدت ملي خوانده شده است،گفتني هايي وجود دارد.
1- فرمول 15-10-5 ماهها قبل مورد توافق قرار گرفته و تشكيل كابينه وحدت ملي با مانع مهمي در داخل مواجه نبود البته گروههاي كوچكي در بين ماروني ها به دليل اين كه فرمول ياد شده را سبب تثبيت موقعيت مقاومت و كاهش موقعيت گروه مقابل آن مي دانستند و از سوي ديگر به دليل واگذاري اكثر پست هاي وزارتي ماروني ها به حزب ميشل عون با چينش كابينه مخالف بودند ولي به دليل وزن كم آنان اين مخالفت ها موثر نبود. در اين ميان عربستان سعودي مهمترين مخالف تركيب كابينه لبنان براساس فرمول 15-10-5 بود و آن را سبب تثبيت توافقنامه دوحه- ارديبهشت 87- و استمرار نقش مشترك،سوريه ايران و قطر در استقرار ثبات سياسي لبنان ارزيابي مي كرد. اين مخالفت ها عملاً تشكيل كابينه را بيش از 4 ماه به تعويق انداخت و همين قدر اثبات شد كه اگر عربستان نمي تواند نقشي ايجابي ايفا كند ولي نمي توان نقش مزاحم و سلبي او را ناديده گرفت. در نهايت مقامات عربستان ناچار شدند مخالفت خود را كنار بگذارند و آن را به قيمت نازلي به سوريه و ايران بفروشند. سفر مقامات رياض به دمشق بر اين اساس صورت گرفت و ابراز خشنودي دبير كل حزب الله لبنان از موضع جديد مقامات رياض حداكثر بهايي بود كه عربستان دريافت كرد.
2-فرمول 15-10-5، ثلث ضامن دولت، را براي مقاومت لبنان فراهم كرد با اين تفاوت كه يكي از كرسي هاي آنان در قالب 5 كرسي رئيس جمهور قرار داده شد با اين وصف مقاومت لبنان در كابينه حق وتو دارد و بدون جلب نظر آنان امكان تصويب هيچ برنامه اي در دولت وجود ندارد كما اينكه اين امكان در مجلس لبنان نيز وجود ندارد. البته متقابلاً يك كرسي هم از سهم رئيس جمهور به گروه حريري داده شد براين اساس مي توان گفت در واقع فرمول تشكيل كابينه 16-11-3 مي باشد. اين در حالي است كه فرمول تشكيل دهنده كابينه قبلي 19-11 بود اينك سه كرسي از سهميه وزارتي گروه 14 مارس كاسته شده است.
3- در كابينه جديد به دليل ارتقاء پست هاي وزارتي از 23 به 29، يك كرسي به سهميه حزب الله و دو كرسي به سهميه شيعيان اضافه شده و براي اولين بار با در اختيار داشتن 6 كرسي وزارتي سهميه آنان با اهل سنت و ماروني ها برابر شده است. البته در همان حال هنوز هم سهم مسيحي ها در كابينه 15 كرسي وزارتي است در حاليكه جمعيت آنان از 30 درصد كل جمعيت لبنان هم كمتر است. اين ميراث فرانسه براي مردم لبنان است كه بايد با تغيير قوانين 1303- زمان استقلال لبنان از عثماني- اصلاح شود.
4- تركيب فعلي كابينه به گونه اي است كه شيعيان، اكثريت ماروني ها در يك طيف و اهل سنت و دروزها در يك طيف قرار دارند در واقع با اندكي تسامح مي توان گفت اينك 8مارس معرف دو بخش شيعه و مسيحي لبنان و 14مارس معرف دو بخش سني و دروز لبنان مي باشد. در اين بين چند نكته كليدي وجود دارد؛ وليد جنبلاط رهبر دروزها كه در كابينه 3 پست وزارتي دارد عملاً از گروه 14مارس جدا شده و با قوت از مواضع حزب الله حمايت و با هرگونه اقدام محدودكننده عليه حزب الله مخالفت كرده است.از آن طرف مواضع رئيس جمهور - كه 5 كرسي را در اختيار دارد- به حزب الله و سوريه بسيار نزديك است و دو روز پيش بار ديگر بر لزوم حفظ اقتدار نظامي مقاومت لبنان تاكيد كرد با اين وصف گروه 14 مارس در لبنان اينك تنها معرف حزب المستقبل- وابسته به حريري- حزب كتائب جميل- با يك كرسي وزارتي- و حزب قوات لبناني جعجع- با دو كرسي وزارتي- است. عدم حضور «سليم الصايع» وزير عضو حزب جميل در كاخ رياست جمهوري،موضع منفي حزب كتائب را نسبت به ديدار كابينه جديد با سليمان در عملكرد سعد حريري- رهبر ائتلاف 14مارس- به نمايش گذاشت. در واقع مي توان گفت ائتلاف 14 مارس در لبه فروپاشي مطلق قرار گرفته است.
5- حضور پررنگ تر حزب الله و جريان آزادملي-حزب ميشل عون- در كابينه در حالي صورت گرفت كه عربستان سعودي و رژيم صهيونيستي بشدت با آن مخالف بوده و مخالفت خود را آشكارا بيان مي كردند. رژيم تل آويو براي اينكه حضور حزب الله در كابينه، موجب دردسر مردم لبنان- از همه طوايف- تلقي شود، طي دو ماه گذشته چندين مانور نظامي را به اجرا گذاشت و از جنگ قريب الوقوع آينده با لبنان خبر داد و با صراحت گفت اين بار- برخلاف جنگ 33 روزه تابستان 85- همه لبنان را مورد حمله قرار مي دهد. اما نه مخالفت هاي شديد سعودي و نه اقدامات گوناگون رژيم اشغالگر قدس نتوانست به اقتدار حزب الله در دولت آسيب برساند. اينك حسين حاج حسن و محمد فنيش - دو عضو برجسته -و عدنان سيدحسين هوادار جدي حزب الله در كابينه حضور دارند و موقعيت سياسي مقاومت بيش از پيش تثبيت شده است.
6- طي دو ماه گذشته مباحثات زيادي پيرامون «وزارت ارتباطات» به وجود آمد اين وزارتخانه از دو جهت حائز اهميت ويژه است. از يك سو تنها وزارت خانه اي است كه به اطلاعات جامع مردم در لبنان دسترسي دارد و مي تواند كاركردي جاسوسي و اطلاعاتي هم پيدا كند، از سوي ديگر درآمدزاترين وزارت خانه لبنان به حساب مي آيد. در گذشته جريان 14مارس و هم پيمانان اسرائيل در لبنان از شبكه ارتباطات لبنان استفاده فراوان اطلاعاتي نموده و ضرباتي را به مقاومت وارد كرده اند از سوي ديگر اين جريان و بخصوص حزب كتائب جميل همواره متهم بوده اند كه اختلاس هاي گسترده اي از منابع مالي اين وزارتخانه داشته اند. وزارت ارتباطات- مخابرات- پس از جنگ 33 روزه و صدور قطعنامه 1701 شوراي امنيت سازمان ملل از حساسيت بيشتري برخوردار شد چرا كه ماموريت كنترل مخابراتي حزب الله بعهده آن واگذار گرديد. در اين ميان ميشل عون خواستار واگذاري آن به جريان آزاد ملي (تيارحر) بود و آن را حق طبيعي خود- به دليل اينكه راي اكثر آراء ماروني ها را دارد- مي دانست. در نهايت بعد از دو ماه كشمكش ميان گروه حريري و عون،اين وزارتخانه به گروه عون واگذار گرديد. به اين ترتيب تعداد وزارت خانه هاي كليدي ميان دو گروه برابر شد. جريان14مارس علاوه بر پست نخست وزيري،وزارت خانه هاي دارايي، اقتصاد و دادگستري را در اختيار دارد و جريان 8 مارس وزارت خانه هاي مخابرات، صنايع و خارجه را در اختيار دارد. بايد اضافه كرد كه اينك عمده وزارتخانه هاي خدماتي نظير بهداشت، كشاورزي، مخابرات، انرژي و جوانان كه در پشتيباني از مقاومت نقش مهمي خواهند داشت در اختيار مقاومت لبنان مي باشد. با اين وصف موقعيت مقاومت در كابينه به نسبت كابينه هاي پيشين استحكام بيشتري يافته است.
7- مخالفان حزب الله، روي موضوع «بيانيه دولت» و «سلاح حزب الله» در حال مانور هستند.دو حزب كتائب و قوات اصرار دارند كه در بيانيه دولت با صراحت بر لزوم اجراي قطعنامه 1701 و كنترل تسليحاتي حزب الله از سوي ارتش و يكپارچه شدن قدرت نظامي لبنان تاكيد شود اين در حالي است كه در بين 14مارس دو حزب «المستقبل»-سني- و «سوسياليست ترقي خواه»-دروز- با طرح موضوعات تنش زا در بيانيه مخالفند و معتقدند به ميان كشيدن پاي سلاح مقاومت،دولت را در آغاز راه دچار مشكل جدي مي كند. براين اساس پيش بيني مي شود كه آنچه در بيانيه دولت جديد بيايد از آنچه در اين خصوص در بيانيه دولت قبلي آمد، فراتر نرود. در بيانيه قبلي-8مرداد87- بحث سلاح مقاومت و بسط سيطره ارتش لبنان موضوعي داخلي ارزيابي شده و به توافقات داخلي موكول گرديد.
8- سفر ديروز سعد حريري به عربستان كه اولين سفر او به اين كشور پس از تشكيل كابينه جديد بود از دو زاويه قابل بررسي است. حريري با اين سفر سعي كرد سهم عربستان را در توافق كنوني، بالا نشان دهد و آن را با سياست ها و منافع رياض همسو قلمداد كند و از سوي ديگر مي داند كه تركيب كنوني كابينه و بخصوص واگذاري وزارت مخابرات به گروه 8مارس، انتقادمقامات سعودي را عليه ملك عبداله برمي انگيزد و تمكين او به اين فرمول را با سياست هاي منطقه اي رياض در تضاد و نوعي امتياز دادن به مقاومت لبنان،سوريه و ايران ارزيابي مي كنند. حريري در اين سفر مي خواهد بر درد عميق پادشاه فرتوت سعودي مرهمي ديپلماتيك و تبليغاتي بگذارد.
9- توافق جديد در لبنان، رژيم صهيونيستي را در موقعيت و موضع دشواري قرار مي دهد چرا كه از يك سو از اقتدار دو گروه وابسته به تل آويو- كتائب و قوات كه همان فالانژهاي دهه 1360 هستند- اثر چنداني باقي نمانده و از سوي ديگر دروزها، ماروني ها و شيعيان به متحدان حزب الله تبديل شده اند و اين يعني اينكه دولت،مجلس و كشور لبنان تا حد زيادي در اختيار مقاومت قرار گرفته است و از اين رو اسرائيل مي گويد در جنگ آينده همه لبنان را آماج حملات نظامي قرار مي دهم. فضاي جديد سياسي لبنان و تمكين متحدان منطقه اي اسرائيل- عربستان، مصر و اردن- به فرمول 15-10-5 كه اقتدار سياسي و امنيتي مقاومت را تثبيت مي كند،رژيم صهيونيستي را وحشت زده كرده و او را به اظهارات متناقض سوق داده است.همين ديروز روزنامه «يديعوت آحارنوت» با اشاره به يك گزارش 150صفحه اي، از نفوذ اطلاعاتي حزب الله در اركان ارتش اين رژيم خبر داد و از اين طريق خواست محيط اطلاعاتي حزب الله را در سرزمين هاي اشغالي ناامن كند و وانمود نمايد كه توان ارزيابي ميزان قدرت اطلاعاتي و امنيتي حزب الله را دارد در حاليكه گزارش اطلاعاتي آحارنوت، ناخواسته به روحيه تضعيف شده ارتش اين رژيم ضربه جديدي وارد كرد.
رسالت: ديدار هيئت پارلماني ايران از عراق
«ديدار هيئت پارلماني ايران از عراق» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم دکتر حشمت الله فلاحت پيشه است كه در آن ميخوانيد؛پس از سفر سال1385 به همراه وزير امور خارجه به عراق، دومين بار بود که در قالب هيئت پارلماني به رياست دکتر لاريجاني به عراق سفر مي کردم. ديدار با رئيس جمهور، نخست وزير، رئيس مجلس، معاونان رئيس جمهور، سران فراکسيون هاي سياسي و ائتلاف هاي سياسي داخل و خارج از مجلس و جلسه مشترک دو رئيس مجلس با دو گروه دوستي ايران و عراق و بويژه ديدار با مراجع بزرگ شيعه اين سفر را به يکي از پر کارترين سفرهاي پارلماني مجلس تبديل کرد.
پس از سفر سال1385 به همراه وزير امور خارجه به عراق، دومين بار بود که در قالب هيئت پارلماني به رياست دکتر لاريجاني به عراق سفر مي کردم. ديدار با رئيس جمهور، نخست وزير، رئيس مجلس، معاونان رئيس جمهور، سران فراکسيون هاي سياسي و ائتلاف هاي سياسي داخل و خارج از مجلس و جلسه مشترک دو رئيس مجلس با دو گروه دوستي ايران و عراق و بويژه ديدار با مراجع بزرگ شيعه اين سفر را به يکي از پر کارترين سفرهاي پارلماني مجلس تبديل کرد.
تحولات عراق امروز از چند نظر براي ايران و منطقه خاورميانه مهم است.
1- بهمن ماه آينده انتخابات پارلماني برگزار مي شود. در قالب نظام پارلماني، نمايندگان منتخب و بويژه احزاب و ائتلاف هاي پيروز، نقش اصلي را در انتخاب رئيس جمهور (با اکثريت دو سوم آراء)، نخست وزير (با اکثريت نسبي نصف به علاوه يک) و کابينه دارا مي باشند.
بنابراين عراقي ها بهمن ماه تکليف مقام سياسي و مديريتي خود را براي چهار سال آينده مشخص خواهند کرد. اهميت موضوع باعث حساسيت جدي برخي کشورهاي منطقه و فراتر از منطقه شده و بويژه آنکه گروه هاي طرد شده بعثي و سلفي نيز به دنبال حضور جدي تر در انتخابات هستند به عبارتي برخي از بازيگران که حتي نظام سياسي و قانون اساسي کشور را نپذيرفته اند به سوي نوعي مشارکت سياسي روي آورده اند که در آن اهداف براندازانه نيز دنبال مي شود.
در اين شرايط پرهيز از اختلاف بويژه در ميان شيعيان ائتلاف قانون، (وابسته به نوري المالکي نخست وزير) و ائتلاف ملي (مجلس اعلا، بدر، بخشي از حزب الدعوه، چلبي، ترکمن هاو...) ضروري است. اکراد و بخش عمده اي از اهل تسنن نيز از بازگشت بعثي ها در قالب سلفيون و يا از کانال مداخله خارجي نگرانند. اين امکان به صورت جدي مطرح است که برخي قدرت ها که در روند سياسي عراق، به اهداف راهبردي خود نرسيده اند، به دنبال شکل دهي به پيوندهاي تازه با بعثي ها، سلفي ها و آن دسته از بازيگران منطقه اي هستند که تاکنون نظام سياسي بعد از صدام را به رسميت نشناخته اند.
2- اگر امکانات و تسهيلات بين دو مرز عراق و ايران در قالب استانداردهاي بين المللي فراهم شود اين مرز امکان تبادل80 ميليارد دلاري در بلند مدت را دارد. کريدور شرق به غرب به دليل عدم اتصال راه آهن ايران به عراق در شلمچه و خسروي، ناقص است. فرصت بزرگ تبادل زائر، گردشگر و کالا هنوز با موانع و وقفه هاي جدي مواجه است. اروند رود لايروبي نشده است و به همين دليل امکان استفاده مشترک تجاري - اقتصادي از اين شاهراه بين المللي وجود ندارد.
3- امضاي تفاهم نامه بين دو رئيس مجلس، نسخه کلان تري از تفاهم نامه دو گروه دوستي در نشست تهران بود. توافق شد که دو مجلس امکانات قانونگذاري و نظارتي خود را براي تسهيل روابط به کارگيرند. قوانين رژيم سابق عراق ماهيتي ضد ايراني داشته و در روابط عادي نيز فقر قانون وجود دارد. به عنوان نمونه به رغم اينکه هيچ دو ملتي در منطقه به اندازه ايراني ها و عراقي ها در مرزهاي يکديگر آمد و شد ندارند، هنوز توافقنامه معاضدت قضائي بين دو کشور امضاء نشده است.
البته مردم و اغلب سياستمداران عراق مي دانند که بخش عمده اي از اسناد همکاري ها و توافقنامه ها تدوين شده است اما به دليل حضور برخي از عناصر رژيم سابق در بدنه اجرايي دولت عراق، مانع سازي ها و وقت کشي ها ادامه دارد. ولي واقعيت اين است که خواست متقابل دو ملت ايران و عراق موضوعي نيست که توسط برخي از مقامات عراقي ناديده گرفته شود.
4- استقرار امنيت و نظام مديريتي بعد از آن در عراق در راستاي امنيت منطقه و بويژه امنيت ومنافع ملي جمهوري اسلامي ارزيابي مي شود. علاوه بر عوامل انساني، حسن همجواري و بويژه راهبرد مبتني بر ثبات ايران، نظم و امنيت عراق براي رفع برخي مشکلات مشترک دو کشور ضروري است. به عنوان نمونه موضوع گرد و غبار از مشغله هاي مشترک نمايندگان دو طرف است. ايران، عراق، عربستان، کويت، مصر و اردن از اين موضوع آسيب مستقيم مي بينند. اين جمع مي توانند براي حل مشکل منطقه اي فوق از صندوق توسعه سازمان کنفرانس اسلامي کمک بگيرند و يا راهکارهاي دو جانبه را پيگيري نمايند. متاسفانه برخي بلاتکليفي ها در عراق به عنوان مرکز پديده گرد و غبار مانع حل مشکل شده است.
نتيجه اينکه هيئت پارلماني جمهوري اسلامي ايران همچون گذشته راهبرد مبتني بر ثبات خود را براي عراقي ها تبيين ساخت. اين راهبرد در مقابل راهبرد مبتني بر بي ثباتي برخي قدرت هاي خارجي و چند بازيگر منطقه اي مطرح مي شود. ايران از اجلاس صلاح الدين و شرم الشيخ همواره حمايت از دولت عراق را به عنوان خط قرمز خود قرار داده است. در حالي که برخي از بازيگران منتظرند بي ثباتي عراق تا زماني ادامه يابد که راهبرد مورد نظر آنها در اين کشور مستقر شود. اين نگرش به معناي قرباني کردن دموکراسي در عراق است. يعني روي ديگر نظام سياسي بعث. در واقع به همين دليل است که به رغم تبليغات گسترده، جايگاه ايران نزد مردم و مقامات عراقي در حال تقويت است.
ابتكار: جشنواره انتقاد بپا شود
«جشنواره انتقاد بپا شود»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛اين روزها فضاي گپ و گفت،پيرامون ضرورت انتقادپذيري مسئولان و دامنه آن پررونق است و در همين ميان عده اي به نام نقد به صلابه کشيده مي شوند و حکم کفرشان نتيجه گرفته مي شود،عده اي هم به بهانه انتقاد در پي اعتراضات فراگير هستند بناي اين نوشتار اشاره اي کوتاه به ضرورتهاي نقد سالم است.انتقاد نه تنها مذموم نيست بلکه حقي است که خداوند به همگان داده است مطابق آنچه در آيه مربوط به داستان خلقت انسان و اعتراض فرشتگان آمده است نشان مي دهد که خداوند براي ملائکه صحنه و زمينه انتقاد را به وجود آورد تا معلوم شود انتقاد جريان سازنده است زيرا جريانهاي سست و بي اساس را از بين مي برد و مانع رشد ناصحيح آنست مطابق منطق قرآن ترس از انتقاد دليل بر بي منطقي است،پيامبر اسلام هم با اذعان به اين اصل که خداوند، انديشه،سنجيدن و توانايي انتقاد را به همه انسانها عنايت کرده است پس نمي توان حق سخن گفتن را از آنان سلب کرده و نه تنها انتقاد آنان را جرم نمي ديد بلکه به آن با منطق و دليل پاسخ مي داد و آنان را قانع مي ساخت و گاه که اصحاب برمي آشفتند تا فردي که بر پيامبر زبان اعتراض گشوده تاديب کنند آن حضرت مي فرمود متعرض او نشويد بگذاريد تا صاحب حق حرفش را بزند.
دولت و حکومتي که کار خود راسست و لرزان مي بيند مانند تار عنکبوتي است که با اندک برخوردي از بين مي رود و بسان کاخي است که برپا يه خاک روان بنا شده است و هيچ اساس محکمي ندارد و ترس اين مي رود که با کوچکترين حرکتي ويران شود اگرپايه و اساس حکومتي روي منطق باشد انتقاد موجب تکامل و بالندگي است و گرنه انتقاد خطرناکترين اسلحه محسوب مي شود.
عصر ما اگرچه عصر انتقاد است در عين حال عصري است که آشفتگي و اغتشاش آن مثال زدني است از نظر تاريخي هم کشور ما به دليل ساختار حکومتي انتقاد ناپذير بوده است چرا که انتقاد يکسره ناممکن بود و قرار نبود کسي انتقاد کند بعد از انقلاب هم که خواستيم از فرصت انتقاد بهره ببريم به دليل فقدان پيشينه فرهنگ انتقاد،هر کس که وارد صحنه سياست مي شود عوض آنکه انتقاد کند يا در فکر اعتراض است يا در انديشه کسب قدرت است.به همين دليل انتقاد و اعتراض در هم آميخته است و به دليل نبود سيستم سالم نقد و انتقاد،نارضايتي ها به صورت پخش گسترده شايعات و آمادگي براي پذيرش اينگونه شايعات بروز پيدا کرده است.در نتيجه زماني که زمينه منسجم براي انتقاد سالم فراهم نباشد به نام انتقاد، تشنج سياسي راه مي افتد انتقاد جنگ حرف با حرف است در حاليکه فضاي انتقادي امروز ما جنگ خصوصيات شخصي افراد است.
غالب کردن احتجاجات و احساسات بر فضاي گفتاري و کوشش براي به حاشيه راندن نقد نتيجه اي جز گام زدن در فضاي نا متعين و تيره ندارد.انتقادي تاثير گذار است که احساسات خود و طرف مقابل را تحت کنترل داشته باشد و نبايد اجازه داد احساسات باعث بدنامي و بي اعتباري انتقاد شود.
فضاي سالم انتقاد امکان پاسخگويي را براي طرف مقابل فراهم مي آورد و همه چيز را آنطور که هست نقد مي کند انتقادگر به دنبال حقيقت و رفع عيب است. با اين وصف دولت ها همچنان که در حفظ دفاع از خود مي کوشند مي بايست حفظ و تداوم جريان انتقاد را نيز مورد نظر قرار دهند و نگذارند انتقاد به خاموشي گرايد زيرا افتادن مشعل انتقاد و بسته بودن دهان انتقاد کننده، گاه موجب رونق فرهنگ تملق،چاپلوسي و گسترش محفل مخالفان خواهد شد.
دولت موفق دولتي است که براي شناخت بهترين آثار و گفتار نقادان،جشنواره برگزار مي کند و با دادن نشان لياقت آنان را چشم و چراغ ملت معرفي مي کند.مديران نقد پذير تشويق مي شوند ناقدان خوب يعني کساني که با رعايت اصول و معيارهاي منطقي، اقدام به نقد و انتقاد مي کنند معرفي و تشويق مي شوند. رسانه ملي در پالايش فضاي انتقادي کشور و سالم سازي و ايمن سازي محيط نقد نقش طراز اول برعهده دارد نه منتقد برانداز است و نه برانداران منتقدان خيرخواه خواهند بود.
انتقاد سازنده موجب بالندگي و پويايي است اگر بناست فرهنگ ريا و تملق برچيده شود و شهروندان از عهده مسئوليت مدني خويش برآيند مي بايست فرهنگ انتقاد نهادينه شود و همگان آنرا قدر شمارند و هزينه انتقاد کم شود و انتقاد کردن ارزش شمرده شود.
جمهوري اسلامي: كشتار شيعيان يمن و مسئوليت ما
«كشتار شيعيان يمن و مسئوليت ما»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ورود آشكار دولت آمريكا به جنگ يمن اوضاع اين جنگ را پيچيده تر و مسئوليت مسلمانان را بيشتر كرده است .
روز پنجشنبه اعلام شد آمريكا قراردادي را با دولت علي عبدالله صالح امضا كرده كه به موجب آن از وي در جنگ با شيعيان يمن حمايت خواهد كرد. در همين حال اطلاعاتي از منابع موثق خبري به دست آمده كه نشان مي دهد ارتش عربستان سعودي از بمب هاي فسفري براي بمباران مناطق شيعه نشين يمن استفاده مي كند همان بمب هائي كه رژيم صهيونيستي در جنگ غزه براي كشتار مسلمانان فلسطيني مورد استفاده قرار داد و طي 22 روز بيش از 1000 نفر را به قتل رساند هزاران نفر را مجروح نمود و خانه ها و بيمارستان ها و مساجد و مدارس زيادي را ويران كرد.
اقدام مشترك دولت هاي آمريكا عربستان سعودي و يمن براي سركوب شيعيان يمن و نسل كشي در منطقه صعده ازيك توطئه بزرگ خبر مي دهد كه با همكاري اين مثلث شوم در جريان است . اين جنايت با طراحي پيچيده اي همراه است كه عامل اصلي و پشت پرده ماجراي يمن را نشان مي دهد.
طراح اصلي سازمان جاسوسي « موساد » است كه درصدد است اهداف رژيم صهيونيستي براي تسلط كامل بر يمن را محقق سازد. در سايه تحقق اين اهداف است كه رژيم صهيونيستي مي تواند به راحتي يهوديان يمن را به فلسطين اشغالي منتقل كند و تا حدودي ضربه سنگين مهاجرت معكوس كه از سال 1385 در اثر پيامدهاي ويرانگر جنگ هاي 33 روزه لبنان و 22 روزه غزه بر اوضاع امنيتي اقتصادي سياسي و اجتماعي اين رژيم وارد شده را جبران نمايد.
روشن است كه دولت « باراك اوباما » تحت فشار لابي صهيونيست وادار به امضاي قرارداد حمايتي از دولت يمن در جنگ با شيعيان اين كشور شده كما اينكه عربستان سعودي نيز در اجراي دستور آمريكا وارد اين جنگ شده است . ترديدي نيست كه پيامدهاي جنگ يمن براي آمريكا عربستان سعودي و خود يمن بسيار سنگين و منفي خواهد بود و در نهايت رژيم صهيونيستي نيز نه تنها به اهداف خود در يمن نخواهد رسيد بلكه دچار عوارض منفي اين شيطنت خود خواهد گرديد.
از هم اكنون مي توان خسارت هاي قطعي ورود آمريكا عربستان سعودي و يمن به جنگ يمن را پيش بيني كرد.
1 دولت عربستان سعودي حداقل از سه طرف در جنگ يمن ضربه خواهد خورد .
اول آنكه تلاش هاي دو سال اخير شاه عبدالله در زمينه گفتگوي اديان و مذاهب كه ژست مسالمت جويانه خوبي براي وي بود با ورود دولت سعودي به جنگ يمن بر باد خواهد رفت و هم اكنون بر باد رفته است . در كشورهاي عربي اين روزها اين سئوال مهم به ويژه در سطح رسانه ها دانشگاه ها و محافل سياسي مذهبي مطرح است كه آنهمه شعار شاه عبدالله در زمينه ضرورت نزديك شدن مذاهب اسلامي به همديگر و حتي تقريب اديان آيا سراب بود! اين شعار با بمباران صعده و كشتار شيعيان يمن چه تناسبي دارد.
دوم آنكه در داخل عربستان سعودي اين روزها مخالفان فكري آل سعود و رقباي شخص شاه عبدالله فرصت را براي عرض اندام مغتنم شمرده و ضمن بي فايده دانستن شعارهاي تقريبي وي تلاش خود براي خارج ساختن قدرت از دست عبدالله را با قوت بيشتري ادامه مي دهند. وهابيون افراطي كه از عبدالله زخم برداشته اند نيز از اين فرصت براي انتقام گرفتن استفاده خواهند كرد. آنان هر چند از كشتار شيعيان يمن خشنود هستند ولي بيش از آن از رفتار عبدالله با خودشان ناخشنودند و اين آمادگي را دارند كه براي بركناري وي از قدرت با ساير مخالفان همراهي كنند.
و سوم آنكه وجهه سياسي دولت عربستان كه سالهاست تلاش مي كند خود را پدر معنوي كشورهاي عربي معرفي نمايد ولي با رقابت هاي فشرده مصر و قطر دست و پنجه نرم مي كند با ورود به جنگ يمن دچار آسيبي جدي شده است .
براي شاه عبدالله و آل سعود اين ضربه بسيار كاري و شكننده است . مايه تعجب فراوان است كه پادشاه عربستان بابرخورداري از تجربيات زياد در اين زمينه چگونه مرتكب چنين اشتباه فاحشي شده است . اين واقعه نشان مي دهد كه اولا نفوذ دولت آمريكا بر عربستان بسيار زياد است و ثانيا شاه عبدالله نيز براي باقي ماندن بر مسند شاهي و حفظ قدرت حاضر است تن به هر كاري بدهد.
2 شعار « تغيير » كه شعار استراتژيك « اوباما » بود با ورود به جنگ يمن بطور كامل رنگ باخت . اوباما با سفر به خاورميانه عربي و سخنراني در الازهر مصر و سر دادن شعارهاي صلح طلبي و سخن گفتن از اسلام به عنوان يك دين صلح طلب و به زبان آوردن رياكارانه عبارت « السلام عليكم » توانسته بود عده اي از اصحاب رسانه و دانشگاهيان و فعالان سياسي جهان عرب را فريب داده و شعار « تغيير » را به آنها بباوراند. ولي مواضع ماه هاي اخير وي در حمايت بي چون و چرا از رژيم صهيونيستي دخالت هاي فزاينده در لبنان افزايش فجايع اشغالگري در افغانستان و اخيرا نيز ورود رسمي به جنگ يمن پرده فريب و رياكاري را از چهره « اوباما » كنار زد و نشان داد كه او همان بوش كوچك است باهمان درنده خوئي البته از نوع سياه آن !
3 رئيس جمهور يمن مي توانست به جاي آنكه شيعيان كشورش را به خروج عليه حكومت متهم كند با به رسميت شناختن حقوق قانوني آنها وارد چنين جنگي نشود و قدرت دولت خود را حتي از رهگذر حمايت شيعيان يمن نيز افزايش دهد. توسل به خشونت عليه شيعيان و به راه انداختن جنگي با اين وسعت آنهم با كمك گرفتن از عربستان و آمريكا و رژيم صهيونيستي قطعا به تضعيف دولت يمن منجر خواهد شد و رقباي سياسي علي عبدالله صالح را كه هنوز در مركز و جنوب و شمال مانند آتش زير خاكستر منتظر فرصتي براي سر بر آوردن و شعله ور ساختن آتش دشمني با او هستند به اقدام تشويق خواهد كرد.
در سطح بين المللي نيز سه نكته شگفت انگيز توجه همه ناظران را به جنگ يمن جلب كرده است .
اول آنكه مدعيان دفاع از حقوق بشر چرا ساكتند و در برابر كشتار بي رحمانه شيعيان يمن اقدامي بعمل نمي آورند اين سكوت و بي عملي بار ديگر تزوير و دروغ اين مدعيان را به رخ آنان كشيده و طشت رسوائي شان را از بام جهان به زمين انداخته است .
دوم آنكه سازمان كنفرانس اسلامي چرا به وظيفه خود براي متوقف ساختن جنگ يمن و كشتار شيعيان آن كشور عمل نمي كند اجلاس سران كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي در اسلامبول كه هفته گذشته تشكيل شد متاسفانه به فاجعه اي كه در يمن جريان دارد توجهي نكرد. آنها با كنار هم ايستادن و عكس يادگاري گرفتن و به دوربين ها لبخند زدن و در همان حال نشان دادن بي عملي در قبال كشتار شيعيان يمن ثابت كردند كه اجلاس هايشان چيزي فراتر از تشريفات نيست . فرياد مراجع معظم تقليد كه مدعيان دفاع از حقوق بشر و سران كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي را به خاطر سكوتشان در برابر كشتار شيعيان يمن سرزنش كرده اند نيز متوجه همين واقعيت تلخ است .
و سوم آنكه متوليان سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران هر چند در محكوميت فاجعه يمن سخناني به زبان آورده و هشدارهائي داده اند اما انتظاري كه از اين نظام و اين كشور به عنوان پايگاه نهضت جهاني اسلام مي رود بسيار فراتر از اينست . جمهوري اسلامي ايران بايد فرياد بلند مظلوميت شيعيان يمن را به گوش جهانيان برساند سازمان كنفرانس اسلامي را به تشكيل جلسه فوق العاده فرا بخواند طرح هائي براي توقف جنگ يمن ارائه نمايد و تلاش هاي عملي موثري در جهت رفع ظلم از شيعيان يمن بعمل آورد. متاسفانه وزارت امور خارجه كشورمان به جاي آنكه فعال باشد منفعل است كما اينكه در ماجراي مذاكره با آمريكا و واقعه ژنو نيز منفعل عمل كرد و با گوشمالي هائي نيز مواجه شد.
دولت جمهوري اسلامي ايران طبق قانون اساسي به حمايت از مظلومان موظف است و كوتاهي در اين زمينه قابل قبول و توجيه نيست . ما بايد ورود آمريكا به جنگ يمن را يك واقعه مهم و يك دخالت آشكار و خطرآفرين براي جهان اسلام تلقي نمائيم در قبال آن موضعگيري كنيم و با تلاش شبانه روزي زمينه مقابله جهان اسلام با اين جنايت را فراهم سازيم . متوليان سياست خارجي ما تا دير نشده به وظيفه قانوني و اسلامي خود عمل نمايند.
مردم سالاري: اعتماد سازي و وظيفه مطبوعات
«اعتماد سازي و وظيفه مطبوعات»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد؛اوايل هفته گذشته خبر ديدار معاون جديدمطبوعاتي از چند روزنامه و خبرگزاري و گفت وگو با تحريريه و خبرنگاران آنها ، ديداري قابل تامل بود . به نقل از ايشان در خبرها آمده بود که مطبوعات و خبر نگاران سه مشکل اساسي و قابل حل پيش روي دارند، مشکل اول را عدم احساس آشنائي با معاونت مطبوعاتي و مشکل دوم را اعتماد سازي نسبت به حاکميت و مشکل سوم را اعتماد سازي در حوزه مخاطب بر شمردند. من مي خواهم روي کلمه اعتماد، اعتماد سازي و کسب اعتماد قدري تامل و تعمق کنم و رابطه آنرا با کار کرد و وظيفه مطبوعات باز خواني نمايم.
کلام اول: اعتماد چيست؟ چگونه حاصل مي شود؟ علت است يا معلول ؟ محصول است يا مولد؟
نظريه پردازان ارتباطات اجتماعي اعتماد را محصول و معلول تفاهم مي دانند و تفاهم را نگرش مشترک در پديده هايي که در ظرف جامعه اتفاق مي افتند يا اتفاق افتاده اند معني مي کنند، و آنرا با اعتقاد و باور که مفهومي ذهني و دروني است متفاوت مي گيرند.
اگر بخواهيم با مخاطب يا حاکميت به تفاهم برسيم، بايد مسائل في مابين را از کل به جز» و اجزا» تقسيم و در هر جز» به دنبال نگرش مشترک که همان تفاهم است حرکت مي کنيم. اگر تفاهم حاصل شد، نتيجه کار کردي و محصول آن اعتماد نام دارد و توسعه اعتماد يا توسعه تفاهم در اجزا رابطه حسنه به وجود مي آورد و رابطه حسنه عالي ترين تجلي زندگي اجتماعي است. پس رابطه حسنه و اعتماد قابل تحصيل نيست فقط و فقط با گسترش تفاهم به وجود ميآيد.
با اين تبيين اعتماد سازي يعني چه؟ مطبوعات چه بايد بکنند تا اعتماد سازي مورد نظر معاون محترم مطبوعاتي حاصل شود؟ به نظر من بايد مسائل في ما بين مردم و حاکميت را به اجزا» تقسيم کرده و در هر جز» نگرش مردم را بيان کنند، نگرش حاکميت را هم بيان کنند و ميزان تطبيق آنها را با هم بررسي نمايند و مانند يک نور افکن قوي زواياي پيدا و پنهان مسائل و رويدادهاي اجتماعي را روشن نمايند، و با اين روش در رسيدن به نگرش مشترک يا تفاهم بين مردم و حاکميت يا بين گروهي از مردم با گروهي ديگر و يا بخشي از حاکميت با بخش ديگر ايفاي نقش نمايند. تفاهم که حاصل شد، اعتماد محصول حتمي آن است و اين کارکرد مطبوعات را اعتماد سازي نام مي گذاريم.بسياري از مطبوعات با همين روش حرکت کردند و اکنون در محاق تعطيلي قرار گرفتند و خيل عظيم کار کنان و خبر نگاران آنان به سيل بيکاران پيوستند.حال در اين فرايند و در شرايط جامعه پوياي ايران مشکل اعتماد و اعتماد سازي بين مردم و حاکميت مشکل مطبوعات است؟
کلام دوم: بين بخشهائي از جامعه و بخشهائي از حاکميت در مسائلي مثل تورم، اشتغال، رفاه، توسعه ، دموکراسي، آزادي، عدالت، قانون گرائي، کرامت انساني، جمهوريت و اسلاميت نظام و... نگرش مشترک وجود ندارد. تمام تلاش مطبوعات اصلاح طلب در اين است - که براي اقتدار و حفظ نظام که آنرا يادگار امام (ره) و امانت شهداي گران قدر مي دانند - ابتدا نگرشها بيان و سپس نقاط اشتراک و افتراق آنها تحليل و مورد بحث قرار گيرد تا بستر تفاهم گسترده شود.
اما محدوديت هاي فراوان اجازه ايفاي اين نقش را نمي دهد و سوالات فراوان فراروي جامعه بي پاسخ مي ماند يا پاسخ تفاهمي دريافت نمي کند، اعتماد آسيب مي بيند، رسانه هاي خيرخواه، همراه و منتقد هم در حوزه اعتماد سازي آسيب مي بينند در چنين شرايطي مردم به مطبوعات روي نمي آورند و وقتي مطبوعات براي جلب نظر مردم به مسوو ليت اجتماعي و نقش آفريني ذاتي همت مي کنند با مشکلا تي مواجه مي شوند،لاجرم مطبوعات حکم راننده اي را پيدا مي کنند که اجازه ندارد يا امکان ندارد خود رانندگي کند .
در چنين فضائي آيا بايد مشکل را در مطبوعات جستجو کرد و يا معاونت مطبوعاتي براي حل مشکل، فضاي آزاد انديشي مطبوعات را صيانت نمايد. معاونت محترم حتما تئوري پتوهاي خيس ژاپني ها را شنيده است، از نظر آنها هر عاملي که انگيزه و اعتقاد و ظرفيت حرکت را محدود کند و براي حرکت به جلو مانع ايجاد کند پتوي خيس ناميده مي شود و اين نظريه مهمترين وظيفه مديران را برداشتن پتو هاي خيس از سر راه کارکنان مي داند.
پتوهاي خيس را از سر راه مطبوعات برداريد ، کارکرد اطلاع رساني و اطلاع يابي و توجه به نياز مخاطب و انتظار مخاطب از مطبوعات را به رسميت بشناسيد و از همه مهمتر نوع نگاه به مطبوعات را در معاونت مطبوعاتي و سازمان هاي وابسته به دولت چاره کنيد، مطبوعات تيراژ ميليوني خود را پيدا خواهند کرد. وظيفه مطبوعات اعتماد سازي نسبت به حاکميت نيست وظيفه مطبوعات تفاهم با مخاطب و تلاش در ايجاد تفاهم بين حاکميت و مخاطب است. اگر به دنبال کاري براي مطبوعات هستيد،پتوهاي خيس را از سر راه آنان برداريد.
دنياي اقتصاد: حلوا پخش نميكنند
«حلوا پخش نميكنند» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنان صفت است كه در آن ميخوانيد؛ مجلس قانونگذاري ايران در تعامل با دولت و با هدف تصويب لايحه هدفمند كردن يارانهها، گامهاي بلندي برداشت و اين لايحه را آماده كرد.
اين روزها كه احتمال اجرايي شدن مفاد اين لايحه افزايش چشمگيري پيدا كرده است، داوري درباره پيامدهاي نيك و بد آن نيز رشد يافته و از سطح نخبگان عبور و به بحثي جدي در ميان خانوادهها، پيشهوران، توليدكنندگان و غيره تبديل شده است. نمايندگان مجلس و همچنين مسوولان دولتي نيز در صف اول بحثها در اين باره قرار دارند و هركدام بنا بر درك خود، از پيامدهاي اين لايحه نكاتي را يادآور ميشوند. روز گذشته در نماز جمعه پايتخت، علاوه بر امام جمعه، سخنران پيش از خطبههاي نماز نيز درباره اين موضوع داوري و پيشنهاد دادند.
در ميان همه نكاتي كه غلامرضا مصباحيمقدم بهعنوان رييس كميسيون ويژه طرح تحول اقتصادي و از مطلعترين افراد درباره جزئيات اين لايحه در نماز جمعه تهران بيان كرد، يك نكته كليدي وجود داشت. او گفت: «... من خيلي شفاف عرض ميكنم، اينطور نيست كه خيال كنيد از اين راه (پرداخت نقدي يارانه) يك زندگي مرفهي براي مردم تامين ميشود. بلكه بخشي از هزينههايي كه ايجاد ميشود، جبران خواهد شد و من عاميانه ميگويم، در اين راستا حلوا تقسيم نميشود...» در ميان همه داوريها و اظهارنظرهايي كه در هفتههاي اخير درباره پيامدهاي اجرايي شدن اين لايحه انجام شده است، مصباحيمقدم كه از آگاهترين افراد نسبت به اين موضوع است، صادقانهتر و صميمانهتر است. واقعيت نيز دستكم در كوتاهمدت همين است و اين كار تلخيهاي خاص خود را بر زندگي مردم بر جاي خواهد گذاشت.
بيان نكردن ابعاد اين تلخي و يكسره از شيرينيها گفتن به ويژه توسط اعضاي ارشد دولت، خطري است كه ميتواند دردسرهاي جدي درست كند. شهروندان ايراني در هر كسب و پيشه و در هر سطح از زندگي مادي، بايد نسبت به پيامدهاي تلخ اجراي اين لايحه اطلاع كافي و لازم داشته باشند تا با شوكهاي عجيب و غريب مواجه نشوند.
اگر اصرار داريم كه اين لايحه تاثيرگذارترين لايحهاي است كه در 3 دهه گذشته تهيه و آماده اجرا شده است، بايد به همان نسبت نيز به مردم اطلاعات دقيق، شفاف و قابلفهم ارائه شود. بيان اين نكات كه با اجراي اين لايحه، ساختار توليد ايران تحول پيدا ميكند، تورم ساختاري از ميان ميرود و ... لازم است، اما كافي نيست. شهروندان ايراني ميخواهند بدانند در امر نخستين، قبضهاي آب و برق ارائهشده از طرف دو غول انحصاري دولتي براي آنها چقدر تفاوت پرداخت دارند و چقدر از اين مابهالتفاوت را دولت ميخواهد جبران كند.
شهروندان علاقه دارند بدانند پس از اجراي اين لايحه، نرخ كرايه تاكسي در پايتخت و در ديگر شهرها چه ميزان تفاوت پيدا ميكند و دولت چقدر از اين رقم را به آنها ميدهد تا به قول آقاي مصباحيمقدم «بخشي از هزينههايي را كه ايجاد ميشود جبران كند» پرسش شهروندان همين تفاوت قيمتها است و فايدههاي بلندمدت را دستكم در كوتاهمدت باور نخواهند كرد. پرسش شهروندان اين است كه آيا جزو خانوادههايي هستند كه يارانه نقدي ميگيرند و در اين صورت چقدر؟ اين پرسشها را جدي بگيريم.
حيات نو: آقاى لاريجانى شما چرا؟!
«آقاى لاريجانى شما چرا؟!» عنوان يادداشت روز روزنامه حيات نو به قلم هادى خسروشاهين است كه در آن مي خوانيد؛ على لاريجانى همانند دو برادر ديگرش يک محافظهکار سنتگراست. چنين گرايشى در سياست و وابستگى به يکى از بيوت مرجعيت از او چهرهاى معتمد در ميان روحانيت راستگراى ايران ساخت. اين اعتماد دوسويه آنچنان بود که اين فرمانده سابق سپاه پاسداران توانست رياست بزرگترين دستگاه رسانهاى و تبليغاتى کشور را در اختيار بگيرد. اگرچه او قبل از آن نيز رياست بر مهمترين وزارتخانه فرهنگى کشور را در کارنامه خود داشت؛ وزارتخانهاى که روحانيون سنتگراى ايران تمايل دارند بيشتر ارشادىاش بخوانند تا فرهنگي.
در دوره دولت سيدمحمد خاتمي، على لاريجانى بيشتر به يک چهره فرهنگى تبديل شد، البته تفاوت چنين چهره فرهنگى با آنچه ما در ذهن از نخبگان فرهنگى داريم، بسيار زياد است. على لاريجانى در دوره اصلاحات بخش مهمى از جبهه فرهنگى را مديريت کرد تا سياستکاران محافظهکار اسباب محدود شدن اصلاحطلبان را فراهم کنند.
اينچنين بود که صدا و سيماى لاريجانى به محل حضور راديکالهاى فرهنگى تبديل شد...
در فقدان حضور راستگرايان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، صدا و سيما اختياراتش را وسيع تعريف کرد تا هم ارشاد کند و هم در صورت لزوم تخطئه و تخريب. در چنين شرايطى نهادهايى که از دايره قدرت محافظهکاران خارج شدند، از عدالت و عنايت صدا و سيماى لاريجانى نيز محروم ماندند. سيدمحمد خاتمى و وزيرانش نه جاى چندانى در تلويزيون داشتند و نه اندک امکانى براى دفاع از اتهامات رسانه ملى عليه خود. اما همه اين گشاده دستى در تعريف وظايف و کارکردها و اتهامپراکنى عليه جناح اصلاحطلب باعث نشد که اصلاحات از رونق بيفتد. اصلاحطلبان با وجود سياست تهاجمى صدا و سيما توانستند اکثريت کرسىهاى مجلس ششم را در اختيار خود بگيرند. اين موفقيت در شرايطى اتفاق افتاد که در دوره انتخابات مجلس ششم اصلاحطلبان نتوانستند از امکانات رسانه ملى استفاده لازم را ببرند.
صدا و سيما پس از شکلگيرى مجلس ششم به تدريج از يک رسانه فراگير و ملى به رسانهاى جناحى تبديل شد. در واقع صدا و سيماى لاريجانى سخنگوى محافظهکاران شد و توپخانه فرهنگى عليه جبهه اصلاحات. اين در شرايطى بود که اصلاحطلبان با وجود تبعيض در استفاده از اين رسانه ديدارى و شنيدارى توانسته بودند با کمک رسانههاى مکتوب اثرگذارى خود را در حوزههاى اجتماعى حفظ کنند. شرايط آنچنان شد که بزرگترين رسانه کشور با سرمايه ميلياردى نتوانست از پس مطبوعات برآيد. با شروع کار دولت نهم، على لاريجانى ديگر چهره فرهنگى محافظهکار باقى نماند. او حضور در سياست را به ماندگارى در حوزه فرهنگ ترجيح داد. پس با آغاز کار محمود احمدىنژاد در کاخ رياست جمهوري، على لاريجانى نيز به شوراى عالى امنيت ملى رفت تا براى اولين بار در کسوت يک ديپلمات، هدايت پيچيدهترين پرونده سياست خارجى ايران را برعهده بگيرد. اما بروز برخى اختلافات و تفاوت ديدگاهها با احمدىنژاد کار لاريجانى را در مهمترين نهاد امنيتى کشور ناتمام گذاشت. با اين وجود برکنارى از اين پست ديپلماتيک، پايانى بر تلاش او براى حضور در عرصه سياست نبود.
على لاريجانى اينبار وارد کارزار انتخابات مجلس هشتم شد و توانست به جاى حداد عادل بر کرسى رياست مجلس هشتم بنشيند. اين پوزيشن از على لاريجانى چهرهاى متفاوت از گذشته ساخت، آنچنانکه او را به عنوان جدىترين منتقد دولت احمدىنژاد در ساختار قدرت و در ميان محافظهکاران مىدانند. اما اين همه ماجرا نبود و نيست. چرا که لاريجانى در روزهاى اخير تصميم گرفته است که دايره انتقادهاى خود را بگستراند. پس اين تصميمگيرى جديد خود را با انتقاد تند و تيز از ضرغامي، رئيس صدا و سيما به صورت رسمى و علنى اعلام کرد. بهانه انتقادات نيز عدم پوشش مناسب نشست مشترک مجلس و دولت بود؛ بهانهاى که باعث شد لاريجانى حداقل براى چند ساعت کارنامه خود را در همان نهاد مورد خطاب و عتاباش فراموش کند. پس بهتر است کسى به آقاى رئيس مجلس يادآور شود که خود روزى روزگارى با اين رسانه ملى چه کرد و امروز چه شده که انتظار ديگرى از صدا و سيما دارد؟ اگر آقاى لاريجانى يادشان رفته لااقل ما فراموش نمىکنيم آن دورانى که صدا و سيما تحت لواى رياست ايشان چگونه نهادهاى قانونى کشور را مورد محبت و التفات خود قرار مىداد.
اگر احوالات ايشان مکدر نشود، اجازه دهيد نقش بىمثال صدا و سيما را در ماجراى قتلهاى زنجيرهاى نيز يادآور شويم. در آن زمان برنامه چراغ روشن شد تا چراغ تحليلها و گزارشهاى اصلاحطلبان خاموش شود. بنابراين ماجراى قتل نويسندگان و سياستمداران به زمينهاى تبديل شد تا صدا و سيماى لاريجاني، توپخانه اتهامپراکنى عليه اصلاحطلبان را روشن کند. حال شايسته آقاى لاريجانى نيست که امروز خيلى از عملکرد صدا و سيما دلچرکين شود چرا که خود کرده را تدبير نيست. فراموش نکنيم آنها که باد مىکارند روزى روزگارى توفان درو مىکنند. آقاى لاريجاني! ظاهرا مسئله شما هم بايد همين قضيه باد و توفان باشد. آيا اينطور نيست؟!
آفرينش: بيم و اميد در هدفمند کردن يارانه ها
«بيم و اميد در هدفمند کردن يارانه ها»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش است كه در آن ميخوانيد؛
بي گمان هدفمند کردن يارانه ها در اقتصاد چند مجهولي و کلاف مانند ايران از الزاماتي است که بايد از سالها قبل صورت مي گرفت اما براستي شرايط اجراي اين طرح با توجه به شرايط اقتصادي امروز ايران آماده است ؟
با نگاهي به شرايط اقتصادي جامع که همزمان با بحران اقتصاد جهاني شده است در مي يابيم که چالش ها و مشکلات متعددي در روند اجراي طرح فوق سد راه مقامات دولت دهم در راستاي اجراي آن است.
به گونه اي که به نگاه بسياري از کارکنان اقتصادي هدفمند کردن يارانه ها مي تواند شمشير دو لبه باشد که از يک سو مواضع و چالش هاي اقتصادي فراروي اقتصاد ايران را کاهش داده و راه رشد اقتصادي و افزايش اشتغال و توليد را باز و باز تر نمايد و از سوي ديگر بر مشکلات موجود اقتصاد چند مجهولي ايران بيافزايد. با نگاهي به تجربه کشورهاي ديگر در اجراي هدفمند کردن يارانه ها در مي يابيم هر چند برخي از کشورها با توجه به توصيه هاي بانک جهاني و برآورد کارشناسانه از وضعيت موجود ومطلوب اقتصادي و برآورد اطلاعات دقيق اقتصادي خود توانستند طرح فوق را با موفقيت به اجرا گذارند اما در اين ميان کشورهايي همانند مصر نتوانستند آهنگ موفقيت خوبي داشته باشد چنانچه اطلاعات غلط خانوارهاي مصري يکي از عوامل عمده ناکامي در طرح هدفمند کردن يارانه ها در اين کشور شد.
در يک ماه اخير با تلاش هاي متعد مجلس و دولت و رابطه پر تنش اين دو مواجه بوده ايم در اين ميان بسياري از کارشناسان اقتصادي بر آن هستند تا زماني که زير ساخت هاي لازم براي اجراي طرح به وجود نيايد امکان موفقيت آن کاهش خواهد يافت،علاوه بر آن تعيين جامع هدف در جهت پرداخت نقدي يارانه ها دهکهاي اقتصادي هنوز به طور دقيق مشخص نشده است اضافه بر آن نبود شفافيت آمارهاي اقتصادي خانوار هاي ايراني مشکلي است که مي تواند آينده طرح را با مشکلات متعددي روبرو سازد چرا که باز پرداخت نقدي يارانه ها به دهک هاي فقير وآسيب پذير با اطلاعات دقيق و شفاف نهادهاي دولتي و آماري ميسر است. اين امر در حالي است که بسياري بر آن هستند که دولت فاقد اطلاعات دقيق اقتصادي دهک هاي ثروتمند متوسط و فقير جامعه است.
از سوي ديگر،موضوع پيش بيني نرخ تورم و تاثير هدفمند کردن يارانه ها برآن از مباحثي است که با ترديد هايي از سوي کارشناسان روبرو شده است چرا که برآورد دقيقي از تورم ناشي از طرح موجود نيست و کارکنان با ترديد در انضباط هاي دولت و مقدار آن ،برنامه ريزي مديران مسئول اقتصادي و راه کارهاي آنان در صورت افزايش تورم ، خواهان نگاه اجراي تدريجي طرح و توجه به آثار و عواقب آن بر اقتصاد ايران بايد مد نظر مسئولان اقتصادي و پيامي کشور باشد . چراکه آثار تورمي طرح از اکنون در حال پديدار شدن است و در صورت عدم بکارگيري سياست هاي اقتصادي مورد نياز اقتصاد تورمي ايران با معضل بيکاري فزاينده و رکود همراه است رويارويي مشکلات بيشتر و افزون تري قرار خواهد گرفت که به نوبه خود به باز توليد چالش هاي اقتصادي ، اجتماعي خواهد پرداخت چالش هايي که کلاف سردرگم اقتصاد ايران را همچنان بين پاستور و بهارستان قرار خواهد داد.
قدس: تحريم؛ فرصت يا تهديد؟
«تحريم ؛ فرصت يا تهديد؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛باراک اوباما، رئيس جمهور آمريکا که در جريان کارزار انتخاباتي خود براي احراز مقام رياست جمهوري اعلام کرده بود آمادگي دارد بدون هيچ قيد و شرطي با ايران مذاکره کند، در اقدامي که نشان از ادامه سياستهاي گذشته کاخ سفيد در قبال ايران دارد، تحريمهاي اقتصادي عليه ايران را يک سال ديگر تمديد کرد.
اقدام آقاي اوباما براي اولين بار در مورد ايران اتفاق نيفتاده، بلکه جمهوري اسلامي از بدو پيروزي تاکنون همواره در معرض تحريمهاي غرب بويژه آمريکا بوده است.
اما رفتار اوباما بيانگر اين واقعيت است که رئيس جمهور کنوني ايالات متحده از آنچه با عنوان «تغيير» نام برده بود، صرفاً شعاري براي فريب بوده است. به عبارت ديگر، مي توان اين گونه تعبير نمود که ادعاهاي اوباما تاکتيک بوده است تا استراتژي.
اين موضوع براي تحليلگراني که در ابتداي به قدرت رسيدن اوباما با خوش بيني حضور وي را در قدرت، فرصت بي نظيري براي ايران تلقي مي کردند يک پيام روشن در پي دارد که مي توان با استفاده از اين فرصت، افق مناسبات آينده را ترسيم نمود.
تمديد تحريم اين موضوع را ثابت نمود که سياستهاي کلان واشنگتن در محافل و مراکز مهم سياسي و ديپلماسي اتخاذ مي گردد و رئيس جمهور عامل اجراست. به بيان ديگر، حتي اگر اين مسؤول عالي رتبه اجرايي انگيزه تحقق ايده هايش را داشته باشد، مراکز قدرتمند تصميم ساز اجازه نمي دهند، ايده اي مغاير با خواسته هاي آنها عملي گردد.
سوژه مذکور نشان داد اوباما با تغيير لحن، در پي تعقيب استراتژي جديد نيست، بلکه با اين موضع متفاوت تلاش مي کند تا بن بستهاي سياست خارجي بوش و ناکاميهاي رئيس جمهور قبلي را جبران کند.
اين موضوع که دشمن همواره در اعمال خصومت با جمهوري اسلامي اصرار مي ورزد، انکارناپذير است، اگرچه واقعيتهاي جامعه ايران تاکنون از ناکارآمدي تحريمها حکايت دارد.
امروزه در دنيا، اقتصاد و تجارت جهاني بسيار پيچيده شده است، کشورها تنها با استفاده از روشهاي سنتي و قديمي خود به تبادل نمي پردازند و بسياري از کالاها از جمله لوازم يدکي هواپيما و... را از طرق مختلف دريافت مي کنند. ايران نيز از اين موضوع مستثنا نيست. ايران در طول 30 سال گذشته و در جريان اين تحريمها، به مرزي از خودکفايي رسيده که از بسياري از کالاهاي وارداتي بي نياز شده است.
خوشبختانه تحريمهاي ساليان اخير سبب گشت تا ايران زيرساختهاي خود را به گونه اي پي ريزي کند که کمترين تأثير را از اقتصاد جهاني بپذيرد و بدين سبب در مقايسه با ساير کشورها کمترين آسيب را متحمل شده است. اهميت ژئواستراتژيکي و ژئواکونوميکي ايران، ناديده انگاشتن تحريمها از سوي متحدان و رقباي آمريکا، و از همه مهمتر بي اعتنايي جمهوري اسلامي ايران به تحريمهاي اعمال شده از سوي ايالات متحده، موجب از ميان رفتن اثربخشي تحريمها شده است.
ايران کشوري داراي مرز زميني و دريايي با 15 کشور است که بسياري از آنها داراي منابع بسيار و امور بانکي و اعتباري متنوعي هستند. از ديگر سو، تسلط جمهوري اسلامي ايران بر درياي خزر و دستيابي به اقيانوس هند از طريق خليج فارس و مرزهاي گسترده غربي و شرقي کمک بسيار به ايران مي نمايد تا سيستم توليد - توزيع خود را گسترش دهد. اين درحالي است که کشورهايي که از تنگناي ژئوپلتيک رنج مي برند، در مقابل فشارها و تحريمهاي اقتصادي، بشدت دچار مشکل مي شوند.
با وجود اينکه ايران همواره در معرض تحريمهاي مستمر از سوي ايالات متحده آمريکا بوده است، اين تلاش واشنگتن سبب انزواي ايران نگرديده، بلکه جمهوري اسلامي با اتخاذ رويکرد گرايش به ديگر کشورها بويژه آسياي جنوب شرقي، کشورهاي مشترک المنافع و اتحاديه اروپا، زمينه هاي قطع وابستگي به واشنگتن را فراهم نموده است.
از سوي ديگر، اذعان به اين موضوع اهميت دارد که اعمال تحريم صرفاً ايران را با محدوديت مواجه نمي کند، بلکه سبب نارضايتي برخي شرکتهاي آمريکايي شده، تا آنجا که با اعتراضها و تشديد فشارها بر حاکمان خويش، خواستار بازسازي فضاي رابطه گرديده اند تا بيش از اين با حذف از بازار ايران متضرر نگردند.بنابراين، مي توان تصميمهاي غلط در مورد ايران را به نا آگاهي سياستمداران آمريکايي نسبت به روحيات و خصوصيات ايرانيان عنوان نمود. همان گونه که آنها نسبت به وقوع انقلاب اسلامي پيش بيني نادرستي داشتند، اکنون نيز با اتخاذ تصميمهاي ناصواب، ضعف اطلاعاتي خود را در ارتباط با جمهوري اسلامي آشکار و اثبات نمودند که از درک واقعيتهاي جامعه ايران عاجز مي باشند.پر واضح است که تحريمهاي آمريکا موجب استقلال اقتصادي گرديده است، به نحوي که اتکا به توانمندي بومي موجب بروز استعدادهايي گرديد که اکنون ابتکار آنها حيرت جهانيان را به دنبال داشته است.
اعتراف به قدرت تأثيرگذار ايران در مناسبات جهاني در حالي از سوي کشورهاي فرامنطقه اي مطرح مي گردد که جمهوري اسلامي اين توان را در محاصره اقتصادي به دست آورده است.لذا تشديد تحريمها نمي تواند انزواي ايران را در پي داشته باشد، بلکه پيشرفتهاي علمي و تکنولوژيکي جمهوري اسلامي، دشمنان را بر خلاف ميلشان به اعتراف به جايگاه قابل اعتناي تهران در مناسبات جهاني، وادار نموده است.
جوان: کاتوليکتر از پاپ!
«کاتوليکتر از پاپ!» عنوان يادداشت روز روزنامهي جوان به قلم رحيم زياد علي است كه در آن ميخوانيد؛ «اوايل تظاهرات تا اوضاع را بررسي ميکنيم، چند تا مرگ بر آمريکا هم با اونها بگيم ايرادي ندارد بعد از بررسي اوليه ميتونيم سبز بشيم.»
«براي اين پيکنيک حتماً توي کيفتون خوراکي داشته باشيد، شايد يه وقت خواستيم شب بيرون بخوابيم.»
اين جملات تنها بخشي از دستورالعمل 9 مادهاي افراطيون دومخردادي ديروز و سبزهاي اموي امروز است که به فاصله 24 ساعت قبل از راهپيمايي ضد استکباري 13آبان در حجم بسيار گستردهاي در سطح تهران توزيع شده بود. گرچه مردم آگاه و انقلابي تهران در 13 آبان امسال فرياد استکبارستيزي و ضد آمريکايي خود را رساتر از هر سال ديگري به گوش جهانيان و برخي اذناب داخلي آنها رساندند و ثابت کردند که هرگز فريب افراد مرعوب را نخواهند خورد، اما آنچه که در اين يادداشت مورد نظر است، مجموعه رفتارها و گفتارهاي متناقض ميرحسين موسوي و نقش آن در بروز ناآراميهاي اخير است که نشان ميدهد بر خلاف آنچه که موسوي ادعا ميکند، تيمي که مأمور تنظيم بيانيههاي رسمي اوست در سطوح نازلتر، شيوههاي عملياتي کردن اين بيانيهها براي اردوکشيهاي خياباني را نيز بر عهده دارد.
مقايسه آخرين بيانيه موسوي به مناسبت 13 آبان با دستورالعمل 9 مادهاي سبزهاي اموي تا حدود زيادي ميتواند اين ادعا را ثابت کند. موسوي در بيانيه چهاردهم خود بدون هيچ اشارهاي به ماهيت ضداستکباري 13 آبان و تسخير لانه جاسوسي آمريکا، از اين روز به عنوان سبزترين روز سال ياد ميکند و سپس ادعا ميکند که «اين روزها هر نگاهي که به نگاهي ميافتد از پيروزي ميپرسد، کي به آن ميرسيم؟ چه چيز ما را به آن ميرساند و کدام قدم و اقدام آن را به پيش مياندازد؟»
چند روز بعد به موازات همين بيانيه تحريکآميز موسوي، جنبش سبز اموي مردم را نه به راهپيمايي ضدآمريکايي که به تظاهرات و تحصن دعوت ميکند و از متحصنين ميخواهد با گروه دوستان و فاميل مقابل سفارت آمريکا (بخوانيد لانه جاسوسي) تجمع کنند.
همچنان که اشاره شد، موسوي در بيانيه خود هرگز خوي استکباري آمريکا را محکوم نکرده و همين موضوع باعث ميشود حاميان او نيز از اين مناسبت فقط به عنوان محملي براي تظاهرات غيرقانوني و سردادن شعارهاي ساختارشکنانه استفاده نمايند و اگر گاهي شعار مرگ بر آمريکا نيز از آنها شنيده ميشود، براساس آنچه که در دستورالعمل تصريح شده، تنها براي ارزيابي اوضاع اوليه است، تا پس از بررسيهاي اوليه، افراطيون وارد فاز تخريبي شوند.
موسوي در همين بيانيه در موضعي متناقض و البته به ظاهر ميهندوستانه، دولت را متهم به افراط و تفريط در سياست خارجي ميکند که با گشادهدستي، دستاوردهاي هستهاي را تسليم غرب ميکند.
«دولتمردان نه مشکلات جهان را حل کردند و نه بر حقوق ترديدناپذير ملت خود تأکيد نمودند، که با گشادهدستي از اين حقوق عقب نشستند. آنان نشان دادند که حتي در تسليم شدن و کرنش کردن افراطگرند.»
اين ادعاها درحالي صورت ميگيرد که همکيشان حزبي موسوي در دوران هشت ساله اصلاحات ضمن تعليق تمام فعاليتهاي صلحآميز هستهاي کشور، بيشترين خيانتها را به حقوق مسلم ملت ايران روا داشتند و آنقدر مرعوب دشمن شدند که نمايندگان مجلس ششم پا را فراتر از اين نهاده و در نامهاي به رهبر معظم انقلاب خواستار تسليم بيقيد و شرط در مقابل دشمن و خواستار سرکشيدن جام زهر شدند. اکنون همين جريان مرعوب که تلاش دارد براي فريب افکار عمومي و فرار از سابقه سياه خود با عنوان «جنبش سبز» به صحنه سياسي کشور بازگردد، گويي کاتوليکتر از پاپ شده و بدون توجه به موفقيتهاي چشمگير در فعاليتهاي هستهاي طي ساليان اخير، مدعي تسليم گشاده دستانه دستاوردهاي هسته اي به غرب از سوي دولت اصولگرا شده و براي منافع ملي کشور اشک تمساح ميريزد.
تعجبآورتر اينکه اين سخنان از زبان کسي جاري ميشود(ميرحسين موسوي) که در عصر اصلاحات تنها نظارهگر مواضع مرعوبانه دوم خرداديها در قبال غرب بود و احساس وطندوستي او هرگز در مقابل ذلتپذيريهاي دولت اصلاحات به درد نيامد و همچون ساير مسائل ديگر ترجيح داد با سکوت از کنار آن بگذرد. اکنون سؤال اساسي از مهندس موسوي مدعي خط امام اين است که اتخاذ اين همه مواضع متناقض و هزينهبر براي نظام اسلامي با چه رويکردي دنبال ميشود؟ او بايد به اين سؤال اساسي پاسخ شفاف بدهد که او با نظام است يا عليه نظام و موضع او درباره جايگاه ولايت فقيه و نهادهاي قانوني و اجتماعي کشور چيست؟ نميشود شعار قانونگرايي داد و در عين حال بيشترين رفتارهاي غيرقانوني را تجويز و مديريت کرد.
حمايت: پيشگيري از جرم مساوي امنيت
«پيشگيري از جرم مساوي امنيت؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي حمايت به قلم مهناز جعفري است كه در آن ميخوانيد؛پذيرش اصل برتري پيشگيري بر درمان يک اصل مهم است ، منظور از پيشگيري از وقوع جرم ، مجموعه اقداماتي به جز اقدامات کيفري است که هدف نهايي آن منحصرا يا به صورت جزئي محدود کردن دامنه ارتکاب جرم، غيرممکن کردن، مشکل کردن يا کم کردن احتمال وقوع جرم است.
نظام عدالت كيفري ايران همواره در پيشگيري و كنترل بزهكاران از روش هاي رايج در جهت سركوب جرم از قبيل: اجراي علني مجازات، گرداندن متهمان در ملاءعام، حبس هاي طويل المدت و اعلام اسامي مفسدان اقتصادي استفاده مي کرد اما اکنون تلاش مسئولان اين است که با بهره گيري از مدل ها و روش هاي تازه و بهره گيري از نظريه هاي مختلف جرم شناسي بهترين راه براي مقابله و كاهش جرم به کار گرفته شود.
بايد اين مسئله را در نظر داشت که جرم واقعيتي است كه در جامعه متولد و رشد و پرورش پيدا مي كند و براي كاهش و حذف آن بايد به دنبال شناسايي عوامل، به جاي تكيه بر ابزارهاي سركوب كننده نسبت به بزهكار بود.
در مقوله پيشگيري ازوقوع جرم همواره بايد بر اين باور بود که عواقب و مسئوليت هاي وقوع يک جرم در جامعه صرفاً به عهده بزهكار نيست ، همان قدر كه مجرم مسئول است ، ممكن است در برخي موارد ، دولت، نهادهاي مدني و دولتي نيز در وقوع اين جرم نقش داشته باشند.
بايد توجه داشت که براي رسيدن به يک جامعه ايده ال تمامي اعضاي آن جامعه اعم از مردم و دولت در برقراري امنيت نقش دارند، دولت از يک سو مي تواند با زمينه سازي هاي مختلف مانند ايجاد اشتغال ، توسعه اقتصادي ،رفع معضل فقر ، برقراري امنيت جاني و مالي براي مردم ، افزايش همکاري هاي لازم با دستگاه هاي مرتبط در کاهش نرخ جرايم نقش داشته باشد، قوه قضائيه نيز که عهده دار و اجرا کننده مسئله پيشگيري از وقوع جرم است براي اين کار نياز به همکاري هاي ساير دستگاه ها دارد وظيفه برخورد با جرم برعهده نيروي انتظامي است.نيروي انتظامي بايد فضاي جامعه را براي افراد داراي زمينه ارتكاب جرم قرمزو ناامن كند ، پليس به حكم وظيفه امر جلوگيري از ارتكاب جرايم ، دستگيري مجرمان ، جلوگيري از امحاي آثار جرم و حمايت هاي مقدماتي از بزه ديدگان را بر عهده دارد اقدامات اين ارگان بيشتر جنبه فيزيكي و محسوس دارد . پليس سازمان امنيتي- انتظامي است كه در تمام كشورها از جمله وظيفه پيشگيري از جرايم را بر عهده دارد و بيشتر اولين نماينده عدالت كيفري است كه با شهروندان در ارتباط مي باشد.
بنابراين ، اين موضوع نشانگر آن است که نقش پليس و قوه قضائيه درارتباط با افراد داراي زمينه ارتكاب جرم برجسته بوده و همكاري نيروي انتظامي و قوه قضائيه در كاهش جرم بسيارموثراست.
در اين ميان نبايد نقش سازمان هاي غيردولتي، مردمي و مذهبي را کم رنگ دانست، اين نهاد هاي مردمي مي توانند با بازپذيري اجتماعي بزهكاران از تکرار جرم از سوي آن ها جلوگيري کنند.
با آموزش قوانين به صورت همگاني نيز ميتوان ميزان بزهکاري را در کشور کاهش داد، چرا که اين امر باعث ميشود که افراد با شناخت وضعيت خود و جامعه پيراموني و نيز هنجارهاي مورد توجه آنها به درک درستتري از هزينههاي بزهکاري دست يابند و از انجام آن منصرف شوند.
نقش دين در پيشگيري از وقوع جرم هم بسيار با اهميت است ، اخلاقمداري و آخرتگرايي به عنوان دو مؤلفه اساسي دينداري، ميتوانند به کاهش دعاوي کيفري بيانجامند اخلاقمداري و تقوي، فرد را از تعدي به حقوق ديگران باز ميدارد و او را فردي اجتماعي و خيرخواه جامعه ميگرداند.
از سوي ديگر اعتقاد به سراي عُقبي، انسان را از انديشه انتقامگيري باز ميدارد انسان دين دار، با اعتقاد به اينکه مجازات واقعي گناهان در آخرت خواهد بود و در آن دنيا ظالمان را مفري نخواهد بود، به جاي جزع و فزع در قبال حقکشيها به آينده اميدوار خواهد بود. اعتقاد به عفو و بخشش به جاي عصيان و انتقام نيز از آموزههاي دين است که به وفور از آن سخن به ميان آمده است.
نقش كتاب در پيشگيري از وقوع جرايم اساسي است ، كتابخانهها يكي از فعالترين بخشهاي زندانها به شمار ميآيند و طبق آمار كتاب نقش مهمي در تحول و عدم بازگشت مجدد زندانيان مأنوس با كتاب به انجام جرم داشته است.
همواره افزايش آگاهي با مطالعه آثاري كه بتواند به رشد فكري و فرهنگي جامعه بهويژه جوانان كمك كند، نقش مهمي در پيشگيري از وقوع جرايم ايفا کرده است ،جامعه از طريق انس افراد با كتاب، از فرهنگ و آگاهي و بصيرت بيشتري برخوردار ميشود و از ناهنجاريها فاصله ميگيرد، اگر بخواهيم از ناهنجاريهاي اجتماعي بكاهيم، بايد سطح انديشه و فرهنگ جامعه را رشد بدهيم كه يكي از راهكارهاي اصلي آن، گسترش كتاب و كتابخواني است.
جامعهشناسان و جرمشناسان ناسازگاري افراد را در اجتماع مرتبط با محيط خانه مي دانند و معتقدند که خانواده نفش بسزايي در پيشگيري از وقوع جرم دارد، نقش والدين قبل از تولد کودک شروع ميشود، لازم است والدين فرزندان خود را به بهترين شکل تربيت و به سوي خير هدايت کنند، چرا که بسياري از جوانان و نوجواناني که مرتکب جرمي ميشوند والدين خود را عامل انحراف خود ميدانند.
از آنجا که سنگ اول بناي حيات جامعه،از نظر اسلام خانواده است و هرگونه اقدام و رشد اجتماعي در سايه خانواده حاصل ميشود، خانواده عامل ثبات و سازش اجتماعي محسوب شده و سعادت جامعه تا حدود زيادي در گروه آن است.
خانواده مرکز شکلگيري و تشکيل عادات و کيفيت معلومات و تجارب است، روح و مغز طفل در محيط خانواده ساخته ميشود و به طور کلي ميتوان گفت: انسانهاي سالم و رشد يافته در خانوادههاي سالم پرورش مييابند و آسيبهاي اجتماعي گوناگون از خانوادههاي ناسالم، منشاء ميگيرند.
حال با عنايت به اين موضوع که پيشگيري از وقوع جرم يکي از سياست هاي اصلي و اساسي مسئولان کشور است و هر روز ما شاهد اين موضوع هستيم که مسئولان قضايي و انتظامي از افزايش نرخ جرم خبر مي دهند، تصويب قانوني در جهت پيشگيري از جرم ضرورتي انکار ناپذير به نظر مي رسد. اکنون که لايحه پيشگيري از وقوع جرم پس از بررسي و جمع بندي در کميسيون قضايي مجلس ، براي تصميم گيري به مجمع تشخيص نظام فرستاده شده است انتظار مي رود که مسئولان امر با توجه به حساسيت ويژه موضوع ، لايحه مورد نظر را بررسي کنند و براي تبديل آن به قانوني قاطع اهتمام ورزند.