
قادر باستانی- پژوهشگر ارتباطات و رسانه در روزنامه شرق نوشت: 29 سال پیش در چنین روزی، در زمستان سال 1992، انتشار روزنامه پراودا متوقف شد. این روزنامه در زمان رهبر اول شوروی، رسانهای مردمی و محبوب بود، اما در دوره رهبر دوم، به وسیلهای مخوف تبدیل شد برای تحریف حقیقت و ارعاب منتقدان ایدئولوژی حاکم، خائنان غربزده وابسته به امپریالیسم و لیبرالهای وطنی. نام این روزنامه لرزه بر اندام مخالفان حكومت کمونیستی شوروی میانداخت.
مطالب روزنامه آکنده بود از دروغهای بزرگ درباره موفقیتهای مشعشع نظام کمونیستی و توهم توطئه دشمنان برای ضربهزدن به آن؛ پراودا روزنامه نبود، ابزار دستگاه امنیتی برای کنترل روشنفکران و دگراندیشان بود. چه جانهای عزیزی، درپی نشانهگیری پراودا به خاک افتادند و چه انسانهای دغدغهمندی، به اشاره پراودا گم و گور شدند و عمرشان را در شکنجهگاههای سیبری به سر رساندند.
دستگیری، محاکمه و تیرباران کسانیکه از دید جوزف استالین، خائن به حزب و نفوذی دشمن بودند، از ۱۲ ژوئن ۱9۳۷ با انتشار یک مقاله در روزنامه پراودا کلید خورد که با تیتر درشت نوشته بود: «کسانی که زاییده انقلاب هستند، نباید به مادر خود، انقلاب، خیانت میکردند. پس باید سزای آن را ببینند»، «ما هر گردنی را که در برابر خارجیان و دشمنان به حالت تعظیم فرودآید، قطع میکنیم».
این روزنامه در سال 1912 توسط ولادیمیر لنین، رهبر انقلاب و بنیانگذار اتحاد شوروی تأسیس شد و نقش مؤثری در پیروزی انقلاب اُكتبر ایفا كرد. پراودا نثری ساده و دلنشین داشت و در ابتدای تأسیس، مطالب آن نویدبخش بود. لنین با هدف پیادهشدن افکار خود، پراودا را برای انتشار نامههای مردم و نظرات آنان و نیز مباحث کمیتههای حزب و شوراهای مختلف اختصاص داد تا وسیله تبادل نظر عمومی باشد.
جالب اینجاست که تصمیمات دولتی، چند هفته پس از انتشار در پراودا و جمعآوری اظهار نظر مردم نسبت به آنها، برای تصویب به مراجع مربوط ارسال میشد. لنین شخصاً به ضعفهای اداری و دشواریها و نظرات تازه که در پراودا چاپ میشد، رسیدگی میکرد و حتی اصحاب این نظرات را برای مذاکره حضوری دعوت میکرد. پراودا در آن سالها ۴۰ دبیر داشت که نامهها و نظرات مردم و گزارش کمیتههای حزبی و شوراهای محلی و کمیسیونها را تنظیم ژورنالیستی میکردند.
لنین در عین حال تلاش داشت که پراودا وسیله تبلیغات سازمانهای دولتی، تمجید و تعریف مقامات محلی، برای انتشار مطالب بیحاصل آنها درنیاید. تیراژ این روزنامه بهتدریج به ۱۴ میلیون نسخه در روز رسید. پس از مرگ لنین، مقامات حزبی و دولتی با دلخوری که از انتشار نامهها و نظرات مردم و صورتجلسات کمیتههای محلی پیرامون مسائل روزمره در پراودا داشتند، این روزنامه را بهدست تئوریسینها و مقامات امنیتی سپردند که قبلا حتی یک لحظه در یک روزنامه کار نکرده بودند.
حیات جدید پراودا آغاز شد. هر مخالف سیاسی که نامش در پرودا برده میشد، دستگیری و مرگ خود را حتمی میدید. استالین پیش از بهقدرترسیدن و در زمان حکومت لنین، سردبیر پراودا بود. دوران سیاه استالین، تهدید و ارعاب نویسندگان و هنرمندان مستقل در روزنامه پراودا انجام میشد و این رسانه دستاویزی برای دستگاه مخوف امنیتی بود که فضای سهمگین ترس را بر جامعه بزرگ شوروی مستولی کند.
برای مثال، پراودا علیه دیمیتری شوستاکوویج كه یکی از بزرگترین آهنگسازان قرن بیستم شناخته شد، مقاله تُندی با تیتر «هیاهو به جای موسیقی» نوشت و او را متهم كرد که به جای «انعكاس احساسات خلق قهرمان»، هنر خود را در خدمت «دشمنان طبقاتی» قرار داده است.
بعد از انتشار این مقاله، آثار شوستاکوویچ، سانسور و بهمدت پنج سال توقیف شد و او را در مراسم توبه، مقابل جمعیت شلاق زدند. پراودا در سال ۱۹۴۸ مجددا هنرمندان را مورد اعتراض قرار داد و تیتر زد: «سمفونیهای روشنفکرانه دیگر کافی است.
آهنگسازان ضدمردم، باید تکلیفشان یکسره شود». بلافاصله تعدادی از هنرمندان دستگیر و بعضی تیرباران شدند. دیگر هیچ مُنتقدی جرئت عرضاندام نداشت. آرامش قبرستانی بر جامعه حكمفرما شده بود. حاكمان شوروی معتقد بودند كه رسانههای جهان سرمایهداری، آگاهی كاذب به مردم میدهند و آنها را از مسیر اصلی تاریخ دور میكنند.
به این ترتیب خود را ملزم میدیدند كه آگاهی واقعی را توسط رسانههای خود به پرولتاریا بدهند و آنها را راهنمایی كنند. آنها میگفتند در نظام سوسیالیستی، طبقه كارگر صاحب قدرت است و برای حفظ این قدرت، كارگران باید وسایل تولیدات فكری و ذهنی را كنترل كنند و به همین دلیل، رسانهها باید لزوما تحت نظارت کامل نهادهای وابسته به حزب كمونیست انجام وظیفه كنند.
رسانههای شوروی ملزم بودند خود را كاملا در اختیار ارگانهای دولت قرار دهند و به درجات مختلف با دیگر ابزارهای سیاسی، همگون و یكپارچه شوند و با دیگر اهداف حزبی و با سایر ارگانهای حزب بلشویك هماهنگ باشند. در نظام شوروی، ارگانهای دولتی، رسانهها و مردم باید یك كل هماهنگ را تشكیل میدادند. «پراودا» در زبان روسی به معنی «حقیقت» است، اما این روزنامه، حقیقت را از مردم پنهان میكرد و چنین بود كه درنهایت ابرقدرتی چون اتحاد شوروی فروریخت. امروز در جهان، «رسانههای پراودایی» به رسانههایی اطلاق میشود كه توهم ایدئولوژیک دارند.
حقیقت را عامدانه وارونه جلوه میدهند و با تهدید و ارعاب منتقدان، بهزعم خود به حاكمیت خدمت میكنند، اما واقعیت این است كه تیشه به ریشه نظام میزنند. فوکو معتقد است، حقیقت برخلاف تعبیر سنتی، کشف نمیشود بلکه تولید و ساخته میشود و رژیم حقیقت در هر جامعهای، بیانگر رابطه قدرت و دانش در آن جامعه است.
فوکو میخواهد نشان دهد که تعبیر رایج از عقلی و غیرعقلی و نیز معیار تشخیص حقیقت از دروغ، بیانگر رابطههای قدرت و نگهدارنده نهادهای سلطهاند. هر جامعه رژیم ویژه خود را از حقیقت دارد. یعنی گفتمانی که در مقام حقیقت پذیرفته میشود و عمل میکند.
اکنون پراودا به تاریخ پیوسته است. نویسندگان توهمزده آن مردهاند، اما خون ملتی را در شیشه کردند، آمال و آرزوهای جوانانشان را نقش بر آب کردند، روشنفکران و دگراندیشان را تا حد مرگ آزردند و نسلی را اسیر اذهان بیمار و مالیخولیایی خویش کردند. ابزار دست دیکتاتور خودبزرگ بین و جنایتکاری شدند که آرمان زیبا و انسانی سوسیالیسم و میراث لنین را به لجن کشید. آنها عبرت تاریخ شدند.