عمر به خشنودی دلها گذار
تا ز تو خشنود بود کردگار
سایه خورشید سواران ، طلب
رنج ِ خود و راحت ِ یاران طلب
درد سِتانی کن و درمان دهی
تات رسانند به فرماندهی !
گرم شو از مهر و ز کین ، سرد باش
چون مَه و خورشید ، جوانمرد باش
گنبد گردنده ز روی قیاس
هست به نیکی و بدی ،حق شناس
گَر به سخن کار میسر شدی
کار "نظامی" به فلک بَر شدی !