جملهاي معروف وجود دارد كه در دنياي سياست بيست و چهار ساعت وقت زيادي ميباشد. منظور ساده اين جمله آن است كه در يك شبانهروز هم ممكن است اتفاقات سياسي رخ دهد و هم ميتوان تصميمات مهم و اقدامات اثرگذاري را شكل داد. اگر براي عمل سياسي، بيست و چهار ساعت زياد است قطعا براي ارزيابي عملكرد رئيس جمهور آمريكا، صد روز وقت كافي و مناسبي نيست.
اما با گذشتن 29 آوريل (9 ارديبهشت)، صد روزگي رياست جمهوري اوباما به سرآمد و مخصوصا از دوران فرانكلين روزولت به بعد، جامعه تحليلگران، با مبنا قرار دادن صد روز، عملكرد رئيس جمهور جديد را نقد ميكنند.
توضيح آنكه فرانكلين روزولت كه در 9 مارس 1933 كه آمريكا درگير بحران اقتصادي بود به قدرت رسيد. به فاصله 5 روز بعد يعني در 14 مارس، كنگره آمريكا را به اجلاس اضطراري فرا خواند. اين اجلاس 100 روز به طول انجاميد و باعث تصويب قوانيني شد كه در بازسازي اقتصادي آمريكا، بسيار موثر بود و از اين رهگذر صد روزگي خود مبنايي براي سنجش عملكرد رهبران سياسي قرار گرفت.
صد روزگي رئيس جمهور سياهپوست آمريكا در كاخ سفيد را چگونه ميتوان ارزيابي كرد؟ مبناي ارزيابي چه بايد باشد؟
جي ديباربر Barber كتابي كلاسيك در تجزيه و تحليل روساي جمهور آمريكا با عنوان «منش رياست جمهوري Presidential Character» دارد كه در آن ضمن شناسايي نقشهاي سهگانه «گفتمانسازي و سخنوري»، «روابط شخصي» و «تكاليف اداري و قانوني»، بر تركيب پوياي شخصيت رئيسجمهور به عنوان شاخصهاي براي شناخت و ارزيابي عملكرد او تاكيد ميكند.
در اين تركيب پويا سه عنصر «منش»، «ديد جهاني» و «سبك مديريتي» را مهم ميداند. اين ميتواند چارچوب مناسبي براي ارزيابي اوباما باشد، مخصوصا اگر او را با سلف خود يعني جورج بوش مقايسه كنيم.
در صد روز گذشته، منش، ديد جهاني و سبك مديريتي باراك اوباما نشان ميدهد كه او توانسته به عنوان يك شخصيت موثر در درون و برون آمريكا خود را معرفي كند. بهرغم همه محدوديتهايي كه سيستم سياسي و اقتصادي آمريكا دارد، اوباما توانسته چهرهاي از خود عرضه كند كه در آن همراه با تداومهاي همه جانبه سياستهاي آمريكا، بحث و ايده تغيير را مطرح كند.
اكنون در سرتاسر جهان، اين پرسشها به وجود آمده است كه آيا اوباما مرد تغيير است؟ آيا آمريكا ميتواند سياستهاي خود را دگرگون كند؟ آيا تغيير واقعي است يا شكلي و نمادين؟
اين پرسشها نشانگر آن است كه اوباما با مجموعه شخصيتي خود توانسته حداقل حس متفاوت بودن با ديگر روساي جمهور پيشين آمريكا را ايجاد كند. در عرصه مناسبات داخلي آمريكا، سبك مديريتي اوباما مجموعهاي از حركت منسجم حزبي و تسلط فردي بر تيم همكاران را در برگرفته است. اين سبك اداره از ديدگاه فلسفي مشخصي پيروي ميكند و آن اعتقاد به اهميت دولت مخصوصا در اين هنگامه بحران اقتصادي است. بحران اقتصادي بيسابقه آمريكا حجم زيادي از انرژي او را در صد روز گذشته گرفت ولي او ضمن شناسايي و مورد تاكيد قرار دادن سختيها، سعي كرد شعار و گفتمان اميد به بهبودي را در آمريكا دنبال كند و در يك نگاه كلان، ترس ناشي از گسترش بحران را تا حدود زيادي در جامعه آمريكا مهار كرد.
در عرصه مناسبات بينالمللي تركيب شخصيتي وي به همراه تحريك تيم او، سياست خارجي فعالي را به نمايش گذاشت. اوباما صرفا اسير بحران اقتصادي نشد و فعالگرايي سياست خارجي را مخصوصا با پردازش سخناني جهانگرا و جهانپسند توام با گزينش خاص تصويري دنبال كرد دو سفر اوباما به اروپا و خاورميانه و آمريكاي لاتين، حس بازنويسي رفتار بينالمللي آمريكا را برجسته ميكند.
در صد روز، در عرصه داخلي و خارجي، اوباما اشتباهات متعددي را مرتكب شد، از انتصاب افراد كليدي و مسالهدار كه مجبور به كنارهگيري شدند گرفته تا حمايت گسترده از اسرائيل، به مرور چالشهايي را براي وي فراهم كرد و برخي از قضاوتها و عملكردهاي نادرست اوباما، در كنگره آمريكا و در عرصه جهاني، براي مخالفين او فضايي فراهم كرد تا بتوانند او را نقد كنند.
در يك نگاه كلان، در مقايسه با ديگر روساي جمهور آمريكا، باراك حسين اوباما در صد روز اول خود در كاخ سفيد، موثرتر عمل كرده و شخصيت دگرگوني را به تصوير كشيده است. آيا او ميتواند صدها روزي كه در پيش دارد، آمريكا را دگرگون كند؟ واقعيتها و چالشهاي عملي، اين پرسش را پاسخ خواهند گفت.
منبع: اعتمادملی