نوعروس ۱۶ ساله براى فرار از ازدواج اجبارى، سناريوى ربوده شدن خود را با همدستى پسر مورد علاقه اش طراحى و اجرا كرد.
به گزارش ایران ما، شامگاه شنبه ۱۹ مرداد پسر جوانى كه بشدت كتك خورده و آثار ضرب و جرح روى بدنش نمايان بود، با مراجعه به پليس با تسليم شكايتى از ربوده شدن نوعروس ۱۶ ساله اش خبر داد و گفت: بعدازظهر امروز به اتفاق نامزدم - شيما - براى برگزارى مراسم عقد به دفترخانه مى رفتيم. خانواده هايمان در دفترخانه منتظر ما بودند .در بين راه شيما از من خواست خودرويم را مقابل يك بوستان در يافت آباد نگه دارم تا برايش بستنى بخرم. اما دقايقى بعد كه برگشتم ناگهان سه پسر جوان به من حمله كردند و پس از ضرب و شتم من يكى از آنها پشت فرمان خودروى زانتيايم نشست و در حالى كه نامزدم نيز داخل خودرو نشسته بود او را ربود.
پس از شكايت تازه داماد، پرونده به شعبه پنجم بازپرسى دادسراى جنايى تهران ارسال شد و بازپرس توكلى دستور انجام تحقيقات براى يافتن نوعروس ربوده شده را صادر كرد.
كارآگاهان اداره يازدهم پليس آگاهى تهران كه رسيدگى و تحقيق در اين پرونده را در دستور كار خود داشتند با انجام بررسى هاى پليسى متوجه ارتباط پنهانى دختر نوجوان با پسر جوانى به نام رضا شدند و با احتمال ربوده شدن شيما از سوى وى تلاش خود را براى شناسايى او آغاز كردند.
بدين ترتيب خانه پسر جوان شناسايى شد اما مأموران پليس با مراجعه به خانه رضا دريافتند وى نيز از زمان ربوده شدن نوعروس، ناپديد شده است و پدر و مادرش اطلاعى از سرنوشت وى ندارند.
پس از احضار والدين رضا به دادسراى جنايى تهران آنها اظهار داشتند كه پسرشان از سه سال قبل با شيما آشنا بوده و به او علاقه داشته است حتى يك بار نيز به خواستگارى وى رفته اند و خانواده دختر شرط موافقت با اين ازدواج را رفتن به سربازى عنوان كردند. اما وقتى رضا به سربازى رفت دخترشان را به خواستگار ديگرى دادند.
تحقيقات براى يافتن شيما و رضا از سوى كارآگاهان پليس آگاهى ادامه داشت تا اين كه صبح ديروز دختر و پسر جوان با حضور در كلانترى( 153 )شهرك وليعصر خود را تسليم پليس كردند.
آنها براى تحقيق به شعبه پنجم بازپرسى دادسراى جنايى تهران انتقال داده شدند و شيما نوعروس - 16 ساله - راز ربوده شدن ساختگى خود را فاش كرد.
وى به بازپرس توكلى گفت: ما سه خواهر هستيم كه پدرمان به علت ورشكستگى مالى توان تأمين هزينه زندگى ما را ندارد به همين خاطر وقتى يكى از بستگان مادرم مرا براى پسرش كه تاجر فرش است خواستگارى كرد پدر و مادرم نيز موافقت كردند. اما من مى خواستم با رضا ازدواج كنم. وقتى خانواده ام به نظر من اهميتى ندادند من نيز نقشه اى طراحى كردم و با همدستى رضا آن را اجرا كرديم.از او خواستم روز عقدم مرا بدزدد. اما بعد از اين ماجرا وقتى رضا فهميد پليس به سراغ پدر و مادرش رفته و آنها بازداشت شده اند از من خواست خودمان را به پليس معرفى كنيم.