عصر ایران؛ اهورا جهانیان - در خبرها آمده بود که یکی از روحانیان بلندپایه حوزه علمیه قم، به یکی از کاندیداهای اصولگرای ریاست جمهوری، گفته است که مشارکت حداکثری مربوط به ملت است نه مربوط به کاندیداها!
این سخن البته در مجموع سخن درستی است به ویژه اینکه کاندیداهای متکثر مقام ریاست جمهوری در ایران امروز، اکثراً کاندیداهایی بی ریشه اند؛ بدین معنا که معلوم نیست این همه رجل دولتطلب، نماینده کدام یک از طبقات و اقشار اجتماعی اند.
هر جامعه ای با ملاک های گوناگون تقسیم بندی می شود. فقرا و اغنیا، کارگران و سرمایه داران، مدرن ها و سنتی ها، دینداران و بی دینان، پیروان این مذهب و پیروان آن مذهب، نظامیان و غیر نظامیان، روحانیان و غیر روحانیان ... .
هر کسی که خواستار در دست گرفتن زمام دولت است، قاعدتاً باید خاستگاه اجتماعی اش معلوم باشد و نسبتی با این یا آن نیروی اجتماعی داشته باشد. در شرایط کنونی، به هیچ وجه معلوم نیست که – مثلاً - یحیی آل اسحاق از حیث خاستگاه اجتماعی و نمایندگی مطالبات قشر خاصی از مردم جامعه ایران، چه فرقی با حداد عادل دارد؟
آل اسحاق و حداد، هر دو اصولگرا هستند و هر دو مذهبی و هر دو نزدیک به روحانیان و هر دو موافق موضع گیری های سیاسی نظامیان و هر دو نامربوط به کارگران و هر دو خصم بی دینان.
وقتی بین دو نامزد پست ریاست جمهوری این قدر وجه تشابه وجود دارد، اولین سوالی که به ذهن رای دهنده هوشمند می رسد، این است که چرا این دو سیاستمدار مشابه، هر دو با هم کاندیدای ریاست جمهوری شده اند؟!
ذکر تشابه آل اسحاق و حداد عادل، صرفاً از باب مثال بود و گر نه سایر کاندیداهای اصولگرا نیز در جهت گیری های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تفاوت بنیادی چندانی با یکدیگر ندارند. پس چرا ما شاهد "مشارکت حداکثری کاندیداها" هستیم؟
قطعاً فقدان تحزب یکی از پاسخ های این سوال است. اگر در جامعه ایران احزاب واقعی وجود داشتند و هر حزبی نماینده بخش هایی از جامعه بود، طبیعتاً در این انتخابات با چنین تکثری روبرو نبودیم. هیچ حزبی با نامزد کردن چند نفر برای کسب یک مقام سیاسی، آرای خودش ا نمی شکند.
دومین پاسخ، قدرت طلبی است. واقعیت این است که با توجه به شرایط امروز جامعه ایران، به صورت طبیعی، هیچ کس مایل به قبول مسئولیت سنگین ریاست جمهوری نیست. پس بعید است این همه کاندیدایی که اکثراً خودشان هم می دانند وزن اجتماعی بالایی ندارند و برخی از آنها پیش از این نیز در معرض رای مردم قرار گرفته و رای چندانی بدست نیاورده اند، به کلی بری از قدرت طلبی باشند.
قدرت طلبی البته لازمه سیاست ورزی است ولی وقتی کسی انفراداً کاندیدای ریاست جمهوری می شود بی آنکه پشتوانه اجتماعی روشنی داشته باشد، می توان گفت که او خواستار قدرت گیری فردی است نه اینکه قدرت طلبی اش ناشی از قدرت طلبی بخش روشنی از جامعه باشد.
سومین پاسخ به این سوال، مهمترین و بدیع ترین پاسخ است! این پاسخ، مشارکت حداکثری کاندیداها را زمینه ساز مشارکت حداکثری (و یا لااقل مشارکت قابل قبول) مردم می داند. یعنی با توجه به غیبت احتمالی چهره هایی چون خاتمی و هاشمی در این انتخابات، که هر یک به دلایلی توان کسب رای درخوری دارند، کاندیداهای متعدد از جناح اصولگرا به میدان آمده اند تا هر یک از آنها گوشه ای از بار افزایش مشارکت را بر دوش بگیرند!
مطابق این پاسخ، کاندیداهای اصولگرا با شعارهای گوناگون به میدان می آیند و هر کس شعاری دلنشین می دهد تا اقشار بیشتری از مردم واجد انگیزه مشارکت سیاسی در این انتخابات شوند. از این منظر، مشارکت حداکثری اگر چه ذاتاً مربوط به ملت است، ولی تا بذرش در میان انتخاب شوندگان جوانه نزند، دستش دامن انتخاب کنندگان را هم نخواهد گرفت.
به عبارت بهتر ، حال که یکی از دو جناح سیاسی کشور تقریباً از گردونه رقابت سیاسی حذف شده است، جناح دیگر باید بر آتش "رقابت" نفت تشدید بپاشد تا گرمای "مشارکت" سرمای کنونی را از خانه سیاست در ایران بزداید.
پاسخ سوم حاوی فرضیه ای درباره انتخابات ریاست جمهوری 1392 است. این فرضیه زمانی باطل می شود که شورای نگهبان، مانع از تحقق کثرت خلاف معمول کاندیداها در این انتخابات شود. حضور قریب به بیست کاندیدا در انتخابات یاست جمهوری، نه با عرف سیاسی جامعه ایران و نه با عملکرد شورای نگهبان در دوره های قبلی انتخابات ریاست جمهوری همسویی و تطابق دارد.
تا چند روز دیگر، معلوم خواهد شد که پاسخ سوم به سوال مطرح شده در این یادداشت درست بوده است یا نه؟!