عمرِ دلِ خود تباه نتوانم کرد
در حقّ وی اشتباه نتوانم کرد
با قلب ضعیف خویش ای مرغ عزیز!
بر قیمت تو نگاه نتوانم کرد!
*
ای مرغ! گران شدی به ما بد کردی
بر سفرۀ ما جفای بیحد کردی
گفتم برسی و سد کنی جوع مرا
راه نفس مرا ولی سد کردی!
*
ای مرغ!به خواب دیدمت ارزانی
در داخل سفره، بنده را مهمانی
امّا وقتی ز خواب بیدار شدم
دیدم که گران، چو خواب مسؤولانی!
*
تا بگذرد از مرغ ،عتابش کردم
آگه ز مسیرِ ناصوابش کردم
این مرغِ خیال، بسکه با مرغ پرید
یکشب بَدَل از مرغ، کبابش کردم!
*
با سفرۀ شاعران شدی بیگانه
نرخ تو کجا و مبلغ یارانه!
دیگر چه نشان از تو در این کاشانه
ای مرغ چو سیمرغ شدی افسانه!
*
رفتم به در مغازۀ مرغفروش
از قیمت مرغ، جانم آمد به خروش
صاحبْ دکّان گفت:«نزن اینهمه جوش
وقتی همهچی گران شده، این هم روش!»
*
ای مرغ که دوش دیدمت شکل کباب!
بیتاب به سوی تو دویدم به شتاب
می خواستم از بالِ تو گازی بزنم
از دردِ سرانگشت پریدم از خواب!
*
دیوانه شد و به سیم آخر زد و رفت
نامرد(!) به ما ز پشت خنجر زد و رفت
پرواز بلد نبود، امّا دیدیم
مرغ از سرِ سفرهمان شبی پر زد و رفت!
منبع:
وبلاگ بوالفضول الشعرا