اسفند كه ميشود، پشت چراغ قرمز چهارراهها، سياههايي را با لباس سرخ ميبينيم كه دايره زنگي كوچكي در دست دارند و تكديگري ميكنند. در اين شلوغي ديگر حتي به سختي ميتوان صداي آواز حاجي فيروز را شنيد؛ حاجي فيروزي كه گدايي ميكند و نايي براي بازخواني اشعار بلند بالا ندارد. وقتي سياهي نباشد، نويد نوروز را چه كسي با آن همه سر وصدا و شادي براي ما و نسلهاي بعد از ما خواهد آورد. اين شهر شايد چيزي كم دارد؛ پيامآوران بهار. به بهانه اين ديده نشدنها بد نيست اگر نگاهي به نمايش سنتي سياه بازي در ايران بيندازيم.
سياهبازيسياهها در سنت تئاتر ايران كساني هستند كه با گرد چوب پنبه خودشان را رنگ و هميشه نقش نوكرها و افراد فرودست جامعه را در نمايشهاي طنز بازي ميكردند. عمده فعاليت سياه بازي، يك كار ميداني است. در مجالس شادماني مانند جشن ميلاد ائمه(ع) و اعياد مذهبي، افراد متمول هر محله، روي حوضهاي خود را با تخته ميپوشاندند تا سكويي براي تئاتر درست شود. اصطلاح روحوضي و تخته حوضي از همين جا شكل گرفت. محور اصلي بازي در اين نمايش، شخصيت سياه است كه معمولا لباسهاي قرمز و ساتن ميپوشيد. سياه به هر قيمتي بايد در سراسر جشن مردم را ميخنداند.
حاجي فيروز، گدا نيستدر سالهاي اخير، جواد انصافي هنرپيشه تلويزيون، يكي از كساني بوده كه در رسانه ملي سياه شده و بخصوص در نوروز كم و بيش چهره او به خاطر مانده است. اين هنرمند، هم اكنون نمايش «نوروز و پيروز» را با موضوع نوروز ايراني روي صحنه دارد. او براي اين كار تحقيقات زيادي كرده و حتي به كشورهاي همسايه هم رفته است. نتيجه اين شده كه سياه بازي و طنز در يك نمايش با تبيين مؤلفههاي نوروز در هم آميخته و قصد دارد عيد و نمايش عيدانه را در ذهن مخاطب امروز بازسازي كند.جواد انصافي، درباره حاجي فيروز ميگويد: سياه بدون شك گدا نيست.

آنها را كه سر چهارراهها ميبينيم، به معناي واقعي حاجي و فيروز نيستند. در تهران قديم، حاجي و فيروز كساني بودند كه پيام محبت و همدلي براي مردم ميآوردند و تلاش ميكردند به آدمها كمك كنند در آستانه بهار حال و هواي شادي پيدا كنند. او درباره بي توجهي مراجع آكادميك هم ميگويد: تا آنجا كه ميدانم درباره سياه كتاب زيادي نوشته نشده است. خود من 15سال قبل كتابي را با موضوع بررسي شخصيت سياه در نمايش ايراني نوشتم، اما اين كتاب امروز ديگر موجود نيست. بعيد ميدانم شخص ديگري هم در اين زمينه كار كرده باشد.
رقابت بابانوئل و حاجيفيروز در آستانه عيدسياهها در خيابان ميچرخيدند و با سر و صداي فراوان براي مردم آوازهاي شاد ميخواندند. آنها بدون شك پيامآوران شادتري از بابانوئل كريسمس بودند، اما امروز ميبينيم فرزندان ما بابانوئل غربي را بسيار بهتر از سياه ميشناسند. دليل اين موضوع چيست؟ داوود داداشي، سياه قديمي كه اين روزهاي پاياني سال نمايشاش را در مهدهاي كودك به صحنه ميبرد، در اين باره ميگويد: سياه بازي امروز ديگر رونقي ندارد.
نكته: سياهها در خيابان ميچرخيدند و با سر و صداي فراوان براي مردم آوازهاي شاد ميخواندند. آنها بدون شك پيامآوران شادتري از بابانوئل كريسمس بودند، اما امروز ميبينيم فرزندان ما بابانوئل غربي را بسيار بهتر از سياه ميشناسند
مردم ما را فراموش كردهاند. نمايش سياه، مثل درختي بود كه به جاي آبياري از ميانش برديم. نه اين كه درخت را قطع كنيم، اما با محدود كردن و زدن شاخ و برگ آن، درواقع، مقدمات خشك شدنش را فراموش كرديم. درباره شاخ و برگهاي نمايش سياه و حاجي فيروز، علي يدالهي، هنرمند نمايش سنتي ميگويد: تعريف مردم از سياهبازي و حاجيفيروز در سالهاي اخير عوض شده است. براي احياي سنت حاجي فيروز در خيابانهاي شهر بايد اين هنر را سازماندهي كنيم. وگرنه اين طور ميشود كه هر كسي صورتش را سياه ميكند و در خيابانها به تكديگري مشغول ميشود. او ادامه ميدهد: حاجي فيروز در گذشته شعرهاي بخصوصي داشت كه خواندنشان چندان هم ساده نبود. جلوي مغازه قنادي يك شعر ميخواند. جلوي بزازي، شعر ويژه او را ميخواند و همين طور درباره تمام صنوف، به روشهاي متنوع نويد بهار طبيعت را ميداد. اما چقدر از اين شعرها در حال حاضر حفظ شده است؟ حاجي فيروز ميتواند تأثير زيادي در شاد كردن مردم داشته باشد. سياه بخصوص در روزهاي پاياني سال ميتواند نقش موثري در تغيير روحيه مردم و شاد كردن آنها داشته باشد. شكي نيست كه ما نياز به نمادها و نشانهاي سنتي براي دادن مژده سال نو داريم وگرنه اين طور ميشود كه كودكان ما امروز منتظرند در شب سال نو، جوراب هايشان توسط پاپا نوئل پر از هديه شود. نكته اينجاست كه كاركردهاي سياه ايراني در شاد كردن مردم از يك سو و بيان دردهاي طبقات فرودست جامعه از سوي ديگر به فراموشي سپرده شده است.
گرد سياه بر حنجره آن كه خود را دلقك ميداندسعدي افشار، تنها بازمانده نسل سياههاي قديم، اين روزها در بستر بيماري است. او كه سالها مردم را شاد كرده است درباره شخصيت سياه نوروزي ميگويد: قديم حاجي فيروزها آنقدر زياد نبودند. تعداد محدودي بودند كه مردم هم آنها را ميشناختند و در يكي دو ماه آخر سال در خيابانها ميچرخيدند و اشعار بهارانه ميخواندند. اين طور نبود كه بروند گدايي كنند. البته مردم دست و دلباز بودند و آنها درآمدشان خوب بود. اين هنرمند كه نوروز امسال و پس از فوت همسرش، بهار را در خانه ميماند، به دشواريهاي شغل سياهبازي نيز اشاره ميكند و ميگويد: صداي من هم مثل شما بود.
آنقدر نقش سياه را بازي كردم تا اين مدل صحبت كردن در حنجرهام باقي ماند. اين در واقع گرد سياه است كه در سينهام نشسته و همه مرا با آن ميشناسند. سعدي افشار 80 ساله با فروتني ميگويد: ما فقط به صحنه ميرفتيم تا مردم را بخندانيم. بيشتر كارمان بداههگويي بود و متن سنگيني نداشتيم. شايد من در مقابل دوستاني كه امروز كار جدي تئاتر و سينما ميكنند، تنها يك دلقك باشم. سياهها امروز حتي در تلويزيون هم بسختي ديده ميشوند. شايد هنرمندان سياه پوش تازهاي تربيت نشدهاند. اجراهاي محدود در شبهاي سال نو هم ديگر حال و هواي سابق را ندارد. البته بازسازي شخصيت سياه در يكي از مجموعههاي نوروزي با بازي خوب عليرضا خمسه اتفاق خوبي بود كه اميدواريم باز تكرار شود. فرهنگ سنتي ما نمادهاي لازم براي شاد كردن مردم در شبهاي سال نو را دارد. چه خوب است اين نمادها استخراج شده و در خيابان، رسانه و حتي محافل تخصصي هنر به نمايش گذاشته شود.
منبع: روزنامه جامجم