سید محمد علی ابطحی در سایت خود نوشت:
در دهه ی پنجاه شمسی مسأله ی دکتر شریعتی، یکی از مسائل داغ حوزه های علمیه بود. یکی از این کانون ها مدرسه ی حقانی قم بود که هم شهید آیت الله بهشتی و هم آقای مصباح در آن جا تدریس می کردند. آقای مصباح از مخالفان تند و بی پروای دکتر شریعتی بود.
مسئولان مدرسه ی حقانی برای جلوگیری از اختلاف بیشتر، از استادان مدرسه خواسته بودند تا سر کلاس درباره ی کسی صحبت نکنند. آقای مصباح که این مطلب را نپذیرفته بود، از مدرسه ی حقانی جدا شد. گفتنی است که شهید بهشتی، شریعتی را نه به لحاظ علمی، بلکه به دلیل خوش قریحگی و کسی که در جست و جو برای شناخت بهتر است و جوانان را به اسلام و تشیع علاقه مند کرده، می پذیرفت.
ایشان در پاسخ آقای مصباح از جمله اشاره می کند که سه تصور درباره ی دکتر هست: یکی این که او مجتهد جامع الشرایط عالم است. دوم این که فردی مغرض و فاسد العقیده است. سوم آن که "کاوشگر و جست و جوگری بی آرام" است که "اسلام را در حد کتاب هایی که در دهه های اخیر درباره ی زمینه های گوناگون اسلامی و شیعی نوشته شده، می داند."
وی تأکید می کند که: بنده دکتر شریعتی را در این چهره می بینم؛ و اضافه می کنم که در این بازشناسی خامی های فراوان دارد و کار تحقیقی و مستندش از کار قریحه ای و ذوقی اش بسیار کمتر است. من می دانم که او در این برداشت های سلیقه ای و ذوقی که می تواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده و یا می زند. اما در کنار این ضرر زدن ها، سودها و جاذبه هایی برای عده ی زیادی از افراد به سوی اسلام و تشیع داشته و دارد. آیا از این ضرر و سود، کدام بیشتر است.
آقای مصباح در قم به سخنرانی های خود بر ضد دکتر شریعتی ادامه داده و این برنامه تا سال ۵۶ – گویا تا چهلم حاج آقا مصطفی – ادامه داشت. در آن زمان، بین طلاب انقلابی طرفدار شریعتی و ایشان، نزاع فکری و مباحثه ی فراوان صورت گرفت. آقای مصباح به طور مداوم به نقد آثار شریعتی، قلمداران و علی تهرانی می پرداخت.
امروز گوشه ای از تاریخ را از کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران روزنوشت کردم.