كيهان:درگيري هاي «گرم» و «نرم»
«درگيري هاي گرم و نرم» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛جهان اسلام در ماههاي اخير تحولات مهمي را تجربه كرد؛ تحولات پارلماني در سه كشور عراق، افغانستان و لبنان تشكيل «دولتهاي مقاومت» را ممكن كرد؛ فروپاشي رژيم غرب گراي تونس تاثيرات مهمي عليه بسياري از رژيم هاي غرب گرا پديد آورده و آنان را در معرض چالش جدي قرار داده است؛ توسل به شيوه نظامي براي حل و فصل يك جانبه تحولات، طرفداران خود در غرب را هم از دست داده و اينك «جنگ سالاران» با پرسش هاي كليدي حتي در پارلمان هاي اروپايي مواجه اند. آمريكايي ها در عين حال با اشاره به ثمر دادن توطئه 54 ساله تجزيه سودان از تداوم اين روند در ساير كشورهاي آفريقايي و آسيايي خبر داده اند. مجموعه اين خبرها بيانگر آن است كه «جبهه مقاومت» و «نظام سلطه» در شرايط جنگ گرم و در عين حال نرم قرار دارند. براي تبيين اين نكات و ترسيم چشم انداز پيش روي بايد گفت.
1- لبنان در شرايط تشكيل دولت قرار دارد. روند دادگاه حريري كار را به جايي كشاند كه پيش از آنكه رايي اعلام شود، دولتي كه بايد آن را به اجرا بگذارد، از ميان رفته است و دادگاهي كه امنيت و ثبات لبنان را گروگان راي خود قرار داده بود، اينك خود گروگان شرايط داخلي لبنان است. با توجه به اينكه راي اوليه و كيفرخواست دادستان بطور رسمي اعلام نشده و دانيل بلمار آن را محرمانه خوانده و زمان اعلام رسمي آن را نامحدود دانسته است، مي توان گفت به احتمال بسيار زياد بلمار يك برگه سفيد را (بعنوان راي اوليه!) به دانيل فرانسين- قاضي اقدام مقدماتي- تحويل داده تا در نهايت با توجه به ميزان پيشرفت يا توقف توطئه آمريكايي صهيونيستي در لبنان چيزي روي آن نوشته شود. مسلما اگر توطئه مذكور در متشنج كردن فضا و يا بازگرداندن 14 مارس به قدرت به نتيجه برسد، آنچه در روي كاغذ دادگاه نوشته مي شود شداد و غلاظ خواهد بود و اگر توطئه پيش نرود، به حداقل ها اكتفا مي شود.
در حال حاضر آمريكايي ها، انگليسي ها و صهيونيست ها به برجسته سازي و دامن زدن به آشوب عليه فضاي تصميم گيري رئيس جمهور و فراكسيون مقاومت- 8 مارس- سرگرم هستند.
شبكه هاي عربي، فارسي و انگليسي BBC با اشاره به احتمال جدي موفقيت كانديداي جريان 8 مارس- نجيب ميقاتي نماينده ميانه رو طرابلس كه ديروز موفقيت او تثبيت شد- از يك سو، مردم هوادار 14مارس را به برپايي تظاهرات خياباني- آشوب- تشويق مي نمايند و آن را به تظاهرات هفته اول پس از انتخابات سال 88 ايران گره مي زنند تا وانمود كنند كه ايران با مخالفت هاي داخلي و منطقه اي مواجه است و از سوي ديگر به نمايندگان عضو جريان 14مارس خط مي دهند كه براي ملتهب تر شدن فضا در مجلس آبستراكسيون- ترك جلسه رسمي- راه بياندازند. سايت فارسي بي بي سي در اين رابطه نوشت: «در كنار شعارهاي «نه به حزب الله» چند پلاكارد سبز رنگ به چشم مي خورد كه روي آنها به انگليسي نوشته بود: راي من كو! يك نفر كه يكي از اين پلاكاردها را در دست داشت گفت: اين شعار با الهام گرفتن از تظاهرات سال گذشته ايران انتخاب شده است.» تلويزيون هاي بي بي سي و سي ان ان هم طي دو روز گذشته روي مسلحانه بودن تظاهرات در طرابلس، بيروت غربي، صيدا و جبل تاكيد كرده و گفته اند انتظار مي رود اين تظاهرات كه با مراسم شيعيان به مناسبت اربعين حسيني همزمان شده به درگيري هاي خونين منجر شود.
اما واقعيت اين است كه حزب الله در اين ميدان يك بار ديگر اوج هوشمندي خود را نشان داد. نامزد كردن يك عضو فراكسيون 14مارس و قرار دادن آن در برابر حريري كار را بر فراكسيون غرب گراي المستقبل سخت مي كند. از يك طرف نجيب ميقاتي يك شخصيت محترم در ميان همه لبناني هاست از طرف ديگر او نماينده طرابلس- بزرگترين شهر اهل سنت- و به ميانه روي و اعتدال و بي طرفي مشهور است در ميان شخصيت هاي بارز سني لبنان هيچكس نيست كه ميقاتي را بر سعد حريري ترجيح ندهد. بنابراين واضح است كه المستقبل يا كتائب و يا قواه لبناني قادر به جلب افكار عمومي براي آشوب جدي نيستند. آبستراكسيون هم معلوم بود كه نتيجه نمي دهد چرا كه حداقل 56 نماينده اي كه اعلام كرده بودند به ميقاتي راي خواهند داد در اين آبستراكسيون شركت نمي كردند و نكردند. انتخاب نخست وزير هم كه ديروز صورت گرفت به بيش از اين تعداد راي احتياج نداشت. از سوي ديگر بعد از انتخاب نخست وزير قطعا بسياري از نمايندگان عضو 41مارس به همكاري روي مي آورند كه البته نتيجه آن فروپاشي بلوك 41مارس خواهد بود.
2- افغانستان در روزهاي اخير شاهد پايان يافتن مباحثات پيرامون نتايج انتخاباتي مجلس اين كشور بود. اينك مخالفان نتايج به دست آمده را پذيرفته اند. نتيجه اين انتخابات به گونه اي رقم خورد كه محور مشترك غرب، پاكستان و عربستان بشدت تضعيف گرديد. نتايج نشان مي دهد كه جبهه شمال- شامل تاجيك ها، هزاره ها، شيعيان و ازبك ها -به 129 كرسي از 249، كرسي پارلمان (نزديك به 25 درصد) دست يافته اند و پشتون ها شامل موافقان و مخالفان دولت- طيف كرزاي، طيف طالبان و طيف حزب اسلامي حكمتيار- تنها به 69 كرسي- يعني حدود 83درصد- دست يافته اند. بطور طبيعي رياست اين پارلمان را «عبدالله عبدالله» رئيس ائتلاف «تغيير و اميد» و رقيب كرزاي در انتخابات بدست خواهد گرفت و نقش جبهه شمال كه محور آمريكا، پاكستان و عربستان سعي در انزواي آن داشت در كابينه پررنگ خواهد شد. يكي از اولين نتايج اين مجلس، به حاشيه رفتن طرح بازسازي طالبان و بازگرداندن آن به درون حاكميت خواهد بود و اين به آن معناست كه تصميمات بهار گذشته لويه جرگه و اجلاس بين المللي تيرماه كابل كه با محوريت انگليس و عربستان برگزار شد، از ميان خواهد رفت. در شرايط جديد كرزاي ناچار است به جبهه شمال بپيوندد كه در اين صورت يك اكثريت 06 تا 07 درصدي در مقابل يك اقليت 03 تا 04 درصدي شكل مي گيرد و اين محور تحولات آينده افغانستان خواهد بود. با توجه به بيانيه اخير اجلاس سران گروه 02 در ليسبون پرتغال كه بر خروج كامل نظامي غرب از افغانستان تا پايان سال 2014 تاكيد دارد، مجلسي با اكثريت جبهه شمال كه مخالف جدي اشغال نظامي افغانستان است، پاكسازي اين كشور از اشغالگران را حتمي مي گرداند.
3- در اين هفته ها شاهد شكل گيري دولت جديد نوري مالكي در عراق بوديم. آمريكايي ها در بلندترين سطح و با اعزام پي درپي مقامات عاليرتبه به عراق و منطقه، تغيير دولت مالكي و روي كار آمدن يك دولت متحد آمريكا و عربستان در عراق را قطعي مي خواندند اما روند امور در عراق به گونه اي پيش رفت كه عليرغم تاخيري 9ماهه نه تنها شخص نوري مالكي ماند بلكه كابينه دوم او به مراتب از كابينه قبلي از عربستان و آمريكا دورترند. جوزف بايدن اخيرا سفري به عراق داشت. بعضي از رسانه هاي ايراني به اشتباه اعلام كردند بايدن آمده است تا كار انتخاب وزراي امنيتي عراق- دفاع، كشور و اطلاعات- را مختل كند. او بلافاصله اين خبر را تكذيب كرد و واقعيت هم اين است كه آمريكا قادر نيست فردي را كانديداي يكي از اين سه پست نمايد و يا از روي كار آمدن فردي در اين پست ها جلوگيري كند.
4- تحولات تونس به سرعت در منطقه عربي رسوخ كرد و ادامه تظاهرات عظيم مردمي در تونس راه را بر رفرم بست. تظاهرات مردم در يمن و مصر از ساير كشورها شديدتر و پردامنه تر بود چرا كه رژيم هاي حاكم بر آنان مشابهت كاملتري با رژيم بن علي در تونس داشت. غرب گرايي، استبداد و اسلام ستيزي سه ويژگي برجسته رژيم هاي بن علي، مبارك و عبدالله صالح مي باشند و جالب اين است كه شعارهاي مردمي هم در اين سه كشور روي اين نقاط تمركز داشت.
مقامات سه قلوي آمريكا، انگليس و فرانسه با اعزام هيئت هاي ويژه به تونس در تلاشند تا از يك سو دولت نيم بند رفرميست ها را سرپا نگه دارند و از سوي ديگر به مردم در اين كشور بگويند «شما پيروز شده ايد و حالا به محل كار يا خانه يا مدرسه خود برگرديد» اما با همه اين تلاش ها، تونسي ها راه را ادامه داده و آمريكايي ها آرام آرام متوجه خطرناك بودن اوضاع شده اند. دو هفته پيش يكي از مقامات آمريكايي نكته جالبي گفت «اگر نمي توان مانع يك تحول نامطلوب شد بايد وقوع آن را تسريع كرد تا با سوار شدن بر آن كار را از دست مخالفان خارج كرد.» به همين دليل همزمان با تحولات تونس، هيلاري كلينتون در سفري به كشورهاي شمال آفريقا و خليج فارس به كشورهاي عرب يادآور شد كه تحولات جدي است و ما چاره اي جز تطبيق با آن نداريم. اما البته كاملا واضح است كه اين موج فقط عليه رژيم هاي مستبد عربي نيست بلكه يك وجه مهم آن ضد آمريكايي بودن مي باشد و لذا امكان سوار شدن غرب بر آن وجود ندارد. اين موج راه افتاده است و تا برچيدن رژيم هاي غرب گرا ادامه مي يابد.
5- تجزيه سودان عملا اتفاق افتاد و 9 استان جنوبي- از 01 استان- به جدايي راي داده اند. رژيم صهيونيستي و آمريكا از اين تحول به وجد آمدند. اوباما از آن به عنوان پله اول موفقيت سياست خارجي خود ياد كرده و رژيم صهيونيستي آن را يك تحول مهم پس از سال ها تلخكامي خوانده است. آمريكايي ها به گمان اين كه موقعيت ويژه اي در آفريقا بدست آورده اند از سودان خواسته اند به اقدام مشابهي براي تشكيل كشوري ذيل نام دارفور رضايت دهد و به ساير دولت ها گفته اند اقدام سودان در پذيرش جدايي جنوب يك الگوي كامل است كه نظام بين الملل- آمريكا و متحدانش- از آن حمايت مي كند. همزمان با اين روند، آفريقا شاهد تحولات مهمي بود ولي نه از اين جنس، مردم در تونس يك رژيم آمريكايي را ساقط كردند و در مصر و يمن دو رژيم غرب گرا به محاصره درآمده اند بنابراين رژيم صهيونيستي اگر بتواند در دوردست ها سفارتي بگشايد در نزديكي خود سفارتخانه هايي - در مصر و اردن- از دست خواهد داد و از سوي امواج مقاومت اسلامي به محاصره درمي آيد.
در يك جمعبندي بايد گفت برخلاف جار و جنجال هاي غرب، اين فقط در اسلامبول نيست كه غرب با تلخكامي يك موقعيت مهم- در مواجهه با ايران- را ترك مي گويد بلكه در كل اين منطقه در حال واگذاري موقعيت ها است. بنابراين الان وقت آن است كه يگان هاي محاصره شده غرب را تا آن سوي آفريقا و آسيا فراري دهيم.
جمهوري اسلامي:چه كسي به ارزشها چوب حراج ميزند؟
«چه كسي به ارزشها چوب حراج ميزند؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛در آستانه سي و سومين دهه فجر انقلاب اسلامي و چند روز مانده به جشنواره فيلم فجر، دو تن از روحانيون مسئول نظام جمهوري اسلامي با انتقاد شديد از وضعيت فيلم و سينما در كشور از اينكه هنر در قالب فيلم و تئاتر به ابتذال كشيده شده است ابراز نگراني كردند. در اين مقاله، ضمن نقل قسمتهائي از اظهارات اين دو مسئول كه از دو قوه جداگانه قضائيه و مقننه به اين موضوع پرداخته اند، به آنچه زمينه ساز چنين ابتذالي شده است نيز اشارهاي خواهيم داشت.
رئيس قوه قضائيه، روز يكشنبه همين هفته در جلسه مسئولان عالي قضائي گفت: "قابل قبول نيست كه در تهران، مركز كشور اسلامي ما برخي با شعار هنر، ارزشهاي ديني را مورد هجمه قرار دهند. هجوم فرهنگي، كم از هجوم فيزيكي ندارد. صحنههائي خلق كنند كه هرمسلمان متعهدي را بيازارد. ما از دستگاههاي اجرائي گلايه داريم كه چرا به وظيفه ذاتي خودشان عمل نميكنند. مجوز دادن به تئاترها* و فيلمهاي اينگونه خلاف قوانين و خلاف وظايف دستگاههاي متولي است. واضح است در خلأ نظارت دستگاههاي اجرائي قوه قضائيه به وظايف قانوني خود عمل ميكند." روزنامه جمهوري اسلامي دوشنبه 4 بهمن 89 صفحه 3
رئيس مجمع نمايندگان روحاني مجلس نيز روز يكشنبه در جمع خبرنگاران، ضمن تشريح صحنههائي از فيلم عصر جمعه كه هم اكنون درحال نمايش در سينماهاست گفت: "به دنبال اكران چنين فيلمي كه به لحاظ محتوا داراي مشكل و ضدارزش است تذكري به وزير ارشاد داديم و جمعي از اعضاي كميسيون فرهنگي خواستار حضور وي در كميسيون فرهنگي و پاسخ به سئوالات در اين زمينه شدند". حجت الاسلام محمدتقي رهبر كه عضو كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي نيز هست در ادامه گفت: "فيلم ديگري به نام آتشكار تهيه شده و خواهران عضو كميسيون فرهنگي اعلام كردند كه شرممان آمد اين فيلم را تا آخر تماشا كنيم. فيلم عصر جمعه نيز فيلمي است كه نكبت فساد را ترويج ميكند و به دنبال آن يك روزنامه در مطلبي از آن تجليل ميكند، واقعاً نميدانيم چه كنيم! فيلم و هنر در كشور ما به ابتذال كشيده شده آنهم در دولت اصولگرا و وزارتي كه نامش ارشاد اسلامي است. دغدغه ما دين و فرهنگ و ناموس اسلامي است. در آستانه جشنواره فيلم فجر هستيم، جشنوارهاي كه به نام انقلاب اسلامي است، اما خواهيم ديد كه چه فيلمهائي از اين جشنواره جايزه ميگيرند، مسئولان ما يا خوابند يا مردهاند. اين روند، چوب حراج زدن به ارزشهاي اسلامي است. هم اكنون در جامعه، روابط زن و مرد درحال ترويج است و وزير ارشاد بايد نسبت به اين نگاه در فيلم سازي توجه كند و پاسخگوي نمايندگان باشد." روزنامه جمهوري اسلامي دوشنبه 4 بهمن 89 صفحه 3
با ملاحظه اظهارات آقاي لاريجاني رئيس قوه قضائيه و آقاي رهبر رئيس مجمع نمايندگان روحاني مجلس شوراي اسلامي، ترديدي باقي نميماند كه اكنون در جامعهاي كه افتخار آن برخورداري از حاكميت نظام جمهوري اسلامي است، به ارزشها چوب حراج زده ميشود و هنر آنچنان به ابتذال كشانده شده است كه خانمهاي عضو كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي از شرم توانستند يكي از فيلمهاي تهيه شده در اين زمان كه زمان حاكميت دولت اصولگراست را تا آخر ببينند!
واقعيت اينست كه اگر آقايان لاريجاني و رهبر، رؤساي قوه قضائيه و مجمع نمايندگان روحاني مجلس شوراي اسلامي، هم اين انتقادها را به زبان نميآوردند، ترديدي وجود نداشت كه اكنون به ارزشها چوب حراج زده ميشود و ابتذال درحال پيشروي در لايههاي متعددي از جامعه ميباشد. اين آقايان كه از دو قوه قضائيه و مقننه فرياد بر آورده و از تهاجم به فرهنگ و ارزشها ابراز نگراني كرده اند، فقط به عالم فيلم و تئاتر نظر نموده اند، درحالي كه علاوه بر اينها در تلويزيون، اماكن عمومي، جشنها و مهمانيها، شركتها، شبكههاي خصوصي فيلم و تئاتر، ادارات، مطبوعات، كتابها و... نيز ابتذال خزنده درحال پيشروي است و حضرات مسئولان يا از آنها غافلند و يا از كنار آنها با بيتفاوتي عبور ميكنند...
بعد از اعتراف به اين واقعيت تأسف بار، اكنون نوبت پاسخ دادن به اين سئوال است كه چه كسي به ارزشها چوب حراج ميزند؟
ملاحظات
تحميل شده بر جامعه امروز ما تاكنون مانع پاسخ دادن به اين سئوال بود، اما
اكنون كه دو تن از مسئولان دو قوه، كه هر دو به حضور پررنگ در اردوگاه
اصولگرائي معروفند، زبان به شكايت گشودهاند و شرايط را چنان خطير ميدانند
كه يكي ميگويد: "واضح است در خلأ نظارت دستگاههاي اجرائي، قوه قضائيه به
وظايف قانوني خود عمل ميكند" و ديگري از فرط عصبانيت ميگويد: "مسئولان
ما يا خوابند، يا مرده اند، اين روند چوب حراج زدن به ارزشهاي اسلامي
است"، به نظر ميرسد درنگ جايز نيست و البته با رعايت اعتدال و پرهيز از
افراط و تفريط و يكسونگري، بايد پاسخ جامعي به اين سئوال مهم داده شود.
پاسخ
اينست كه يك فرد يا يك قوه را نبايد مقصر دانست. دنبال پيدا كردن چوب حراج
دردست اين شخص يا آن شخص و يا اين قوه و آن قوه و اين جناح و آن جناح
گشتن، اشتباه است. اين چوب را بايد در پستوي دعواهاي سياسي و جنگ قدرت پيدا
كرد، همانجا كه همه وقتها، نيروها، امكانات و استعدادها را در خود هضم
ميكند و زمينه را براي ورود ارادهها و ارزشهاي بيگانه فراهم مينمايد.
ميان خوديها وقتي شكاف ايجاد ميشود، دشمن از فرصت استفاده ميكند و چكمه
خود را در همان شكاف ميگذارد و جاي پاي خود را محكم ميكند و به پيش
ميرود. تفرقه هر قدر بيشتر باشد پيشروي دشمن هم بيشتر است. دشمن هم با دست
خالي به ميدان نميآيد، با چوب ميآيد و قبل از هر چيز اين چوب را بر فرق
ارزشها فرود ميآورد زيرا ميداند انقلاب و نظام جمهوري اسلامي بر ارزشها
بنا شده و هنگامي كه اين زيربنا كوبيده شود خود بنا نيز فرو ميريزد.
اين سخن كلي را اگر بخواهيم با جزئيات بيان كنيم ناگزير بايد به اين نكات توجه نمائيم.
- دعواي سياسي كه در ميگيرد و نيروهاي انقلاب به جان همديگر ميافتند، دشمن بيكار نمينشيند. دشمن حسابگر، در لباس دوست وارد صحنه ميشود و حرف خودش را از زبان يك طرف دعوا ميزند. در عرصه سياسي، به زبان سياست و در عرصه فرهنگ و هنر به زبان فرهنگي و هنري. مسئولان تا به خود بيايند، دشمن دانا كار خودش را كرده است.
- در شرايط دعوا،
شايسته سالاري جاي خود را به جناح سالاري و قوم و خويش سالاري و رفيق
سالاري ميدهد. در چنين شرايطي طبيعي است كه قد و قواره مسئولان با قابي كه
در يك نظام شايسته سالار همچون جمهوري اسلامي براي متصديان در نظر گرفته
شده منطبق نباشد و بعضيها كم بياورند.
- هنگامي كه مسئولان كم بياورند، ناچارند براي جبران كمبودها به اين و آن امتياز بدهند.
- امتيازها به جناح رقيب داده نميشود، بلكه اين فرصت طلبها هستند كه اجازه مييابند كمبودها را جبران و چالهها را پر كنند. طبيعت فرصت طلبي هم كه ايجاب ميكند ابن الوقتها كم خطرترين راه را براي رسيدن به مقصود در پيش بگيرند و بيسر و صدا اهداف خود را به پيش ببرند.
- صاحبنظران دلسوز و مستقل نيز در گرماگرم دعواهاي سياسي اگر به آنان كه در قدرت هستند انتقاد كنند، به انتقادشان رنگ سياسي و به خودشان انگ غرض ورزي زده ميشود و آنان ناگزير به شاهدان ساكت تبديل ميشوند.
- در چنين روندي، بسيار طبيعي است كه عرصه فرهنگ و هنر جولانگاه فرصت طلبان شود و ارزشها به قربانگاه بروند و چوب حراج بر سر آنها فرود بيايد.
- در اين ميان، قوه قضائيه و قوه مقننه نيز نميتوانند خود را تبرئه كنند. قوه قضائيه طبق بند 5 از اصل 156 قانون اساسي موظف به پيشگيري از وقوع جرم است و قوه مقننه نيز طبق اصول 76، 84 و 86 تا 89 قانون اساسي بايد به وظيفه نظارتي خود عمل كند. تاكنون اين دو قوه به اين وظايف عمل نكردهاند و فقط شعارشان به گوشها رسيده است و از شعار تا عمل راه زيادي وجود دارد.
اكنون كه مشخص شد چوب حراج دردست چه كسي است، ترديد نكنيم كه فقط هنگامي ميتوانيم جلوي فرود آمدن چوب حراج بر ارزشها را بگيريم كه به دعواهاي سياسي پايان بدهيم و شايسته سالاري را در جامعه حاكم نمائيم. آيا زمان آن فرا نرسيده است كه گوش جان به كلام الهي قرآن بسپاريم و از عمق جان بپذيريم كه منازعه و تفرقه بنيان اين انقلاب و نظام را بر باد خواهد داد؟ ولاتنازعوافتفشلوا و تذهب ريحكم.
* اشاره است به نمايش "هدا گابلر" كه با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي روي صحنه رفته بود و روزنامه جمهوري اسلامي در تاريخهاي 22/10/89 در مطلبي تحت عنوان "ترويج اباحيگري و نمادهاي يك فرقه منحرف جنسي در نمايش تئاتر شهر" و در تاريخ 29/10/89 در مطلب ديگري تحت عنوان "هداگابلر، فرزند فراموشي ها" آنرا نقد كرد.
رسالت:فساد سياسي در جريان دوم خرداد
«فساد سياسي در جريان دوم خرداد»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛مي گويند در معرکه اي وارد شو آنقدر بزرگ باشد که به حساب بيايد و آنقدر کوچک باشد که بتواني از پس آن برآيي. سران فتنه در 10 سال گذشته وارد معرکه هايي شدند که نه آنقدر بزرگ بود که به حساب بيايد و نه آنقدر کوچک بود که از پس آن برآيند. سران فتنه با عدم محاسبه مختصات بازي، خود و جريان متبوعشان را به ورطه فساد سياسي سوق دادند. اين فساد سياسي که در دهه 70 اوج گرفت در دهه 80 به کودتايي تمام عيار عليه اراده ملت ايران تبديل شد. فساد سياسي از يک نقطه شروع مي شود اما با گذشت زمان قادر است ماهيت يک محيط زيست سياسي را تغيير دهد. اما اگر به موقع گند زدايي صورت بگيرد اميدي به تداوم و استمرار حيات عناصر و نيروهاي سياسي وجود دارد.
مي گويند در معرکه اي وارد شو آنقدر بزرگ باشد که به حساب بيايد و آنقدر کوچک باشد که بتواني از پس آن برآيي. سران فتنه در 10 سال گذشته وارد معرکه هايي شدند که نه آنقدر بزرگ بود که به حساب بيايد و نه آنقدر کوچک بود که از پس آن برآيند. سران فتنه با عدم محاسبه مختصات بازي، خود و جريان متبوعشان را به ورطه فساد سياسي سوق دادند. اين فساد سياسي که در دهه 70 اوج گرفت در دهه 80 به کودتايي تمام عيار عليه اراده ملت ايران تبديل شد. فساد سياسي از يک نقطه شروع مي شود اما با گذشت زمان قادر است ماهيت يک محيط زيست سياسي را تغيير دهد. اما اگر به موقع گند زدايي صورت بگيرد اميدي به تداوم و استمرار حيات عناصر و نيروهاي سياسي وجود دارد.
کارت قرمز خروج از رقابت هاي سياسي کمترين هزينه انتحار و خودکشي سياسي سران فتنه بود. اما آيا انصاف است بدنه سياسي جريان دوم خرداد تاوان اشتباهات استراتژيک سران خود را بپردازد؟ آيا سوزاندن تر و خشک عادلانه و منصفانه است؟ با کدام منطق مي توان يک تفکر سياسي ريشه دار را از صحنه رقابت هاي سياسي حذف کرد؟ آيا اين مسئله با رحمت و فتوت نظام مردمسالاري ديني سازگار است؟ ممکن است سران يک جريان سياسي فاسد شوند، اما بدنه سياسي اين جريان هنوز به امام(ره)، انقلاب و ولايت فقيه وفادار باشند. آنها امروز از عملکرد سران خود متاسف اند. آنها در مقابل مردم و رهبري به خاطر اقدامات متهورانه و گستاخانه سران فتنه احساس شرمندگي مي کنند.
امروز بدنه سياسي جريان دوم خرداد با دو بحران روبروست:
1- بحران سازمان
2- بحران هويت
به
لحاظ سازماني ريزشها در بدنه سياسي جريان دوم خرداد در يک سال گذشته اوج
گرفته است. اغلب عناصر سياسي نمي خواهند زير بيرقي سينه بزنند که خسران
دنيوي و اخروي در پي دارد. آنها نمي دانند در سازمان دوم خرداد بمانند يا
بروند؟ ماندن با چه اميدي و رفتن با چه رويي!
اما به لحاظ هويتي، بدنه جريان سياسي دوم خرداد که در اقصي نقاط کشور پراکنده اند به انقلاب، نظام و اصل ولايت فقيه اعتقاد دارند. نسل اول آنها در انقلاب، جنگ تحميلي وسازندگي حضور موثر داشته اند. در دوره اصلاحات مناصب و پست هاي کليدي را در اختيار داشته اند. طبيعي است که امروز نخواهند به تمام گذشته خود پشت پا بزنند. آنها شايد با تفکر حاکم بر دولت و مجلس مشکل داشته باشند اما به اصل انقلاب، منطق امام خميني(ره) و ولايت فقيه وفادارند.
امروز نيروهاي سياسي درجه دو و سه دوم خرداد در وادي حيرت و سران اين جريان در سرزمين فنا سير مي کنند.
لاجرم
دوم خرداد بايد از اين دو بحران عبور کند تا بتواند در قامت يک رقيب در
انتخابات آينده حضور يابد. آنها به يک نور افکن نياز دارند تا بتوانند خود
را پيدا کنند. واقعا دوم خردادي ها چه کساني هستند؟ اين جريان برخاسته از
کدام شکاف سياسي است؟ در کجاي جامعه بدنه اجتماعي خود را جستجو مي نمايد؟
دوم
خردادي ها که با هويت دهه 60 و 70 نتوانستند در دهه 80 بازي کنند مطمئنا
با اين هويت نخ نما در دهه 90 نيز حرفي براي گفتن نخواهند داشت.
اتفاقاتي در 10 سال گذشته رخ داده که عموم معادلات کشور را دستخوش تغييرات جدي قرار داده است. در عقبه ذهني افکار عمومي يک تصوير خشن از فتنه گران سه مقطع18 تير 78، تحصن مجلس ششم در سال 82 و فتنه گري 88 حک شده است. دوم خردادي ها براي نظام و مردم يعني جرياني که التزام عملي و نظري به قانون، ولايت و ساير ساختارهاي نظام ندارند. دوم خرداد يعني گروهي که حاضر نيستند به راي و نظر هيچ نهاد فيصله بخشي تن دهد. دوم خرداد يعني گروهي که اگر مردم به آنها راي ندادند زير تمام حرف ها و وعده و وعيدهاي دموکرات مآبانه اش مي زنند...
امروز بهتر است اصلاح طلبان يک شناسنامه جديد دست و پا کنند. يک شناسنامه هوشمند که سند عرضه سياست ورزي آن نه خشونت و نه اغتشاش بلکه حضور موثر و مستمر در معادلات سياسي کشور منطبق با گفتمان عمومي و نيازهاي واقعي مردم باشد.
بديهي است حذف سران فتنه منجر به تک صدايي نمي شود. چرا که در کشور تنها دو صدا نيست. دهه 80 نقطه عزيمت چند صدايي در جامعه سياسي ايران بود. جوامع سياسي متکثر هراسي از کاهش مشارکت و يا کم فروغي رقابت ندارند. اما آن صدايي که بايد در ايران خاموش شود صداي آمريکا و رژيم صهيونيستي است. ملت ايران بيش از سه دهه است که با اين صدا جنگيده است امروز چگونه بپذيرد که صداي آمريکا و اسرائيل از دهان يک ضلع از رقابت هاي سياسي به گوش برسد.
در فرايندهاي مرتبط با گزينش کارگزاران سياسي در ايران پذيرش شرط اعتقاد به انقلاب و التزام به ولايت فقيه يکي از مراحل ورود به ساختارهاي سياسي است. کساني که اين شرط را نمي پذيرند طبيعتا ويزاي ورود به عرصه رقابت هاي سياسي را ندارند و کساني که امضا مي کنند اما در عمل اعتقادي به آن ندارند و "آن راه ديگر" مي روند منافق هستند آن هم از جنس نفاق جديد که به مراتب خطرناک تر از منافقين کهنه هستند.
بدنه سياسي دوم خرداد بايد خود را مبرا از پلشتي نفاق کند. جامعه ايران تفتين نمي شود، فريب نمي خورد، نمي توان آن را دور زد و ... . بدنه سياسي دوم خرداد قادر است از فساد سياسي نمايندگي مدرنيسم غرب گرا در ايران پرهيز کند و يک گفتمان جديد بسازد. گفتماني که ضمن مرزبندي با دشمنان انقلاب و فريب خوردگاني که چشم به اشاره و تشويق دشمن دوخته اند ضلع پر رنگي در معادلات و رقابت هاي سياسي دهه 90 باشد.
قدس: موازنه جديد قدرت در لبنان
«موازنه جديد قدرت در لبنان»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛«نجيب ميقاتي» نامزد مورد حمايت جريان هشت مارس که توانسته است 68 رأي نمايندگان پارلمان لبنان را از آن خود کند، از سوي ميشل سليمان رئيس جمهور اين کشور مأمور شد دولت جديد را تشکيل دهد.
روند رخدادهاي بيروت نشان داد ساز و کارهاي وارداتي که سنخيتي با منافع ملي مردم لبنان ندارد، نمي تواند به تحکيم وحدت و انسجام در جامعه لبنان کمک کند و گروه هايي که دل در گرو حمايتهاي برون مرزي دارند، نبايد فراموش کنند نسخه هاي تجويزي بيگانگان که صرفاً بستر نفوذ آنها را در کشور مهيا مي کند، نمي تواند گزينه معطوف به نتيجه باشد. سقوط دولت لبنان و تبديل شدن آن به دولتي که حق هيچ گونه تصميم گيري و يا تشکيل جلسه هيأت وزيران را ندارد و تنها توانايي اداره امور روزمره لبنان را داراست، تمامي معادلات آمريکا و رژيم صهيونيستي را در هم ريخت. طرح آمريکا و رژيم صهيونيستي اين بود که سعد حريري با تأخير در تشکيل جلسه هيأت دولت لبنان، اين فرصت را به دادگاه بين المللي بدهد تا با صدور حکم قضايي بر ضد حزب ا...، بتواند به عنوان نخست وزير لبنان، حزب ا... را تحت فشار قرار دهد. از سوي ديگر، آمريکا و اسرائيل بر آن هستند تا با استفاده ابزاري از شوراي امنيت سازمان ملل و صدور قطعنامه اي عليه حزب ا...، زمينه حضور نظامي ناتو يا نيروهاي چند مليتي را در لبنان فراهم کنند.
پيوستن وليد جنبلاط به جريان 8 مارس، به منزله شکل گيري توازن جديد قدرت در لبنان ارزيابي مي شود. تحولات بيروت را مي توان با رويکرد جديد قدرت ارزيابي کرد. در اين فرايند جديد، مواضع جريان مقاومت تقويت و جريان 14 مارس در حاشيه قرار خواهد گرفت. جنبلاط که رئيس حزب سوسياليست ترقي خواه است و يازده کرسي در پارلمان لبنان دارد، رسماً اعلام کرد با توجه به خطرهايي که از ناحيه دادگاه بين المللي ترور حريري، امنيت و ثبات و وحدت ملي لبنان را تهديد مي کند، در کنار مقاومت و سوريه قرار خواهد گرفت. وي با اين موضعگيري غافلگير کننده رسماً به جريان 8 مارس، يعني حزب ا... و متحدان ملي و مسيحي و مسلمان اين جنبش پيوست. فراکسيون حزب سوسياليست ترقي خواه لبنان از مجموع 128 کرسي پارلماني اين کشور، 11 کرسي را در اختيار دارد. اين حزب با جريان 8 مارس که 57 کرسي پارلمان را به خود اختصاص داده است، توانست «نجيب ميقاتي» را به عنوان نخست وزير جديد معرفي کند.
بازماندن حريري از دست يافتن به نخست وزيري با عنايت به تلاشهاي کاخ سفيد، شکست ديگري براي باراک اوباماست. اين موضوع، بر ناکامي رئيس جمهور آمريکا در پروژه هسته اي ايران نيز افزوده است. اتهامهاي دولتمردان آمريکا به تروريست بودن حزب ا... و توانايي جريان مقاومت با همسويي گروه هاي لبناني که دغدغه منافع ملي و امنيت ملي اين کشور را دارند، به مثابه ناکامي محور واشنگتن- تل آويو در مديريت رخدادهاي سياسي لبنان است، به نحوي که «سيلوان شالوم» معاون نخست وزير رژيم صهيونيستي از شکست سعد حريري در تشکيل کابينه لبنان ابراز نگراني و چنين ادعا کرد: «تغيير موضع وليد جنبلاط زمينه را براي تشکيل ايران ديگر در مرزهاي شمالي فلسطين اشغالي فراهم کرده است. ما ديگر قادر به توصيف اين ساختار به عنوان يک گروه تروريستي نيستيم، بلکه اين فرايند ما را در مقابل دولتي با حاکميت و مشروعيت کامل قرار خواهد داد.»
دادگاه حريري بر اساس نسخه صهيونيستي- آمريکايي مطرح گرديده و هدف آن صرفاً جستجو در مورد يافتن عاملان ترور رفيق حريري نيست، بلکه اين دادگاه پوششي براي انتقام گيري از جريان مقاومت است که در سال 2006 ضربه سنگيني به رژيم صهيونيستي و حاميان آن وارد نمود و دشمنان فرا منطقه اي حزب ا... تا کنون با همه تلاشها نتوانسته اند اين جنبش را خلع سلاح نمايند. «فيليپ کرولي» با ابراز نگراني از قدرت گرفتن حزب ا... و اداره لبنان توسط مقاومت، تأکيد کرد: هرچه نقش حزب ا.... در دولت اين کشور بيشتر باشد، روابط آمريکا و لبنان با مشکلات بيشتري روبه رو خواهد شد.» وي با تکرار ادعاهاي گذشته دولت آمريکا در خصوص حزب ا...، گفت: «نظر ما بسيار واضح و مشخص است. ما آنها را يک سازمان تروريستي مي دانيم و در خصوص دولتي که توسط حزب ا... رهبري شود، نگراني بزرگي داريم.»
گفتني است، مرکز بين المللي اطلاعات يک نظرسنجي در زمينه دادگاه حريري در ميان 500 شهروند لبناني از تمامي اقوام و طوايف و مناطق مختلف اين کشور انجام داده است. در اين نظرسنجي سؤالي در مورد موضع اين افراد در زمينه دادگاه حريري مطرح شد که بيش از 45 درصد مردم اعلام کردند خواستار تحقيقات مجدد و انتقال پرونده به يک دادگاه داخلي در لبنان هستند. اين در حالي است که 27 درصد آنها باقي ماندن پرونده در دادگاه حريري را تأييد و 28 درصد نيز از پاسخ دادن به اين سؤال امتناع کردند.
از وضعيت موجود لبنان کاملاً مي توان به اين نتيجه رسيد که اوضاع اين کشور در اختيار لبنانيها نيست، بلکه در دست قدرتهاي بيگانه است و آن را به سوي هدفهاي تعيين شده خود سوق مي دهند. نکته بسيار تأسف انگيز اين است که برخي گروه هاي لبناني به عروسکي در دست قدرتهاي بيگانه تبديل شده اند و لبنان مانند اسيري در دست اين قدرتهاست. از جمله موارد قابل توجه در زمان استعفاي دسته جمعي وزرا، ورود ناوهاي جنگي رژيم صهيونيستي به آبهاي بين المللي در مرز لبنان و پرواز جنگنده هاي اين رژيم برفراز تمامي مناطق اين کشور است که به شدت از سوي گروه هاي مختلف لبناني محکوم شده است. پرواز جنگنده هاي رژيم صهيونيستي بر فراز شهرها و روستاهاي لبنان، قطعنامه 1701 شوراي امنيت را آشکارا نقض مي کند. اين قطعنامه در آگوست 2006 به جنگ 33 روزه رژيم صهيونيستي عليه لبنان که به پيروزي مقاومت منجر شد، پايان داد.
بنابراين، مشکل لبنان با مداخله کشورهاي بيگانه مرتفع نخواهد شد و تا زماني که گروه هاي سياسي و تأثيرگذار لبناني به اين واقعيت اعتقاد نداشته باشند که راهکار بومي مي تواند کليد حل مشکلات باشد، نمي توانند به نتيجه مورد اعتماد دست يابند، زيرا تاکنون واقعيتهاي صحنه لبنان بيانگر اين موضوع بوده است که بيگانگان به تحولات بيروت از منظر منافع اسرائيل غاصب نگاه مي کنند. اين در حالي است که راهبردهاي منطقه اي و بومي با همکاري کشورهاي منطقه، مي تواند در راستاي منافع مردم لبنان ارزيابي شود.
تهران امروز:امالقري جهان اسلام در كانون توجهها
«امالقري جهان اسلام در كانون توجهها»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز است كه در آن ميخوانيد؛انتخاب تهران به عنوان يكي از پنج شهر برتر در زمينه توسعه حمل و نقل عمومي از جانب نهادهاي بينالمللي گوياي واقعيتي است كه حكايت ميكند تهران، امروز به عنوان مركز ثقل و امالقري جهان اسلام و نيز كانون خبرساز دنيا قرار گرفته است و در زمانهاي كه قدرتهاي سلطهطلب ميكوشند تا به ناحق و براساس قاعده زور، انزوا و گوشهنشيني را نصيب كشور ما نمايند، اين خادمان مديريت شهري و فرزندان بيادعاي ملت در شهرداري تهران ميكوشند تا با فراگير كردن نهضت خدمترساني به مردم، روز به روز ثابت نمايند كه اگر امروز مديريت شهري به دست نيروهاي اصولگراست، اين اصولگرايي و آرمانطلبي و ولايتپذيري بايد در عمل به منصه ظهور برسد و آن، اثبات اين موضوع است كه بايد در عمل و نه در حرف كارآمدي و عقلانيت را تلفيق كرد و به همراه معنويت در جهت پاسداشت ارزشهاي الهي كه همان خدمتگزاري به خلق خدا و ولينعمتان انقلاب و براي ايجاد يك زندگي متناسب با شأن آنهاست تلاش كرد.
انقلاب اسلامي كه بزرگترين اتفاق قرن نام گرفت، در دهه سوم عمر پرطراوت و نشاط خود، بيش از هر زماني احتياج به كار و تلاش مضاعف و تلاشگران صادق و دلسوزي دارد كه با آن بتواند مسير پر اميد اما صعب، رسيدن به آرمانهاي انقلابي را با سرعت طي نمايد. اين مهم شدني و امكانپذير است و روزنههاي آن در جاي جاي پايتخت به چشم ميخورد بهطوري كه مديريت شهري تهران به دور از تعصبات، سنگاندازيها و بدانديشيها بيش از هر چيزي به آسايش مردمي فكر ميكند كه خالق بزرگترين انقلاب ديني جهان شدند و به آرمانهاي انقلابي ميانديشد كه امام(ره) و شهيدان بر آن تاكيد كردند و به مسيري فكر ميكند كه رهبر حكيم و فرزانه انقلاب اسلامي ترسيم مينمايند به طوريكه كارآمدي نظام اسلامي اصل مهم اين ميدان پراميد است.
ابتكار:زخمي که زود به زود سر باز ميکند
«زخمي که زود به زود سر باز ميکند»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم سيدعلي محقق است كه درن ميخوانيد؛دو روز پيش دکتر احمدينژاد در قامت متولي بر حسن اجراي قانون اساسي با نگارش نامهاي انتقادي و غافلگير کننده خطاب به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، روساي مجلس، قوه قضائيه و مجمع تشخيص مصلحت را به نقض قانون اساسي و بيتوجهي به رهنمودهاي رهبري از طريق دخالت در فرايند تصويب قانون برنامه پنجم توسعه متهم نمود.
رئيس دولت در همان سطر اول نامه و پس از ابلاغ سلام به نمايندگان صراحتا بيان کرده است که « متاسفانه مديريت محترم مجلس شوراي اسلامي در فرايند بررسي و تصويب لايحه برخلاف رهنمودهاي راهگشاي مقام معظم رهبري و حتي در مواردي با بيتوجهي به آئيننامه داخلي مجلس شوراي اسلامي و بر خلاف صريح قانون اساسي بر لغو اختيارات قانوني قوه مجريه و دخالت در اموري مانند انتخاب و نصب و عزل مقامات اجرايي و اداره اموال دولتي اصرار ميورزد و بعد از اعلام مغايرت مصوبه يادشده با قانون اساسي و ارجاع موضوع به مجمع تشخيص مصلحت نظام، مديريت مجمع نيز برخلاف وظايف قانوني و حتي آييننامه داخلي آن مجمع تلاش کرد اختيارات مصرح قوه مجريه را مخدوش نمايد.»اين يادداشت چندان قصد ورود به مفاد مباحث حقوقي مطروحه در نامه سرگشاده رئيس جمهور و ادله اي که در رد مداخله مجلس و مجمع تشخيص مصلحت نظام به کار برده است را ندارد، اما ميتوان اينگونه برداشت کرد که رئيس جمهور به نيابت از شوراي نگهبان باب تفسير قانون اساسي در خصوص اختيارات مجلس، رئيس جمهور و مجمع تشخيص مصلحت نظام را باز کرده و براي سران دو قوه و نهاد مجمع، حکم بر نقض قانون اساسي داده است. اين در حالي است که وي همزمان به مدد وظيفه قانوني خود مبني بر نظارت بر حسن اجراي قانون اساسي، در غياب شوراي نگهبان در اين جايگاه نشسته و درسطر سطر مکتوب خود، مخاطبان نامه يعني مجلس نشينان را به دليل تفسير خودسرانه و غير قانوني از قانون اساسي مورد عتاب و خطاب قرار داده است.
شايد اگر مخاطب اين نامه اعضاي شوراي نگهبان به عنوان مرجع تفسير قانون اساسي ميبودند، طرح چنين ادله اي از سوي رئيس جمهور به عنوان متولي حسن اجراي قانون اساسي، منطقي تر مينمود.تجربه نشان داده است که داستان اختلاف نظرها در حدود اختيارات رئيس جمهور به عنوان ناظر بر حسن اجراي قانون اساسي و شوراي نگهبان به عنوان مفسر اصول اين قانون موضوع دنباله داري است که در طول سه دهه گذشته هر از گاهي رخ نشان داده است.عدم شفافيت مرزهاي اختيارات قوا، عدم تعريف صريح وظايف و اختيارات رئيس جمهور به عنوان ناظر بر حسن اجراي قانون اساسي، نامشخص بودن مناسبات رئيس قوه مجريه و نهاد شوراي نگهبان در باب صيانت از قانون اساسي و همچنين برخورد مصلحتي - سياسي و همراه با چشم پوشي شوراي نگهبان با وظيفه خود براي تفسير ابهامات قانوني موجود از جمله دلايلي است که ضمن حفظ دعوا و اختلافات در طول اين سه دهه، باب اجتهاد نهادها و قوا در عمل به وظايف قانوني و همچنين مداخله در وظايف همديگر را باز نگهداشته است. در مقابل شوراي نگهبان به هر دليل، در بزنگاههاي مختلف، وظيفه مفسري خود را به شيوههاي متفاوتي اجرا نموده است. يک روز صراحتا در مقابل اصرار يکي از روساي جمهور براي تشکيل هيات نظارت بر حسن اجراي قانون اساسي ايستاده و چنين اقدامي را رد نموده و يک روز در مقابل نامه مشابه ديگري به سياست صبر و سکوت و جواب دوپهلو بسنده کرده است.به هر حال فارغ از ميزان وزن ادله گفته شده و صحت اختيارات رئيس جمهور در اين مساله، طرح چنين انتقادهاي تند و تيزي از سوي يکي از سران کشور خطاب به ساير سران قوا و نهادها - در لفافه يک نامه حقوقي - در طول سه دهه حاکميت جمهوري اسلامي در ايران تقريبا امري بي سابقه و غير منتظره است.
اما واقعيت اين است که اتخاذ چنين مواضعي در طول دولتهاي نهم و دهم چندان دور از انتظار و غافلگير کننده نبوده است. دکتراحمدي نژاد در طول نزديک به شش سال حضور خود در راس قوه مجريه نشان داده است که در مواجهه با اختلاف نظرهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي داخلي به مانند اختلافات ديپلماتيک در حوزه سياست بينالملل در خارج از کشوراز تاکتيک يکساني استفاده ميکند. به عبارت ديگر وي همان رويکرد تهاجمي و رو به جلويي را که در جريان مذاکرات ديپلماتيک با سران کشورها و سازمانهاي بينالمللي اتخاذ ميکند را در داخل کشور و در جريان بروز اختلاف نظر با افراد، گروه ها، جناحها و نهادهاي داخلي نيز بکار برده و به دور از هر گونه امتياز بخشي و کوتاه آمدني از همه اهرمهاي در اختيار براي به کرسي نشاندن ديدگاه خود به عنوان مجري قانون استفاده ميکند.
وي که همواره استقلال خود از افراد و جريانات سياسي موجود در کشور را به انحا مختلف حفظ کرده است، در يکي دو ساله اخير اين رويکرد را به گستره ساير نهادها و قواي نظام نيز تعميم داده است و بواسطه جايگاه قانوني خود معتقد است که در جريان اداره امور کشور ساير قوا بايد تا حد امکان خود را با سياستها و برنامههاي قوه مجريه هماهنگ سازند. امري که ميتواند ريشه در اعتقاد وي به جايگزين شدن رياست جمهوري به جاي مجلس در راس امور کشور داشته و طي يکسال گذشته به اسباب اختلافات تازه ميان دولت و مجلس و حداقلي شدن تعامل اين دو قوه مبدل گرديده است.از سوي ديگر اين نامه سراسرانتقادي با امضاي رئيس جمهور در حالي به آدرس نمايندگان مجلس ارسال شده است که مجلس نشينان طي روزهاي آينده خود را براي ميزباني از رئيس جمهور و بررسي لايحه بودجه سال 1390 و همچنين راي اعتماد به علي اکبر صالحي و استيضاح حميد بهبهاني در صحن بهارستان مهيا ميسازند. طي هفتههاي آينده احمدي نژاد از يک سو بايد لايحه بودجه سال آينده را با تاخيري چند ماهه تحويل رئيس مجلس دهد و از سوي ديگر بايد دو بار براي دفاع از وزراي خود در جريان يک راي اعتماد و يک طرح استيضاح در صحن مجلس حاضر شود.
اگرچه که نوک تيز انتقادات احمدي نژاد، برادران لاريجاني و همچنين اکبر هاشمي رفسنجاني را هدف قرار داده است اما پر واضح است که اکثريت نمايندگان مجلس بواسطه راي موافق به اصلاحات اعمال شده در لايحه برنامه پنجم توسعه نيز مخاطبان اين مکتوبه انتقادي بوده و در ادعاي «نقض قانون اساسي و بي توجهي به رهنمودهاي رهبري » شريک تلقي شده اند.برخي صاحبنظران بر اين اعتقادند که نامه تند رئيس دولت و انتقاداتي که به مجلس، مجمع و قوه قضائيه وارد شده است بيش از هر زمان ديگر اين قابليت را دارد که اختلافات تقريبا کهنه شده قوا را تشديد نمايد و در آستانه ورود لايحه بودجه 1390 به مجلس و همچنين نياز دو وزير به راي اعتماد نمايندگان، ميتواند ضمن افزودن بر شکاف ميان دو قوه اصلي کشور در شرايط کنوني - يعني ابتداي راه اجراي هدفمندي يارانه، ادامه اختلافهاي هسته اي ايران و کشورهاي غربي و همچنين درآستانه جشنهاي دهه فجر - تا حدودي اداره بهينه امور اقتصادي و سياسي کشور را با چالش مواجه نمايد.
آفرينش:استراتژي، گمشده فوتبال
«استراتژي، گمشده فوتبال»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم مهدي شكري است كه در آن ميخوانيد؛ناكامي هاي فوتبال ايران در سال 89 تكميل شد ، پس از عدم نتيجه گيري تيم نوجوانان ، جوانان و تيم اميد نوبت به تيم ملي رسيد تا از جام ملت هاي آسيا حذف شود .
حال سوالي که مطرح مي شود اين است:چرا فوتبال ما متحمل اين ناکامي ها مي شود؟
در پاسخ به اين سوال بايد گفت:فوتبال ايران نياز به يك آسيب شناسي دارد ودر اين راه بايد بررسي کرد چرا با اين همه استعداد و سرمايه انساني در هيچ ميداني صاحب پيروزي نميشويم.در اين راه بايد قبول کرد و پذيرفت فقط نبايد اهالي حوزه فوتبال به اين مساله رسيدگي كنند بلكه از حوزههاي ديگر مانند حقوق، جامعه شناسي و روانشناسي بايد آسيبهاي فوتبال را بررسي و نتيجه آن را به مسولان ورزش گزارش بدهند. از سوي ديگر نبايد چشم بر واقعيت ها بست ، بايد واقعيت ها را ديد و پذيرفت ، بايد فاصله ها را قبول کرد ، بايد باور کنيم فوتبال ما به اندازه كره نيست. كره جنوبي رشد ميكند.
در چندين جام جهاني، پيدرپي شركت ميكند و خيلي آسان از گروه خودش بالا ميرود و در جام جهاني بازيهاي درخشاني از خود نشان ميدهد، اما مادر وعدهها، اميدها و نويدها گرفتار مانده و در آينده غوطه وريم .به يقين در هر ناکامي مربيان و کادر فني نقش دارند ، اما بايد مديريت فوتبال و كساني كه فوتبال را مديريت ميكنند و قدرت تصميمگيري و اجرايي دارند نيز به درستي و با منطق نقد شوند.
مرداني كه ميتوانند با راهكارها و ابزارهاي مناسب فوتبال را از اين شكستهاي پيدرپي نجات دهند. بايد باور کنيم رشد فوتبال به يك تاكتيك مربوط نميشود، در حال حاضر براي انجام يك استراتژي در دنيا يك زمان تعيين شدهاي وجود دارد و آن 4 سال است. اين استراتژي فدراسيونهاي دنياست در حالي كه در فوتبال ما براي يك ماه بعد خودمان برنامه نداريم. ما از حالا نزديك به سه سال نيم تا جام جهاني 2014 فرصت داريم. اينجاست كه اگر استراتژي و ابزار داشته باشيم و اگر مديريت و برنامهريزي داشته باشيم ، ميتوانيم به موفقيتهايي دست پيدا كنيم. در فوتبال فاكتورهاي زيادي از جمله مديريت، برنامهريزي و سرمايهگذاري وجود دارد كه همه اينها در فوتبال ما گمشده است.
درهر صورت اميدواريم اين شكست ها سرآغاز تحولي شگرف در ساختار اين رشته ورزشي پرطرفدار شود تا بيش از اين فوتبال ايران درعرصه هاي بين المللي ناكام نماند. واقعيت اين است كه تمامي كشورها با پي بردن به اهميت فوتبال و جايگاه آن در مسائل سياسي، اجتماعي و اقتصادي، نگاه ويژه اي بر روي اين رشته ورزشي دارند تا بتوانند از مزيت ها فراوان آن بهره ببرند.و در پايان اينکه، بايد واقع بين باشيم، بايد به ناكامي هاي فوتبال ايران با چشمان باز نگاه کنيم، بايد به جاي مقصر دانستن اين و آن، با تدوين يك استراتژي بلندمدت و استفاده از نيروهاي مستعد ، متخصص و کار آمد ، براي رسيدن به قدرت در فوتبال آسيا برنامه ريزي کنيم.
جوان:چند نکته درباره يک ديدار
«چند
نکته درباره يک ديدار»عنوان سرمقالهي روزنامهي جوان به قلم حسن رشوند
است كه در آن ميخوانيد؛يکشنبه گذشته آيتالله هاشمي رفسنجاني در ديدار با
تعدادي از اعضاي شوراي مرکزي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه گيلان به
نکاتي اشاره داشتند که هم از لحاظ زماني و هم مطالب اظهار شده توسط ايشان
جاي تأمل جدي دارد. نکاتي که هر چند حاوي سخن جديدي نيست ولي بيان آن، آن
هم توسط کسي که ادعاي همراهي با انقلاب، رهبري و مردم را دارد، با پوزش از
ايشان، بايد گفت مايه تأسف است. رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام بدون در نظر
گرفتن مصالح نظام پس از گذشت يک سال و نيم از جريان فتنه، مواردي را در اين
ديدار بيان کرده است که پاسخ به آن ميتواند نگاه افکار عمومي را هم براي
امروز کشور و هم براي آيندگان روشن نمايد. صرف نظر از دو محور پاياني اين
ديدار که يکي توصيه دانشجويان به فراگيري علم و اشاره مختصر به حوادث تونس-
آن هم با رويکرد خاصي که جريان فتنه در همان آغازين روزهاي تحول در تونس
به آن اشاره داشت- همه محتواي اين ديدار مملو بود از نکاتي که يا نظام مقدس
جمهوري اسلامي را زير سؤال ميبرد و يا سادهانگارانه آقاي هاشمي با هدف
تبرئه خانواده خويش چنين ديداري را طراحي کرده بودند.
در اين ديدار آيتالله هاشمي رفسنجاني چند محور را براي طرح در جامعه و ايجاد يک موج جديد انتخاب کرده و به آن پاسخ داده بودند.
1- اصرار بر مواضع نماز جمعه 26 تير 88
آقاي
هاشمي در آن نماز جمعه چه نکاتي را گفته بودند که با گذشت يک سال و نيم
باز بر آن تأکيد ميورزند. چيزي که در نماز جمعه 26 تير بيش از همه نمود
پيدا کرد، زيرسؤال بردن انتخابات برگزار شده و ترديد در سلامت انتخابات و
پيچيدن نسخه فراقانوني براي برونرفت فتنهگران انتخابات از فضايي بود که
کشور را به هرج و مرج و بيقانوني کشانده بود. تطهير انسانهاي بيهويت و
آشوبطلب از جمله مواضعي بود که در آن نماز جمعه بدان تأکيد شده بود و اين
در حالي بود که بزرگترين جفا در حق نظام روا داشته ميشد و نظامي متهم به
تقلب ميشد که شخص رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، بارها و بارها از بستر
انتخابات آن بر کرسي رياست مجلس و رياست جمهوري آن تکيه زده بود.
اصرار
بر مواضع 26 تير آن هم با وجود آنکه رهبري معظم انقلاب بر سلامت انتخابات
صحه گذاشته و براي معترضين به نتيجه انتخابات هم راهکاري قانوني (شمارش
مجدد صندوقها) را پيشنهاد داده بودند و مواضع شفاف خويش را بارها پس از
خطبه معروف آقاي هاشمي بيان فرموده بودند، دور از انتظار است.
اگر آقاي هاشمي رفسنجاني ادعاي همراهي با رهبري و ولي فقيه را دارند، حداقل نبايد با مواضع متناقض خويش هر روز مؤمنين به انقلاب و امام را دچار ترديد کنند. اکنون اين سؤال براي وفاداران به انقلاب مطرح است که چگونه ميتوان هم تابع ولايت فقيه بود و خويش را سرباز پاي رکاب رهبري نظام معرفي کرد و هم بر مواضعي اصرار ورزيد که از اساس با آموزهها و بيانات رهبري معظم انقلاب در تضاد است؟!
2- تفرقه را به صلاح کشور نميدانم
آيتالله
هاشمي رفسنجاني در اين ديدار گفته است در شرايط فعلي کشور تفرقه را به
صلاح نميدانم و به همين دليل تلاش دارم به دور از جنجالهاي سياسي، پيگير
مواضع خود باشم. اولاً انجام چنين ديداري آن هم با کساني که منتسب به
استاني هستند که رئيس جمهور در همين زمان به آنجا سفر کرده است، خود نشاني
از تفرقهاي است که اتفاقاً آيتالله هاشمي رفسنجاني بر آتش آن دميدهاند.
کدام
عقل سليم ميپذيرد در زماني که بالاترين مقام اجرايي کشور با مردم
منطقهاي ديدار ميکند، گروهي ديگر با کسي ديداري داشته باشند و سخناني را
بشنوند که از سابقه کدورتهاي او با رئيس جمهور مردم به درستي آگاه هستند.
ثانياً
پس از حوادث تلخ انتخابات و در مناسبتهاي گوناگون 13 آبان 88، روز جهاني
قدس و عاشوراي 88 و... کدام سخنان آقاي هاشمي منشأ وحدت در درون نظام و
نااميدي دشمنان گرديد و چه مواضعي از ايشان، دشمنان داخلي و بيروني را در
پيگيري مطالبات ساختارشکنانه و براندازانه نظام اميدوار کرد. هرچند «هزار
گفته را نيم کردار نيست» اما به همين گفتههاي تحکيم کننده وحدت و
سستکننده تفرقه نيز مردم ما قانع هستند. مردم فهيم ايران اگر چه آرزوي
بروز کردار مناسب از رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام را دارند ولي به همين
گفتهها نيز بسنده ميکنند و اگر آقاي هاشمي به جاي ديدارها و سخنان
تفرقهافکنانه، سخن از وحدت سر دهند و به جاي دميدن بر آتش فتنه و تلاش
براي کوتاهکردن دست مسئولان اجرايي کشور از برخي اختيارات قانونيشان، به
همراهي با دولت و ملت و نااميدي دشمنان داخلي و خارجي بينديشند، قطعاً
سخنان او بر دلها خواهد نشست و در آن صورت است که به اين باور ميرسيم که
او نيز همچون رهبري معظم انقلاب فقط به بالندگي و سربلندي ايران
ميانديشند.
3- فضاي مواجهه عليه خانوادهام موضوع تازهاي نيست
رئيس
مجمع تشخيص مصلحت نظام تهاجم عليه خانواده خود را يک مقوله ديربازي معرفي
کرده که از حرکت منافقين عليه خانواده او آغاز و تا به امروز توسط طيفهاي
چپ و راست ادامه داشته است ولي پاسخ نداده است که چرا امروز همه آن کساني
که روزگاري خانواده او را به نقد ميگرفتهاند، در زير چتر حمايت از
فرزندان او برآمدهاند. البته راز اين اقدام حمايتآميز منافقين از مهدي و
فائزه هاشمي را اميرالمؤمنين علي(ع) در حکمت 14 کتاب شريف نهجالبلاغه بيان
فرمودهاند. آنجا که ميفرمايند: «کسي که نزديکانش واگذارند، بيگانه او را
پذيرا گردد.»
امروز وقتي شخصيتي همچون آيتالله هاشمي رفسنجاني با همه سوابق انقلابي و همراهي با امام تمام تلاش خويش را مصروف ميکند تا رفتارهاي فرزندانش را توجيه کند، حضور فائزه در جمع اغتشاشگران انتخابات را بيرون آمدن براي خوردن ساندويچ و استخدام اراذل و اوباش خياباني توسط مهدي را انکار کرده و آن را عداوت نيروهاي وابسته به حکومت براي تخريب چهره او و خانوادهاش ميپندارد، چه انتظاري است که فرزندان او با نسخههاي مأموريتي صحنهگردانان خارجي اعم از ضد انقلابيون فراري و منافقين، ايفاي نقش نکنند و در دامان عناصر تابلودار ضديت با نظام مقدس جمهوري اسلامي به صورت هماهنگ عمل نکنند.
اگر آيتالله هاشمي رفسنجاني به اين فراز از سخنان اميرالمؤمنين علي (ع) در نامه 53 در توصيه آن حضرت به رهبران جامعه نسبت به خويشاوندان توجه ميکردند، قطعاً امروز به جاي متهم کردن ديگران، خويش را سرزنش ميکردند.
آنجا که اميرالمؤمنين علي (ع) ميفرمايند: «همانا زمامداران را خواص و نزديکاني است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمکاريشان را با بريدن اسباب آن بخشکان و به هيچ کدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مکن و به گونهاي با آنان رفتار کن که قراردادي به سودشان منعقد نگردد که به مردم زيان رساندکه هزينههاي آن را بر ديگران تحميل کنند. در آن صورت سودش براي آنان و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براي تو خواهد ماند.»
اگر آن روز که جناب مهدي هاشمي در «استات اويل» با دريافت رشوه از طرف خارجي ترجيح داد آن ضرر بزرگ را بر بيتالمال مردم روا دارد، با او برخورد ميشد و از اساس چنين خبري دروغ فرض نميشد، قطعاً دستاندازي او در ديگر بخشها به بيتالمال را نه تنها شاهد نبوديم، بلکه شايد هيچ گاه حوادثي همچون اغتشاشات سال 88 که يکسر او با مهدي و فائزه گره خورده باشد را شاهد نبوديم.
نکات گفتني بسياري را ميتوان در خصوص ديدار آيتالله هاشمي رفسنجاني با اعضاي شوراي مرکزي انجمن اسلامي دانشگاه گيلان پاسخ داد که به همين حد بسنده ميکنيم و اميدواريم اين شخصيت برجسته انقلاب کمافيالسابق در خدمت انقلاب و نظام اسلامي باقي بمانند و نظام همواره از وجود او برخوردار باشد.
حمايت:اينترنت و ماهواره، فرصت يا تهديد
«اينترنت و ماهواره، فرصت يا تهديد»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت به قلم کريم افتخاري است كه در آن ميخوانيد؛پيشرفت تکنولوژي وفن آوري هاي جديد زندگي بشر ي را وارد مرحله اي حساس تر از گذشته نموده است .بعد از انرژي بيشترين توجه دولتها در خصوص آثار مخرب محتويات شبکه هاي اينترني وماهواره اي بر سلامت روحي ورواني ودر نهايت فرهنگ ملتها ي خود مي باشد .امروزه تکنولوژي هاي ارتباطي در مسير تحولات جهاني از جمله تحول قدرت ،به عنوان عنصري بي بديل وتعيين کننده اي در عرصه روابط بين الملل تبديل شده است .بطو ر يکه آلوين تافلر در رابطه با عرصه جهاني ومعادلات سياسي آينده ،نقش رسانه هاي جمعي را بسيار تعيين کننده مي داند ومي گويد: "عرصه فردا را گستره فرستنده ها ،رسانه ها ،پيامگيران وپيام سازان شکل مي دهند ومحور مانورهاي قدرت آينده را تاکتيکهاي اطلاعاتي شکل مي دهند "سوال اينجاست که اين بزرگراههاي اطلاعاتي در خدمت چه کساني ويا چه کانونهاي قدرتي در جهان هستند .هرچند که دراين مقوله هدف مخالفت با تکنولوژي هاي موجود بشري در عرصه ارتباطات نيست .در عين حال اين تکنولوژي چنان داراي آثار مثبتي است که مقام معظم رهبري مي فرمايد:"کامپيوتر براي آينده مثل خط است .همچنان که امروز اگر کسي بلد نباشد بخواند وبنويسد در مقابل اوهيچ چيز نيست وکامپيوتر مثل خط است ."
در هر حال بحث ما آثار نامطلوب اينترنت وماهواره وقرار گرفتن آن در اختيار کانونهاي مخوف قدرت ودنياي استکباري است نه فقط کشور جمهوري اسلامي ايران بلکه حتي کشورهاي غير مسلمان از جمله ژاپن ،چين ويتنام،فيليپين،تايلند وديگر کشورهاي مسلمان از جمله مالزي واندونزي محتويات نامطلوب اينترنت وماهواره را به مثابه تهاجم پنهان به فرهنگ وهويت ملي خود مي دانند .اتحاديه جنوب شرق آسيا (آ-سه-آن) در اجلاسي ضمن هشدار به جوامع غربي ،نسبت به آثار وپيامدهاي مخرب شبکهها ي اينترنتي وماهواره اي خواستار کنترل شبکه اينترنت وحذف مبتذلات آن شده است .بطوريکه دولت مالزي طي کميسيوني مرکب از وزارت کشور -اطلاعات و مخابرات آنها را موظف به اتخاذ تدابيري جهت مقابله با تهاجم فرهنگي غرب نمود .وزير اطلاعات مالزي در اين رابطه مي گويد :"شبکه هايي مثل اينترنت نه تنها از نظر اخلاقي واجتماعي جامعه جهاني را به سوي تباهي وفساد سوق مي دهند .بلکه از لحاظ سياسي وامنيتي نيز در پي ترويج وتجمل وفرهنگ سياست مورد نظر دولتمردان آمريکايي بر مردم جهان است "
نگراني دولتهاي مستقل جهان در رابطه آثار مخرب برخي برنامه هاي اينترنتي به حدي بود که دولت کمونيستي چين را وادار به واکنش شديد نمود .خبرگزاري رسمي شين هوا در اين رابطه مي نويسد که دولت چين به منظور جلوگيري از سرازير شدن موج صور قبيحه واطلاعات مضربه داخل چين از طريق اينترنت ،مقرراتي را وضع نموده است وبراي اجراي اين مقررات در جهت کنترل اينترنت يک کارگروه را تشکيل داده است .در قانون به کاربران اينترنتي هشدار داده مي شود که نبايد اقدامي که امنيت واسرار ملي ويا نظم عمومي را به خطر اندازد انجام دهند وشبکه هاي اينترنتي بايد از طريق کانال مشخص به بزرگراههاي اطلاعاتي دست پيدا نمايند .از سوي ديگر حتي متحد درجه اول آمريکا يعني ژاپن نسبت به آثار نامطلوب اينترنت شديدا اظهار نگراني کرده و آنرا منبعث از تسلط فرهنگ غربي -آمريکايي مي داند وکميته اي را جهت جلوگيري از پخش تصاوير مبتذل تشکيل داده است .در هر حال ناتوي فرهنگي مدتهاست که کنج خانه ها را نشان رفته است وهدف آن همسان سازي فرهنگها از طريق بزرگراههاي اطلاعاتي براي تحقق نظم شکست خورده نوين جهاني است .هر دولتي به نوعي به طرح ديدگاه خود در رابطه با آثار نامطلوب اينترنت مي پردازد .رئيس جمهور وقت فرانسه با اظهار نگراني از تسلط فرهنگ آمريکايي -انگليسي در جهان مي گويد :"سيستم بين المللي کامپيوتر موجب مي شود تا فرهنگ واحد در جهان حاکم شود وزبان انگليسي که زبان واحد جهاني تسلط يابد واين وضعيت موجب مي شود تا فرهنگ وزبان فرانسه وديگر زبانهاي مهم دنيا در خطر نابودي قرار گيرند.هيچ چيز بدتر از جهان يک فرهنگي نيست . "
در هر حال استعمار نو در هر برهه جهت تسلط بر کشورها ودولتها با فريب افکار عمومي در جهان با توجه به سياست خود ،سعي در عدم اعتماد ملتها نسبت به دولتهاي خود دارد.با نگاهي به آمارها واطلاعات موجود ومقايسه آنها به اين نتيجه مي رسيم که برنامه هاي ماهواره اي با ظاهر فريبنده خود در جهت تسلط فرهنگ غرب بر جوامع در حال توسعه وفقير مي باشد .آمريکا با 200هزار ساعت در سال وانگليس وفرانسه با 30هزار ساعت وآلمان با 10هزار ساعت عمده ترين صادر کنندگان برنامه ها جهت فريب افکار عمومي هستند .اين غولهاي خبري دنيا که اکثرا تحت سلطه سرمايه داران صهيونيست-مسيحي هستند بيشترين نقش را در هدايت افکار عمومي دارند .در عين حال با آموزشهاي مختلف عرصه اطلاعاتي خود را بر جهان تنگ کرده اند .وقتي اين غولهاي خبري در هر دقيقه 200کلمه را به سراسر دنيا مخابره مي نمايند و دولتهاي آزاد دنيا بايد تدابير لازم را در اين رابطه بيانديشند.
دولتمردان نظام مقدس جمهوري اسلامي بايد با گذشت سه دهه از وقوع انقلاب اسلامي با آشنايي نسل سوم انقلاب با اهداف انقلاب آنها را در جريا ن حوادث گذشته وتوطئه هايي که طي سه دهه اخير عليه ملت مسلمان ايران از سوي غرب انجام شده است ،قرار دهند .بخصوص وظيفه سنگين آموزش وپرورش است که در اين رابطه با تربيت مديران متعهد ووفادار به آرمانهاي امام (ره) وانقلاب نقش اساسي خود را ايفا نمايد .زيرا دشمن کنج خانه ها را نشانه رفته است ومسئله ساده اي نيست . چنانچه دير بجنبيم آيندگان سخت ما را نفرين مي کنند ؟!
دنياي اقتصاد:شبه دولتيها؛ موقت يا دائمي؟
«شبه دولتيها؛ موقت يا دائمي؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دكتر محمودرضا فيروزمند است كه در آن ميخوانيد؛
1-
هفته گذشته علي لاريجاني رييس مجلس شوراي اسلاميبراي دومين بار طي دو
هفته اخير، ضمن انتقاد از روند اجرايي شدن سياستهاي کلي اصل 44، تلاش كرد
اين نکته را به ياد مجريان اين سياستها بياورد که به قول خودماني، اين
قرارمون نبود که «كارخانجات تقسيم شده و اقتصاد شبهدولتي به وجود بيايد.»
هشداري که آن را ميبايست از جنس نظرات و دلناگرانيهاي کارشناسي آن دسته
از سياستگذاران کلان کشور دانست که هدف از اجراي کامل اصل 44 را به وجود
آوردن يک بخش خصوصي واقعي ميدانند، بخش خصوصي قوي که بتواند فارغ از دخالت
هر آنچه واجد وصف «دولتي» است به فعاليت پرداخته، در کنار و نه در سايه
دولت، بخشي از فرآيند توسعه کشور را بر عهده گيرد. بسيار خواندهايم و
شنيدهايم که صاحبنظران نسبت به واگذاري شرکتهاي دولتي به آنچه امروزه
بخش «شبهدولتي» يا «خصولتي» (به قول صرفيون، به ضم خا و صاد) ناميده
ميشود، اظهار نگراني كردهاند. اما شبه دولتيها حاصل چه فرآيندي هستند؟
2- با مطالعه فرآيند خصوصيسازي در کشورهاي در حال توسعه درمييابيم که روند خصوصيسازي در اين کشورها عمدتا با آنچه در کشورهاي توسعه يافته رخداده است تفاوت مبنايي دارد. در مدل کشورهاي توسعه يافته، معمولا ابتدا شاهد شکلگيري بخش خصوصي قوي که استعداد و توانايي مالي و مديريتي لازم را براي مشارکت فعال در اقتصاد ملي داشته و کارآيي بالاتري نسبت به بخش دولتي دارد، ميباشيم. براي مثال در کشوري مانند بريتانيا، قريب به يک قرن قبل از طرح مقوله خصوصيسازي صنعت گاز اين کشور، اقتصاد بريتانيا شاهد حضور جدي بخش خصوصي در بخشهاي مختلف اين صنعت بوده است. از آنجايي که سهمي که در اقتصاد ملي براي بخش خصوصي در نظر گرفته ميشود، غالبا کمتر از ميزان توانايي واقعي آن است، اين بخش به موازات افزايش تدريجي قدرت خود، ايفاي نقشي بزرگتر در اقتصاد کشور را مطالبه ميکند. به اين ترتيب، کاهش نقش دولت در اقتصاد در حقيقت مطالبه بخش خصوصي قوي است که کارآيي بيشتري نسبت به دولت داشته و به همين دليل، خواهان دستيابي به آن بخش از فعاليتهاي اقتصادي است که در اختيار دولت ميباشد.
اين در حالي است که در کشورهايي مانند کشور ما به دليل نبود چنين بخش خصوصي قوي، بالطبع چنين مطالبه جدياي نيز وجود نداشته، بلکه اين دولت است که در فرآيندي تصنعي، اقدام به ايجاد يا به اصطلاح تحريک تقاضا براي چنين مطالبهاي ميکند. به اين ترتيب دولتها كه درصددند به هر شكل فرآيند خصوصي سازي را پيش ببرند، طي فرآيندي مصنوعي، دست به آنچه ميتوان آن را سزارين اقتصادي ناميد، زده و يک بخش خصوصي «دولتساخته» را به زور به دنيا ميآورند، بخش خصوصي که بايد کاهش تصديگري دولت را مطالبه کرده و بخشي از کارکردها و وظايف دولت را بر عهده گيرد. اما سوالي که ممکن است مطرح شود اين است که در چنين فرآيند معيوبي، شبه دولتيها يا به اصطلاح خصولتيها چگونه وارد صحنه ميشوند؟
3- واقعيت اين است که در اقتصادهاي توسعه نيافته و در حال گذار، ريسکهاي موجود در بخش اقتصاد، از جمله عدم شفافيت و نبود ثبات و برنامهريزيهاي بلند مدت، به خودي خود گرايش و انگيزه را براي ورود به فعاليتهاي سالم و مولد اقتصادي کاهش ميدهد. به اين ريسکها بايد ابهامات مربوط به سياستهاي خصوصيسازي را نيز اضافه کرد، موضوعي که اشتها براي مشارکت فعال در فرآيند خصوصيسازي را، حتي در ميان همان بخش خصوصي ضعيف نيز، به شدت کاهش ميدهد. شايد بتوان داستان مشهور خريد بلوك 5/30 درصدي فولاد خوزستان و سرمايهگذاري 1360 ميليارد توماني يکي از سرمايهگذاران بخش خصوصي و سپس انصراف وي از اين معامله بزرگ را شاهدي بر اين مدعا دانست. به اين ترتيب، به دليل ضعف بنيه و عدم رغبت بخش خصوصي واقعي براي حضور در فرآيند خصوصيسازي، دولتها دو راه در پيشرو دارند؛ يا فرآيند خصوصيسازي را تا فراهم آمدن شرايط به تعويق اندازند يا با استفاده از ظرفيتهاي خود، دست به ايجاد بخش خصوصي مصنوعي که به دليل وابستگي به ساختار دولتي، توانايي رويارويي با ريسکهاي فوقالذکر را دارد، بزنند. همين بخش خصوصي مصنوعي، چيزي است که امروزه در کشورمان آن را به نام «شبهدولتيها» ميشناسيم. اما آيا شبهدولتيها را ميتوان شر مطلق دانست؟
4- همانگونه که در بالا گفته شد، دولتها ممکن است بخواهند فرآيند خصوصيسازي را تا حصول شرايط لازم، از جمله فراهم آمدن بستر مناسب براي بلوغ بخش خصوصي، به تعويق اندازند. اما در برخي موارد، مانند آنچه در کشور خودمان در جريان است، دولتها انتظار براي بلوغ بخش خصوصي را، تعليق به محال دانسته، ترجيح ميدهند پروژه خصوصيسازي و کاهش سهم دولت در اقتصاد را هر چه زودتر كليد زده و در ميان مدت نسبت به فراهم آوردن شرايط لازم اقدام نمايند. از طرفي، به دليل آنکه مجموع سهم بخش خصوصي و دولتي در اقتصاد عدد ثابتي است، هرگونه کاهش سهم بخش دولتي به خودي خود به معناي افزايش سهم بخش خصوصي خواهد بود. حال در چنين شرايطي، اگر دولت حاضر باشد بخشي از سهم خود را در اقتصاد واگذار كند، ولي بخش خصوصي قوي وجود نداشته باشد که اين سهم را از دولت تحويل بگيرد، چه اتفاقي خواهد افتاد؟ آيا اين امر عملا به معناي تعطيلي بخشهاي واگذار شده نخواهد بود؟ براي جلوگيري از چنين تبعات سوئي، دولتها ناچارند با استفاده از ظرفيتهاي موجود خود، يک بخش خصوصي به وجود آورند تا کارهاي واگذار شده را تحويل گيرند. به اين ترتيب و با توجه به آنچه در بالا گفته شد، اگر با اين ايده موافق باشيم كه دولت بايد تحت هر شرايطي پروژه خصوصيسازي را در اسرع وقت آغاز كند، به نظر ميرسد در مرحله فعلي و به عنوان راهحل دورهگذار، ميبايست دولت را ناگزير از ايجاد و استفاده از شبه دولتيها بدانيم.
ابزاري كه قرار است در کنار ساير ابزارها، براي پيشبرد سياستهاي خصوصيسازي در کشور مورد استفاده قرار گيرد. پس در پاسخ به سوال فوق ميتوان گفت که شبهدولتيها، نه شر مطلق بلكه شر لازم، يا به قول عرب «شر لابد منه»اند. اما مضرات يا خطرات فعاليت چنين بخش خصوصي مصنوعي چيست؟
5- اگرچه ممكن است در مقطع فعلي استفاده از ابزار شبهدولتيها لازم به نظر رسد، ولي ذکر اين نکته ضروري است که سودمندي چنين ابزاري مبتني بر، اولا وجود برنامه مدوني براي بهرهگيري صحيح از شبه دولتيها و ثانيا نگاه به شبه دولتيها به عنوان نهادي موقت و نه بازيگري دائم در اقتصاد ملي است. ناگفته پيدا است عدم رعايت اين دو شرط ميتواند تبعات سوئي به بار آورد. براي مثال، از نظر سياسي، رفاقت، همنوايي و شباهت بيش از حد، ميان جهت گيري سياسي شبه دولتيها با دولت ميتواند باعث تجميع و تمرکز قدرت اقتصادي و سياسي در يک جا و ايجاد ناهنجاري و عدم توازن قواي سياسي در کشور شود. از ديدگاه اقتصادي نيز، در صورت عدم وجود برنامهريزيهاي صحيح، حضور شبه دولتيها ممکن است مشکلاتي در سطح كلان و خرد، به بار آورد. براي مثال، همانگونه که ميدانيم، در سطح بنگاه، استقلال نسبي و قدرت مانور مديريتي بيشتر، يکي از مزيتهاي شبهدولتيها در مقايسه با بنگاههاي دولتي است. اين قدرت مانور بالاتر، ناشي از فراغت شبه دولتيها از اعمال برخي نظارتها و محدوديتهاي بوروکراتيک معمول در سيستم دولتي است. حال، در صورت نبود مکانيزمهاي کنترلي مؤثر، همين آزادي عمل و معافيت از کنترلها و نظارتهاي معمول، ممکن است زمينه ايجاد فساد اقتصادي را فراهم آورد.
جهان صنعت:حکايت نفت و بودجه 90
«حکايت نفت و بودجه 90»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم مريم حسينزاده است كه در آن ميخوانيد؛اعلام خبر نفت 80 دلاري در بودجه سال آينده اگرچه هنوز رسما به تاييد مسوولان معاونت برنامهريزي و نظارت راهبردي نرسيده اما زمزمه همين خبر هم بر نگرانيهاي بودجه سال آينده افزوده است.
در شرايطي که قريب به اتفاق کشورهاي نفت خيز حاشيه خليجفارس قيمت نفت در بودجه سال آينده را بين 40 تا 50 دلار بستهاند ميتوان گفت که نفت 80 دلاري ريسک بزرگي محسوب ميشود چه آنکه نفت 65 دلاري امسال بارها مورد تهديد قرار گرفت با اين حال جنگ دلار و يوآن به ياري قيمت نفت شتافت.
بنابراين به نظر نميرسد که اين اتفاق در سال آينده نيز تکرار شود چراکه پيشبينيها از به سرانجام رسيدن جنگ ارزي خبر ميدهد. از اقتصاد اروپا نيز نشانههاي بهبود ديده ميشود.
در اين ميانه اگرچه برخي از اعضاي اوپک بر نفت يکصد دلاري اصرار دارند اما حتي اگر اين عدد هم به دست بيايد براي اقتصاد داخلي نفت 80 دلاري تهديد محسوب ميشود چراکه فاصله اين عدد براي تامين منابع صندوق توسعه ملي بسيار کم است. نفت 80 دلاري معناي ديگري هم دارد و آن اين است که پول بيشتري از درآمد نفت خرج بودجه جاري ميشود؛ بودجهاي که اين سالها چسبندگي بيشتري به نفت پيدا کرده است.