جامجم: راهبردهاي اقتصاد مقاومتي«راهبردهاي اقتصاد مقاومتي» عنوان يادداشت روز روزنامه جام جم به قلم سروش صاحب فصول است كه در آن ميخوانيد؛ بررسي مجموعه پيامدها و آثاري كه اعمال دور جديد تحريمها عليه كشورمان به دنبال خود داشته، نشان ميدهد كه گذشته از دشواريها و هزينههايي كه نميتوان و نبايد آنان را انكار كرد، بلكه بايد درصدد كاهش و تخفيفشان برآمد. اين رفتار غيرمنصفانه و استكبارانه، بركات و نتايج مطلوبي نيز براي اقتصاد كشور به ارمغان آورده است؛ چرا كه سرآغاز و عاملي براي در گرفتن مجموعهاي از مباحثات تئوريك و به دنبال آن يك سلسله تصميمات و اقدامات جدي شده است كه پرداختن متمركز به آنها مدتها بود كه به تاخير افتاده است.
بيترديد چكيده و ارزشمندترين اين جريان را ميتوان در تعبيري جستجو كرد كه مقام معظم رهبري در ديدار خود با توليدكنندگان و كارآفرينان براي توصيف آنچه بايد در برابر هجوم اقتصادي دشمنان در قالب تحريمها بيان كردند. ايشان راهبرد اساسي كشور را براي خنثيسازي روشهاي دشمنان، «اقتصاد مقاومتي» تعيين و نامگذاري كردند و از تمام فعالان اقتصادي كشور خواستند تا اقدامات خود را در راستاي اين راهبرد برنامهريزي و پياده سازند.
رهبر انقلاب در تشريح و تبيين شاكله اصلي راهبرد اقتصاد مقاومتي به چند محور اساسي اشاره داشتند كه كارشناسان و تئوريپردازان اقتصادي بايد بر مبناي اين محورهاي كلي، تاكتيكها و خرده روشهاي تحقق اين راهبرد را شاكلهبندي كنند تا به اين ترتيب ساختار يك گفتمان اقتصادي پيشرو و بومي شكل بگيرد.
1ـ اجراي صحيح اصل 44 قانون اساسي: اين مورد از محورهاي اصلي مورد اشاره در اين گفتمان است كه به نظر ميرسد در اين بين محوريت و نقش اساسي با اصل 44 و نقشآفريني بخش خصوصي است. از اين رو ميتوان به موضوعات ذيل به عنوان پيامدهاي توجه به اين اصل براي اقتصاد كشور در قالب گفتمان اقتصاد مقاومتي اشاره داشت.
در فضاي كسب و كار بيترديد مقابله با تحريمهاي فعلي و خنثيسازي آثار آن نيازمند برطرف كردن و تامين نيازهاي كشور در داخل خود كشور و به دست توليدكنندگان داخلي است. از اين رو فراهم آوردن شرايطي كه اين سرمايهگذاران و توليدگران بتوانند با وجود محدوديتهاي بينالمللي ناشي از تحريمها كه مسائلي مانند گشايش اعتبارات اسنادي (LC) و به تبع آن واردات مواد اوليه را دشوار ميكند، نيازهاي واسطهاي و نهايي ساير بخشها را فراهم آورند. فراهمسازي اين موقعيت هم راهي ندارد، جز حذف قوانين و مقررات زائد، محدود كردن رقباي دولتي بخش خصوصي، تسريع و تسهيل دستيابي بخش خصوصي مولد به منابع مالي و كاهش هزينههاي ناشي از عدم ثبات در تصميمات و سياستهاي كلان.
مرور اين مسائل به روشني نشان ميدهد كه تمام اين اهداف و حتي فراتر از آنها هم در گروي پيادهسازي صحيح اصل 44 قانون اساسي است.
2ـ تصحيح سياستهاي بازرگاني: با داغ شدن بحث مديريت واردات براي تقويت بخش توليد داخل و جلوگيري از خروج ارز از كشور، هر روز شاهد انتشار فهرستهايي بلند از كالاهايي هستيم كه نهادها و دستگاههاي مختلف اين كالاها را به عنوان واردات غيرضرور تلقي ميكنند و ورودشان را به كشور صحيح نميدانند.
اين جريان در حالي با حجم بالايي ادامه دارد كه هنوز مشخص نيست مبناي قرار گرفتن كالاهاي متعدد در فهرست ممنوعالورودها با چه نگرشي و بر مبناي چه الگويي است و آيا پيامدها و آثار ممنوعيت ورود اين كالاها به داخل كشور كاملا سنجيده شده است يا خير؟
بنابراين به نظر ميرسد با وجود ضرورت ادامه جلوگيري از ورود كالاهاي غيرضرور به كشور، تدوين الگويي شفاف و مناسب براي اين كار الزامي است.
3ـ اتخاذ سياستهاي پولي و ارزي متناسب: بيترديد اتخاذ سياستهاي پولي و ارزي غيرمتناسب و ناهماهنگ با ساير اجزاي راهبرد اقتصاد مقاومتي از اين محور پاشنه آشيلي ميسازد كه دستاوردها و نتايج مثبت گفتمان را به كلي تحتالشعاع خود قرار ميدهد، از اين رو تدوين برنامههاي همساز با راهبرد اتخاذ شده در حوزه پولي و ارزي از ضروريترين اقداماتي است كه بايد هرچه سريعتر صورت گيرد.
همان گونه كه پيشتر عنوان شد، تامين به موقع و كمهزينه منابع مالي براي واحدهاي توليدي همواره يك ضرورت غيرقابل خدشه است خصوصا حال كه با وجود شرايط تحريم اتكاي بيشتر به توليدكنندگان داخلي، نقش و اهميت اين بخش مورد توجه قرار گرفته است.
كيهان:حالا همه آن ناله را مي شنوند«حالا همه آن ناله را مي شنوند»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛درست مي گفت فرانسيس فوكوياما كه از پايان تاريخ مي گفت. اما او بد فهميده بود. آنچه حقيقت داشت پايان تاريخ «ليبرال- دموكراسي» با تابلوي تولرانس (تحمل)، پلوراليسم (پذيرش و احترام به تنوع فكري و فرهنگي) و سكولاريسم بود. اجل ليبرال- دموكراسي سرآمده بود كه 60 روشنفكر بنام آمريكايي پاي جنايت هاي «صهيونيسم مسيحي» در افغانستان مهر تاييد زدند و پس از آن بود كه در افغانستان و عراق و پاكستان و لبنان و فلسطين، يكي پس از ديگري حمام خون برپا شد. آيا طنزي تلخ نبود جمع شدن عبارت «ليبرال- دموكراسي» با صهيونيسم مسيحي؟! ليبرال دموكراسي از درون پوك و پوسيده شده بود كه مقامات سازمان سيا و پنتاگون جرئت كردند بگويند جنگ جهاني چهارم با 25 كشور اسلامي آغاز شده يا اراذل بي سر و پايي چون بوش با تمدن ديرپاي ايران گلاويز شدند و آن را وحشي خطاب كردند.
ليبرال دموكراسي سكولار كه ادعاي احترام به تنوع و تكثر داشت، اكنون نقاب انداخته و بزك فرو گذاشته و چهره عريان كرده است. اينها كه در دهمين سال از هزاره سوم و «قرن جديد آمريكايي»، پنجه و ناخن خشم بر سيماي تابناك قرآن مي كشند و خاك بر چهره آفتاب مي پاشند، همان ها هستند كه با آب و تاب و طمطراق فراوان از «ديپلماسي عمومي» و لزوم بازسازي چهره منفور آمريكا در جهان به ويژه خاورميانه اسلامي سخن مي گفتند. پنجه كينه بر اوراق نوراني قرآن كريم كشيدند تا اين حقيقت را گواه باشند كه اكنون روزگار زوال عقل و استراتژي و استراتژيست هاي دورانديش در غرب است.
جسارت علني به ساحت كتاب آسماني مسلمانان در مقابل كاخ سفيد و با تدابير امنيتي پليس، واجد معاني فراواني است. يعني اينكه جنگ نرم شكست خورده است. يعني اينكه كاري از دست پياده نظام ناتوي فرهنگي (از سلمان رشدي و حامد ابوزيد و تسليمه نسرين و ايان هرسي علي و مرنيسي بگيريد تا سروش و عبادي و كديور و...) برنيامده است.
يعني اينكه جسارت مداوم به ساحت پيامبر اكرم(ص) و اخلاف صالح او، آتش كينه را در دل صهيونيست هاي مسيحي شيطان پرست فرو ننشانده است و اساسا يعني اينكه 30 سال هزينه گزاف براي سازمان عريض و طويل ناتوي فرهنگي و هجمه از درون و بيرون به اسلام و انقلاب اسلامي برآمده از آن، جز خسران و حسرت براي فراعنه معاصر به ارمغان نياورده است. اگر 1444 سال پيش، فقط علي ابن ابيطالب(ع) بود كه ناله شيطان از نزول وحي را مي شنيد و مي فرمود: «ناله شيطان را هنگام نزول وحي بر پيامبر مي شنيدم... و پيامبر فرمود اين ناله شيطان است كه از پرستش شدن نااميد گشته است» (خطبه 234 نهج البلاغه)، اكنون تمام امت اسلام بلكه همه وجدان هاي بيدار و ذهن هاي كنجكاو در دنيا، جزع و فزع شيطان بزرگ را مي شنوند و مي بينند كه چگونه ناله احتضار سر مي دهد.
آيا مي توان براي كينه و حقد شياطين روزگار از قرآن حكيم پاياني جست؟ چرا از معجزه اي اعظم و خاتم پيامبران الهي(ص)، خشم بر تن و جان و دهانشان زبانه نكشد حال آن كه قرآن را از يد بيضا و عصاي موسي كه دريا را شكافت و فراعنه را به كام هلاك فرستاد، كاراتر و بالاتر مي دانند و از نفس مسيحا، حيات بخش تر مي يابند. اگر بيداري خاورميانه اسلامي و مقاومت پيروز در برابر ابرقدرت هاي وحشي روزگار، معجزه اي كوچك از معجزات بزرگ و بي شمار قرآن باشد، پس شياطين با بشارت هاي بزرگ تر اين كتاب و گنجينه هاي هنوز كشف ناشده آن چه كنند؟ اگر قرار باشد در روزگار شعبده و اغوا و چشم بندي رسانه اي، قرآن كتاب هدايت و استقامت و دشمن شناسي و منبع الهام بخش قدرت باشد و از رازها و فرمول هاي روانشناسي دشمن در پستوها و اتاق فكرها و خلوت او- خانه عنكبوت- خبر دهد و خميني و خامنه اي و نصرالله و ميليون ها مجاهد بصير تربيت كند كه مستضعفان نااميد و منزوي جهان را به جنبش آورده اند، آيا فهم واقعيت علت عقده گشايي عليه كلام خدا در برابر كاخ سفيد معماي غامضي خواهد بود؟ «قرآن» تماميت پاسخ به اين پرسش است كه چرا فاتحان سرمست افغانستان و عراق در كمتر از 2سال و اشغالگران فلسطين و لبنان و سوريه و مصر در طول 60سال گذشته، اكنون خود را در يك باتلاق تمام عيار مي يابند؟ قرآن، كانون جوشان اميد و صبر و استقامت و جهاد و مودت و اعتماد و حسن ظن و توكل به قدرت لايزال الهي است.
كار از دست فراعنه در رفته و خداوند مدام بر پس كله آنها مي زند. حماقت در رفتار آنها موج مي زند وگرنه مي فهميدند كه با همين عقده گشايي ها، «قرآن حكيم» را بيشتر در دل و جان امت اسلام عجين مي كنند. نمي فهمند كه قرآن در كاغذ و پوستين خلاصه نمي شود و اكنون جان آگاه ده ها و صدها ميليون مسلمان، هر كدام آيتي از آيات تابناك قرآن شده است. نمي فهمند كه موسي در «جزيره ثبات» آمريكا متولد شد و باليد و مشغول بر باد دادن دودمان فرعون در جاي جاي خاورميانه است و مگر نه اينكه پيامبر اعظم(ص) فرمود «علماي امت من برتر از پيامبران بني اسرائيل هستند». قرآن تا چندي پيش كتاب طاقچه نشين مسلمين بود و اكنون با همين عداوت هاي كور، «هويت» و «شخصيت» و «هستي» اهل ايمان شده است.
تازه، از اين به بعد ماجرايي كه اردوگاه صهيونيسم مسيحي آغاز كرده ديدني است كه گفته اند «اگر خانه ات شيشه اي است، پس به مردم سنگ نينداز». هجمه و تهتكي كه مستكبران در قبال مقدسات جهان اسلام انجام مي دهند، حكايت پتكي است كه بر آهن ملتهب بكوبند و آن را سخت و روئين تن و نفوذ ناپذير كنند. هنوز روزگار «عزت» و «صلابت» مسلمانان در راه است. اين كلمات كه در قيد و بند كاغذ آمد، غلوّ و اغراق و هيجان نيست، سخنان خاوير سولانا دبيركل اسبق ناتو و مسئول پيشين سياست خارجي و امنيتي اتحاديه اروپاست. او از شمار آخرين استراتژيست هايي است كه در روزگار «زوال استراتژي» و «امتناع عقل و تدبير» در غرب بازنشسته شدند. 4 سال پيش (اوايل خرداد 1385) بود كه خاويرسولانا در جمع صاحبان صنايع و شركت هاي اسپانيايي حاضر شد و 2 هشدار مهم را مطرح كرد: «1-ايران براي نخستين بار در تاريخ، رهبري منطقه خاورميانه را به دست گرفته است و به همين دليل، تنش بر سر برنامه غني سازي اورانيوم در ايران، نه با بمباران بلكه با عقل و از مسير سياسي و گفت وگو حل مي شود. ايران نخستين قدرت خاورميانه شده و آن قدر برگ برنده مانند برگ هسته اي، برگ عراق، برگ حماس و برگ افغانستان در دست دارد كه به يك قدرت درجه اول تبديل شود.
بايد به گشودن باب گفت وگو و به كارگيري عقل سليم بازگشت..2.-در آينده بايد با جنبش هاي تندروي اسلامي همانند آنچه اكنون با حماس در فلسطين داريم، همزيستي داشته باشيم. اين احتمال زياد است كه همه ما در يك دنياي اسلامي كه در آن اخوان المسلمين و جناح تندروتر اسلامي حكومت كنند، زندگي كنيم. در شرايط كنوني رأي كافي براي آن كه اسلامگراهاي ميانه رو در انتخابات به پيروزي برسند، وجود ندارد. به همين دليل بايد از فراخوان برخورد تمدن ها پرهيز نموده و اين انديشه همزيستي را با 13 ميليون مسلماني كه در اروپا زندگي مي كنند، شروع كنيم، از خانه خويش. وگرنه با مشكلات بسيار جدي روبرو خواهيم شد.»
اينها، تعابير هشدارآميز كسي بود كه درباره وي گفته مي شد «او بيشتر آمريكايي است تا اروپايي». زمامداران غرب بر دامنه آتشفشان خانه ساخته اند. گسل زلزله بزرگ زيرپاي غرب در حال سرباز كردن است. زمين زير پاي اردوگاه ليبرال- دموكراسي سكولار مي لرزد. چرايي ماجرا، همان آيت نوراني قرآن است. «ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس...». زمين زيرپاي طغيانگران ستيزه جو مي لرزد. اين را خيلي ها فهميده اند، حتي كسي با مختصات عبدالكريم سروش كه خود با دلارها و تر و خشك كردن هاي سازمان ناتوي فرهنگي باليد و شناعت و دنائت را به هجمه عليه قدسي بودن قرآن و امانتداري پيامبر اعظم(ص) كشاند. او كه نگران سرنوشت خود در ستيزه جويي آشكار غرب- سكولاريسم ميليتانت- است 4 اسفند 1388 در دانشگاه دلفت هلند مي گويد «براساس تز سكولارها، جهان به سمت جدايي حكومت از دين و خصوصي شدن دين پيش مي رود و دين فقط در دل انسان ها خواهد بود و بيش از آن مجال تصرف ندارد در حالي كه اين تز در اين دوران واژگونه شده است، به اين دليل كه وجود دين را در عمق زندگي ايرانيان و بازگشت دين را در مغرب زمين مي توانيم ببينيم. آنچه گمان مي رفت رو به احتضار مي رود يا مرده است يا در راه مردن است، خوب يا بد، ظاهرا تجديد حيات كرده، برخاسته و برگشته و ديگران را به نگراني افكنده است. سكولاريسم كه قرار بود نسبت به اديان بي طرف باشد اكنون تبديل به يك سكولاريسم ستيزه گر شده يعني با پاره اي از اديان، رسما درمي آويزد و مي ستيزد و وجود اجتماعي آنان را تحمل نمي كند. از اين قرار چيزي اتفاق افتاده كه در پيش بيني سكولارها نبوده است. تصور سكولارها اين بود كه جهان به طرفي مي رود كه دين در آن ضعيف و ضعيف تر خواهد شد. اين جزو يكي از فرضيه هاي قطعي آنان بود. لذا غم دين را نبايد خورد ... اين بود، آن چه پشتوانه آزادي اديان بود. زماني هست كه شما معتقديد پشتوانه آزادي اديان عبارت است از حقوق بشر اما يك وقت هست كه شما معتقديد اين اعتقادات را زياد نبايد مورد توجه قرار داد و با آن ها نبايد درافتاد. چرا؟ چون چيزي نيستند. چون مردني اند و از ميان رفتني اند. تز سكولاريسم اين را مي گفت. آزادي اديان عمدتا از اين انديشه تغذيه مي كرد؛ چيزهايي كه رفتني اند و محتوم به مردن اند، آن قدر بها ندارند كه ما با آن ها درآويزيم اما جهان جديد ظاهرا نشان داد كه نه؛ همين انديشه هاي ديني كه آنان خرافي مي پنداشتند، همين انديشه هاي ديني كه آن ها تاريخ مصرف آن ها را گذشته مي دانستند، به دلايل مختلف دوباره سربرآورده اند. لذا آزادي ديني آن چنان كه تبليغ مي شد و به آن افتخار مي شد، ديگر در دستور كار سكولارها نيست.»
اين تروريست عضو ناتوي فرهنگي، 11 مرداد 1386 هم در جمع گروهي از عناصر ضدانقلاب در دانشگاه پاريس مي گويد «رفته رفته سكولاريسم وارد دوره ستيزه گر و ميليتانت مي شود، سكولاريسمي كه مدارا و ظرفيت و هاضمه قوي پيشين خود را از دست داده است. امروز پيش بيني ضعيف شدن تدريجي اديان باطل از آب درآمده و شما در اين 20، 30 سال از جامعه شناسان بزرگ مي شنويد كه اديان در حال قوت گرفتن هستند.
چرايي اش بماند]![... سكولاريسم و ليبراليسم هاضمه اش براي بلعيدن اديان ضعيف، قوي بود اما دين قوي و فربه را نمي تواند ببلعد و از گلويش پايين نمي رود و لذا ستيزه گر مي شود. اينكه چرا دين دوباره جان گرفته، جامعه شناسان آمريكايي مي گويند براي اينكه بحران هويت و بحران معنويت پديد آمده است. آمريكا حمله كرد به افغانستان و عراق. هر دو كشور در قانون اساسي تازه خود نوشتند ما بايد قوانين مان را از شرع بگيريم، چيزي كه در مخيله آمريكايي ها نمي گنجيد، يعني سكولاريسم صدامي تبديل شده به آنتي سكولاريسم موجود در عراق... متأسفانه سكولاريسم ستيزه گر جنبه هويتي دين را غليظ تر مي كند. ... در كشورهاي اروپايي، حكومت ها در مواجهه با اقليت هاي ديني نيرومند كم كم دارند مداراي خود را از دست مي دهند و سكولاريسم مداراگرشان بدل به سكولاريسم ستيزه گر مي شود... آينده سكولاريسم و ليبراليسم به دليل قوت اديان با يك سلسله چالش هاي جدي روبروست و به شكل فعلي باقي نخواهد ماند».
مجازات هتاكان به ساحت قرآن و سازمان دهندگان اين نمايش مشمئزكننده، كمترين كاري است كه دولت اوباما و سيستم قضايي آمريكا بايد براي فرو نشاندن خشم امت اسلام بكنند، هر چند كه گفته اند چاقو دسته خود را نمي برد وگرنه ابتدا بايد بوش و هايدن و وولسي و ولفويتز و گيتس و رايس و كلينتون و اوباما را دادگاهي كرد. آنها كه گله اي از رشدي و ابوزيد و تسليمه نسرين و سروش و نظاير آنها را براي حرمت شكني فربه كرده اند، راه به لجاجت و هلاكت مي برند و تربيت شدگان و تحت الحمايه هاي آنها نيز-چندان كه مي بينيد- حتي در مقام محكوميت لفظي نيز زبان نخواهند گشود. از مهاجراني و كديور و عبادي و سروش و بازرگان ها و سحابي بگيريد تا موسوي و صانعي و بيات و كروبي و دستغيب، يعني همان شجاعان نوانديش! كه رسانه رسمي سازمان سيا مي گويد. آنها چند فرسنگ از قرآن دور و مهجورند كه هيچ نمي خروشند و مهر بر دهان زده و خاموشند؟! يعني قرآن كريم اندازه تروريست ها و محاربين حرمت ندارد؟!
تهران امروز: آفريقا همچنان در انتظار ايران«آفريقا همچنان در انتظار ايران»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم كوروش فخر طاولي است كه در آن ميخوانيد؛آلفا عمر كوناره، رئيسجمهور اسبق جمهوري مالي و رئيس سابق كميسيون اتحاديه آفريقا وقتي دو سال قبل در آخرين سال مسئوليتش در اين اتحاديه به ايران آمد[ وي به عنوان رئيسجمهور مالي نيز به ايران سفر كرده بود]، در جريان يك سخنراني در همين مركز مطالعات بينالمللي وزارت امور خارجه- كه دو روز گذشته ميزبان «همانديشي ايران و آفريقا» بود- ضمن تاكيد بر جايگاه مطلوب كشورمان براي برقراري روابط همهجانبه و بهويژه اقتصادي با قاره آفريقا، بهگونهاي تقريبا ملتمسانه درخواست كرده بود: «ايرانيها آن تعداد پروژهاي را كه قطعا قادر به اجراي آنها در آفريقا هستند، وعده بدهند.» (نقل به مضمون) وي در آن سخنراني بر علاقه مردم و مقامات آفريقا به ايران و به توسعه روابط با كشورمان نيز تاكيد كرده بود و احتمالا همان مضامين را به عنوان مهمان «همانديشي ايران و آفريقا» در تهران و در همان مركز مطالعات بينالمللي تكرار كرده است. رابطه ايران و آفريقا، داستان تمام نشدني ظرفيتهاي متعدد و فرصتهاي سوخته است. با وجود آنكه براساس قانون اساسي كشورمان توسعه روابط جنوب – جنوب توصيه شده است با وجود مهيا بودن نزديكيهاي فرهنگي و اعتقادي ايران با آفريقا كه بيش از 50 درصد جمعيت حدود يك ميليارد نفري آن را مسلمانان تشكيل ميدهند، با وجود ظرفيتهاي مطلوب توسعه روابط اقتصادي و تجاري ميان ايران و آفريقا [هم محصولات كارخانهاي و توليدي ايران در اغلب 54 كشور آفريقا مزيت رقابتي دارد و هم زمينههاي سرمايهگذاري مستقيم و انتقال فنآوري و خدمات مهندسي كشورمان به آفريقا فراهم است] و بهويژه با وجود علاقه وافر رهبران و مسئولان آفريقايي به همكاري با ايران [كه در سند نهايي اجلاس سران اتحاديه در سال 1387 در مصر از ايران به عنوان شريك راهبردي نام برده شده است]
هنوز مبادلات غيرنفتي ايران با كل آفريقا به نزديكيهاي يك ميليارد دلار هم نرسيده است[مبادلات نفت خام بالغ بر پنج ميليارد است] اين در حالي است كه كشورهايي مانند تركيه موفق شدهاند، با اجراي يك برنامه 10 ساله، در عين رقابت با قدرتهاي سنتي حاضر در آفريقا و قدرتهاي نوخاسته مانند چين و برزيل، ميزان مبادلاتشان را از 30 ميليارد دلار عبور دهند.
نشست «همانديشي ايران و آفريقا» از اين جهت ميتواند روزنه اميدي براي برنامهريزي در راستاي جبران فرصتهاي از دست رفته و طراحي براي بازيابي فرصتهاي موجود و آينده تلقي شود كه حضور روساي جمهور و وزراي خارجه اغلب كشورهاي آفريقايي در اين همانديشي، فراتر از جنبههاي تبليغي و ديپلماسي عمومي، ميتواند آغازي جدي براي تدوين يك سياست ساختاري و نه واكنشي، در قبال قاره آفريقا باشد. قاره آفريقا با عضويت 53 كشور آن در اتحاديه آفريقا - مغرب در اين اتحاديه عضويت ندارد- بيشك قويترين بلوك منطقهاي سياسي در جهان است كه آراي كشورهاي آن در مجامع بينالمللي كاملا تعيينكننده است. در حوزه اقتصادي، اين قاره با حدود يك ميليارد نفر جمعيت، يك بازار مصرف جدي است كه بهراحتي ميتواند پذيراي محصولات سرريز توليدي صنايع كشورمان باشد. در مقابل وجود مواد اوليه غني در اين قاره - اعم از فلزات كمياب، اورانيوم، بوكسيت و...- صنايع داخلي ايران را ميتواند از تامين اين مواد مطمئن و روند توسعه صنعتي كشورمان تضمين كند. به عنوان نمونه ميتوان به برنامههاي درازمدت وزارت صنايع كشورمان در راستاي افزايش توليد آلومينيوم (كه امروزه از شاخصهاي توسعهيافتگي است) اشاره كرد كه دستكم بيش از 50 درصد ماده اوليه آن يعني بوكسيت، تنها در كشور فقير و مسلمان گينه كوناكري قرار دارد.
در سالهاي اخير اقدامات بهتري نسبت به گذشته براي عينيسازي فرصتهاي بالقوه موجود در روابط بين دو طرف انجام شده است كه از جمله آنها ميتوان به برقراري خط اعتباري ميان ايران و برخي كشورهاي آفريقايي اشاره كرد. همچنين كادرسازيهاي حقوقي و بسترسازيهاي فرهنگي لازم براي اين امر صورت پذيرفته است اما همچنان تحقق نيات خوب و مساعد، در چنبره فقدان اراده سياسي كارآمد و فقدان سياستگذاري ساختاري در قبال آفريقا، گرفتار آمده است. در اين ميان بخش خصوصي كشورمان بهرغم تمام موانع و مشكلات، حضوري موفق در اجراي طرحهاي توسعهاي و مشاركت در مناقصههاي بينالمللي در اين قاره داشته و حتي در كشورهاي ناشناختهاي – براي ايرانيان – مانند گينه استوايي، پروژههاي عمراني اجرا كرده است؛ از اين لحاظ علاوه بر ضرورت آگاهيرساني عمومي درباره واقعيتهاي قاره آفريقا و ثروتهاي خدادادي اين قاره، همچنين تدوين يك دستورالعمل ملي به منظور توسعه واقعي روابط همهجانبه با قاره آفريقا، شايد حمايت فوري از بخش خصوصي كه بيش و پيش از دولتهاي سالهاي بعد از انقلاب، دروازههاي تجارت و سرمايهگذاري در اين قاره را باز كردهاند، بتواند راهگشا باشد. برخي كارشناسان مطلع در حوزه آفريقا بهطور جدي معتقدند كه غفلت از آفريقا به ضرر منافع مليمان است.
رسالت:آرماگدون يا آخر زمان انحرافي غرب«آرماگدون يا آخر زمان انحرافي غرب»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم دكتر حشمت الله فلاحت پيشه است كه در آن ميخوانيد؛سوزاندن و اهانت به قرآن در آمريكا را بايد تازهترين مرحله از فتنه 11 سپتامبر دانست. رويداد مشكوكي كه به خونخواهي آن 10 سال بحران به دنياي اسلام تحميل شد.
صدها هزار مسلمان كشته شدند. علاوه بر زير بناهاي توسعه و عمران چند كشور اسلامي، فرصتهاي توسعه و پيشرفت جهان اسلام سوزانده شد و مهمتر از همه «تروريسم» و اشغالگري در قلب جهان اسلام نهادينه شد و جالب اينكه هنوز مسببين اصلي 11 سپتامبر مجازات نشدهاند.
حتي روي كار آمدن دولت دموكرات «اوباما» نيز نتوانست به جاه طلبيهاي نظامي دولت آمريكا پايان دهد و اكنون كه بيش از گذشته مشروعيت جنگهاي مقدس واشنگتن و كليساي «ايوانجليك» بوش و همكيشانش زير سئوال رفته است، افراطيون مذهبي و سياستمداران حرفهاي آمريكا با طراحي سناريوي «قرآن سوزي» در تلاشند كه اتهام جنگ تمدنها را به عنوان جرقه انفجارهاي 11 سپتامبر دوباره زنده نمايند.
به هر حال وارثان جنگ تمدنها كه تداوم استيلاي نظامي خود را مديون استمرار بحرانهاي نظامي – امنيتي در دنيا ميدانند، دشمنان خود را از ميان پوياترين ايدئولوژي امروز دنيا يعني «اسلام سياسي» انتخاب كردهاند. آنها معتقدند اگر دشمني وجود ندارد، بايد آن را ساخت، لذا پويايي فكري اسلامي را با وحشيانهترين و تعصبآميزترين شيوههاي جنگ ديني به مقابله طلبيده اند.
حوادث اخير نشان داد كه «آرماگدون» يا فلسفه آخر زمان مسيحيان صهيونيست كماكان ايدئولوژي غالب در سياست خارجي ايالات متحده است. بر اساس اين فلسفه انحرافي، جنگ ميان اسلام و يهود يك واقعيت تاريخي است كه پيش از آخر زمان اتفاق ميافتد و در اين جنگ بايد يهوديان پيروز شوند و در آنچه امروز در سرزمينهاي اشغالي ميگذرد مسيحيان بايد طبق رسالت تاريخي خود در كنار «اسرائيل» قرار گيرند. در واقع بر همين اساس بود كه جرج بوش دوم، بعد از سلسله مذاكرات اعراب واسرائيل با اعطاي نقشه ارض موعود- از نيل تا فرات- به «آريل شارون» نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي، هشت سال وقفه را به اين مذاكرات تحميل نمود و اكنون نيز ماجراي قرآن سوزي همزمان با آغاز مذاكرات سازش واشنگتن، خوشبينترين سازشكاران عرب را با ياس مواجه كرده است.
اهانت به قرآن مصداقي از مبناي فكري «آرماگدون» يعني همدستي آخر زماني مسيحيان افراطي و صهيونيستها عليه اسلام است. عدم واكنش مناسب سياستمداران آمريكايي به اين اقدام نيز ناشي از نفوذ غير قابل انكار اين طيف در سياست و حكومت ايالات متحده است. البته موضوع را نميتوان به آمريكا محدود كرد، ماجراهاي چند سال اخير در هلند، انگليس، آلمان، دانمارك و... نيز حاكي از رخنه افراط گرايي مذهبي در آن دسته از كشورهاي غربي است كه تاكنون به بهانه همزاد بودن «ليبراليسم و سكولاريسم» با هر گونه نگاه ديني به سياست مقابله كردهاند. حال ناظران منصف تحولات ميتوانند مقايسه نمايند كه خون قربانيان افراط گرايي مذهبي در دنيا به گردن افراط گرايان غربي است يا اسلامي. متاسفانه تجربه «بعث»، «طالبان»، «القاعده» و حتي سوابق تحجر عربي نيز نشان ميدهد كه ريشه افراطگرايي اسلامي نيز در سازمانهاي اطلاعاتي غرب شكل گرفته است.
در اين ميان بيشترين حساسيت نسبت به اهانت به قرآن و اسلام از سوي مردم ايران صورت گرفت. حادثه عظيمي همچون اهانت اخير نشان ميدهد كه دولتهاي اسلامي تا چه حد اسير عافيت طلبي سياسي خود شدهاند. آنها به ظاهر با آمريكا و كشورهاي غربي همراه شدهاند تا موضوع قرآن سوزي به يك بحران تازه در دنياي اسلام و روابط آن با غرب تبديل نشود. اما واقعيت اين است كه سكوت آنها تنها منجر به گستاخي بيشتر اهانت كنندگان ميشود. اسلام از ناحيه اين سياستمداران تباني كننده با غرب بيشتر در خطر است. آنها هشت سال پيشتر پس از صدور دستور العملهاي تعديل محتواي دروس علوم ديني مسلمانان در سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا، متعهد شدند كه اين متون را به گونهاي تغيير دهند كه مفاهيمي همچون «جهاد»، «شهادت» و... در آن كمرنگ شود. اكنون كه در غرب اهانت به اسلام را نهادينه ميكنند، ميزان خيانت آن سياستمداران عرب به اصول اسلامي روشن ميشود.
در واقع هم محافظه كاران غرب و هم سياستمداران داراي قدرت موروثي در دنياي اسلامي در دين زدايي از رفتارهاي سياسي، اجتماعي مسلمانان همداستانند.
هر گونه بيداري اسلامي در مقابله با هجمههاي ناروا به اسلام و قرآن ميتواند در مراتب بالاتر تباني سياستمداران را نيز نشانه گيرد.
البته رشد روز افزون اسلام و گرايشات اسلام گرايانه در درون جوامع غربي نيز منجر به نگراني مقامات اين كشورها شده است. به عنوان نمونه بسياري ازكساني كه با وعدههاي سراب گونه از كشورهاي اسلامي در غرب پناهنده شدهاند، اكنون مورد بيمهري قرار گرفته و در بدترين وضع معيشتي و بهداشتي در اين كشورها به سر ميبرند. شايد اگر در وراي ظاهر زيباي كشوري همچون «سوئيس» اردوگاههاي پناهندگان در اين كشور را بنگريم و يا مقابلههاي تنگ نظرانه با هر گونه مصاديق و نمودهاي اسلامي همچون «حجاب» در كشورهاي غربي را مثال بياوريم، دغدغه غرب در مقابل اسلام بسيار بيشتر از اتفاقي است كه آن را به گردن چند كشيش افراطي مياندازند. در شرايط كنوني حتي افكار عمومي منصف در دنياي مسيحي و يهودي نيز از آلودگي دين خود توسط سياستمداران ناراضياند. برخورد منطقي رهبر انقلاب، مراجع عظام، نخبگان و مردم مسلمان ايران با توطئه اختلاف بين اديان مويد ظرفيت بالاي دين اسلام در جذب و همسازي با ديگر اديان آسماني است. تاكيد بر اينكه اين مقابله در ذات اديان و پيامبران مربوطه نبوده وعارضه سياسي ديگري از ناحيه كساني است كه تاكنون بيشترين ضربه را به همان اديان آسماني زدهاند. حتي قالب سكولاريستي – جدايي دين از سياست- غرب نيز يك قالب ضد ديني است نه غير ديني؛ اين دعوا در آينده مصاديق بيشتري خواهد يافت.
به همين دليل، خويشتنداريها، حفظ حرمت اديان و پيامبران الهي و تاكيد بر مشتركات ديني باهدف مقابله با افراطگريهاي سياسي غرب و تفريط سياسي درون جوامع اسلامي راهكاري است كه ضمن حفظ عزت اسلامي مانع زمينهسازي براي تداوم جنگ تمدنها ميشود.
ابتكار:ظهور و افول گفتمانهاي سياسي در ايران«ظهور و افول گفتمانهاي سياسي در ايران»عنوان قسمت سوم سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم دکتر رسول بابائي است كه در آن ميخوانيد؛مجمع روحانيون مبارز: مجمع روحانيون مبارز از دل اختلافاتي که ابتدا در حزب جمهوري اسلامي شکل گرفت و بعدها در جامعه روحانيت مبارز تداوم يافت، سربرآورد. در اواخر سال 1366، يعني قبل از برگزاري انتخابات سومين دوره مجلس شوراي اسلامي، اختلاف نظرهايي بين روحانيون در خصوص اداره کشور بروز کرد و به ويژه بر سر معرفي کانديداهاي مجلس بين دو گروه از روحانيون در جامعه روحانيت مبارز تنش ايجاد شد. در نتيجه گروهي از ناراضيان مانند مهدي کروبي، موسوي خوئينيها و کسان ديگر در طي نامهاي به امام خميني (ره) خواهان تاسيس نهاد ديگري شدند. در اين نامه گفته شده بود که “ما تلاش کرديم که مواضع خودمان را با ساير علما و روحانيون در مسائل مختلف همسان سازيم، ولي بعلت فشار آن آقايان، خواهان تشکيل تشکل جديد هستيم.”امام خميني (ره) نيز با موافقت خود راه را براي شکل گيري نهاد سياسي روحاني ديگري هموار کردند و به اين جمع توصيه کردند که “اين دو تشکيلات روحاني، برادر وار در کنار هم با بيان ديدگاهها و نظراتشان و بحثهايي که به تعبير امام، طلبگي است، انشاء الله بتوانند در عرصههاي مختلف حضور پيدا کنند.
مجمع روحانيون مبارز بعد از تشکيل از نفوذ سياسي زيادي برخوردار شد و سه عامل به ويژه به تقويت اين مجمع کمک کرد. عليرضا علوي تبار معتقد است که مهمترين عامل نفوذ اين گروه تمايل سياسي و شخصي امام خميني (ره) به آنها بود. او در مقاله چپ مدرن و چپ سنتي مينويسد: گرايش امام خميني بيشتر به چپهاي انقلابي بود تا روحانيت سنتي، زيرا بر اساس فرهمندي رهبري وي ضد روالهاي سنتي و غير عادي بود و ريشه نگر بودن يک شخص فرهمند امري طبيعي محسوب ميشد. البته همانطور که اشاره کرديم، ريشه اين حمايت را بايد در طرفداري گفتمان چپ سنتي از فقه مبتني بر مصلحت سياسي جستجو کرد که يکي از مهمترين آموزههاي فقهي امام بوده است.
علاوه بر اين عامل، همچنانکه اشاره خواهيم کرد، تا زمان رحلت امام بسياري از مناصب و پستهاي سياسي در اختيار گفتمان چپ سنتي قرار داشت. از اين رو، گروهها و سازمانهايي مانند مجمع روحانيون اين امکان را داشتند تا در حوزههاي عملي وسيعي مانند اعزام مبلغ به جبهه ها، تشکيل کميته مساجد، انتصاب برخي ائمه جماعات، ارائه کمکهاي تبليغي به مناسبتهاي مختلف، ارتباط با دفتر تبليغات اسلامي و ارتباط با روحانيون سراسر کشور شرکت کنند. در طي سالهاي قبل از تشکيل و بعد از تشکيل مجمع روحانيون، مبارزه شديد و طولاني بر سر مناصب و پستهاي سياسي بين دو طيف از نيروهاي انقلاب وجود داشت که مهمترين آنها انتخاب ميرحسين موسوي به عنوان نخست وزير بوده است.
در دوره حيات امام خميني (ره) چپ سنتي با داشتن کانالهاي ارتباطي با دفتر امام توانسته بود بسياري از مناصب سياسي را حفظ کند. علاوه براين، جنگ نيز به تداوم حيات اين گفتمان و گروههاي وابسته بدان کمک کرده بود. جنگ و مشکلات اقتصادي ناشي از آن به نظر ميرسد که با سياستهاي سوسياليستي و اقتصاد دولتي گفتمان چپ سنتي سازگارتر بود. منازعه ميان چپ سنتي و راست سنتي بر سر انتخابات دوره چهارم مجلس شوراي اسلامي(1370) با رد صلاحيت بيش از 80 نفر از کانديداهاي مجمع روحانيون به مرحله بحراني رسيد، و در نتيجه به زعم يکي از اعضاي شوراي مرکزي مجمع روحانيون چنان شرايط و فضاي نامناسبي شکل گرفت که گويي مهمترين مانع بر سر راه اصلاحات و بازسازي کشور و فراهم کردن رفاه براي مردم، جناح خط امام است. از اين رو مجمع روحانيون مبارز با پيش شرط فراهم شدن زمينههاي لازم براي ابراز وجود تمامي فعاليتهاي خود را تعطيل اعلام کرد. ولي بعد از موفقيت در انتخابات مجلس پنجم اين مجمع مجددا فعاليتهاي خود را آغاز کرد و چنانکه خواهيم ديد با دگرگونيهاي اساسي که در نگرش خود به وجود آورد به يکي از مهمترين نيروهاي سياسي در دهه 1370و 1380 تبديل شد.
سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي: يکي ديگر از سرمايههاي سياسي سازماني گفتمان چپ، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي است که در راستاي گزارههاي گفتماني چپ تشکيل شد و به ويژه در دهه 1360 در ميدان سياسي جمهوري اسلامي ايران فعال بوده است.سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با تاييد و حمايت امام خميني (ره) در سال 1358 از ادغام هفت گروه کوچک تشکيل شد. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در نخستين بيانيه اش، اعلام کرد که براي حراست از روند راستين و گسترش دستاوردهاي انقلاب وجود يک سازمان منسجم مبتني بر ايدئولوژي اسلامي است که بتواند تداوم انقلاب را در برابر توطئههاي ناکثين، مارقين و قاسطين را تضمين کند.
سازمان مجاهدين تعريفي نزديک به مجمع روحانيون مبارز از رهبري ديني دارد و بر مفاهيمي مانند امپرياليسم، ارتجاع داخلي (شامل سرمايه داران، نظاميان وابسته، خيانتکاران ساواک) منافقين، منحرفين و فرصت طلبان تاکيد ميکند. سازمان مجاهدين يکي از نخستين گروههايي است که با حمايت از درخواست امام خميني، صريحا اعلام ميکند که با مارکسيستها همکاري نخواهيم کرد. البته ديري نپاييد که گروهي از اعضا اين سازمان که بعدها به عنوان انشعابيون مطرح شدند از آن جدا شدند.بسياري از کساني که با عنوان انشعابيون از سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي جدا شدند، در دوره نخست وزيري مير حسين موسوي(1360-1368) به مناصب سياسي گماشته شدند و از اين رو احتمالا ترجيح دادند تا بدون عنوان حزبي مناصب خود را حفظ کنند. اين سازمان سرانجام به درخواست برخي از اعضا و با تاييد امام خميني (ره) منحل شد ولي در دهه 1370 انشعابيون مجددا اين سازمان را بازسازي کردند و به يکي از مهمترين گروههاي سياسي در ميدان سياسي جمهوري اسلامي ايران مبدل شدند. چنانکه خواهيم ديد در اين بازسازي، سازمان مجاهدين انقلاب از گفتمان سياسي چپ سنتي به گفتمان سياسي چپ مدرن تحول يافت.
دفتر تحکيم وحدت و انجمنهاي اسلامي دانشجويان: يکي ديگر از مهمترين سرمايههاي سياسي تشکيلاتي گفتمان چپ سنتي، دفتر تحکيم وحدت و انجمنهاي اسلامي دانشجويان است که به ويژه با تسخير سفارت آمريکا در تهران از جايگاه خاصي در تشکيلات سياسي جمهوري اسلامي برخودار شدند. انجمنهاي اسلامي از سال 1359 تا آغاز دهه 1370 مهمترين نيروي بي بديل در ميدان دانشگاهي بودند و با اعمال محدوديتهاي شديدي بر دانشجويان و اساتيد دانشگاهي، انقلاب فرهنگي را به راه انداختند. اين دوره از فعاليت دفتر تحکيم و انجمنهاي اسلامي را دوران انحصارطلبي، تک صدايي، برخوردهاي حذفي و طرح شعارهاي آرماني نام نهاده اند.
سرمايه سياسي حکومتي: گفتمان چپ سنتي در عين حال در دهه 60 از سرمايه سياسي حکومتي زيادي برخودار بود و برخورداري از همين سرمايه اين امکان را فراهم کرد تا به گفتمان مسلط مبدل شود. از سال 1360 تا تشکيل دولت هاشمي رفسنجاني در سال 1368، نه تنها پست نخست وزيري به عنوان بالاترين نهاد اجرايي در اختيار اين گفتمان قرار داشت بلکه اکثر وزارتخانهها نيز متعلق به افراد منتسب به اين گفتمان بود. البته همچنانکه در بحث از ميدان قدرت خواهيم گفت، کسب چنين مناصبي بدون منازعه هم نبوده است و به ويژه در مورد پست نخست وزيري مير حسين موسوي نزاع شديدي بين راست سنتي و چپ سنتي به وجود آمد.
علاوه بر قوه مجريه، گفتمان چپ سنتي در قوه قضاييه(به رياست آيت الله موسوي اردبيلي) و نيز قوه مقننه هژموني فراگيري داشت و در مجالس نمايندگي از حيث تعداد و نيز تاثيرگذاري بر روي سياستها اين گفتمان غالب بود. همانطور که اشاره کرديم بخش عمدهاي از اين فرايند ناشي از شرايط جنگي بود که هم جامعه را تودهاي کرده بود و هم نيازمند نوعي مديريت مستقيم دولتي بود که بتواند در اين شرايط جامعه را کنترل نمايد. به اين ترتيب ميتوان گفت که چپ سنتي گفتمان غالب در شرايط ويژهاي بود.
جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛مسلمانان جهان پس از يك ماه روزهداري و نيايش به درگاه الهي در حاليكه با روحيهاي سرشار از صفا و برادري خود را براي كوشش در مسير استقرار وحدت كلمه آماده ميكردند، با حادثهاي تلخ مواجه شدند كه جهان اسلام را به شدت بهتزده و متاثر كرد.
اهانت جنونآميز و نفرتانگيز تعداد محدودي از شيطانصفتان به ساحت مقدس آخرين كتاب آسماني به بهانه سالگرد حادثه مشكوك 11 سپتامبر در آمريكا بارديگر پرده از چهره كريه و غيرانساني مدعيان آزادي و حقوق بشر برداشت. اين حادثه كه يك اقدام جسارتآميز و محاسبه شده از مجموعه طراحيهاي اتاق جنگ غرب عليه اسلام بود، احساسات يك و نيم ميليارد مسلمان جهان را برانگيخت و در عين حال ماهيت پليد سردمداران رژيم آمريكا و صهيونيزم بينالمللي را آشكار ساخت. توطئه قرآنسوزي هرچند توسط چند ديوانه شيطانصفت اجرا شد ولي زائيده نيات خصمانه مراكزي بود كه از سالها پيش به اين طرف سياست اسلامستيزي و اسلامهراسي را در دستور كار خود قرار داده و با صدها شيوه و هزاران ابزار تبليغاتي، مبارزه با اسلام و قرآن را عملياتي كردند.
اقدام به قرآنسوزي، توطئه شوم ديگري از زنجيره ننگيني است كه با شيطنت سلمان رشدي مرتد آغاز و با حركت كاريكاتوريست خبيث دانماركي و دهها فيلم ضداسلامي ساخته شده در هاليوود ادامه يافت و اين بار در نمايش نفرتانگيز به آتش كشيدن قرآن تجلي يافت.
نكتهاي كه در اين ميان در كالبدشكافي حادثه بايد مدنظر قرار گيرد اينست كه پشت صحنه و محركان اين حركات شرارتبار، كشف و مورد واكاوي دقيق واقع شوند. قطعا مطالعه مسير اين شرارت كه در اين سالها با عمليات جنايتبار در افغانستان، عراق، فلسطين، لبنان و پاكستان همراه بود و وحشتي كه موج بيداري اسلامي ملل آزاده جهان در سران كفر و الحاد جهاني بويژه آمريكا و صهيونيستها ايجاد كرده، ترديدي باقي نميگذارد كه طراحي و اتاق فرمان آن در دستان سران نظام سلطه است و هدف از اين اقدام نفرتانگيز، از سويي مقابله با اسلام و مسلمين در جوامع مسيحي و دامن زدن به تعصبات و تعلقات كليسايي عليه مسلمانان و از سوي ديگر جريحهدار كردن ملت اسلامي و تحت تاثير قرار دادن تحولات دنياي اسلام است.
از همين رو در واكنش به اين توطئه شيطاني، رهبر معظم انقلاب با صدور پيامي به تحليل اين جريان شوم پرداخته و مواردي را به مسلمانان ايران و جهان متذكر شدند. ايشان در اين پيام فرمودند: "لازم ميدانم اين چند نكته را به همه متذكر گردم. اولا اين حادثه و حوادث پيش از آن به روشني نشان ميدهد آنچه كه امروز آماج حمله نظام استكبار جهاني است، اصل اسلام عزيز و قرآن مجيد است. صراحت مستكبران در دشمني با جمهوري اسلامي ناشي از صراحت ايران اسلامي در مقابله با استكبار است و تظاهر آنها به دشمن نبودن با اسلام و ديگر مسلمانان، دروغي بزرگ و فريبي شيطاني است. آنان با اسلام و هرآنكس كه به آن پايبند است و هر آنچه نشانه مسلماني است، دشمناند.
ثانيا: اين سلسله كينهتوزيها با اسلام و مسلمين ناشي از آن است كه از چند دهه پيش تاكنون نور اسلام از هميشه تابندهتر و نفوذ آن در جهان اسلام و حتي غرب از هميشه بيشتر شده است، ناشي از آن است كه امت اسلام از هميشه بيدارتر شده و ملتهاي مسلمان اراده كردهاند زنجيرههاي دو قرن استعمار و تجاوز مستكبران را پاره كنند. حادثه اهانت به قرآن و پيامبر عظيمالشأن(ص) با همه تلخي، در دل خود حامل بشارتي بزرگ است كه خورشيد پرفروغ قرآن روز به روز بلندتر و درخشندهتر خواهد شد.
ثالثا: همه بايد بدانيم كه حادثه اخير، ربطي به كليسا و مسيحيت ندارد و حركات عروسكي چند كشيش ابله و مزدور را نبايد به پاي مسيحيان و مردان ديني آنان بنويسيم. ما مسلمانان هرگز به عمل مشابهي در مورد مقدسات اديان ديگر دست نخواهيم زد. نزاع ميان مسلمان و مسيحي در سطح عمومي، خواسته دشمنان و طراحان اين نمايش ديوانهوار است. درس قرآن به ما، در نقطه مقابل آن قرار دارد.
و رابعا: طرف مطالبه همه مسلمانان امروز دولت آمريكا و سياستمداران آن است. آنها اگر در ادعاي دخالت نداشتن خود صادقند، بايد عوامل اصلي اين جنايت بزرگ و بازيگران ميداني آن را كه دل 5/1 ميليارد مسلمان را به درد آوردهاند به گونهاي شايسته به مجازات برسانند."
به هر حال در اين هفته ملتهاي مسلمان بويژه مردم مسلمان ايران از اين حادثه دردناك متاثر بود و جا دارد كه اين مصيبت را به ساحت مقدس بقيهاللهالاعظم امام عصر(عج) تسليت گفت و به اين نكته نيز توجه داشت كه اين اهانت از آنچنان ابعادي برخوردار است و به گونهاي عواطف مسلمانان جهان را جريحهدار كرده كه نميتوان آنان را از نشان دادن عكسالعمل در برابر عوامل و مراكز توهين به قرآن كريم برحذر داشت و قطعا عكسالعملها نيز بگونهاي خواهد بود كه مراكز طراحي اين توطئه را در "سيا" و "موساد" از تكرار چنين اهانتي عليه كتاب الهي مسلمانان پشيمان كرده و آنان را نسبت به هزينه سنگين چنين حركات شومي متنبه سازد.
از رويدادهاي اين هفته بايد به برگزاري اجلاس هشتم مجلس خبرگان رهبري در تهران اشاره كرد. در اين نشست دو روزه علاوه بر سخنراني افتتاحيه آيتالله هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس خبرگان كه به مسائل سياسي، اجتماعي، اقتصادي و بينالمللي اشاره داشت، ديگر اعضاي خبرگان نيز پيرامون دستور كار اين اجلاس و نقطهنظرات خود مطالبي ارائه كردند.
تهران در روزهاي گذشته همچنين ميزبان برخي مقامات و مسئولين كشورهاي آفريقايي بود كه براي شركت در همانديشي ايران و آفريقا به جمهوري اسلامي ايران آمده بودند.
اين همايش كه با هدف تعميق روابط ايران با قاره غني آفريقا، توسعه همكاريهاي اقتصادي، شناساندن مزيتهاي كشورمان براي مردم آفريقا، يافتن ظرفيتهاي مناسب و معرفي آن به شركتهاي ايراني، همكاريهاي فرهنگي و رسانهاي و رايزنيهاي مشترك براي مقابله با بحرانهاي جهاني بويژه بحران اقتصادي گامي مناسب در تصحيح نگرشها و ارائه قطب بندي جديد در روابط بين الملل است. البته عملياتي شدن اين اهداف نيازمند تغيير نگرشها به قاره آفريقا، كشف مزيتهاي مشترك و ايجاد زيرساختها و ارائه تسهيلات در زمينه مبادلات اقتصادي است كه بايد بيش از پيش مورد توجه قرار گيرد.
در زمينه رخدادهاي خارجي، اين هفته روند سازش خاورميانه ازسرگرفته شد و براي اين منظور محمود عباس و نتانياهو، به همراه هيلاري كلينتون وارد مصر شدند و در حضور حسني مبارك رئيس رژيم مصر به گفتگوهاي خود ادامه دادند. دور جديد مذاكرات سازش از پنجشنبه 12 شهريور به كارگرداني آمريكا در واشنگتن آغاز شد و تنها حاصل آن جلسه، توافق براي ادامه گفتگوها بود. مذاكرات سازش اخير در شرايطي برگزار ميشود كه رژيم صهيونيستي و همچنين جبهه سازشطلب عربي در موضع انفعال و ضعف قرار دارند و ابتكار عمل به طور روزافزون در اختيار جبهه ضد صهيونيستي و گروههاي مبارز فلسطيني قرار ميگيرد. با اينحال احتمال موفقيت اين دور از گفتوگوهاي سازش بسيار ضعيف است و اين واقعيتي است كه هم دولت آمريكا و هم طرفهاي اسرائيلي و فلسطين به آن واقفند و محافل مطبوعاتي آنها نيز صراحتا به بينتيجه بودن اين مذاكرات اذعان دارند.
با اينحال آنها از برگزاري مذاكرات سازش دنبال اهداف خاص خود ميباشند. جناح دمكرات حاكم بر كاخ سفيد، روز به روز اعتبارش را در داخل آمريكا از دست ميدهد و اين مسئله در كاهش پايگاه داخلي روزافزون باراك اوباما كاملا آشكار است. دمكراتها، به خصوص در آستانه انتخابات ميان دورهاي كنگره، نگران وضعيت خود ميباشند و به زعم آنها، احياي روند سازش و توفيق ظاهري در اين امر ميتواند تا حدودي شرايط را تغيير دهد.
رژيم صهيونيستي نيز در فلاكتبارترين وضعيت خود قرار دارد و هم در زمينه داخلي و هم در صحنه بينالمللي روز به روز منفعلتر و منزويتر ميشود. سردمداران اين رژيم نيز بر اين اميد هستند كه مذاكرات سازش شايد بتواند راه نجاتي براي آنها ايجاد كند چرا كه كابينه كنوني رژيم صهيونيستي از صهيونيستهاي افراطي تشكيل شده است كه هيچگونه اعتقادي به صلح ندارد.
صهيونيستها در واقع با اين هدف وارد مذاكرات سازش شدهاند كه اولا بتوانند چهره صلحطلبي بگيرند و خود را از موج روزافزون نفرت و انزجار جهاني رها سازند و علاوه بر آن، زمان را براي مساعد نمودن تداوم سياستهاي توسعهطلبانه و اشغالگرانه خود بخرند. اما در اين ميان، بازنده اصلي اين بازي، جناح سازش طلب فلسطين است كه هرچند با هدف تقويت موضع سياسي رو به افولش، شركت در اين مذاكرات بيحاصل را پذيرفته است ولي قطعا در نهايت مغبونتر و متضررتر از گذشته خواهد شد و برگ ديگري از خيانت بر پروندهاش افزوده خواهد گشت.
در عراق، در آخرين روزهاي هفته جاري جناحهاي شيعه براي تشكيل دولت جديد و شكست بن بست 6 ماهه، تشكيل جلسه مشترك دادند و منابعي از اين جريان سياسي اعلام كردند كه به توافق نهايي براي معرفي نخستوزير بسيار نزديك شدهاند. اين منابع افزودند كه هفته آينده به احتمال زياد زمان شكست بن بست سياسي عراق خواهد بود. هرچند در طول 6 ماه گذشته پس از انتخابات سراسري عراق، مقامات اين كشور بارها از گشايش در بحران سياسي اين كشور خبر دادند كه در عمل، نتيجهاي مشاهده نشد ولي منابع آگاه سياسي، به تحولات روزهاي آينده با ديده مثبتتر و اميدوارانهتري نگاه ميكنند. اكنون به نظر ميرسد جناحهاي سياسي عراق، به خصوص گروههاي شيعه كه در اكثريت ميباشند، به اين نتيجه رسيده باشند كه تنها راه پيش پاي آنها اتحاد داخلي ميباشد چرا كه ادامه تفرقه داخلي، ضمن اينكه اوضاع اداره كشور را با نابساماني مالي و هرج و مرج همراه ميسازد، زمينه لازم را نيز براي مانور اشغالگران و ادامه دخالتهاي آنان مهيا ميسازد. اين واقعيتي غيرقابل انكار است كه اشغالگران هرگز تمايل ندارند اوضاع در عراق آرامش يابد و دولتي باثبات در آن كشور بر سر كار بيايد چرا كه در آن صورت، محملي براي توجيه حضور غيرقانوني خود نخواهند داشت.
اين هفته بحران سيل در پاكستان با وجود گذشت حدود يكماه از اين بلاي خانمانسوز ادامه يافت و گزارشهاي رسيده از آن كشور حاكي است كه ميليونها آسيب ديده از سيل همچنان با شرايط طاقتفرسا و وخيمي دست و پنجه نرم ميكنند. شيوع بيماريهاي مختلف در ميان افراد سيلزده به همراه عدم دسترسي به امكانات معيشتي، وضعيت رقتباري را در مناطق سيلزده ايجاد كرده است. به همين جهت و در راستاي ياري رساندن به آسيبديدگان، امروز از سوي كميته امداد امام خميني، روز كمك به سيلزدگان پاكستان تعيين شد.
متاسفانه مجامع جهاني آنچنانكه بايد براي ياري رساندن به سيلزدگان پاكستاني، كه در مواقع عادي هم از محرومترين قشر مسلمانان ميباشند، جديت و حميت لازم را تاكنون به خرج نداده است و اين براي جامعه بينالمللي و به خصوص دولتهاي متمول منطقه يك ننگ محسوب ميشود. در اين ميان، كشورهاي اسلامي رسالت سنگينتري در دستگيري و ياري رساني به ميليونها مسلمان محروم پاكستاني دارند و قطعا هرگونه كوتاهي در اين قضيه، عملي نابخشودني است.
اين هفته در تركيه، همه پرسي اصلاح قانون اساسي برگزار شد كه با استقبال اكثريت مواجه گشت. اين همهپرسي را بايد يك رخداد بسيار مهم در تاريخ معاصر تركيه تلقي كرد چرا كه پس از گذشت 80 سال از ظهور كماليسم و سكولاريسم و 30 سال يكهتازي نظاميان، فصل نويني را در تاريخ سياسي اين كشور گشود. در جريان اين همهپرسي 58 درصد مردم اين كشور به گزينهاي راي دادند كه دست نظاميان و كودتاچيان را از مناصب حساس و موارد سرنوشتساز قطع ميكند و به همين دليل مطبوعات جهان و محافل سياسي با تعابير همچون "ضربه كاري به لائيسم" و "آغاز فروپاشي سكولاريسم" در آن كشور ياد كردند. مفهوم روشن از نتيجه همهپرسي تركيه آن است كه از اين پس قوه قضائيه از انحصار و حيطه اختيار لائيكهاي مورد حمايت ارتش خارج ميشود و دولت منتخب در تعيين رئيس جمهور، رئيس مجلس و رئيس نيروي انتظامي و پليس نقش خواهد داشت كه تا پيش از اين، همه اين اختيارات در دست نظاميان بود. به عقيده اكثر ناظران، همهپرسي اخير، جايگاه جناحهاي اسلامي را بيش از پيش در تركيه مستحكم خواهد كرد و بايد انتظار تحولات مهمي را در اين كشور در آينده داشت.
مردم سالاري:قصه هدفمندکردن يارانه ها و اين بار مافيا«قصه هدفمندکردن يارانه ها و اين بار مافيا»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم مجيد سليمي بروجني است كه در آن ميخوانيد؛قانون هدفمند سازي يارانه ها يکي از مهمترين و در عين حال جنجال برانگيزترين طرح هاي اقتصادي کشور پس از پيروزي انقلا ب اسلا مي به شمار مي رود که از آن به عنوان «جراحي بزرگ اقتصاد ايران» ياد مي شود. دولت محمود احمدي نژاد طي دو سه سال اخير نشان داده که حداقل در حرف، مصمم به اجراي اين قانون بوده است.
ساکنان بهارستان نيز با تصويب قانون هدفمندکردن يارانه ها دست دولت را براي اجراي قانون بازگذاشته اند. اقتصاددانان نشان دادند که در کليت اين طرح با دولت هم عقيده اند، وليکن چندي پيش محمود احمدي نژاد در طول سخنراني براي دانشجويان ازستادي ياد کرد که براي جلوگيري از اجراي اين قانون شکل گرفته است و اعضاي آن تصميم دارند مانع دستيابي دولت به اهداف از پيش تعيين شده اش شوند.
نکته اي که بارديگر واکنش تعدادي از کارشناسان و مجلسيان را به همراه داشت اين اظهارات که يادآور افشاگري هاي بي نام و تاکيدات گذشته بر وجود مافياي اقتصادي در بخش هايي مانند نظام بانکي، نفت، مسکن، واردات سيگار و... بود،بازهم با اين پاسخ اساسي از سوي ساير مسوولا ن نظام مواجه شد که کوچکترين نشاني از اين ستاد يا مافيا بدهيد تا برخوردي قاطع با آنها داشته باشيم.
از طرفي، نمايندگان مجلس با بيان اين که وجود چنين ستادي در داخل نظام و به خصوص در مجلس اساسا امکانپذير نيست، براين اعتقاد هستند که به خاطر تبديل طرح هدفمند سازي يارانه ها به قانون، دولت موظف به حذف تدريجي يارانه ها و واقعي کردن قيمت ها طي مدت ياد شده در قانون بوده و حتي اگر به فرض، چنين ستادي هم وجود داشته باشد، اراده نظام براجراي قانون هدفمند سازي يارانه ها قرار گرفته است.
با مروري برگذشته و بازخواني پرونده تصويب قوانين مهمي همچون قانون اصل 44 مي توان به اين نکته بديهي رسيد که هرزمان اراده نظام بر اجراي قانوني قرار گرفته است، تمام قوا دست به دست هم داده اند و آنرا به سرانجام رسانده اند و در اين بين انتقادات و ايراداتي هم که بر طرح گرفته مي شد، همگي در جهت بهبود شيوه اجراي قانون مذکور تلقي مي شده است. کما اينکه در زمان نسبتا طولا ني که دولت و مجلس، مشغول بررسي و تصويب قانون اصل 44 بودند، انتقادات بسياري بر آن وارد شد و هم اکنون نيز که اجراي اين قانون به نيمه رسيده است، همچنان اين انتقادات وجود دارد که البته تمام اين انتقادات هم درراستاي بهبود اجراي قانون در مراحل بعدي و اصلا ح اشتباهات صورت گرفته در مسير اجراي قانون است.
در اين ميان نکته اساسي که بايد به آن توجه کرد اين است که دولت نه تنها نبايد از انتقادات که در بدترين حالت مي توان نام آن را مانع ترا شي گذاشت، به عنوان يک نکته منفي برداشت کند بلکه بايد از آنها استقبال کرده و در جهت رفع اشکالا ت احتمالي در مسير اجراي قانون هدفمند سازي يارانه ها بهره برداري کند، که اگر همين کار را در اجراي قانون اصل 44 نيز انجام داده بود، هم اکنون انتقادات فراوان نسبت به خصوصي سازي هاي انجام شده وجود نداشت. شواهد امر گوياي اين است که دولت تاکنون ريالي ذخيره نکرده تا به عنوان يارانه هاي نقدي در اختيار مردم قرار دهد لذا برخي اظهارات دولت مبني بر اجراي اين قانون در نيمه دوم سال تا حدي بدون پشتوانه به نظر مي رسد.
دولت بايستي در فرصت باقيمانده براي اجراي اين قانون يک راهکار اساسي بينديشد. از سوي ديگر تاکنون اطلا عات مشخص و شفافي از سوي دولتمردان در خصوص روش اجراي هدفمندسازي يارانه ها و اينکه از چه زماني، به چه ميزان و به چه صورت، يارانه کالا ها حذف خواهد شد و چه ميزان يارانه نقدي به مردم پرداخت مي شود، اعلا م نشده است. در اين شرايط که ابهام در ابعاد مختلف اجراي اين قانون وجود دارد، بازار و خانواده ها بلا تکليف هستند و نمي دانند رفتار خود را براي ماه هاي آينده چگونه تنظيم کنند. چرا که در خصوص ميزان تاثير پذيري شاخص هاي اقتصادي از اجراي قانون هدفمندسازي يارانه ها آراي متفاوتي وجود دارد.
به هر ترتيب، آنچه تمام قوا از خود دولت گرفته تا قواي مقننه و قضائيه در مورد آن اتفاق نظر داشته و تاکيد دارند، اين است که قانون هدفمند سازي يارانه ها بايد همانگونه که در خود قانون پيش بيني شده است، هر چه سريع تر به مرحله اجرا در بيايد.
اما نکته مهم ديگري که به نظر مي رسد بيش از همه دولت بايد به آن توجه داشته باشد، اين است که اظهارنظرهايي در چارچوب نظام در مورد اين قانون خاص، ايراد و احيانا انتقاداتي هم در اين بين مطرح مي شود که همه آنها درجاي خود محترم است. به هر حال ممکن است برخي افراد يا گروه ها در داخل يا خارج از کشور با دولت در تقابل باشند و از هر ضعفي در جهت ايجاد مانع يا حتي بحران براي دولت بهره برداري کنند.
البته به اذعان تمام مسوولا ن نظام اين افراد و گروه ها نه دوست مردم هستند و نه دوست نظام و مهم تر اين که اين عده ،خواسته يا ناخواسته با اعلا م اشکالا ت موجود، بيش از هر حمله اي امکان پيش بيني روش هاي پاتک زدن را به دولت مي دهند که اين بهترين فرصت براي مسوولا ن اجرايي کشور است تا اشکالا تي را که احتمالا در فرآيند اجراي قانون هدفمندسازي يارانه ها با آن مواجه خواهند شد، از قبل شناسايي کرده و در جهت رفع آنها تلا ش کنند.
آفرينش:موازي کاري ها و مشکلات آن«راهبردهاي اقتصاد مقاومتي»،«حالا همه آن ناله را مي شنوند»،«آفريقا همچنان در انتظار ايران»،«آرماگدون يا آخر زمان انحرافي غرب»،«ظهور و افول گفتمانهاي سياسي در ايران»،«قصه هدفمندکردن يارانه ها و اين بار مافيا»،«موازي کاري ها و مشکلات آن»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛کشور ما سال هاست که از پديده اي به نام موازي کاري در سطح نهاد هاو سازمان ها رنج مي برد با اين وجود به نظر مي رسد اين مشکلات و پيامد هاي گوناگون آن همچنان تداوم يافته و عملا به عنوان پديده اي پذيرفته شده در کشور در آمده است .
اصولا سازمان و نهاد چيست و آيا در جامعه ما سازمان هاو نهادها ي موازي تجلي و نمايانگر رشد و توسعه در جامعه و داراي کارکردي مناسب هستند يا اينکه عملا وجود مراکز موازي و موازي کاري ها جدا از اختصاص بودجه هنگفت وقابل توجه سرمايه ملي به خود، اتلاف منابع وپتانسيل هاي بيشمار، فرسايش نيروي انساني، از دست رفتن فرصت ها، تداخل کارها و انجام ناقص و معيوب کارها با صرف هزينه هاي هنگفت از جمله عوارض پديده موازي کاريها است.
در واقع در سه دهه گذشته نهادها و وزارتخانه ها و مراکز جديد تصميم گيري و اجرايي موازي بسياري در کشور شکل گرفته که گاه به دليل شرايط زماني و ويژه امري طبيعي بود. اما با توجه بيشتر به مديريت علمي بسياري از کارشناسان با برشمردن مشکلات نهادهاي وسازمان هاي موازي بر اين نظر بودند که مراکز موازي حذف و با جدا سازي وتفکيک وظايف و اعمال مرزبندي هاي دقيق و شفاف مشکل موازي کاري و پيامد هاي ناگوار اقتصادي و سياسي آن برطرف شو د .در اين بين هر چند گا مهاي مفيدي در گذشته بر داشته شده است اما از طرف ديگر در پار ه اي از اوقات شاهد بر آمدن سازمان، نهاد و پست هاي جديد وموازي در کشور هستيم که بي شک بر دامنه مشکلات کشور و پيچيده کردن امور کشور مي افزايد در اين بين اقدام اخير دولت در حوزه سياست خارجي و ديپلماسي در اين راستا تفسير مي شود مشکلي که با اظهار نظر بر سر حوادث سال 1915 ارامنه نمود بيشتري يافت.
آنچه مشخص است امروزه سازمانها ونهادهاي موازي زيادي در کشور کارکردي موازي ومشابه دارند بطور مثال وزارت رفاه و تامين اجتماعي، سازمان تامين اجتماعي، بيمه خدمات درماني و بيمه تامين اجتماعي وده هاصندوق بازنشستگي همگي در يک راستا و حوزه کارکرد هايي تقريبا مشابه دارند در اين بين در ساير حوزه هاي فرهنگي واقتصادي و.. نيز اين مشکلات وجود دارد به طوري که عملا اين نهاد ها بر حجم دولت افزوده و روند کاغذبازي و گستردگي ادارات و سازمانها و به تبع آن امور در کشور را پيچيده ترکرده اند.امري که به نوعي بر تداوم اقتصاد دولتي و رانتي در کشور کمک کرده و خود مانعي بر سر خصوصي ساز ي در آمده است .در واقع اين روند در کنار مشکلات چند لايه اقتصادي ناشي از هدر رفتن بودجه و عدم کار آمدي مناسب پيامد هايي منفي اجتماعي زيادي نظير سردرگمي شهر وندان و حتي افزايش ترافيک کاري را نيز در پي داشته است. پيامد هايي که بي شک به نفع کشور ما نيست و بايد چاره اي اساسي براي آن انديشيد.
آرمان:اتهامات آمانو به ايران«اتهامات آمانو به ايران»عنوان سرمقالهي روزنامهي آرمان به قلم دکتر صادق رباني است كه در آن ميخوانيد؛ گزارش اخير يوکيا آمانو، دبيرکل آژانس بين المللي انرژي اتميهرچند در ظاهر مشابه گزارشهاي گذشته آژانس به نظر ميرسد و حاوي گزارهها و جملات دوپهلو است اما بايد گفت لحن اين گزارش از شدت بيشتري برخوردار است و اتهامات بيشتري را به ايران وارد ميکند؛ اتهاماتي که به اثبات نرسيده است. از جمله بحث و اتهامهايي که در اين گزارش آمده است ميتوان به منع ورود بازرسان،
شکسته شدن پلمب مراکز هستهاي و مراکز اعلام نشده هستهاي اشاره کرد. در زير به بررسي اين موارد ميپردازيم: گزارش به عدم اجازه ورود دو بازرس اين سازمان از سوي ايران اشاره و به آن اعتراض کرده است. با اين حال اين اعتراض منطقي به نظر نميرسد. اين حق قانوني ايران است که به رد يا تاييد بازرسان آژانس بپردازد. ايران همانند هر کشور ديگر ميتواند دليل بياورد و با ذکر دليل از پذيرش يک بازرس خاص سر باز بزند.
اين جزئي از حق حاکميتي ايران بر طبق قوانين آژانس است. اما آژانس به آن اعتراض کرده است و در حال حاضر هم بر سرموضع خود است و استدلال ميکند که به اين بازرسان اعتماد دارد و به دليل اين که اين بازرسان متخصصند و آژانس در دسترسي به بازرسان متخصص محدوديت دارد توان جايگزيني بازرسان مناسب را ندارد.
به نظرميرسد فشارهايي که آژانس در اين زمينه به ايران وارد ميکند فشار غيرعادي و غيرمنطقي است و ايران حق دارد به رد يک بازرس يا کارشناس بپردازد. با اين حال اين موضوع در سطح بين المللي از اهميت چنداني برخوردار نيست و آژانس هم چندان نميتواند روي اين موضوع مانور دهد، چرا که اين حق قانوني کشورهاست. بر طبق قوانين آژانس حق حاکميت ملي بايد براي همه کشورها محفوظ بماند. ايران در جهت حفاظت از اطلاعات هستهاي و جلوگيري از افشاي اين اطلاعات ميتواند اين کار را انجام دهد.
در زمان صدام هيأتهايي به عراق فرستاده شد و بعدا مشخص شد که اين بازرسان کار جاسوسي ميدادند. اگر ايران به کار يک کارشناس مظنون باشد و خواستار تغيير آن کارشناس باشد، دليلي بر اصرار آژانس بر سر آن کارشناس وجود ندارد. هر چند در مورد اين بازرسان تاکنون بحث جاسوسي مطرح نشده بلکه بحث عدم دقت در گزارشهاست. اين عدم دقت هم امري غيرعادي نيست و محتمل است که يک کارشناسي اشتباه کند.
به هر حال از دهها کارشناسي که به ايران فرستاده شدهاند ايران بر کار دو کارشناس انگشت گذاشته است و به همين جهت آژانس چندان نميتواند بر اين موضوع مانور دهد. در گزارش آمانو بحث شکستن پلمبها مطرح شده که ايران در پاسخ گفته که اشتباهي بوده و آژانس هم از ايران خواسته که از اين پس در اين زمينه دقت کند. اما در زمينه شکستن پلمبها اگر موازنه مواد موجود به هم خورده باشد، آنگاه آژانس ميتواند نشان دهد که شکستن پلمبها اتفاقي نبوده و عمدي بوده است. يعني کم و زياد شدن مواد ميتواند به يکي از مسائل مورد مناقشه تبديل شود.
در گزارش آمانو همانند گزارشهاي البرادعي يک مسئله مطرح شده و آن اين است که جاهايي را که به ما نشان دادند در اين جاها کار نظامي انجام نميگيرد ولي در مورد جاهايي که اجازه بازرسي نيافتهاند نميتوانند تاييد بکنند. بر اساس اين موضوع آژانس اعلام ميکند که نميتواند به جامعه جهاني در مورد عدم انحراف برنامه هستهاي ايران اطمينان دهد. از اين رو آژانس به ايران اصرار ميکند که پروتکل الحاقي را امضا، تصويب و اجرا کند.
هرچند امضاي اين پروتکل اختياري است با اين حال آژانس استدلال ميکند که چون ايران مورد اتهام قرار گرفته اگر اين پروتکل الحاقي امضا و در عمل اجرا نشود، آژانس نميتواند به جامعه جهاني در مورد برنامه هستهاي ايران اطمينان دهد. بنابراين اين بياعتمادي وجود داشته و تا زماني که پروتکل الحاقي امضا و اجرا نشود وجود خواهد داشت. يکي از مباحثي که در زمينه عدم اجراي پروتکل الحاقي موجب بياعتمادي شده است، مراکزي است که ايران به آژانس اعلام نکرده است.
در مورد سايتهاي غني سازي که ايران به آژانس اعلام نکرده به نظر ميرسد ايران اين گونه استدلال ميکند که ايران غني سازي را حق قانوني خود ميداند و به هر حال ايران بايد بتواند در صورت حمله اسرائيل به مراکز اعلام شده مثل نطنز، در مراکز ديگري بتواند غني سازي را انجام دهد. ايران اين بحث را به جامعه جهاني هم گفته که هيچ دليلي وجود ندارد که اين مراکز را به آنها اعلام کند و به نوعي به دشمنانش نشان دهد که به کجا حمله کنند.
دنياي اقتصاد:لازم اما ناكافي«لازم اما ناكافي»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن ميخوانيد؛حضور شخصيتهاي پرشمار آفريقايي در همايش دو روزه «همانديشي ايران و آفريقا» نشانه تحرك ديپلماتيك جمهوري اسلامي است.
در روزگاري كه ايران زير فشار فزاينده ايالات متحده آمريكا و اتحاديه اروپا، رويگرداني تدريجي ژاپن و بازيهاي چندسويه روسيه و چين قرار دارد، يارگيري از ميان كشورهاي در حال توسعه ضرورت دارد. در چنين فضايي ايران به گسترش روابط با آفريقا، آسيا و آمريكاي لاتين نياز دارد و ميتوان گفت اين جهتگيري، درستترين انتخاب ممكن ايران است. اما اين جهتگيري درست به تنهايي براي پيشبرد سياست خارجي كفايت نميكند.
زيرا بسياري از كشورهاي آفريقا، آسيا و آمريكاي لاتين فرصتها و امكانات كافي در اختيار ندارند كه ايران با اتكا به آنها بتواند همه فشارهاي كنوني را بياثر كند. مهمترين فايده دوستي ايران با كشورهاي در حال توسعه، بهرهمندي از آراي آنان در مجامع جهاني از جمله مجمع عمومي سازمان ملل است. فايده ديگر نيز پارهاي مراودات اقتصادي محدود است كه شايد بتواند تا حدودي از فشار تحريمهاي آمريكا و اتحاديه اروپا بكاهد. تحريمهاي شوراي امنيت سازمان ملل وضع ديگري دارد و بعيد است كشورهاي در حال توسعه، حتي دوستان ايران، آمادگي ناديده گرفتن آن را داشته باشند.
بنابراين، ايران در كنار گسترش روابط با آفريقاييها، آسياييها و لاتينيها ميبايست به گزينههاي موثرتر هم بينديشد.
كشورهاي جهان، معمولا اساس سياست خارجي خود را به روابط با كشورهاي همجوار و همسايه ميگذارند. كشورهايي مانند چين و ژاپن با وجود خصومتهاي حل نشده 60 ساله در راس شركاي تجاري يكديگر قرار دارند. حتي تايوان كه استان جداييطلب چين به شمار ميرود، در زمره چند شريك تجاري اصلي اين كشور است.در سياست خارجي ايران كشورهايي مانند عربستان سعودي، عراق، پاكستان و تركيه اولويت دارند.
در لايه بعدي نيز كشورهايي مانند شيخنشينهاي كوچكتر حاشيه جنوبي خليج فارس، جمهوريهاي آسياي مركزي و قفقاز و كشورهاي خاورميانه و شمال آفريقا قرار ميگيرند.بنابراين، ايران براي تكميل و تعميق فعاليت ديپلماتيك خود ميبايست اقدامهايي مشابه نيز در حوزههاي اخيرالذكر از خود نشان دهد.افزايش همكاريهاي تجاري، سياسي و فرهنگي با كشورهاي همجوار و همسايه و در هم تنيدن منافع و علايق اين كشورها علاوهبر عايدات اقتصادي، زمينههاي تقويت صلح و ثبات را نيز فراهم ميكند. اعتمادسازي با محيط ديپلماتيك پيرامون، بر اهميت و اقتدار كشور ميافزايد و كشورهاي دورتر با رغبت بيشتر و چشمداشت كمتر به سوي ايران خواهند آمد.
جهان صنعت:افتخار به کاهش تورم در سايه رکود«افتخار به کاهش تورم در سايه رکود»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم فريبرز مسعودي است كه در آن ميخوانيد؛به تازگي بانک مرکزي نرخ تورم ايران را رقمي حدود 8/8 درصد اعلام کرده و آن را به حساب برنامهريزي و تدبيرهاي دولت دانسته است. گذشته از درستي يا نادرستي آمار اعلام شده ذکر دو نکته لازم به نظر ميرسد.
تورم همواره مانند دماسنج اقتصاد عمل کرده و گرچه آمال و آرزوي دولتها کنترل و تثبيت و در نهايت کاهش تورم است اما هيچ مدير مدبر و با انديشهاي کاهش تورم را در گرو کاهش يا توقف نرخ رشد اقتصادي قرار نداده و از آن خوشحال نميشود.
چه بسا که دولتي در يک بازه زماني به عللي برنامهريزي شده براي رشد اقتصادي و اشتغالزايي تورم بالا را نيز تحمل ميکند، با اين استدلال که با بالا رفتن توليد و گسترش اشتغال به تدريج تورم کاهش يافته ضمن اينکه افراد شاغل نسبت به بيکاران قدرت و توانايي بيشتري در دستيابي به کالاها و خدمات توليد شده خواهند داشت و در نهايت توليد بيشتر باعث رونق بيشتر اقتصاد و در نتيجه رشد اقتصادي بيشتري خواهد شد.
اما در سوي ديگر ماجرا بايد توجه داشت که کاهش تورم در سايه رکود محقق شده است و در اقتصاد هيچ دردي آزاردهندهتر از رکود تورمي نيست.
در رکود تورمي در اثر کاهش توليد، افت قدرت خريد مردم اتفاق ميافتد و باعث ميشود قيمتها کاهش يابد اما اين در حالي است که قيمت کالاها و خدمات اساسي کاهش چشمگيري نمييابد و در واقع رکود به علت کاهش قدرت خريد مردم ايجاد شده است. در رکود تورمي ممکن است تورم روند کاهنده داشته باشد اما پيامدهاي آن بيکاري، گسترش فقر و کاهش توليد است يعني همان چيزي که براي اقتصاد ايران در حال روي دادن است.
در حالي دولت نرخ تورم را زير 10 درصد اعلام ميکند که رشد اقتصادي سال 88 نزديک به 5/1 درصد برآورد شده است. در چنين حالتي است که مردمآرزو ميکنند اي کاش نرخ تورم 20 درصد بود اما نرخ رشد همان هشت درصد هدفگذاري شده در برنامه چهارم توسعه ميبود.