در کشاکش مذاکرات ایران و آمریکا در عمان، رحمان قهرمانپور، پژوهشگر و تحلیلگر برجسته روابط بینالملل گفتوگویی را انجام داده است. قهرمانپور در این گفتوگو ابعاد مختلف تحولات منطقه، روند مذاکرات و چالشهای پیش روی توافق احتمالی را تشریح کرد.
به گزارش جماران، مشروح گفتوگو با دکتر رحمان قهرمانپور را در ادامه می خوانید:
در روزهای گذشته چند دو اظهارنظر از دونالد ترامپ منتشر شد که یکی از آنها اهمیت ویژهای داشت. برخی تحلیلها میگویند از این اظهارات میتوان چنین تفسیری داشت که حتی اگر اسرائیل تا کنون اقدامی نکرده باشد، ممکن است لازم باشد این مسئله جدا از روند مذاکرات کنونی حل شود. برداشت شما چیست؟ با توجه به اینکه یکی از اهداف اصلی ایران در این مذاکرات، کاهش تهدیدات نظامی بوده، آیا اظهاراتترامپ نشان میدهد که همچنان پنجره تهدید نظامی علیه ایران باز مانده است؟
ببینید، بحث گذار از تهدیدات مطرح نبود. در واقع پیرو اتفاقاتی که در خاورمیانه طی یک سال گذشته رخ داده و همچنین تجربه دولت اول ترامپ، این باور در آمریکا شکل گرفته است که اگر بخواهند در مذاکرات با ایران به نتیجه برسند، باید از چارچوب دیپلماسی صرف عبور کنند و به سمت دیپلماسی اجبار حرکت کنند؛ یعنی استفاده همزمان از دیپلماسی و تهدید نظامی. این همان چیزی است که در ادبیات سیاست بینالملل به آن «دیپلماسی اجبار» گفته میشود.
تفاوتش با دیپلماسی سنتی این است که در کنار اقدامات دیپلماتیک مسالمتآمیز، زور و تهدید نظامی هم به موازات پیش برده میشود. علت اینکه ترامپ مدام بر این مسأله تأکید میکند این است که معتقد است اگر بخواهد با ایران به نتیجه برسد، باید از دیپلماسی همراه با زور استفاده کند، نه دیپلماسی صرف.
آیا این به این معناست که اگر ما موضوع را با آمریکا حل کنیم، تهدید نظامی اسرائیل نیز از سر ما برداشته میشود؟ چون دیشب آقای ترامپ گفتند که ممکن است اسرائیل به اقدام نظامی دست بزند، حتی در حالی که ایران و آمریکا به توافق رسیده باشند. برداشت شما از این وضعیت چیست؟
در واقع اگر از موقعیت ترامپ به صحنه نگاه کنیم، ترامپ میان اسرائیل از یک طرف و ایران از طرف دیگر قرار گرفته است. او حرفهایی میزند که هم بتواند اسرائیل را آرام کند و هم بتواند ایران را در میز مذاکرات نگه دارد؛ لذا باید به این مسأله از این زاویه نگاه کنیم که برخی از اظهارات ترامپ با هدف آرام کردن نتانیاهو و اسرائیل بیان میشود تا به آنها اطمینان دهد که توافق ضعیفی با ایران انجام نخواهد داد.
از طرف دیگر، او با این اظهارات به ایران پیام میدهد که اگر توافقی حاصل نشود، اسرائیل آماده اقدام نظامی خواهد بود. این موقعیت خاصی است که شکل گرفته و ریشه در تجربه دولت ترامپ از یک سو و تحولات منطقه از سوی دیگر دارد.
یک بحث متفاوت که طی هفته گذشته و به ویژه در دو سه روز اخیر مطرح شده، موضوع وارد کردن اورانیوم غنیشده سه و شصت و هفت صدم درصد به ایران است. قبلاً چنین موضوعی در مذاکرات وجود نداشت و این بحث را آقای روبیو مطرح کرده است. شما این مسأله را از چه زاویهای تحلیل میکنید؟
ببینید، این مسأله که الان مطرح شده، موضوع جدیدی نیست. در سال ۲۰۰۵ نیز در زمان دولت جورج بوش پسر و با حضور البرادعی در آژانس بینالمللی انرژی اتمی این بحث مطرح بود. ایده این بود که کشورها به جای ایجاد چرخه سوخت و غنیسازی در داخل خاک خود، که امکان استفاده دوگانه (صلحآمیز و نظامی) دارد، اورانیوم غنیشده را از یک بازار آزاد بینالمللی خریداری کنند. اما این طرح از همان زمان مشکلات متعددی داشت.
برای مثال، کارخانه غنیسازی یورودیف که میان کشورهای اروپایی مشترک است، در فروش اورانیوم با موانع زیادی روبهرو بود. یکی از مشکلات اصلی، بحث کنترل صادرات مواد هستهای است. کشورها به راحتی نمیتوانند اورانیوم را به یک کشور دیگر بفروشند؛ خریدار باید توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی تأیید شود که هیچ فعالیت غیرصلحآمیز ندارد. فرض کنید ایران بخواهد اورانیوم با غنای ۳.۶۷ درصد خریداری کند. کشورهایی که میتوانند فروشنده باشند، شامل قزاقستان، استرالیا، روسیه، آمریکا و کارخانه یورودیف در اروپا هستند. اما هر کدام از این کشورها قوانین داخلی سختگیرانهای برای صادرات مواد هستهای دارند. برای مثال، آمریکا تنها در صورتی اجازه صادرات میدهد که کشور خریدار کاملاً صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای خود را اثبات کند.
در مورد ایران، آژانس باید این صلحآمیز بودن را تأیید کند. اما ما اکنون بیش از پنج سال است که با آژانس درباره چند پرونده باقیمانده مانند سایتهای ورامین، تورقوزآباد و مریوان اختلاف داریم. بنابراین، ایران دوباره وارد یک چرخه باطل میشود که امکان اجرایی شدن خرید اورانیوم را از بین میبرد.
به همین دلیل بود که در زمان جورج بوش، این طرحها کنار گذاشته شد. البرادعی هم در همان زمان صراحتاً گفت که ایجاد یک مرکز بینالمللی سوخت هستهای برای غنیسازی اورانیوم عملاً شدنی نیست.
در نتیجه، این حرفهایی که امروز مطرح میشود، قبلاً هم مطرح شده و ناکارآمدی آن ثابت شده است. به نظر من، این پیشنهاد قابلیت اجرایی ندارد.
در فاصله بین دور دوم و سوم مذاکرات، یک موضوع دیگر هم مطرح شد. برخی خبرگزاریها، از جمله آکسیوس، گزارش دادند که پیشنهاد توافق موقت از سوی ایران مطرح شده است. شما این موضوع را چقدر جدی و تحققپذیر میدانید؟
ببینید، به نظر میرسد که در شرایط فعلی، اگر آمریکا تمایلی به توافق داشته باشد، چارهای جز توافق موقت ندارد. این موضوع چند دلیل دارد.
اولاً، سه موضوع اصلی مورد اختلاف بین ایران و آمریکا، یعنی هستهای، موشکی و منطقهای، مطرح هستند، اما فعلاً فقط مسأله هستهای روی میز مذاکرات قرار دارد.
هرکدام از این موضوعات ابعاد خاص و پیچیدگیهای خودشان را دارند. برای مثال، نظام راستیآزمایی در حوزه هستهای با نظام راستیآزمایی در حوزه موشکی تفاوتهای جدی دارد. در زمینه موشکی، ما اصلاً معاهده بینالمللی الزامآوری مانند انپیتی (NPT) نداریم که ایران آن را امضاء کرده باشد.
در واقع، هیچ کشور دیگری هم تعهدی به کاهش فعالیتهای موشکی خود ندارد، مگر اینکه داوطلبانه چنین اقدامی انجام دهد. این خودش یکی از موانع مذاکرات جامع است.
نکته دوم، مسأله زمان است. علاوه بر پیچیدگیهای موضوعات موشکی و منطقهای، زمان هم به شدت محدود است.
آقای ترامپ گفته است که ظرف ۶۰ روز باید به توافق برسیم. البته معلوم نیست مبدأ این ۶۰ روز از چه زمانی محاسبه میشود. اما در هر صورت، رسیدن به یک توافق جامع که همه موضوعات مورد اختلاف را پوشش دهد، در چنین بازه زمانی از نظر فنی غیرممکن است.
البته ترامپ اظهارنظر کرده که جزئیات را نخوانیم و سریع توافق کنیم؛ به قول معروف کاغذ را بدهند جلو، امضاء کنیم. اما طبیعتاً ایران نمیتواند چنین توافقی را بپذیرد. بنابراین، این هم دلیل دومی است که به نظر من رسیدن به توافق جامع در شرایط فعلی امکانپذیر نیست.
اگر مدل مد نظر آقای ترامپ بخواهد در اسرع وقت عملیاتی شود، ایران آن را نخواهد پذیرفت و طبیعتاً مذاکرات به بنبست خواهد خورد.
اگر بخواهید چند متغیر اصلی مؤثر بر روند توافق ایران و آمریکا را مشخص کنید، چه عواملی را در نظر میگیرید؟ برخی معتقدند که شخصیت آقای ترامپ همچنان مهمترین متغیر مؤثر است. آیا شما هم با این نظر موافقید یا فکر میکنید متغیرهایی مانند رفتار اسرائیل، عملکرد ایران یا سایر عوامل هم میتوانند نقش تعیینکنندهای داشته باشند؟
واقعیت این است که پاسخ دادن به این سوال ساده نیست. اگر بخواهم جواب سیاسی بدهم، راحتتر است؛ کسانی که طرفدار توافق هستند میگویند ترامپ یک تاجر سادهلوح است و میشود با او توافق کرد، و کسانی که مخالفند میگویند ترامپ غیرقابل پیشبینی است. اما اگر بخواهم پاسخ علمی بدهم، باید بگویم که هر سه عامل، یعنی شخصیت ترامپ، فشارهای اسرائیل و محیط پیرامونی در تعامل با یکدیگر این وضعیت را شکل میدهند.
شخصیت ترامپ فارغ از تاثیر مشاورانش نیست؛ مشاورانی که خودشان تحت فشار لابی اسرائیل و منافع آمریکا قرار دارند؛ لذا یک رفت و برگشت میان این عوامل وجود دارد و تصمیم نهایی، حاصل وزنکشی میان این متغیرهاست. در لحظه تصمیمگیری، شاید خود ترامپ مستقیماً تصمیم بگیرد، اما این تصمیم بدون تاثیر از فشارهای مشاوران، لابی اسرائیل و منافع داخلی آمریکا نیست.
بنابراین، نمیتوانیم قاطعانه بگوییم که شخصیت ترامپ تنها متغیر تعیینکننده است. همانطور که نمیتوان صرفاً روی ساختار و محیط تمرکز کرد و گفت این اختلافات هرگز قابل حل نیست.
در علوم سیاسی و جامعهشناسی، این تعامل میان ساختار و کارگزار را میشناسیم. فرد (کارگزار) قابل تفکیک از محیطش (ساختار) نیست و بالعکس. ترامپ بدون مشاورانش و شرایط سیاسی آمریکا اصلاً قابل تصور نیست، همانطور که محیط سیاسی آمریکا هم بدون حضور شخصیتی مثل ترامپ شکل متفاوتی داشت.
اگر به جای ترامپ، بایدن در این موقعیت بود، قطعاً شکل مذاکرات فرق میکرد. پس فرد و محیط مانند دو روی یک سکه هستند و هیچگاه نمیتوان آنها را کاملاً از یکدیگر جدا کرد.
البته در نهایت، وقتی شرایط خاصی پیش میآید، ممکن است گاهی نظر مشاوران بر ترامپ غالب شود و گاهی خود ترامپ تصمیم نهایی را بگیرد. هیچ کس نمیتواند به طور علمی ادعا کند که ترامپ توانسته ساختار را کاملاً مهار کند. ما یاد گرفتهایم که در نظامهای دموکراتیک، قدرت فرد محدود میشود.
درست است که ترامپ نسبت به بایدن یا جورج بوش تمایل بیشتری به شخصیسازی قدرت دارد، اما این به معنای بیتاثیر بودن رسانهها، احزاب یا محیط سیاسی نیست. در نتیجه، مذاکرهکننده باید هر دو عامل، یعنی هم فرد و هم ساختار را همزمان در نظر بگیرد و نباید فقط روی روانشناسی ترامپ یا رفتار شخصی او حساب باز کند.
علاوه بر لابی اسرائیل، رقبای سیاسی ترامپ، به ویژه دموکراتها، هم ممکن است تاثیرگذار باشند. مثلاً کسی انتظار نداشت که جان کری یک یادداشت بنویسد و از عبارت «گوشه رینگ ایران» استفاده کند. تحلیل شما در این باره چیست؟
بله، درست میفرمایید. ممکن است فعلاً دموکراتها در یک حالت کما باشند و ترامپ در ماه عسل سیاسی به سر ببرد، اما این به معنای آن نیست که آنها هیچ تأثیری ندارند. به قول شما، دموکراتها مخاطب دارند و ممکن است هر لحظه وارد صحنه شوند. برای مثال، ممکن است فردا اوباما بیاید و بگوید توافقی که ترامپ دارد انجام میدهد بسیار بدتر از توافقی است که خودش منعقد کرده بود. قطعاً این نوع اظهارنظرها بر رفتار و تصمیمات ترامپ تأثیر خواهد گذاشت.
سفر اخیر ویتکاف به روسیه و دیدار او با پوتین، همچنین ارسال پیام رهبر انقلاب توسط آقای عراقچی به رئیسجمهور روسیه و سفر آقای عراقچی به چین، تحرکات دیپلماتیکی تازهای را رقم زده است. طبق اظهارات آقای کاظم جلالی، سفیر ایران در روسیه، رهبری در این پیام تأکید کردهاند که مذاکرات ایران با آمریکا به معنای نادیده گرفتن روابط با کشورهای دوست مانند روسیه نیست. با توجه به این تحرکات و همچنین نقش چین در حمایت از مواضع ایران در مذاکرات، شما نقش روسیه و چین را در این معادلات چگونه ارزیابی میکنید؟
نقش روسیه و چین در این معادله قدری با یکدیگر متفاوت است. روسیه تمایل دارد که به نوعی سرنوشت مذاکرات را به خود گره بزند؛ به این معنا که اگر نتواند مذاکرات را پیش ببرد، دستکم بتواند در روند آن اخلال ایجاد کند یا مانع پیشرفت آن شود. نمونه این رفتار را پس از حمله روسیه به اوکراین دیدیم که به نوعی روند مذاکرات احیاء برجام متوقف شد یا حداقل با مانعتراشیهایی مواجه شد.
اما داستان چین متفاوت است. چینیها تأکید دارند که برای ثبات در خاورمیانه نیازمند حل این پرونده هستند. بنابراین، رویکردشان مبتنی بر تسریع روند مذاکرات و دستیابی به یک توافق است. در این شرایط، نقش ایران بسیار مهم است؛ اینکه چگونه بتواند با این دو کشور اعتمادسازی کند.
به نظر من، ایران با استفاده از تجربیاتی که طی سالهای اخیر کسب کرده، با احترام و در عین حال با هوشیاری عمل میکند. ایران تلاش میکند ضمن مشورت با این کشورها، اجازه ندهد که خود به ابزاری برای معاملات سیاسی این قدرتها، به ویژه روسیه، تبدیل شود. به همین دلیل بود که بعد از مذاکرات روسیه و آمریکا در عربستان، ایران از سفر آقای لاوروف و پیشنهاد میانجیگری روسیه استقبال نکرد. با این اقدام، ایران نشان داد که ترجیح میدهد هرگونه میانجیگری با هماهنگی خودش صورت بگیرد.
در نهایت، ایران مسیر گفتوگو با عمان را ترجیح داد و بر اساس تجربهای که از تحولات پس از جنگ اوکراین آموخته بود، میانجیگری روسیه را محترمانه رد کرد.
برخی معتقدند که تحولات یمن یک سنجه مناسب برای آمریکا بود تا متوجه شود که عملیات نظامی در خاورمیانه به آسانی که تصور میشود نیست. در مقابل، عدهای دیگر میگویند که با وجود اظهارات متعدد پیت هگزث، وزیر دفاع فعلی آمریکا، و تیم آشفتهای که در تصمیمگیریهایشان دیده میشود، گزینه نظامی عملاً اجرایی نیست و بیشتر در حد حرف باقی میماند. آیا شما هم این موضوع را میتوانید در همین چارچوب تحلیل کنید یا ارزیابی متفاوتی دارید؟
ببینید، اساساً بحث اقدام نظامی گسترده مطرح نیست که بگوییم آمریکا به دنبال تکرار سناریوی سال ۲۰۰۳ در عراق است. چنین چیزی در دستور کار آمریکا قرار ندارد.
آنچه آمریکا به دنبال آن است و از آن به عنوان ابزار تهدید استفاده میکند، مسأله حمله به تاسیسات هستهای ایران است، نه آغاز یک جنگ تمامعیار. در واقع، حمله نظامی گسترده از دستور کار سیاست خارجی آمریکا فعلاً خارج شده است. تجربههای تلخ عراق و افغانستان، تمایل آمریکا به ورود به جنگهای پرهزینه و فرسایشی را به شدت کاهش داده است؛ لذا آنچه امروز مطرح است، گزینه حمله محدود به تأسیسات هستهای است، نه جنگ فراگیر و تمامعیار.
به عنوان سخن آخر، آیا فکر میکنید این دور سوم مذاکرات همچنان ادامه پیدا کند؟ چه پیشبینیای برای آینده این مذاکرات دارید؟
به نظر من این دور از مذاکرات تعیینکننده است. چون رسیدن به نقطه اصلی اختلاف در جریان است و از سوی دیگر یک خوشبینی در جامعه وجود دارد؛ به این معنا که برخی احساس میکنند پیشتر توافق شده و این مذاکرات بیشتر نمایشی است. بنابراین، نگرانی جدی وجود دارد که اگر مذاکرات به نتیجه نرسد، تأثیر منفی شدیدی بر بازارها بگذارد. اما اگر مذاکرات ادامه پیدا کند، به این معناست که طرفین توانستهاند به یک تفاهم اولیه برسند.
واقعیت این است که در حال حاضر نوعی ادغام میان مواضعی که ترامپ و دیگران در رسانهها مطرح میکنند با آنچه در جریان مذاکرات واقعاً گفته میشود، وجود دارد.
نکته دوم این است که هنوز نمیدانیم در این دو دوره مذاکرات، آیا آمریکا خواستههای خود را به صورت مشخص، جزئی و شفاف مطرح کرده یا صرفاً در پی آن بوده که ببیند ایران چه امتیازاتی حاضر است بدهد. این نیز یک عامل عدم قطعیت جدی است که ما از آن بیاطلاعیم؛ شاید مذاکرهکنندگان مطلع باشند.
به همین دلیل این مذاکرات، مذاکرات حساسی خواهد بود. باید ببینیم امروز دود سفید از مذاکرات بلند میشود یا خیر.
تیم مذاکرهکننده آمریکایی هم این بار کمتر صحبت میکند. حتی نسبت به دورهای قبلی مذاکرات هم سکوت بیشتری دارند. آیا این را مثبت ارزیابی میکنید؟
من این سکوت را بیشتر معتدل ارزیابی میکنم، نه الزاماً مثبت یا منفی. مسأله این است که مذاکرات بسیار سختتر از آن چیزی است که در ابتدا بسیاری تصور میکردند. با این حال اگر اراده سیاسی قوی در طرفین وجود داشته باشد، امکان پیشرفت وجود دارد. فعلاً آنچه در ایران وجود دارد، ارادهای برای دستیابی به یک توافق موقت است، نه یک توافق جامع و بلندمدت.