۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۱:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۳۱۵۴۰
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۰ - ۲۵-۰۵-۱۳۸۹
کد ۱۳۱۵۴۰
انتشار: ۱۲:۵۰ - ۲۵-۰۵-۱۳۸۹

آن روز، خبر،‌ بوي پيراهن تو بود كه در كوچه‌ها و خيابان‌‌ها پیچید

از آن روز تشنگي، برادرت شد و سلول‌هاي انفرادي موصل و تكريت و رماديه محلي براي مناجات شبانه‌ات. همۀ اينها بودند ولي تو صبورتر از كوه ايستادي و لب به شكوه باز نكردي. سال هاي زيادي به رنگ صبح، قامت برافراشتي و ايستادي تا همه به احترامت سر فرود آوردند.

 26 مرداد ماه سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامیمان ایران است.

به گزارش تابناک مطلب زیر پیش کشی است پیشاپیش محضر این دلاورمردان عرصه پایداری و مقاومت، به این امید که بدانیم و بفهمیم که آنان برای چه رفتند، برای چه مقاومت کردند و...  

*****

روزي كه مي‌رفتي كوله پشتي‌ات پر بود از خوشه‌هاي اشك، حرف‌هاي ناگفته، رازهاي سر به مهر، عطر مهرباني و عشقي عتيق كه تا خدا قد كشيده بود.

به راهي مي‌رفتي كه نخل‌هايش در صف نماز بودند؛ چلچله‌هايش زيارتنامه‌خوان و مردمانش يك دست خاكي‌پوش. همان راهي كه انتهايش بوسه به آسمان مي‌زد.

... رفتي! اما سياهي، مانند گردبادي به دورت حلقه زد.‌ از دالاني به شكل نفرت عبورت داد. چشمان عاشقت را بست و گرداگرد قلبت را سيم‌ خاردار كشيد.

غافل از اينكه نمي‌توان راه را بر دل عاشق بست يا با توده‌اي ابر بي‌مقدار، راه را بر خورشيد گرفت.


دريغا... بر پاهاي به معراج رفته‌ات تاول كاشتند... و از آن روز زخم‌هايي به رنگ گل‌هاي محمدي بر قامت رشيدت روييد.

كم‌كم گلستاني از آتش و زخم،‌ تو را در برگرفت... و تو خليل‌وار در آتشي كه برايت گلستان شده بود نشستي.

از آن روز تشنگي، برادرت شد و سلول‌هاي انفرادي موصل و تكريت و رماديه محلي براي مناجات شبانه‌ات. همۀ اينها بودند ولي تو صبورتر از كوه ايستادي و لب به شكوه باز نكردي. سال هاي زيادي به رنگ صبح، قامت برافراشتي و ايستادي تا همه به احترامت سر فرود آوردند.

... و تو خورشيدوار در حصاري از سياهي درخشيدي تا آن روز كه انتظارها به سر آمد.

... آن روز خبر،‌ بوي پيراهن تو بود كه در كوچه‌ها و خيابان‌‌ها پیچید و دل‌هاي پير را جوان كرد و به چشم هاي بي‌قرار، توان ديدار بخشيد.

... و تو از راه رسيدي! كمي نحيف و شكسته. كمي پير، اما با دلي به وسعت آسمان، سرشار از نشاط و ايمان.

... و تو آمدي! با حلقه‌هاي گل بر گردن. بر شانه‌هاي باد و جاري در عطر نسيم.

... و تو آمدي و خاك خون‌رنگ ميهن، بر پاهايت بوسه زد و تو به خاك افتادي و تمام ايران را در آغوش گرفتي.

... و تو آمدي و از مهران تا جماران را بوسه كاشتي و با اشك‌هايت از جماران تا مرقد را شستشو دادي.

... و تو آمدي! سال هاست كه آمده‌اي! عزيز آزاده من!

 عبدالرحيم سعيدي‌راد                              

ارسال به دوستان