وبگاه نشریه آمریکایی" small wars journal" با انتشار مقاله ای از رویکرد راهبردی متفاوت ایران در مقایسه با قدرت های غربی از مفهوم بازدارندگی و پیروزی، بر سنت متفاوت ایران در زمینه های امنیتی و بازدارندگی نظامی تاکید کرده است.
به گزارش عصرایران، در این مقاله آمده است:
وقتی نیروهای ایرانی در ماه مه 1982 خرمشهر را پس گرفتند، جنگ ایران و عراق میتوانست پایان یابد. عراق آمادگی خود را برای آتشبس اعلام کرد، ایران تهاجم صدام را پس زده بود و توازن استراتژیک دیگر تشدید جنگ را توجیه نمیکرد. با این حال، تهران تصمیم گرفت جنگ را 6 سال دیگر ادامه دهد. این تصمیم صرفا از روی لجاجت ایدئولوژیک نبود؛ بلکه نشاندهنده تغییر تعیینکنندهای در نحوه تعریف جمهوری اسلامی ایران از پیروزی بود.
بقا، استقامت و تثبیت ایدئولوژیک جایگزین موفقیت نظامی قاطع شدند. این بازتعریف پیروزی که در طول جنگ ایران و عراق متولد شد، همچنان در رفتار استراتژیک ایران امروز نیز محوریت دارد. از حزبالله در لبنان گرفته تا شبهنظامیان همسو با ایران در عراق و یمن، رویکرد تهران منعکسکننده دکترینی است که نه با پیروزی، بلکه با فرسایش، سازگاری و یادگیری چگونگی تحمل بدون پیروزی کامل شکل گرفته است.
مرحله اولیه جنگ، آسیبپذیری ایران را آشکار کرد. پاکسازیهای پس از انقلاب در ارتش باعث شد تهران برای درگیریهای متعارف آماده نباشد. همانطور که در ارزیابیهای تاریخی و سیاسی متعدد از جنگ مستند شده است، پیشرفتهای اولیه عراق به جای درخشش عملیاتی عراق، به دلیل آشفتگی ایران تسهیل شد.

با این حال، بقای ایران به مهمترین نتیجه جنگ تبدیل شد. پس از خرمشهر، رهبران ایران یک درس حیاتی را درونی کردند: نظام میتواند مجازاتهای فوقالعاده را تحمل کند، مادامی که جامعه را از نظر ایدئولوژیک بسیج کند و استقامت را به عنوان پیروزی اخلاقی در نظر بگیرد. سرزمین در درجه دوم اهمیت نسبت به مشروعیت قرار گرفت؛ زمان ارزشمندتر از مانور شد.
این منطق، تفکر بازدارندگی متعارف را وارونه کرد. شکستها دیگر نشان دهنده شکست نبودند؛ آنها به اثبات حقانیت و مقاومت تبدیل شدند.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از جنگ به عنوان نهادی که از طریق ابتکار و نه از طریق دکترین شکل گرفته بود، ظهور کرد. اتکای اولیه به حملات موج انسانی و تلفات انبوه، نشاندهنده ضعف مادی بود، نه پیچیدگی استراتژیک. با این حال، با گذشت زمان، سپاه پاسداران آموخت که ضمن حفظ فشار، نیروی انسانی خود را هم حفظ کند.
این گذار، از بسیج انبوه به حفظ نیرو، زمینه را برای دکترین نیابتی مدرن ایران فراهم کرد. تهران به جای رویارویی مستقیم با دشمنان، آموخت که ریسک را بیرونی کند، از طریق واسطهها بجنگد و درگیریها را در طول زمان و جغرافیا گسترش دهد. تکامل سپاه به یک نیروی فراملی با قابلیتهای اعزام نیرو به خوبی مستند شده است.
در مراحل پایانی جنگ، رهبری ایران کمتر بر پیروزی در میدان نبرد و بیشتر بر بقا و تحکیم داخلی و گسترش نفوذ فراتر از مرزهای ایران متمرکز بود.
ایدئولوژی در طول جنگ به عنوان یک فناوری نظامی عمل میکرد. رهبران ایران، جنگ را به عنوان دفاع مقدس، شهادت را به عنوان تعالی و رنج را به عنوان مشروعیت تعریف میکردند. این نظم روایی به تهران اجازه داد تا در شرایط جنگ، ضعف مادی خود را جبران و مخالفتهای داخلی را مهار کند.
نکته مهم این است که ایدئولوژی، شکست را از نو تعریف کرد. تلفات، عزم و اراده را تضعیف نکرد؛ بلکه آن را تقویت کرد. خودِ استقامت به پیروزی تبدیل شد. این جهانبینی همچنان فرهنگ استراتژیک ایران را شکل میدهد و مدلهای بازدارندگی غربی را که مبتنی بر محاسبات منطقی هزینه-فایده هستند، ناامید میکند. ایران اغلب کارزارهای فشار را به عنوان تاییدی بر روایت مقاومت خود تفسیر میکند، نه انگیزهای برای خویشتنداری.
حزبالله نمایانگر دقیقترین کاربرد آموختههای ایران پس از جنگ است. برخلاف ایران در دهه 1980، حزبالله به دنبال شکست نظامی اسرائیل نیست. از درگیریهای تعیینکننده اجتناب میکند، نیروهای خود را حفظ میکند و موفقیت را با بقا، بازدارندگی و تسلط روایی میسنجد.
جنگ لبنان در سال 2006 آموزنده است. حزبالله به پیروزی در میدان نبرد دست نیافت، اما جان سالم به در برد. این بقا به عنوان موفقیت ترسیم شد و حزبالله را از نظر سیاسی تقویت کرد و آن را بیشتر در معماری امنیتی لبنان جای داد. از دیدگاه تهران، این نتیجه، استراتژی تشدید محدود و استقامت را تایید کرد.

ایران این مدل را در سراسر منطقه تکرار کرده است. در عراق، شبهنظامیان فشاری را جذب میکنند که تهران مستقیما از آن اجتناب میکند. در سوریه، نیروها و نیروهای نیابتی ایران بدون جستجوی یک راهحل قاطع، درگیری را ادامه میدهند. در یمن، حوثیها هزینههای استراتژیک نامتناسبی در مقایسه با توانایی هایشان تحمیل میکنند. در دریای سرخ، اختلال محدود، بدون ایجاد تلافیجویی تمامعیار، اثرات اقتصادی جهانی ایجاد میکند.
در این صحنهها، ایران از "پیروزی" در جنگها اجتناب میکند زیرا پیروزی قاطع مستلزم مسئولیتپذیری، کنترل تشدید و مصالحه سیاسی است. در عوض، تهران به دنبال پایداری است: بیثباتی مدیریتشدهای که دشمنان را به مرور زمان خسته میکند. این رویکرد با ارزیابیهای آژانس اطلاعات دفاعی ایالات متحده و سایر نهادهای سیاستگذاری که بر ترجیح ایران بر رویارویی غیرمستقیم و صبر استراتژیک تاکید دارند، همسو است.
تلاشهای بازدارندگی غرب اغلب علیه ایران به شکست میانجامد، زیرا تعاریف غربی ها از موفقیت با تعاریف ایران متفاوت است. تهران به دنبال نتایج قطعی نیست؛ بلکه به دنبال بقا، مشروعیت و زمان است. تشدید تنش که برای تحمیل هزینهها طراحی شده است، اغلب تصویر ایران از خود را به عنوان یک قدرت محاصره شده اما برحق، تقویت میکند.
هر استراتژی موثری در قبال ایران باید تجربه شکلگیری رژیم در طول جنگ ایران و عراق را در نظر بگیرد. جمهوری اسلامی آسیب دیده اما سالم بیرون آمد و به این نتیجه رسید که استقامت به خودی خود مشروعیت میبخشد. فشار به تنهایی، بدون استراتژی سیاسی، خطر بازتولید همان چرخه را دارد: تشدید، استقامت و بنبست استراتژیک.
جنگ ایران و عراق صرفا یک تراژدی تاریخی نبود؛ بلکه کورهای بود که در آن دکترین استراتژیک مدرن ایران شکل گرفت. از خرمشهر تا حزبالله، تهران آموخت که چگونه بدون پیروزی زنده بماند، چگونه بدون تصمیمگیری بجنگد و چگونه بدون امتیاز دادن تحمل کند.
رفتار امروز ایران نشان دهنده تداوم است، نه ابتکار. تا زمانی که سیاستگذاران نپذیرند که تهران موفقیت را از طریق بقا و نه پیروزی میسنجد، منطق استراتژیک آنها همچنان بد فهمیده خواهد شد و استقامت آنها دست کم گرفته میشود.