عصر ایران؛ سیدمحمد حسینی* - مدتی بود با خود فکر میکردم چرا برخی از ما، با وجود نیتهای خوب و تلاش بیوقفه، در خانه، محیط کار یا جامعه، به نتیجهای که در ذهن داریم نمیرسیم. گاهی حس میکنیم همه توانمان را صرف حل بحرانها و واکنش به مسائل روزمره کردهایم، اما اثری از آرامش یا پیشرفت پایدار در زندگیمان نیست. در این جستوجو، کتابی را یافتم که پاسخی متفاوت به این پرسش داشت: «رهبری از بالای خط».
این کتاب، دیدگاه مرا نسبت به مفهوم رهبری دگرگون کرد. برای من روشن شد که رهبری، صرفاً جایگاهی رسمی در سازمان یا عنوانی شغلی نیست. رهبری یعنی کیفیت حضور ما در جهان؛ یعنی اینکه در برخورد با همسر، فرزند، همکار، دوست یا حتی یک غریبه، چه نگرش و رفتاری را انتخاب میکنیم. نویسندگان کتاب یادآوری میکنند که:
رهبر بودن، یک نقش نیست؛ یک شیوه زیستن است.
کتاب «رهبری از بالای خط» با طرح یک پرسش ساده اما عمیق آغاز میشود:
در لحظههای حساس زندگی، شما در کدام سوی خط قرار دارید؟
«خط» در اینجا استعارهای است از مرزی میان دو حالت بنیادین زندگی و تصمیمگیری.
در پایین خط، ذهن ما در وضعیت دفاعی است. با سرعت به دنبال یافتن مقصر میگردیم، به حفظ کنترل بیش از حد میچسبیم یا به تأیید دیگران وابسته میشویم. شاید این واکنشها در کوتاهمدت طبیعی به نظر برسند، اما در درازمدت، خلاقیت و کیفیت روابط ما را میفرسایند.
برای مثال، کارمندی را تصور کنید که پروژهای را دیر تحویل داده است. مدیر پایین خط، بلافاصله با لحن تند او را بازخواست میکند و از کمکاری یا بیدقتی سخن میگوید. نتیجه؟ دلخوری، کاهش انگیزه و بسته شدن مسیر گفتوگو.
اما بالای خط، فضای دیگری است. در این حالت، با ذهنی کنجکاو و پذیرنده پیش میرویم. مسئولیت تجربه و واکنش خود را بهطور کامل میپذیریم و حتی در دشواریها بهدنبال فرصت یادگیری میگردیم. همان مدیر، اگر بالای خط باشد، شاید بپرسد: «چه عواملی باعث شد پروژه به تأخیر بیفتد؟ چه کمکی میتوانم بکنم که بار دیگر چنین نشود؟» این رویکرد، به جای فرسایش، انرژی ایجاد میکند.
کتاب یادآور میشود که هیچکس همیشه بالای خط نیست. ما هر روز بارها بین این دو حالت جابهجا میشویم. هنر رهبری آگاهانه، در تشخیص جایگاه خود و توانایی بازگشت آگاهانه به بالای خط است.
هسته اصلی کتاب، ۱۵ پیمان است که رهبران آگاه با خود میبندند.
این پیمانها همان گامهایی هستند که به ما کمک میکنند ماندگارتر در بالای خط زندگی کنیم.
چند نمونه از این پیمانها عبارتاند از:
پذیرفتن اینکه مسئولیت نتایج زندگی ما، با خود ماست. در خانواده، وقتی هزینههای ماه بیش از حد میشود، کسی که به این پیمان پایبند است نمیگوید «همه تقصیر توست» بلکه میپرسد «چه تصمیمهایی ما را به این نقطه رساند و چه میتوانیم تغییر دهیم؟»
جایگزین کردن واکنش سریع با پرسشگری. وقتی میان دو همکار سوءتفاهمی پیش میآید، فردی که این پیمان را زندگی میکند، نمیگوید «این کار تو اشتباه بود» بلکه میپرسد «چه منظوری داشتی وقتی این کار را انجام دادی؟»
گفتن حقیقت، با احترام. در یک محیط کاری، اگر برنامهای موفق نشده، رهبر آگاه واقعیت را میگوید اما لحنش بهگونهای است که روحیه همکاران را برای ادامه کار حفظ میکند.
گفتوگو درباره افراد فقط در حضور خودشان. این پیمان میتواند روابط خانوادگی را هم از تنشهای بیهوده دور کند.
شناخت و بهکارگیری استعدادهای منحصربهفرد. کسی که بهطور طبیعی در ایجاد ارتباط خوب است، اگر مسئولیت تعاملات اجتماعی یا مذاکرات خانوادگی را بر عهده بگیرد، بهرهوری و رضایت بیشتری تجربه خواهد کرد.
آگاهانه زمانی برای شوخطبعی، خلاقیت و بازیابی انرژی ایجاد کنیم. حتی یک پیادهروی کوتاه یا لحظهای گفتوگوی سبک میتواند انرژی را بازگرداند.
یافتن ارزش و آرامش درونی، بدون وابستگی به واکنش دیگران یا شرایط بیرونی.
خودمان تبدیل به تغییری شویم که از دیگران انتظار داریم. اگر آرامش میخواهیم، باید آرامتر رفتار کنیم.
ماندن در بالای خط ساده نیست. فشار کاری، نگرانیهای مالی، خستگی یا حتی عادتهای قدیمی میتوانند ما را به پایین خط بکشانند. اما هر یک از این ۱۵ پیمان، به منزله ابزاری برای بازگشت است. وقتی وسوسه میشویم پشت سر کسی صحبت کنیم، پیمان «پرهیز از شایعه» میتواند مسیرمان را تغییر دهد. وقتی در جستوجوی مقصر هستیم، پیمان «مسئولیتپذیری کامل» ما را به سمت بالای خط بازمیگرداند.
بالای خط بودن، نتیجه مستقیم زندگی کردن این پیمانهاست. هر پیمان، پلهای است که ما را از حالت واکنشی و محدودکننده به حالت آگاهانه و سازنده منتقل میکند. با تمرین روزانه، این حالت به بخشی از هویت ما تبدیل میشود و اثرش نهتنها در زندگی فردی، بلکه در خانواده و جامعه نیز دیده میشود.
من این کتاب را معرفی میکنم چون باور دارم هر یک از ما، در هر جایگاه و موقعیتی که باشیم، میتوانیم انتخاب کنیم که چگونه در جهان ظاهر شویم. پیشنهاد میکنم همین امروز، یکی از این پیمانها را انتخاب کنید و یک هفته آن را آگاهانه تمرین کنید.
اگر برایتان سؤال است که از کجا شروع کنید، «پیمان کنجکاوی بهجای دفاع» انتخاب خوبی است. هر بار که وسوسه شدید زود قضاوت کنید، یک لحظه مکث کنید و بپرسید: «چه چیز دیگری میتوانم از این موقعیت بفهمم؟»
و اگر این تجربه برایتان ارزشمند بود، مطالعه کامل کتاب The 15 Commitments Of Conscious Leadership میتواند نقشه راهی باشد که شما را در این سفر یاری کند؛ سفری که از درون آغاز میشود، اما میتواند زندگی دیگران را نیز روشنتر و پربارتر کند.
______________________________
* سیدمحمد حسینیتسهیلگر کتابخوانی
مدرس رشد و تعالی
نویسنده کتابهای «قدرت مطالعه» و «صفرتاصد تندخوانی»
عضو شورای کتابخوانی شهرداری تهران و همراهی با بیش از ۲۶سازمان و ۱۲دانشگاه برای آموزش و تسهیل کتابخوانی
آموزش آنلاین به بیش از ۲۰هزار نفر فراگیر
نویسنده و مدرس مدرسه کار و کسب عصر ایران
بنیانگذار سایت مرتا