عصرایران؛ احسان محمدی - دو همکارم وارد اتاق میشوند و سر یک «تی» شکسته بحث میکنند. ساعت ۸:۳۰ صبح شنبه است. هر دو بالای پنجاه سال، یکی خانم و دیگری آقا.
با جدیت دلیل میآورند، وسط حرف هم میپرند و هر کدام تلاش میکنند ثابت کنند حق با اوست، آن هم صددرصد! هر دو تمام روز کار میکنند، یکی در آبدارخانه و دیگری در فضای عمومی. نگاهشان میکنم. هر کدام انتظار دارد طرف او را بگیرم و بگویم: حق با توست، صددرصد!
یاد کتاب خاطرات یک نویسنده میافتم. نوشته بود در زندان، بیشتر وسایل شخصیمان را در یک جعبه کفش جا میدادیم. بیرون از زندان، هر کس برای خودش شخصیتی بود، اما اینجا تمام داراییاش در همان جعبه خلاصه میشد و از آن چنان مراقبت میکرد که پادشاهی از قلمرویش!
هر دو برایم عزیز و محترمند، برای خانوادهشان تن به کار سخت میدهند. وسط بحث به مفهوم «اثر قلمرو» فکر میکنم، اینکه انسانها، مثل بسیاری از جانوران، به اشیاء و فضاهایی که «مال آنهاست» احساس تعلق دارند. حتی یک وسیله ساده ـ مثل تی شکسته یا همان جعبه کفش ـ میتواند بخشی از هویت فرد یا قلمرو او شود و زیر سؤال رفتن یا از دست رفتنش، حس تهدید به همراه بیاورد.
این بحث، ظاهراً یک مشاجره بیاهمیت است، آن هم صبح شنبه، در خاورمیانهای که آدم تقلا میکند هفتهاش را شاد و امیدوار شروع کند. اما خوب میدانم مسئله اصلی، «احترام»، «حقانیت» و «دیده شدن» است؛ نه یک تی شکسته ... پشت هر مشاجره کوچکی، داستانهایی هست که نمیبینیم.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر