عباس عبدی
روزنامه اعتماد
هفته گذشته سخنگوی محترم دولت، برای آنکه مبادا مردم نگران شوند، گفت: «هنوز برای افزایش قیمت بنزین تصمیمی گرفته نشده است. ما باید در این موضوع بیشتر حرف بزنیم و درنهایت به تصمیم برسیم، ولی امروز زمان آن نیست. به قول رییسجمهور، کسی که با ماشین آفرود بیرون شهر رانندگی میکند خیلی هم خوب است، اما آیا میتوانیم سهمیه و قیمت ۱۵۰۰ تومانی را به این کار اختصاص بدهیم؟» از آنجا که آقای پزشکیان به هر دو اعتبار اسم و رسم به عنوان پزشک شناخته میشوند، بد نیست این سخنان را با یک تمثیل پزشکی ترجمه کنیم.
در پزشکی، برای توصیف وضعیت سرطان، دو شاخص کلیدی وجود دارد: گرید (Grade) و استیج (Stage یا پله). گرید به ماهیت سلول سرطانی مربوط است: میزان غیرطبیعی بودن، سرعت رشد و تکثیر و شدت بدخیمی آن. هر چه گرید بالاتر باشد، سلولها موذیتر و بیرحمترند. استیج یا پله، میزان پیشرفت بیماری و گستره سرایت آن را نشان میدهد و شامل مراحل زیر است:
پله یک: توده کوچک و محلی شکل گرفته است.
پله دوم: توده بزرگتر شده و به غدد لنفاوی نزدیک میشود.
پله سوم: سلولهای سرطانی به غدد لنفاوی و بافتهای اطراف نفوذ کردهاند.
پله چهارم: بیماری به سراسر بدن سرایت کرده و خون، استخوان و اندامهای اصلی را درگیر کرده است.
تجربه کشورهای پیشرفته نشان میدهد که اگر سرطان با گرید بالا قبل از رسیدن به پله سوم شناسایی شود، شانس درمان بسیار بالاست.
اما وقتی گرید بالا و بیماری در پله سوم یا چهارم باشد، فرصتها ساعت به ساعت از دست میروند. در چنین شرایطی حتی ۲۴ ساعت تاخیر میتواند مرگبار باشد و بیمار باید فورا به اتاق عمل برود.
حالا تصور کنید بیماری با سرطان بدخیم و گرید بالا، در پله سوم است و روند به سمت پله چهارم ادامه دارد. تمام آزمایشها و تصاویر پزشکی این را تایید میکند. بیمار ضعیف و ناتوان شده، اما با اطمینان میگوید هنوز دارد فکر و مشورت میکند و فعلا قصد عمل جراحی ندارد، چون نمیخواهد خانوادهاش را نگران کند!
قیمتگذاری حاملهای انرژی، سرطان اقتصاد ایران است. سرطانی با گرید بسیار بدخیم که همه شریانهای اقتصادی را آلوده کرده است؛ از تولید و اشتغال تا سرمایهگذاری، از محیطزیست تا عدالت اجتماعی. سالهاست که این سرطان از مرحله موضعی عبور کرده و اکنون در پله سوم و رو به چهارم است. حتی اگر همین امروز جراحی آغاز شود، نیاز به شیمیدرمانی و رادیوتراپی سخت و طولانی خواهد بود. با این حال، دولت به جای عمل فوری، به گفتوگو و مشورت بیپایان مشغول است، گویی قرار است این بیمار خود به خود درمان شود.
ادامه این وضعیت، یعنی اختصاص میلیاردها دلار ارز به قاچاق بنزین، درحالی که برای داروی بیماران واقعی ارز کافی وجود ندارد. یعنی تغذیه شبکه فساد و ناکارآمدی، به بهای تخریب حمل و نقل عمومی، کاهش بهرهوری و فرو بردن اقتصاد در رکود. این سرطان اقتصادی نه تنها منابع مالی کشور را میبلعد، بلکه ذهن و توان برنامهریزان را هم تحلیل برده است. سیاستگذاران آنقدر از جراحی میترسند که حتی جرات گفتن حقیقت به مردم را ندارند.
نتیجه این است که هزینههای بحران، مستقیم و غیرمستقیم، فقط بر دوش مردم سنگینی میکند، نه مدیران و تصمیمگیران. این همان جراحی اقتصادی است که باید در سال نخست دولت انجام میشد؛ زمانی که هنوز توان و سرمایه اجتماعی برای حمایت از تصمیمهای دشوار وجود داشت. اکنون با تاخیر و تعلل، هزینه این عمل چندبرابر شده و موفقیت آن هم کمتر. هر روز تاخیر، به معنای گسترش بیشتر سرطان در بافتهای اقتصاد و کاهش امید به بهبود است.
حکومتی که نتواند یا جرات نداشته باشد با چنین بیماری مرگباری روبهرو شود و مردم را برای همراهی با درمان قانع کند، در هیچ عرصه دیگری هم موفق نخواهد بود. بحران قیمتگذاری انرژی، آزمونی است که میزان توان واقعی حکومت برای تصمیمهای بزرگ و حیاتی را عیان میکند.
سرطان را نمیتوان با داروهای آرامبخش یا وعدههای فردایی درمان کرد. گاهی تنها راه نجات، تیغ جراحی است، هر چند دردناک به نظر آید. امروز اقتصاد ایران در اتاق اورژانس است، اما جراحان آن بیرون ایستادهاند و به جای عمل، مشغول سخنرانیاند.