چارلی وارزل
آتلانتیک
ترجمان
مترجم: فرشته هدایتی
این هفته تصویری در شبکههای اجتماعی واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داد، عکسی محو از مرد و زنی که انگار جلوی در خانهشان ایستاده بودند. تصویری صمیمی بود -هر دو نگاهشان را به نوزادی که در آغوش مادر بود دوخته بودند. به نظر میرسید یکی از اولین عکسهای یک خانوادۀ جدید باشد، اما توضیح پای آن عکس قلبم را به درد آورد:
«این عکس در جریان آتشسوزی ایتن کنیون به حیاط ما افتاده. کسی از پاسادنا/آلتادنا این افراد را میشناسد؟».
عکس کاملاً سالم مانده بود، نه سوخته بود و نه پاره شده بود، اما گویی جهانی ازدسترفته را به تصویر میکشید. وقتی به عکس خیره میشدی -قطعهای از تاریخ خانوادگی که همان بادهایی که آتشهای لسآنجلس را شعلهور میکنند آن را به اینجا آورده بودند- کمکم میتوانستی ابعاد آنچه را که از دست رفته است درک کنی، نوعی اندوه که در هیچ فرم بیمهای قابل ثبت نیست.
و بعد، اسکرول میکنی. تصویری ماهوارهای از محلهای سوخته و ویرانشده کنار اخباری دربارۀ کار و شغل قرار گرفته است. در اینستاگرام، کمپینی میبینی برای حمایت از زنی که نهماهه باردار است و خانهاش را از دست داده؛ بلافاصله پس از آن، عکسهایی شاد از تعطیلات اسکی یک نفر دیگر و سپس تبلیغات محصولات مراقبت از پوست ظاهر میشود. در ایکس، میبینی که ایلان ماسک به ویدیویی پاسخ داده که در آن الکس جونز ادعا کرده بود آتشسوزیها بخشی از توطئۀ جهانیگرایان برای نابودی ایالاتمتحده است (ماسک پاسخ داده «درسته») و این آتشسوزیها را به سیاستهای مربوط به تنوع، برابری و شمول نسبت داده بود؛ بعد از آن، پستی برانگیزاننده دربارۀ تغییراتی در نظارت بر محتوا در متا میبینی («دارم میرم زیر همۀ پستهای فیسبوک کامنت ’احمق‘ بذارم»، ۲۹۷ هزار بازدید). دوباره اسکرول میکنی و این پست وسوسهانگیز را میبینی: «افشای احساس واقعی سلبریتیها دربارۀ کِلی کلارکسون [خوانندۀ آمریکایی]». پس از آن، پستی دربارۀ هشدار جدید وضعیت خطر در لسآنجلس میآید: آتش هنوز مهار نشده است.
تماشای ویرانی لس آنجلس از خلال منشور اکوسیستم آشوبناک شبکههای اجتماعی حسی از سرگردانی عمیق ایجاد میکند. کشور دارد در آتش میسوزد؛ دوستانتان دارند به تعطیلات میروند؛ هفتۀ آینده دونالد ترامپ رئیسجمهور خواهد شد؛ دولت در حال بهآتشکشیدن مناطق است تا زمینهای برای «تصاحب زمین» فراهم کند؛ یک نوشیدنی جدید حاوی ماریجوانا به شما کمک میکند «ژانویۀ بدون الکل» را با موفقیت سپری کنید.
پستهای مربوط به کمکهای متقابل در کنار نوشتههای منکران تغییرات اقلیمی و نومیدان ظاهر میشود. اگر بهاندازۀ کافی آنلاین بمانید، بهراحتی به این احساس میرسید که جهان در حال فروپاشی است و درعینحال بهنوعی نسبت به آن بیتفاوت است. همهچیز مسخره به نظر میرسد. در یک پست بسیار دیدهشده آمده «تغییرات اقلیمی بهعنوان مجموعهای از بلایای طبیعی نمود خواهد یافت که از طریق فیلمهایی در گوشیها دیده میشود -ویدیوهایی که رفتهرفته به محل زندگی شما نزدیکتر میشوند، تا جایی که خود شما فیلمبردار آن خواهید بود».
کمی بیشتر اسکرول میکنی و میفهمی نویسندۀ این جمله آن را درحالیکه در توالت بوده نوشته است (هرچند که بعداً این اعتراف را حذف کرده است).
به این پدیده نامهای مختلفی میتوان داد: شومگردی، خیرهماندن، شاهدبودن یا هر چیز دیگری. اما در لحظات فاجعه، نمیتوان در برابر میل به مصرف اطلاعات مقاومت کرد.
این میل با درکی عمیق همراه است: تماشای صفحهنمایش در حالی که دیگران رنج میکشند بهندرت همبستگیای را که فرد ممکن است به آن امید داشته باشد فراهم میکند. آماندا هِس این احساس آشکارا مدرن را در مقالهای در سال ۲۰۲۳، هنگام تماشای تصاویر کودکان کشتهشده در غزه در اینستاگرام، بهخوبی به تصویر کشید: «من نه بازماندهام، نه امدادگر. من شاهد هستم، یا شاید صرفاً تماشاچی. رنجی که احساس میکنم درواقع شرم است».
برای کسانی که در محل حادثه حضور دارند، شبکههای اجتماعی معنای متفاوتی دارند. آنها نیازی به شاهدبودن ندارند، بلکه به اطلاعات مشخصی دربارۀ وضعیت خود و به کمک نیاز دارند. اما هرجومرج حاکم بر پلتفرمهای اجتماعی و ماهیت نامنسجم و فریبندۀ صنعت رسانهای باعث میشود که این سرگردانی به آنها نیز سرایت کند.
مت پیرس، روزنامهنگار مستقر در لسآنجلس، هفتۀ گذشته نوشت «این بار، من غیرنظامی هستم و دریافت اطلاعات دربارۀ فاجعهای که در اطرافم در حال رخ دادن است افتضاح است». آنا مرلان، خبرنگار مادر جونز، تجربۀ خود را از جستوجو در میان انبوه نظریههای توطئه و پستهای جعلی در حالی که آتش به خانهاش نزدیک میشده و او در حال جمعکردن وسایلش پشت ماشین برای تخلیۀ خانه بوده نوشته است.
همزمان که این گزارشها را میخوانم و از دور به شکلی درمانده نظارهگر هستم، عبارت زمان حضور در سایت مدام در ذهنم تکرار میشود. این همان معیاری است که شرکتهای شبکههای اجتماعی به این منظور خودشان را بهینه میکنند و دقیقاً به همان چیزی اشاره دارد که از نامش برمیآید: مدتزمانی که افراد در این اپلیکیشنها سپری میکنند.
در سالهای اخیر، بحثهای زیادی دربارۀ میزان زمانی که کاربران در این پلتفرمها میگذرانند درگرفته است؛ کهنهکاران صنعت فناوری، مانند تریستان هریس، با هشدار دربارۀ ماهیت اعتیادآور و استثماری این پلتفرمها و الگوریتمهایشان، برای خود حرفهای سودآور رقم زدهاند. تلاشهای هریس در سال ۲۰۱۶ آغاز شد، زمانی که او معیاری سالمتر را پیشنهاد کرد: زمانِ خوبْ سپریشده، که هدفش مقابله با «بحران توجه دیجیتال» بود.
این ایده به معیاری جدید تبدیل شد و در سال ۲۰۱۸ مارک زاکربرگ آن را بهعنوان ستارۀ راهنمای فیسبوک برای رضایت کاربران پذیرفت. اما از آن زمان، این اصطلاح محبوبیت خود را از دست داده است و هریس معیار را از زمان خوبْ سپریشده به تمرکز بر «فناوری انسانی» تغییر داد.
بااینحال، نگرانیها همچنان ادامه دارد. هرچند پژوهشگران کتابهای پرفروشی در این زمینه مینویسند و از این بحث میکنند که تلفنها و شبکههای اجتماعی دقیقاً چه تأثیری بر کودکان دارند و چگونه باید این موضوع را اثبات کرد، اما معیار مبهم «مدتزمان استفاده از وسایل دیجیتال» ذهن والدین را به خود مشغول کرده است.
سیاستمداران آمریکایی آنقدر نگران مدت زمان حضور در سایت هستند -بهویژه زمانی که محصول جانبی آن، یعین متادیتای آن، توسط دولتهای خارجی جمعآوری شود- که ممکن است ایالات متحده بهطور جدی تصمیم به ممنوعیت تیکتاک بگیرد، اپلیکیشنی که حدود یکسوم از بزرگسالان کشور از آن استفاده میکنند (در اعتراض، بسیاری از کاربران شروع به استفاده از اپلیکیشن چینی به نام شیائوهونگ شو کردند).
بسیاری از مردم گمان میکنند که مدت زمان حضور در سایت نمیتواند برای ما مفید باشد، بااینحال مدت زمان حضور در سایت همان چیزی است که بسیاری از ما از طریق آن دنیای اطراف خود را میشناسیم، جوامع خود را میسازیم و خود را سرگرم میکنیم. تجربۀ ورود به سایتها و مصرف اطلاعات از طریق گرداب الگوریتمی مطالب هرگز اینقدر ناامیدکننده، تجاریشده، آشفته و بیفایده نبوده است.
پس، خوب است که این اکوسیستم اطلاعات را -که عمدتاً تحت سلطۀ مدیران فناوریِ درگیر جنگهای فرهنگی و پر از افرادی است که دنبال توجهاند- با یک کالای عمومی واقعی تکنولوژیک مقایسه کنیم.
هفتۀ گذشته، من اپلیکیشن واچ دیوتی را دانلود کردم، اپلیکیشن رایگانی که اطلاعیههای تخلیه، نقشههای بهروز آتشسوزیها، و اطلاعاتی مانند جهت باد و هشدارهای کیفیت هوا را فراهم میکند. این اپلیکیشن، که در سال ۲۰۲۱ پس از آتشسوزیهای گسترده در شهرستان سونوما واقع در کالیفرنیا ایجاد شد، به بخشی حیاتی از زیرساخت اطلاعاتی برای ساکنان لسآنجلس و امدادگران تبدیل شده است.
این اپلیکیشن توسط یک سازمان غیرانتفاعی بهعنوان خدمت عمومی اداره میشود، با خبرنگاران داوطلب و کارکنان تماموقت که به ارزیابی اطلاعات کمک میکنند. میلیونها نفر فقط در این ماه این اپلیکیشن را دانلود کردهاند.
ظاهراً زمانی که دولت محلی در ارائۀ خدمات چندان مطلوب عمل نمیکند و اطلاعیههای تخلیۀ اشتباهی به ساکنان ارسال میکند، واچ دیوتی جان افراد را نجات میدهد. این مثال درخشانی از فناوری در بهترین و مفیدترین شکل خود است و به همین دلیل صحبتهای یکی از بنیانگذاران آن، دیوید مریت، در مصاحبهای با وبسایت دِ وِرج مرا تحت تأثیر قرار داد. او گفته است «ما نمیخواهیم شما زمان زیادی در این اپلیکیشن بگذرانید.
شما اطلاعات را میگیرید و بیرون میزنید. ما گزینهای برای اضافهکردن عکسهای بیشتر داریم، اما این را محدود به عکسهایی کردهایم که نمای متفاوتی از آتشی که در حال ردگیریاش هستیم نشان میدهند. ما نمیخواهیم مردم بهطور بیوقفه در حال اسکرولکردن باشند». او بهدرستی اشاره میکند که این «ضد چیزی است که بسیاری از فناوریها انجام میدهند».
تضاد بین واچ دیوتی و بخش عمدۀ اینترنت بهویژه در اوایل سال ۲۰۲۵ بهوضوح محسوس است. محرکها و محیطهای سمی اپلیکیشنهای دیگر همچنان مشهودند و مردانی که این خدمات را اداره میکنند -بهویژه ماسک و زاکربرگ- به نظر میرسد که مصمماند تجربۀ استفاده از آنها را بدتر از همیشه کنند. همۀ اینها برای جلب تعامل بیشتر است، برای مدت زمان بیشتری در سایت ماندن.
ماسک، که ایکس را به جایی آلوده به نظریههای توطئه، تبلیغات کریپتو، پستهای نفرتآمیز، و میمهای بیکیفیت تبدیل کرده است، قاطعانه گفته که میخواهد کاربرانش به این پلتفرم بیایند و هیچ وقت آن را ترک نکنند. گویا او هایپرلینکهایی که افراد را از این پلتفرم به سایتهای دیگر هدایت میکنند چندان واضح نشان نمیدهد (ماسک زمانی که با پل گراهام، یکی از بنیانگذاران وای کامبینیتر، روبهرو شد این را رد نکرد).
اوبرای معیاری که میخواهد ایکس را در جهت آن بهینهسازی کند نامی انتخاب کرده است: ثانیههای بدون پشیمانی کاربران.
زاکربرگ بهتازگی نسخۀ خود از شیوۀ مدیریت پلتفرمها بهسبک ماسک را معرفی کرد که در آن به دنبال تبدیل پلتفرمهای متا به جایی بیقانون است، با اقداماتی از قبیل حذف صحتسنجها و خاموش کردن سیستمهای خودکار نظارت بر محتواها جز موارد «نقض شدید قوانین». این سیستم از سیلاب محتواهای بهدردنخور و اطلاعات غلط جلوگیری میکند. البته سوءتفاهم نشود: این هم تلاش دیگری برای بیشترماندن در سایت است.
ماه گذشته، یکی از مدیران اجرایی متا در مصاحبهای با فایننشال تایمز فاش کرد که این شرکت قصد دارد با معرفی رباتهای چت مبتنی بر هوش مصنوعی مولد در خدماتش، که مانند کاربران عادی عمل میکنند، آزمایشهایی انجام دهد. کانر هایز، معاون رئیس محصول هوش مصنوعی مولد در متا، میگوید که این ویژگی -که باید اضافه کنم که کسی آن را درخواست نکرده است- «اولویت» این شرکت در دو سال آینده است و قرار است با هدف دیگری همسو باشد، که آن هم این است که اپلیکیشنهای شرکت را «سرگرمکنندهتر و جذابتر» کنیم.
احتمالاً این حرفها بسیار دلسردکننده باشند، آن هم برای کسانی که هنوز اینترنت و فناوری را وسیلهای میدانند برای وسعتبخشیدن به دیدگاه، افزایش تابآوری، و آشنایی با نسخهای از بشریت که همیشه ارزش کمک و نجات را دارد. گذراندن زمان در اینترنت به احتمال زیاد هیچگاه اینقدر بد نبوده است؛ پیشبینیها نشان میدهند که وضعیت از این هم بدتر هم خواهد شد.
در روزهای اخیر، من دوباره سراغ نوشتههای الکس استفن، پیشبینیکنندۀ تغییرات اقلیمی، رفتم. او در بیان بحرانهای مربوط به سیارۀ ما مهارت دارد. فجایع بیسابقهای که حالا با بسامد بیشتری رخ میدهند نمونهای از گسستگی هستند؛ گسستگی زمانی رخ میدهد که «تجربههای گذشتۀ ما ارزش خود را بهعنوان راهنما برای تصمیمگیری دربارۀ آینده از دست میدهند».
استفن معتقد است که ما چارهای نداریم جز اینکه با این واقعیت تطبیق پیدا کنیم و ببینیم چگونه میتوانیم از این وضعیت جان سالم به در ببریم. او هیچ درمان یا راهحل سادهای ارائه نمیدهد. همۀ ما در معرض بحران اقلیمی هستیم، اما تأثیرش بر روی همۀ ما یکسان نخواهد بود. او معتقد است ما در این بحران با هم نیستیم. اما باید اقداماتی انجام دهیم -بهویژه اصلاحات مبتکرانهای که سیستمهای آشفتۀ ما را مؤثرتر و پایدارتر کند.
واضح است که سیستمهای اطلاعاتی ما به چنین اصلاحاتی نیاز دارند. این سیستمها گویی برای دنیایی ساخته شدهاند که دیگر وجود ندارد. بیشترِ آنها را میلیاردرهایی اداره میکنند که میتوانند خود را از واقعیت دور نگه دارند، حداقل در حال حاضر. به نظر من گسستگی یا وضعیت آشفتۀ اینترنت همچنان ادامه خواهد داشت.
اما نشانههایی از انعطافپذیری هم وجود دارد. شاید پلتفرمهایی مانند واچ دیوتی الگوهایی ارائه دهند. جان کلارک میلز، مدیرعامل این شرکت، روز دوشنبه در مصاحبهای با هالیوود ریپورتر گفت «من نمیخواهم این پلتفرم را بفروشم» و در ادامه اضافه کرد «این پلتفرم نباید در تملک کسی باشد. اینکه من و تیمم باید این پلتفرم را اداره کنیم درست نیست.
تا حدی از روی لج و لجبازی است که دارم این کار را انجام میدهم. من عصبانیام که اینجا هستم و باید این کار را انجام دهم و عصبانیام از اینکه چرا خود دولت این کار را انجام نمیدهد». عصبانیت میلز بجاست، اما میتواند آموزنده هم باشد. به جای ساختن چیزهایی که به ما احساس بیقدرتی میدهند، میلز ابزارهایی میسازد که به مردم اطلاعاتی میدهند که میتوانند تبدیل به کنش شوند.
فعلاً نمیتوانم نتیجهگیری شستهرفتهای از این حرفها ارائه دهم. میتوان گفت در این میان حسهایی از قبیل ازدستدادن، ترس و خشم وجود دارد، اما امید هم هست.
چند روز بعد، میخواستم دوباره پستی که شامل عکس آن مرد و زن به همراه کودکشان بود را ببینم. امیدوار بودم که اینترنت جادو کرده باشد و عکس را به کسانی که گمش کرده بودند بازگردانده باشد. افراد با نظردادن پای آن عکس و دوباره بهاشتراکگذاشتنش در تلاش بودند تا نشانی از افراد داخل عکس بیابند.
در یکی از نظرها، یک خبرنگار محلی اجازه خواسته بود مطلبی دربارۀ این عکس بنویسد. فرد دیگری نوشته بود که ردی از این خانواده پیدا کرده است. تا این لحظه هنوز اتفاقی نیفتاده، اما همچنان امیدوارم.