۱۴ مرداد ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۲:۵۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۸۲۹۸۳
تاریخ انتشار: ۲۰:۲۶ - ۱۴-۰۵-۱۴۰۴
کد ۱۰۸۲۹۸۳
انتشار: ۲۰:۲۶ - ۱۴-۰۵-۱۴۰۴

«مستر اسمیت از ما خواست حقیقت را به رضاخان بگوییم اما ما ترسیدیم»/ مرد مرموز سازمان دخانیات ایران که بود؟

«مستر اسمیت از ما خواست حقیقت را به رضاخان بگوییم اما ما ترسیدیم»/ مرد مرموز سازمان دخانیات ایران که بود؟
در خاطره‌ای منتشر نشده از شمس‌الدین جزایری، وزیر فرهنگ دولت رزم‌آرا، از جزئیات روزهای منتهی به شهریور ۱۳۲۰ پرده برداشته شد.

عصر ایران - شمس‌الدین جزایری متولد سال 1285 و متوفی به سال 1369 بود. اودر دولت سپهبد رزم آرا وزیر فرهنگ و سپس نماینده دوره هجدهم مجلس شورای ملی، حقوقدان، وکیل و استاد دانشگاه تهران بود. در سال 1363 با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد مصاحبه کرد و خاطرات خود را از دوره پهلوی پدر و پسر بیان کرد. در این قسمت خاطره دست اول او از شهریور 1320 و فرار رضاخان از تهران می خوانیم:

«مستر اسمیت از ما خواست حقیقت را به رضاخان بگوییم اما ما ترسیدیم»/ مرد مرموز سازمان دخانیات ایران که بود؟

«خلاصه اوایل 1320 من شده بودم رییس اداره دخانیات کشوری و یک معاون اداری داشتیم به نام مستر اسمیت، انگلیسی بود که بعدها فهمیدم این چه‌کاره است و ارتباط عمیقی با سرویس اطلاعاتی انگلیس داشت. خیلی مرد باتجربه ای بود شاید هم در کارخانه‌جات دخانیات در انگلستان کار کرده بود. من درست سوابقش را نمی‌دانم ولی آدم مطلعی بود. من هم یکسالی بود با با خانوادۀ مؤدب الدوله نفیسی وصلت کرده بودم یعنی دختر او را من گرفتم. مؤدب الدوله نفیسی در هنگام تحصیل محمدرضا پهلوی در سویس پیشکار او بود  و در اواخر حکومت رضاخان با محمد رضا به ایران آمد و پزشک مخصوص رضاخان شد و از این رو مرتب به دربار رفت آمد داشت. یکی از معدود افرادی بود که رضاخان به او می‌گفت «آقا» وقتی خطابش می‌کرد. این آقای اسمیت فهمیده بود که من با این‌ها نسبت دارم. تقریباً یک ماه قبل از اشغال ایران دو دفعه مرا سوار ماشین خودش کرد تا شمیران وسط راه مرتب به من می‌گفت که، «آقا، اگر کسی هست که با دربار ارتباط دارد به رضاخان بگوید که این مرتبه جدی است مسئله و مطلب، احتیاج دارند متفقین به راه‌آهن ایران. باید به روسیه کمک بشود و اگر رضاخان این راه‌آهن را به اختیار نگذارد راه‌آهن را به اجبار خواهند گرفت.» دو دفعه این را به من گفت. من دفعه دوم طوری اصرار می‌کرد به منکه من لاجرم با خانمم صحبت کردم که :«بابا این اسمیت من را بیچاره کرده است  و مرتب این اصرار را دارد که ما به رضاخان داستان جدی بودن مساله نیاز متفقین به راه آهن ایران را بگوییم.»

 خانم گفت:«والله، گمان نمی‌کنم کسی جرأت بکند به رضاخان حرف بزند.»

با مادرزن صحبت کردم، با خانم مؤدب‌الدوله. به او گفتم :« والله، این مستر اسمیت جدی می‌گوید کار دارد، این یک چیزی است که جزو وظایف ما است، اگر بشود به، من حاضرم اگر رضاخان را بشود من ببینم به او بگویم این مطلب را اگر چه خطر جانی برای من داشته باشد.»

گفتند:«شما با عباس صحبت بکنید.»

«مستر اسمیت از ما خواست حقیقت را به رضاخان بگوییم اما ما ترسیدیم»/ مرد مرموز سازمان دخانیات ایران که بود؟

 یعنی فرزند بزرگ‌شان که آن‌وقت خیلی مورد علاقۀ پدرش بود و همیشه بود. با او صحبت کردم. گفت، «اجازه بده من با آقاجان صحبت بکنم.» رفت و با او صحبت کرد، او گفت، «بله، این خیلی مطلب اساسی است و جدی، ولی من جرأت نمی‌کنم با رضاخان صحبت بکنم.» بنابراین مسئله وضع رضاخان در آخر سرش و دیکتاتوری‌اش به جایی رسیده بود که مؤدب‌الدوله جرأت نمی‌کرد یک چنین مطلبی را.  تا اینکه شهریور فرارسید،  در منزل مؤدب‌الدوله روزهای جمعه قوم‌وخویش‌هایش یعنی پسرهایش و دامادهایش و دخترهایش می‌آمدند در تابستان در دربند، آن‌وقت هم تابستان بود دیگر، یک ناهاری با هم می‌خوردند بعد هم می‌رفتند گردش می‌کنند، گمونم مؤدب‌الدوله هم با این ترتیب می‌خواست سعی بکند که او ارتباطی با خارج ندارد، فقط با قوم‌وخویش‌هایش است. یک‌روزی ما ناهار خورده بودیم، یک ناهار خیلی خوبی و نشسته بودیم یک وقت بنده دیدم که مثلاً ساعت سه و نیم بعدازظهر بود، پیشخدمت خصوصی رضاخان آمد و مؤدب‌الدوله را صدا کرد. همان روزهای سوم و چهارم شهریور بود همان‌وقت. صدا کرد و چنددقیقه‌ای چیزهایی در گوش مؤدب‌الدوله گفت. مؤدب‌الدوله رنگش مثل گچ شد. یک دفعه آمد و عرض می‌کنم که، خانمش را صدا کرد و یک چیزی به او گفت و بعد به بچه‌هایش گفت «همه‌تان بروید خانه‌های‌تان. من هم امشب مسافرت می‌کنم.» البته من آن‌جا بودم شب هم ماندم پیش آن‌ها. بعد معلوم شد که رضاخان، دفعه اولی که بنا بود از تهران برود مؤدب‌الدوله هم بنا بود با او برود و اتفاقاً این‌ها رفتند و آن روز من منظره‌ای دیدم، که تکان دهنده بود تقریبا دیگر هیچ کس در کاخ نمانده بود یعنی من می دیدم پیشخدمت‌های دربار یک صندلی با یک مبلی روی شانه‌های‌شان گذاشته بودند از درمی‌رفتند بیرون، این‌جور وضع یک دفعه برهم خورد.»

ارسال به دوستان
فرمانده انتظامی: محاسبات دشمن درباره حمله به ایران کاملاً اشتباه بود / افزایش ۴۰ درصدی تماس با ۱۱۰ / صدور گذرنامه زیارتی در ۴ ثانیه و کاهش هزینه‌ها مراسم یادبود داریوش مصطفوی با حضور چهره‌های سرشناس فوتبال برگزار شد (عکس) پایان «تاسیان» به روایت تصاویر؛ پشت صحنه‌های دیده نشده از سریال تینا پاکروان (عکس) سران صهیونیست: طرح نتانیاهو اسرائیل را به سمت «جنگ ابدی» می‌برد نقض آتش‌بس در مرز هند و پاکستان؛ تبادل آتش در جامو و کشمیر پرونده اپستین وارد مرحله تازه‌ای شد؛ احضار بیل و هیلاری کلینتون به کمیته نظارت مجلس نمایندگان آمریکا پیام احساسی پیمان معادی به مناسبت تولد ۱۴ سالگی پسرش (عکس) سخنگوی دولت: نهضت مشروطه نماد اراده ملت برای مشارکت در سرنوشت است توافق تجاری با آمریکا؛ اتحادیه اروپا اجرای تعرفه‌های تلافی‌جویانه را متوقف کرد چین و روسیه؛ توافق برای ساخت راکتورهای نسل سوم پلاس بیکمبو؛ روایتی ضد جنگ از پایتخت مقاومت ایران «مستر اسمیت از ما خواست حقیقت را به رضاخان بگوییم اما ما ترسیدیم»/ مرد مرموز سازمان دخانیات ایران که بود؟ پزشکیان در شیرخوارگاه آمنه؛ گرامیداشت یاد شهدای خردسال جنگ از ایران تا آلمان؛ رویا تیموریان و مسعود رایگان در کنار دختر و نوه (عکس) تعطیلی ادارات سیستان و بلوچستان به دلیل موج گرما