۱۴ مرداد ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۸۲۷۶۲
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۸ - ۱۴-۰۵-۱۴۰۴
کد ۱۰۸۲۷۶۲
انتشار: ۰۹:۰۸ - ۱۴-۰۵-۱۴۰۴

علل و دلایل شکست مشروطه همچنان گریبان ما را گرفته‌‏اند /احمد زیدآبادی

علل و دلایل شکست مشروطه همچنان گریبان ما را گرفته‌‏اند /احمد زیدآبادی
برخی شباهت‌های آن دورۀ تاریخی با دوران کنونی، روشن‌تر از آن است که قابل پرده‌پوشی باشد. اگر تلاش یک ملت برای تأسیس دولتی مشروطه، مقید، کارآمد و قدرتمند به شکل‌گیری ساختاری ضعیف، ناتوان، ناکارآمد و بازیچۀ دست انواع باندهای فاسد و خودسر منجر شود، آن‌گاه لحظۀ تاریخی عمیقاً تراژیکی فرا می‌رسد.

احمد زیدآبادی

 هم‌میهن

مشروطیت و تاریخ حال و آیندۀ ما/علل و دلایل شکست مشروطه همچنان گریبان ما را گرفته‌‏اند

اغلب ما ایرانیان به انقلاب مشروطیت که به‌واقع یک حرکت کاملاً اصلاحی بود، تفاخر می‌کنیم. از جهاتی جای تفاخر هم دارد اما نباید فراموش کرد که انقلاب مشروطیت یک حرکت ناکام و شکست‌خورده بود و راه به جایی نبرد! براساس چه شواهدی راه به جایی نبرد؟ نیازی به شاهدتراشی افراطی نیست! همین‌که جامعۀ امروزِ ما همچنان درگیر همان مشکلات عینی و ذهنی زمان مشروطیت است، خود شاهدی استوار از شکست و ناکامی مشروطیت به‌شمار می‌رود.

اما چرا مشروطه شکست خورد؟ دلایل و علت‌هایش به اندازۀ ریگ‌های بیابان است. آن علل و دلایل همچنان گریبان ما را گرفته‌اند و رهایمان نمی‌کنند. درست به همین دلیل، انقلاب مشروطیت، «تاریخ دور» ما نیست، حال و آیندۀ ماست.

هدف خودآگاهانۀ انقلاب مشروطیت، مهار استبداد و خروج از انحطاط تقریباً همه‌جانبه بود. این هدف، نیاز به دانش بسیار ژرفی از پیشینه و موقعیتِ ایرانِ آن‌روز، ساختار آگاهی جامعه و سرشت مدرنیسم غربی داشت تا بتوان با سنتزِ تئوریکِ این اقنوم‌های سه‌گانه ازیک‌طرف، یک دستگاه مفاهیم تازه خلق کرد و ازطرف‌دیگر، سامان سیاسی و اجتماعی کارآمدی ارائه داد و از راه بحث‌های همدلانه و اقناعی، پیرامون آن اجماعی نسبی پدید آورد. 

بدبختانه پدران فکری ما در عهد مشروطیت، از پس این کار شگرف برنیامدند و به‌لحاظ شرایط تاریخی‌شان، شاید اصلاً نمی‌توانستند برآیند! آنان هرکدام یک بخش را دیدند و از دیدن بخش‌های دیگر عاجز ماندند. ادراک خود از همان یک بخش را هم چنان مطلق کردند که امکانی برای بحث همدلانه و گفت‌وگوی اقناع‌کننده با رقبا و مخالفان باقی نمی‌گذاشت.

 ازاین‌رو، بر سر پاره‌ای مفاهیم تعریف‌نشده و نامنقح در قالب شعارهای دهان پُرکن و پا در هوا، به جان هم افتادند و چون از اصل رواداری و تسامح نیز بهرۀ لازم را نبرده بودند، مرحله‌به‌مرحله کلام و عمل خویش علیه یکدیگر را زهرآگین‌تر کردند و خون هم را به زمین ریختند.

نتیجه، تشکیل دولتی بدون اقتدار، کارآمدی و قدرت نظم‌بخشی تحت عنوان مشروطیت بود. بازی قدرت‌های بزرگ آن‌روز جهان به‌خصوص روس و انگلیس هم مزید بر علت شد و با جنگ جهانی اول، ایران به‌طرز بی‌نهایت خطرناکی در معرضِ نیستی و نابودی قرار گرفت.

به‌واقع فقط قضا و قدر الهی بود که باعث نجات و بقای ایران شد. در میانۀ جنگ، تزاریسم روسی بر اثر انقلاب اکتبر سقوط کرد و بولشویسم روسی جای آن را گرفت. بدین‌ترتیب، همگرایی موقت روس و انگلیس علیه ایران به پایان رسید و تضاد منافع  بنیادی آنها روزنی برای نفس‌کشیدن ایران باقی گذاشت.

با‌این‌همه، بی‌اقتداری و ناکارآمدی دولت مشروطه گویی به دردی بی‌درمان تبدیل شده بود. دولت‌ها به‌طور متوسط عمری شش‌ماهه داشتند. مردم در انواع مشکلات غرق بودند. از نظم، انضباط و امنیت خبری نبود. سران محلی از هر سو، سر به شورش گذاشته بودند.

 اوضاع چنان وخیم و خطرناک بود که حتی بریتانیا هم نگرانِ بهره‌برداری بلشویک‌ها و به‌خطر افتادن مستعمره‌اش در شبه‌قاره شد. ازاین‌رو، بریتانیا به تکاپو افتاد تا دولتی اقتدارگرا و قادر به حفظ نظم و امنیت در ایران شکل گیرد و سرکشان محلی را به‌جای خود بنشاند.

کودتای سیّم حوت سال 1299 و برآمدن رضاشاه، نتیجۀ این نگرانی و تکاپو بود. این بخش از تاریخ پس از مشروطیت بسیار مهمتر از اصلِ ماجرای انقلاب مشروطیت و بسیار درس‌آموزتر از آن است.

برخی شباهت‌های آن دورۀ تاریخی با دوران کنونی، روشن‌تر از آن است که قابل پرده‌پوشی باشد. اگر تلاش یک ملت برای تأسیس دولتی مشروطه، مقید، کارآمد و قدرتمند به شکل‌گیری ساختاری ضعیف، ناتوان، ناکارآمد و بازیچۀ دست انواع باندهای فاسد و خودسر منجر شود، آن‌گاه لحظۀ تاریخی عمیقاً تراژیکی فرا می‌رسد.

در آن شرایط، تودۀ عادی مردم، عطای مشروط و مقید بودن قدرت دولت را به لقایش می‌بخشند و به استقبال فرد یا گروه یکه‌تازی می‌روند که وعدۀ حل بحران‌ها را از راه زور و سرکوب دهد! جمهوری وایمار درست به همین دلیل به ظهور نازیسم انجامید. 

دولت مشروطه نیز درست به همین دلیل مغلوب رضاشاه شد و مسیر او را تا رسیدن به تاج‌وتخت پادشاهی و به‌بازی‌گرفتن میراث مشروطه به‌خصوص مجلس شورای ملی، هموار کرد.

بنابراین مطرح شدن دوبارۀ نام رضاشاه در پاره‌ای محافل سیاسی امروز ایران، امری انتزاعی یا صرفاً نوستالژیک نیست. زمینه‌های اجتماعی و اقتصادی آن ظاهر شده است. فقط توانمندی و کارآمدی دولت در رفع عینی بحران‌های کشور می‌تواند این زمینه را زائل کند، وگرنه فلک در آستین خود چیزهای حیرت‌آور نهفته دارد!

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان