۱۰ مرداد ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۰ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۸۰۹۲۲
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۸ - ۰۸-۰۵-۱۴۰۴
کد ۱۰۸۰۹۲۲
انتشار: ۱۵:۳۸ - ۰۸-۰۵-۱۴۰۴

ایمانوئل کانت؛ فیلسوف عقل و نقد

ایمانوئل کانت؛ فیلسوف عقل و نقد
اگر بتوان لحظه‌ای را در تاریخ اندیشه یافت که عقل، خود را مورد پرسش قرار داده باشد، آن لحظه به کانت تعلق دارد. فلسفه‌اش نه تنها دربارهٔ آن‌ چیزی است که می‌دانیم، بلکه دربارهٔ چگونگی دانستنِ آن چیزهاست؛ و حتی اینکه آیا اصلاً می‌توانیم بدانیم؟

   عصر ایران؛ بانو بیدرانی - در تاریخ فلسفه، اندیشمندانی هستند که جهان را دگرگون کرده‌اند؛ نه به این معنا که سلاحی برداشته یا حکومتی را سرنگون کرده باشند، بلکه چون ذهن بشر را به‌گونه‌ای دیگر شکل داده‌اند. ایمانوئل کانت، فیلسوف اهل پروس، بی‌هیاهو و دور از هیجان‌های بیرونی، یکی از آن‌هاست.

   اگر بتوان لحظه‌ای را در تاریخ اندیشه یافت که عقل، خود را مورد پرسش قرار داده باشد، آن لحظه به کانت تعلق دارد. فلسفه‌اش نه تنها دربارهٔ آن‌ چیزی است که می‌دانیم، بلکه دربارهٔ چگونگی دانستنِ آن چیزهاست؛ و حتی اینکه آیا اصلاً می‌توانیم بدانیم؟

ک  انت در سدهٔ هجدهم، در میانهٔ عصر روشنگری و در اوج اعتماد به عقل بشری، پروژه‌ای را آغاز کرد که خود آن را "انقلاب کپرنیکی در فلسفه" می‌نامید. اگر کپرنیک، زمین را از مرکز عالم برداشت و انسان را واداشت تا جایگاه خویش را از نو در کیهان بسنجد، کانت نیز سوژهٔ شناسنده را در مرکز شناخت نشاند.

   پیش از او، فیلسوفان می‌کوشیدند تا اشیا را چنان که هستند، بی‌واسطه بشناسند. اما کانت پرسید: ذهنِ ما چگونه اشیا را می‌شناسد؟ آیا آن‌چه می‌فهمیم، حقیقتِ خود اشیاست، یا تصویری است که از آن‌ها در ذهن ما نقش می‌بندد؟

   پاسخ کانت، نقطۀ عزیمت فلسفهٔ جدید شد: آن‌چه می‌شناسیم، پدیدار (Phenomenon) است، نه شیء فی‌نفسه (Noumenon). ذهن ما با ساختارهای پیشینی خود - زمان، مکان، علیت و مقولات دیگر - بر جهان بیرون اثر می‌گذارد و "تجربه" را امکان‌پذیر می‌کند. بنابراین، ذهن نه آینه‌ای منفعل، بلکه سازندهٔ تجربه است. اشیای بیرونی وجود دارند، اما آن‌چه ما از آن‌ها دریافت می‌کنیم، همواره آمیخته با شرایط ذهنی ماست. به‌تعبیر دیگر، نمی‌توانیم بدانیم اشیا در ذات خویش چگونه‌اند؛ تنها می‌توانیم بدانیم چگونه برای ما نمودار می‌شوند.

ایمانوئل کانت؛ فیلسوف عقل و نقد

از دل همین ایده، مفهوم "نقد" در فلسفۀ کانت شکل می‌گیرد؛ نه به ‌معنای رد کردن، بلکه به ‌معنای داوری و بررسی حدود و توانایی عقل. سه اثر اصلی‌ کانت  - نقد عقل  محض، نقد عقل عملی، و نقد قوهٔ حکم - هر یک به بُعدی از وجود انسانی می‌پردازند: شناخت، اخلاق، زیبایی.

 در نقد عقل محض، کانت نشان می‌دهد که عقل نظری تنها تا آستانهٔ "تجربه" اعتبار دارد و هرگاه از آن فراتر رود (مثلاً در الهیات سنتی یا اثبات وجود خدا)، به تناقض می‌افتد. در نقد عقل عملی، اما می‌گوید که اخلاق، برخلاف علم، نه بر "تجربه" بلکه بر "ارادهٔ آزاد" استوار است. و در نقد قوهٔ حکم، به پل زدن میان طبیعت و آزادی، علم و هنر، می‌پردازد.

در فلسفهٔ اخلاق، کانت شاید بیش از هر جای دیگر، تصویر انسان را در مقام یک موجود مختار و خردورز ترسیم می‌کند. او اخلاق را بر سود، پیامد، یا احساسات بنا نمی‌نهد، بلکه بر "وظیفه" مبتنی می‌کند؛ واژه‌ای که در زبان فارسی طنینی خشک و رسمی دارد، اما در زبان کانت، حامل کرامت انسان است.

  از نظر کانت، آن‌چه کردار را اخلاقی می‌کند، نه نتیجهٔ آن، بلکه اصل عمل است. دستور بنیادین کانت این است: «چنان رفتار کن که اصل کردار تو بتواند قانونی همگانی باشد.» این همان چیزی است که او "امر مطلق" (Categorical Imperative) می‌نامد. قانون اخلاقی، امری "خودآیین" است، از درون انسان برمی‌خیزد، و همهٔ عاقلان، اگر درست بیندیشند، به آن می‌رسند.

  در این چارچوب، انسان نه وسیله، بلکه غایت است. هر کس باید چنان با دیگری رفتار کند که گویی او هدفی در خود است، نه ابزاری برای رسیدن به هدفی دیگر. از همین‌جاست که فلسفهٔ کانت، به بنیان حقوق بشر، آزادی، و کرامت انسانی تبدیل می‌شود.

   آزادی، در نظر او، نه رهایی از قانون، بلکه توانایی پیروی از قانونی است که خود عقل وضع می‌کند. این است معنای واقعی خودآیینی: آزاد بودن، یعنی تابع عقل بودن، نه تبعیت از هوا و هوس.

ایمانوئل کانت؛ فیلسوف عقل و نقد

  اما پروژهٔ کانت صرفاً فردی نیست. او در نوشته‌های سیاسی‌اش، به‌ویژه در رسالهٔ «درآمدی بر صلح پایدار»، طرحی از جهانی ارائه می‌دهد که در آن دولت‌های جمهوری‌خواه، بر پایهٔ قانون، با یکدیگر صلح برقرار می‌کنند. صلح، نه از سر مصلحت، بلکه از دل عقلانیت می‌جوشد؛ همان‌گونه که اخلاق، به عقل نیاز دارد، نه به پاداش یا مجازات. به‌ باور کانت، تاریخ انسان اگر به‌دست عقل سپرده شود، می‌تواند به صلح و آزادی برسد. این ایده، سال‌ها بعد الهام‌بخش روشنفکران لیبرال، پروژهٔ اتحادیه اروپا، و حتی منشور سازمان ملل شد.

  با این ‌حال، فلسفهٔ کانت ساده نیست؛ زبانش دشوار، ساختارش پیچیده، و مفاهیمش نیازمند تمرکز بسیارند. اما همین دشواری، نشانهٔ جدیت پروژه‌ای است که می‌کوشد بنیادهای شناخت، اخلاق و زیبایی را از نو طراحی کند.

  کانت، برخلاف فیلسوفان احساس‌گرا یا شک‌گرای پیش از خود، می‌خواست عقل را حفظ کند، اما در چارچوبی خودآگاه و سنجیده. او با هیوم آغاز کرد. به گفتۀ خودش، شک‌گرایی هیوم او را از خواب دگماتیسم بیدار کرد؛ و با ساختن نظامی پیچیده، به دفاع از علم و اخلاق برخاست.

 تأثیر کانت، محدود به فلسفه نماند. در قرن نوزدهم، هگل با خوانش خاص خود از کانت، دیالکتیک را پیش برد؛ مارکس، در نقد سرمایه‌داری، بازتابی از اخلاق کانتی داشت؛ و فروید، در تحلیل روان، مفاهیم وظیفه، سرکوب و فراخود را - ولو ناخودآگاه - به میراث کانت مدیون بود. حتی در سدهٔ بیستم، فیلسوفانی چون رالز، هابرماس و کوهن، با خوانش‌هایی نو از کانت، نظریه‌های عدالت و گفت‌وگو را گسترش دادند.

  شاید بتوان گفت که کانت، برزخ فلسفهٔ مدرن است؛ مرزی است میان تجربه‌گرایی و عقل‌گرایی، میان روشنگری و رمانتیسیسم، میان جهان بیرون و ذهن درون. او به ما نمی‌گوید جهان چگونه است، بلکه نشان‌مان می‌دهد که ما چگونه می‌توانیم آن را بشناسیم. در جهانی که در آن حقیقت، بی‌ثبات و چندپاره شده، بازگشت به تأمل کانتی، می‌تواند یادآور این باشد که عقل، اگرچه محدود است، اما هنوز پناهگاهی برای فهم، اخلاق، و امید است.

 اما خود کانت تحت تاثیر چه کسانی بود؟ کانت در فرایند شکل‌گیری فلسفه‌اش متأثر از چند جریان و شخصیت کلیدی بود که هر یک به گونه‌ای افق فکری او را گسترش دادند.

 نخست، باید به تأثیر عمیق دیوید هیوم، فیلسوف شک‌گرای اسکاتلندی، اشاره کرد. هیوم با نقد استدلال‌های سنتی دربارۀ علیت و شناخت، کانت را از خواب سنگینی که بر عقلانیت متکبرانهٔ زمانش حاکم بود، بیدار کرد. هیوم نشان داد که تجربه صرفاً تکرار حادثه‌ها نیست و علیت نمی‌تواند به طور منطقی اثبات شود، که این چالشی جدی برای فلسفهٔ پیشا-کانتی بود.

 دوم، ایزاک نیوتون و دستاوردهای علمی‌اش در زمینۀ قوانین حرکت و جاذبه نقش مهمی بر اندیشۀ کانت داشتند. کانت به نظم علمی و قانونمندی جهان طبیعی باور داشت و تلاش کرد فلسفه‌ای بسازد که با علم تجربی هماهنگ باشد؛ فلسفه‌ای که نه تنها به "تجربه" تکیه کند بلکه ساختارهای ذهنی "شناخت" را هم لحاظ کند.

 همچنین، فلسفهٔ رنه دکارت و جان لاک نیز به عنوان پیش‌زمینه‌هایی مهم در شکل‌گیری تفکر کانت مطرح‌اند. دکارت با تأکید بر عقل و شک‌ورزی بنیادین، و لاک با نظریۀ تجربه‌گرایی، بستر را برای پرسش‌های کانت دربارۀ ماهیت شناخت و تجربه فراهم کردند.

 روح کلی دوران روشنگری، با باور به پیشرفت، عقلانیت، و آزادی، کانت را به سمت پروژه‌ای هدایت کرد که هدفش نقد و اصلاح عقل بود؛ پروژه‌ای که سرانجام فلسفه را از محدودهٔ تحلیل‌های صرفاً تجربی یا صرفاً عقلانی بیرون آورد و راهی نوین به سوی فهم انسان و جهان گشود.

ایمانوئل کانت؛ فیلسوف عقل و نقد

 کانت در  کتاب «نقد قوۀ حکم» قوۀ حکم را به معنای قدرت داوری درست و متعادل تعریف می‌کند که میان قوای شناخت نظری (عقل محض) و قوای عملی (عقل عملی و اراده) واسطه می‌شود. قوۀ حکم، وظیفه دارد میان جهان عقلانی و جهان تجربی پل بزند، و در حوزۀ اخلاق و زیبایی‌شناسی، امکان قضاوت‌های هماهنگ و درست را فراهم آورد.

 از نظر کانت، "احمق" به کسی گفته می‌شود که "فاقد قوۀ حکم" است یا آن را به کار نمی‌گیرد. این شخص نه تنها در فهم و قضاوت زیباشناختی (مثلاً تشخیص زیبایی) ناتوان است، بلکه در قضاوت اخلاقی نیز فاقد آن ظرفیت است که رفتارها و اصول را درست تشخیص دهد و آنها را به صورت منطقی و عاقلانه در کنار هم قرار دهد.

 مطابق رأی کانت، احمق کسی است که به علت ناتوانی در به‌کارگیریِ قوۀ حکم، نمی‌تواند میان "قواعد کلی" و "موقعیت خاص" هماهنگی برقرار کند. به عبارت دیگر، این شخص فاقد "قوۀ میانجی‌گری" است که باعث می‌شود ما در شرایط متفاوت، قضاوت‌های درستی داشته باشیم که نه صرفاً خشک و قانون‌مند، بلکه عاقلانه و متناسب با موقعیت باشند.

     در حوزۀ اخلاق نیز احمق کسی است که نمی‌تواند وظیفه و قانون اخلاقی را به صورت معقول در رفتارهای مشخص پیاده کند. او یا بی‌توجه به اصول است، یا اصول را به شکلی غیرعقلانی تفسیر می‌کند. به همین دلیل، اعمال او بی‌ربط یا متناقض و یا یا حتی زیان‌بار می‌شوند.

 کانت با تاکید بر اهمیت قوۀ حکم، نشان می‌دهد که عقل عملی بدون این قوه که قدرت داوری خاص و متعادل را دارد، ناقص است. در واقع کانت فلسفهٔ اخلاق و زیبایی‌شناسی را به هم پیوند می‌دهد؛ زیرا در هر دو زمینه، قضاوت‌های صحیح نیازمند توانایی ارزیابی دقیق و هماهنگ میان اصول کلی و شرایط ویژه‌اند.

  در نتیجه، فقدان این قوه یعنی احمق بودن. احمق بودن از نظر کانت البته به معنای فقدان هوش یا حتی ابتلا به هوش اندک نیست. او در بحث از حماقت، به "تکنیسین‌های احمق" نیز می‌پردازد. یعنی کسانی که اتفاقا افراد باهوشی هستند ولی نگاهی جامع ندارند و نمی‌توانند از "فاهمه" به "عاقله" صعود کنند و مسائل و امور را از ارتفاعی بالاتر و با در نظر گرفتن جمیع ملاحظات اخلاقی بنگرند. تکنیسین‌های احمق در واقع در ایجاد ارتباط منطقی و اخلاقی میان قوانین کلی و شرایط زندگی روزمره ناتوانند.

  این نقد کانت، به ما یادآوری می‌کند که فهم و به‌کارگیری اصول نیازمند دقت، انعطاف و حکمت است؛ و آن‌هایی که فاقد قوۀ حکم هستند، نمی‌توانند در مسیر اخلاق و زیبایی به سرانجام مطلوب برسند. چنین افرادی در حقیقت فاقد "قدرت داوری اخلاقی" هستند و به همین دلیل همواره در ذیل حاکمیت ستمگرانه و ظالمانۀ دیکتاتورها یا حکمرانان گوناگون، تکنیسین‌هایی وجود دارند که بی‌توجه به عواقب اخلاقی کارشان، در خدمت سیستمی هستند که عملکردش عقلانی و اخلاقی نیست. 

برچسب ها: کانت ، فلسفه ، اخلاق
ارسال به دوستان
ابراز نگرانی ایران نسبت به تشدید بحران داخلی سودان هشدار ارتش یمن درباره تعامل شرکت‌های کشتیرانی با رژیم صهیونیستی کارزار فشار حداکثری ترامپ؛ تحریم ۵ نهاد و یک فرد به بهانه برنامه پهپادی ایران کاخ سفید: ویتکاف و سفیر آمریکا به غزه سفر می‌کنند آتش سوزی در یک ساختمان مسکونی در تهران/ فوت 4 عضو یک خانواده حمله به پزشک در بیمارستان دهدشت؛ ضاربان شناسایی شدند حکم قطع ید ۳ سارق حرفه‌ای که بیش از ۴۰ شاکی خصوصی داشتند در استان آذربایجان غربی اجرا شد/ امتناع محکومان از بازگرداندن چندین کیلو طلای مسروقه از منازل شهادت ۱۸ هزار و ۵۹۲ کودک فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی سقوط جنگنده اف ۳۵ آمریکایی در کالیفرنیا آتلانتیک: ترامپ به‌دلیل قحطی غزه از نتانیاهو فاصله گرفته است مدیرکل منابع طبیعی مازندران: بسیاری از عرصه‌های جنگلی شمال در معرض نابودی قرار گرفته ۲۰ هزار میلیارد تومان بابت خرید تضمینی به حساب گندم‌کاران واریز شد هند خرید جنگنده‌های اف-۳۵ آمریکا را رد کرد بیانیه‌ چند کشور اروپایی علیه ایران فدراسیون بین‌المللی موی‌تای استفاده نمادهای رژیم صهیونی را ممنوع کرد