عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - در چشمانداز سیاسی و اقتصادی امروز ایالات متحده، کمتر تقابلی به اندازه کشمکش دونالد ترامپ و ایلان ماسک معنادار و نمادین است. نه فقط به دلیل وزن سیاسی و مالی این دو چهره جنجالی، بلکه بهخاطر آنچه در لایههای زیرین این دعوا نهفته است: تضاد منافع، شکافهای ایدئولوژیک، رقابتهای شخصی و آیندههراسی. این نزاع، بازتاب بحران در درون جریان راست افراطی آمریکاست؛ جریانی که ترامپ و ماسک چهرههای بارزش هستند.
ترامپ و ماسک در ظاهر ممکن است متعلق به دو دنیای متفاوت باشند. یکی یک سیاستمدار سنتشکن و ملیگرا با گرایشهای تندروانه، و دیگری میلیاردرِ شبهنابغه و فناوری که خود را ناجی آینده بشر میداند. اما هر دو در بطن خود به جریان راست افراطی تعلق دارند: جریانی که با مخالفت با مهاجران، تضعیف نهادهای دموکراتیک، تقلیل علم به منافع اقتصادی، و اعتماد به روایتهای توطئهمحور، هویت خود را تعریف میکند.
وقتی ترامپ ماسک را به عنوان نماد "سرمایهدار ملیگرا" در آغوش گرفت و ماسک نیز با سکوت یا حمایت ضمنی از سیاستهای ضدمهاجرتی و ضدچپ ترامپ دفاع کرد، کمتر کسی تصور میکرد این دو این قدر زود از هم عبور کنند. اما امروز، همین اتحاد سابق به درگیری و اتهامزنی رسیده است. ترامپ ماسک را بیثبات و غیرقابلاعتماد میداند و ماسک نیز با توییتهای کنایهآمیز یا سکوتهای گزنده، جایگاه ترامپ را زیر سوال میبرد.
این شکاف، نشانهای از بحرانی بزرگتر در درون جریان راست افراطی است. ترکیبی از نخبگان سیاسی، سرمایهداران فناوری، رسانههای افراطی و بدنه اجتماعی خشمگین که هر یک با روایت و منافع خود به میدان آمدهاند، اما اکنون دیگر نمیتوانند وحدت گذشته را حفظ کنند. حتی روسیه پیشنهاد آشتیدادن ترامپ و ماسک را ارائه کرده. گویی که پوتین میداند تفرقه در جبهۀ جهانی راست افراطی میتواند نظم نوین مورد انتظار کرملین را مختل کند.
ترامپ و ماسک هر دو شخصیتهایی نسبتا کاریزماتیک و قطعا خودشیفتهاند. این ویژگی در دورهای از تاریخ آمریکا، آنان را به محبوبیت رساند؛ مردانی که وعده میدادند نظم کهنه را بشکنند و جهانی نو بنا کنند. اما اکنون همین ویژگیها باعث برخوردشان شده. هر یک از این دو، جهان را در آینه خود میبیند: ترامپ در نقش ناجی آمریکای سفید و سنتی، و ماسک در نقش تسخیرکننده مریخ و دشمن بوروکراسی دولتی.
در این تقابل، نه حقیقت اهمیت دارد و نه آینده واقعی مردم. آنچه اهمیت دارد، میدانداری است: چه کسی خبر اول باشد؛ چه کسی زودتر توییت کند؛ چه کسی شعارهای تندتر بدهد. این رقابت، شبیه به دعوای دو پادشاه است که در یک اقلیم نگنجند.
در سطحی عمیقتر، تضاد میان ترامپ و ماسک بازتاب یک دوگانگی بزرگتر در درون خود جریان راست افراطی است. بخشی از این جریان، که ترامپ مظهر آن است، بر محافظهکاری سنتی، مرزهای ملی، و هویت سفید آمریکایی تأکید دارد. در حالی که چهرههایی مثل ماسک، گرچه در عمل به همان ارزشها پایبندند، اما ظاهری نوآور، جهانی و فناور دارند. این تناقض موجب میشود که حتی در ائتلافهای ظاهری، شکافهای بزرگی پدید آید.
ماسک بهرغم مواضع ضدمهاجرتیاش، به نیروی کار جهانی نیاز دارد. تسلا بدون مهندسان هندی، ایرانی، چینی یا اوکراینی دوام نمیآورد. اما ترامپ، در سیاست، به بستن درها باور دارد. این تفاوت در نگاه اقتصادی و راهبردی، تنشهایی بنیادی ایجاد کرده که دیگر نمیتوان آن را با لبخندهای دیپلماتیک حلوفصل کرد.
ترامپ ممکن است بخواهد از طریق نهادهای دولتی یا جریانهای رسانهای نزدیک به خود، ماسک را مهار کند. از سوی دیگر، ماسک با در اختیار داشتن بسترهای رسانهای (مثل X یا همان توییتر سابق) میتواند بر افکار عمومی اثر بگذارد و حتی اتحادهای سیاسی تازهای با مخالفان ترامپ شکل دهد (ولو از موضعی محافظهکارانه).
در عین حال، حزب جمهوریخواه نیز درگیر این اختلاف شده است. بخشی از جمهوریخواهان ماسک را فرصتی برای نوسازی چهره حزب میدانند، در حالی که بخش دیگر، ترامپ را تنها گزینه واقعی برای بازگرداندن عظمت آمریکا میشمارند.
در نهایت، این دعوا نه یک تصادف، بلکه نشانه مرحلهای تازه از بحران در بلوک راست افراطی آمریکا است. اگر این جریان نتواند شکافهای درون خود را ترمیم کند، در برابر نیروهای دموکراتیک داخلی و رقابتهای جهانی، بیش از پیش تضعیف خواهد شد. وقتی تایتانها با هم میجنگند، صدای خرد شدن سنگها شنیده میشود و تبعاتش ممکن است دامنگیر نیروهای خردهریزی شود که آن پایین دل بستهاند به این غولهای فرادست. یعنی دعوای راستگرایان افراطی برجسته در ایالات متحدۀ آمریکا، ممکن است پیامدهای منفی برای جریان جهانی راست افراطی داشته باشد؛ جریانی که در اروپا طی دهۀ اخیر رشد کرده و جزو امیدهای پوتین و کرملین برای تضعیف دموکراسی در قارۀ سبز است.
علاوه بر اتریش و ایتالیا و فرانسه و آلمان و حتی بریتانیا، راستگرایان افراطی در برزیل و آرژانتین هم در سالهای اخیر موقعیت سیاسی قابل توجهی داشتهاند. ایلان ماسک ثروتمندترین و ترامپ قدرتمندترین مرد دنیا است. اگر نزاع این دو عملا (و نه لفظا) بالا بگیرد و تداوم یابد، بعید است که راستگرایان افراطی اروپا و آمریکای جنوبی و سایر نقاط جهان بتوانند در میانۀ این دعوا کاملا بیطرف بایستند. انتخاب هر یک از طرفین دعوا نیز ممکن است به معنای سردی روابط با طرف دیگر دعوا باشد. مثلا جورجا ملونی، نخستوزیر ایتالیا، هم با ترامپ و هم با ماسک روابطی بسیار حسنه دارد و اگر ناچار شود بین ترامپ و ماسک یکی را انتخاب کند، انتخابش در هر صورت جنبۀ زیانبار قابل توجهی برای خودش و کشورش در بر خواهد داشت.
به همین دلیل است که جریان راست افراطی در جهان، از روسیه و فرانسه گرفته تا برزیل و آرژانتین، ترجیح میدهد ماجرای شاخ به شاخ شدن دو غول راست افراطی، چندان طولانی نشود و چنان بالا نگیرد که تیر و ترکش درگیری آنها به سمت دوستدارانشان کمانه کند و این وسط هم لیبرالها از خوشحالی بشکن بزنند که سران جبهۀ دشمن، به جان هم افتادهاند و شادان و خندان بگویند: در نزاع شبهفاشیستها، ز هر طرف که کشته شود، به سود لیبرالیسم است!