عصر ایران؛ مهدیه ملک شیخی- این جمله استاد یکی از دانشگاه های کشور که "بیشتر دانشجویان حتی بدون یک قلم و کاغذ در کلاس حاضر می شوند و وقتی هم علت را جویا می شوم، این گونه اظهار می کنند که با تلفن همراه، صوت و عکس تهیه می کنیم و همین ما را بس"، بسیار نگران کننده است و جای تأمل دارد.
متأسفانه در سال های اخیر، بسیاری از دانشجویان فقط برای حفظ یک ظاهر اجتماعی، خود را در فرایند آموزش نگه داشتهاند؛ درحالیکه امید به آینده، انگیزه پیشرفت و احساس تأثیرگذاری اجتماعی در آنان به میزان بالایی کاهش یافته است.
از این رو فرسودگی تحصیلی در میان دانشجویان ایرانی به عنوان یک پدیده اجتماعی گسترده، نارضایتی اساتید دانشگاه های مختلف کشور را نیز به دنبال داشته است.
استاد دیگری وضعیت موجود را این گونه شرح می دهد که " دانشجویان انگار دیگر دل به درس نمیدهند؛ تنها آمدهاند تا مدرک بگیرند و بروند؛ و ارتباط انسانی میان ما در جایگاه استاد و شاگرد بسیار کمرنگ شده است."
امروزه دانشجو، تنها با چالشهای علمی مواجه نیست؛ بلکه زیستجهان او درگیر ترکیبی از فرسودگی روانی، بحران معنا و بیاعتمادی به ساختارهای پیرامونی شده است. اگر پیشتر، دانشگاه نماد آرزو و صعود بود، اکنون برای بسیاری از دانشجویان، مفهومی خنثی و یا حتی دارای بار روانی است.
چرا افت تحصیلی، فقط یک مشکل درسی نیست؟
از نگاه جامعهشناختی، افت تحصیلی دانشجویان، تنها به نمره و معدل پایین مربوط نمیشود. این افت، بازتاب شکافهای عمیقتر در زیست اجتماعی و روانی نسل امروز است.
با دانشجویان که همکلام می شوم؛ از امید اجتماعی فرو ریخته صحبت می کنند؛ وقتی آینده مبهم است، انگیزه برای یادگیری نیز ناپدید میشود. دانشجوی امروز، بیشتر از اینکه به آیندهای روشن فکر کند، در حال تقلا کردن برای بقا است. امنیت شغلی که کم پیداست، افق روشنی نیز پیش رو ندارد و در پیرامون خود جامعهای نمیبیند که او را باور داشته باشد.
مدرک دانشگاهی دیگر آن طلسم موفقیت نیست. بازار کار از دانشگاه جدا شده است و دانشگاه دیگر پلی به دنیای حرفهای نیست. زمانی که دانشجو میبیند فارغالتحصیل کارشناسی ارشد در تاکسی اینترنتی کار میکند و یا مهاجرت آخرین راه حل به نظر می رسد.
چرا باید انگیزهای برای یادگیری داشته باشد؟
دانشگاهها، بهجای آنکه کانون جوشش گفتوگو، مشارکت و زندگی فکری باشند، به فضای بیجان اداری تبدیل شده است. دانشجو به دانشگاه می آید که فقط اوقات فراغتش را خیلی ناچیز نبازد.
در جامعهشناسی، مفهومی وجود دارد به نام تعلیق اجتماعی؛ حالتی که فرد، نه در گذشته ریشه دارد و نه به آینده پیوند خورده است.
ناگزیر در مقابل این بحران امید، سه واکنش عمده در میان دانشجویان دیده میشود:
- انفعال مطلق
دانشجو فقط برای گرفتن مدرک و فرار از فشار خانواده در دانشگاه باقی میماند.
- گریز فعال
بسیاری از آن ها به دنبال مهاجرت تحصیلی، شرکت در آزمونهای خارج از کشور و یا حتی ورود به بازارهای موازی غیررسمی هستند.
- اعتراض خاموش
بخشی از دانشجویان با افت تحصیلی، غیبت و یا کنار گذاشتن مسیر علمی، نوعی مقاومت خاموش علیه نظام آموزش موجود نشان میدهند.
بر اساس دادههای رسمی مرکز آمار ایران در سال ۱۴۰۳، بیش از ۴۵ درصد فارغالتحصیلان دانشگاهی کشور، شغل مرتبط با رشته تحصیلی خود ندارند و یا بیکارند.
این فاصله آشکار میان دانشگاه و بازار کار، موجب شده بسیاری از دانشجویان به تحصیل به عنوان یک الزام اداری و یا فرهنگی نگاه کنند؛ بدون آنکه چشماندازی برای رشد و مشارکت در جامعه در آن بیابند. در چنین شرایطی، آموزش عالی نه الهامبخش، بلکه فرساینده است.
در خصوص فرسودگی تحصیلی در میان دانشجویان پای صحبت های یک هأیت علمی دانشگاه آزاد اسلامی نیز نشستیم که متأسفانه مایل به ذکر نام شان نبودند. وی معتقد است: نباید فرسودگی تحصیلی را فقط به سیستم دانشگاهی نسبت داد. این فرسودگی نتیجه زنجیرهای از عوامل اقتصادی، اجتماعی و فردی است که دانشجو را به تدریج فرسوده و بیانگیزه میکند.
به گفته این استاد دانشگاه، بسیاری از دانشجویان همزمان با تحصیل، ناچار به اشتغال هستند تا بتوانند هزینههای زندگی و شهریه دانشگاه را تأمین کنند. در مواردی نیز دانشجو متأهل است و باید مسئولیتهای خانوادگی را هم به دوش بکشد.
او ادامه می دهد: در شرایط تورم فزاینده و نبود امنیت شغلی، سطح اضطراب و فشار روانی آنها دائماً افزایش مییابد. آیا میتوان از چنین دانشجویی انتظار خلاقیت و نوآوری داشت؟
وی، با نگاه انتقادی به وضعیت آموزش عالی میافزاید: حجم بالای دروس دانشگاهی، پروژههای متعدد، تعطیلیهای مکرر و ناهماهنگی میان انتظار اساتید و ظرفیت واقعی دانشجویان، در کنار مشکلات اقتصادی و اجتماعی، روان دانشجویان را فرسوده میکند. گاه دانشجو دچار افسردگی میشود و یا احساس می کند که بیمصرف است. مهمتر اینکه هنوز نمیداند این همه سختی و تلاش، چه تأثیری در آینده و شادکامیاش خواهد داشت. وقتی رابطه مشخصی میان مدرک تحصیلی و اشتغال نمیبیند، طبیعی است که نسبت به تحصیل دلسرد شود.
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، با تأکید بر ناکارآمدی دانشگاهها در آموزش مهارتهای شغلی ادامه می دهد: بسیاری از فارغالتحصیلان با معدلهای بالا، هیچ مهارتی متناسب با رشتهشان ندارند. این خود به حس ناکارآمدی و بیهویتی حرفهای منجر میشود. در چنین فضایی، دانشجو ترجیح میدهد به جای ادامه تحصیل در دانشگاه، دورههای کوتاهمدت فنی یا مهارتی در مؤسسات خصوصی را دنبال کند، چرا که تصور میکند سریعتر به بازار کار راه خواهد یافت.
وی در ادامه با تاکید بر لزوم تحول در آموزش عالی، بیان میکند: چنانچه دانشگاه بخواهد دوباره جایگاه خود را میان جوانان بازیابد، لاجرم باید به سمت ایجاد رشتههای جدید، کاربردی و منطبق با نیازهای بازار کار برود. لازم به نظر می رسد، استفاده از فناوریهای نوین و طراحی سرفصلهای بهروز در دستور کار مسئولان دانشگاهی قرار گیرد. اساتید نیز میتوانند با ارائه پروژههای مهارتمحور و عملیاتی، انگیزه دانشجویان را تقویت کنند. ما امروز نیازمند آموزش در سه حیطه شناختی، مهارتی و عاطفی هستیم. فقط در این صورت میتوانیم پدیده فرسودگی تحصیلی را مهار کنیم.
او خاطرنشان می کند: دانشگاه باید دو رسالت اصلی را بهطور همزمان دنبال کند؛ نخست، پاسخگویی به نیازهای واقعی جامعه و دوم، پرورش دانشآموختگانی توانمند که بتوانند پس از فارغالتحصیلی بهعنوان نمایندگان علمی دانشگاه، با صنایع، نهادها و سازمانها ارتباط مؤثر برقرار کنند. اما متأسفانه آنچه در عمل اتفاق میافتد، تمرکز صرف بر حوزه دانشی و غفلت از مهارتآموزی است؛ همین مسئله موجب شده که علاقه و انگیزه دانشجویان نسبت به تحصیل بهشدت کاهش یابد و آنها خود را جدا از جریان واقعی زندگی و بازار کار احساس کنند.
این گزارش می افزاید: بسیاری از دانشجویان، امروز نه به خاطر علاقه و یا چشم انداز علمی وارد دانشگاه میشوند؛ بلکه به امید فرار موقت از سربازی، فشار خانواده، بیکاری و یا حتی ازدواج اجباری از دانشگاه به عنوان پناهگاه موقت بهره میبرند.
در برترین دانشگاههای دنیا نیز برخی از دانشجویان دچار فرسودگی تحصیلی میشوند. فشار رقابت، اضطراب و یا مشکلات مالی و روانی موجب افت تمرکز و عملکرد آنها میشود. اما تفاوت اصلی میان ما و کشورهای پیشرو در این است که مراکز آموزش عالی در کشور ما فاقد سیستم واکنش گر و حمایتی است؛ از این رو نمیتواند افت تحصیلی را به سرعت شناسایی و مدیریت کند.
پر واضح است؛ در صورتیکه سیاستگذاران آموزش عالی به روند فعلی بیتفاوت بمانند، نهاد دانشگاه ممکن است در آیندهای نهچندان دور با سه بحران بنیادین مواجه شود:
- بیاعتباری اجتماعی
دانشگاه دیگر به عنوان مسیری معتبر برای پیشرفت فردی در نظر گرفته نخواهد شد. همان گونه که صندلی های خالی از دانشجو در بسیاری از رشته های دانشگاهی گواه این مطلب است.
- افول سرمایه انسانی
جوانان نخبه کشور از مسیرهای موازی چون مهاجرت تحصیلی خارج خواهند شد و یا جذب بازارهای غیررسمی و مهارتمحور میشوند.
- شکاف نسلی و نهادی
آن گاه که بیاعتمادی گسترده میان دانشجویان و ساختارهای رسمی آموزشی تعمیق یابد، می توان منتظر آثار سیاسی و اجتماعی بلندمدتی باشیم.
بدیهی به نظر می رسد که دانشگاه بایستی بخشی از یک زنجیره باشد:
مدرسه - دانشگاه - بازار کار - استقلال اجتماعی.
اما متاسفانه باید بگوییم که این زنجیره در بین مدرسه و دانشگاه توقف کرده است، بازار کار روی خوش نشان نمیدهد و در بیشتر مواقع قدرت رانت به شایسته سالاری میچربد، از طرفی در جامعهای که مهارت، تخصص و تفکر ارزش واقعی خود را از دست داده است؛ ناگزیر مدرسه و دانشگاه نیز، یک میدان فرمالیته است با پوششی از مدرک و نمره!
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر