عصر ایران؛ بانو بیدرانی - بعضی زندگیها آنقدر در مرزهای باریکِ نبوغ و جنون حرکت کردهاند که بازگو کردنشان، شبیه مرور افسانهای دور از ذهن است. جان فوربز نش، ریاضیدانی که با نظریه بازیها به دنیای دانش هدیهای جاودانه داد، اما سالهایی طولانی را در نبردی خاموش با سایههای ذهنی خود گذراند، یکی از این شخصیتهاست. او در 13 ژوئن ۱۹۲۸ در ایالت ویرجینیای غربی به دنیا آمد، درخششاش از همان دوران کودکی آغاز شد و ذهنش، زودتر از معمول از جعبههای مرسوم آموزش فراتر رفت. اما داستان زندگی جان نش، فقط داستان یک نبوغ ریاضی نیست؛ داستان انسانیست که با وجود بیماری اسکیزوفرنی، ایستادگی کرد و در نهایت، جایزه نوبل را نه فقط به خاطر نظریهاش، بلکه برای مقاومتش در برابر فروپاشی دریافت کرد.
جان نش در دانشگاه پرینستون، زمانی که تنها بیستودو سال داشت، نظریهای ارائه کرد که تا سالها بعد، مسیر اقتصاد، زیستشناسی، علوم سیاسی و حتی روانشناسی را تحت تأثیر قرار داد. مقاله کوتاه اما انقلابیاش با عنوان "تعادل نش" (Nash Equilibrium) در نظریه بازیها، نشان داد که چگونه افراد عاقل میتوانند در شرایط رقابتی، بدون هماهنگی مستقیم، به راهحلهایی برسند که برای همه بهینه باشد. این نظریه، امروزه پایه بسیاری از مدلسازیهای تصمیمگیری در شرایط رقابتیست؛ از بازاریابی و مزایدههای اینترنتی گرفته تا طراحی استراتژیهای جنگی.
در زمانی که تحلیلهای اقتصادی عمدتاً متکی بر ایدههای همکاری یا منافع جمعی بود، جان نش نشان داد که حتی در فضای رقابت، نوعی تعادل پایدار میتواند شکل بگیرد، بدون اینکه بازیکنان نیاز به توافق یا همدلی داشته باشند. تعادل نش، پاسخی بود به پیچیدگیهای رفتار انسانی در محیطهای غیرهمکارانه، و به همین دلیل، خیلی زود مورد توجه اقتصاددانان، جامعهشناسان و سیاستگذاران قرار گرفت.
"تعادل نش" در واقع حالتی در نظریۀ بازیهاست که در آن، هیچ بازیکنی نمیتواند با تغییر یکجانبۀ تصمیم خود، وضعیت بهترین نسبت به آنچه در تعادل بدست آورده، حاصل کند؛ مگر اینکه دیگران هم تصمیمشان را تغییر دهند. تعادل نش در واقع بنیادیترین نظریه در اقتصاد مدرن است.
این نوع تعادل، حاصل محاسبۀ سود و زیان در چارچوب یک بازی است، با فرض اینکه همۀ بازیگران عاقلانه و آگاهانه عمل میکنند. در نظریۀ بازیها، این نگاه به تعادل، در مقابل دیدگاههای قرار میگیرد که مبتنی بر تصادف یا غریزهاند. جان نش نشان داد که حتی در شرایط رقابتی یا تعارضی، میتوان انتظار نوعی نظم یا ثبت داشت؛ به شرط عقلانیت کنشگران.
تعادل نش یکی از مفاهیمی است که در روابط بینالملل هم کاربرد فراوانی پیدا کرده؛ بویژه در تحلیل تصمیمگیری دولتها در شرایط رقابت، بحران یا حتی جنگ. مثلا در شرایطی مانند بحران موشکی کوبا، یا در روابط تنشآلود میان دو قدرت نظامی، فرض بر این است که هر طرف تصمیماتش را بر اساس آنچه عقلانیترین پاسخ به کنش طرف مقابل است، اتخاذ میکند. اینجا مفهوم "تعادل نش" کمک میکند تا دریابیم چرا دو کشور ممکن است به یک وضعیت پایدار و بیتحرکی نظامی برسند، حتی اگر هر دو از وضعیت راضی نباشند. یا مثلا چرا ممکن است کشوری به سمت سازش، تهدید یا حتی بازدارندگی هستهای برود.
در واقع نظریۀ نش در روابط بینالملل به فهم این نکته کمک میکند که چطور منطق سود و زیان متقابل، کنش دولتها را شکل میدهد، بدون اینکه الزاما هماهنگی یا اعتماد بین آنها وجود داشته باشد.
جان نش در تکامل "نظریۀ بازیها" نقش مهمی داشت. نظریۀ بازیها در تلاش است تا موقعیتهایی را که در آن منافع افراد در تضاد است مدلسازی کند. این موقعیت زمانی پدید میآید که موفقیت فرد و تصمیم او وابسته به تصمیم و استراتژیهایی است که طرف مقابل انتخاب میکند و هدف نهایی نظریه بازیها یافتن استراتژی بهینه برای بازیکنان است.
دو قرن قبل از جان نش، آدام اسمیت پدر علم اقتصاد این اصل را مطرح کرد که در رقابت، انگیزههای فردی به اهداف مشترک کمک میکند و بهترین نتایج موقعی پدید میآید که هر کسی کاری را که برای خودش بهترین است، انجام دهد. سالهاست این ایده، اساس تصمیمگیریهای مهم اقتصادی ست و در کلاسهای درس اقتصاد این نظریه به عنوان بنیاد علم اقتصاد و یک اصل کامل تدریس میشود.
اما جان نش مسئلۀ "همکاری" را در نظریۀ بازیها گسترش داد و نشان داد که اگر افراد همکاری کنند و نفع گروه را نیز در نظر داشته باشند، به بیشترین منافع و سود برای خود و گروه دست مییابند. این موضوع از طریق مثال معمای زندانیها (prisoners dellima) بهتر روشن میشود. معمای زندانیها نشان میدهد که چگونه دو نفر در همکاری، برای اینکه خود به سود بیشتری برسند، به خودشان ضرر میرسانند؛ درحالیکه میتوانند هر دو نتایج بهتری بهدست آورند.
این معما به این ترتیب است: دو نفر که به جرم شرکت در یک سرقت مسلحانه بازداشت شدهاند، جداگانه مورد بازجویی قرار میگیرند و به هرکدام از آنها جداگانه چنین میگویند: اگر دوستت را لو بدهی و او سکوت کند، تو آزاد میشوی ولی او به پنج سال حبس محکوم خواهد شد. اگر هر دو یکدیگر را لو بدهید، هر دو به سه سال حبس محکوم خواهید شد. اگر هیچکدام همدیگر را لو ندهید، هر دو به یکسال حبس محکوم خواهید شد.
در اینجا به نفع هر دو زندانی است که حالت سوم را انتخاب کنند و بنا بر نظریه جان نش آنچه را به نفع خود و گروه است، انتخاب کنند ولی چون هرکدام از آنها تنها به فکر خود و به دنبال کسب بهترین نتیجه برای خود یعنی آزاد شدن است، دوست خود را لو میدهد و هر دو ضرر خواهند کرد که البته حالت منطقی نیز همین است (چون از تصمیم همدیگر خبر ندارند). یعنی از دید هر زندانی جدا از اینکه زندانی دیگر کدام حالت (شهادت یا سکوت) را انتخاب کند، برای او بهتر است که شهادت داده و زندانی دیگر را لو دهد اما نتیجه خلاف این میشود و هر دو ضرر میکنند که معما در همینجا است.
اگر هر دو از تصمیم هم مطلع بودند و میتوانستند با هم همکاری کنند، نتیجه بهتری بدست میآمد اما چون دو زندانی از تصمیم همدیگر اطلاع ندارند، تنها نفع خود را در نظر میگیرند و هر کدام از آنها علیه دیگری شهادت میدهد و در نهایت هر دو ضرر میکنند. بنابراین، در موقعیتهایی که علاوه بر خود فرد، انتخاب دیگران و اطلاع از انتخاب دیگران نیز اهمیت دارد، همکاری میتواند سودبخش باشد؛ همان چیزی که جان نش مطرح کرد.
اما رویدادهای مهم زندگی جان نش فقط در سالنهای آکادمیک و فرمولهای ریاضی خلاصه نمیشوند. از اواخر دهه ۱۹۵۰، نش با علائم اولیۀ اسکیزوفرنی پارانوئید مواجه شد. او شروع به شنیدن صداهایی در ذهنش کرد، تصوراتی دربارهی پیامهای رمزی، مأموران بیگانه، و تهدیدهای خیالی ذهن او را تسخیر کردند. در دورانی که در مؤسسه تحقیقاتی MIT کار میکرد، بیماریاش چنان شدت یافت که ناچار شد از فعالیت حرفهای کنارهگیری کند.
سالهایی را در آسایشگاههای روانی گذراند؛ تحت درمانهای سخت و گاه تحقیرآمیز، از جمله شوکدرمانی. همکاران و شاگردانش، دیگر کمتر از او میشنیدند. برای سالها تصور میشد که او ناپدید شده؛ ذهن درخشانش خاموش شده و دیگر باز نخواهد گشت. اما در سکوت این سالها، نش هرگز ریاضیات را رها نکرد. حتی در دل توهمات و آشفتگیهای روانی، همچنان مینوشت، فکر میکرد، و با جهانی دیگر درگیر بود.
در دهه ۱۹۸۰، چیزی شبیه یک معجزه رخ داد. نش آرامآرام به وضعیت پایدار رسید؛ نه از طریق دارو، بلکه به قول خودش با نوعی خودآگاهی تدریجی و تلاش برای نادیدهگرفتن صداهای ذهنی. او به دانشگاه پرینستون بازگشت، با همسرش آلیشیا دوباره زندگی مشترک را آغاز کرد، و مهمتر از همه، به فضای علمی برگشت.
در سال ۱۹۹۴، کمیته نوبل اقتصاد، با درک تأثیر عظیم نظریهی او، و با وجود سالها غیبت از فضای علمی رسمی، جایزه نوبل را به جان نش اهدا کرد؛ به همراه دو نظریهپرداز دیگر، جان هارسنی و راینهارد زلتن. اما نام نش، چون بازماندهای از دل توفان، بیشتر در کانون توجه قرار گرفت. او هنگام دریافت جایزه، دیگر آن نابغهی جوان نبود، اما هنوز در چشمانش برق فهم و نوعی آرامش تلخ دیده میشد.
در سال ۲۰۰۱، فیلم A Beautiful Mind با بازی راسل کرو، زندگی جان نش را به سینما آورد. این فیلم برندۀ چند جایزۀ اسکار شد و برای نسل جوانتری از مردم، نام نش را به افسانه بدل کرد. البته برخی جزئیات زندگی او در فیلم، با واقعیت تفاوت داشت، اما پیام کلیاش درست بود: نابغهای که ذهنش هم منبع درخشش و هم سرچشمۀ رنج بود، و کسی که برخلاف پیشبینیها، سقوط نکرد.
راسل کرو در نقش جان نش در سکانسی از فیلم "یک ذهن زیبا"
جان نش و همسرش آلیشیا، رابطهای پیچیده و پرفرازونشیب داشتند. آلیشیا، زن مهاجری باهوش و مقاوم، سالها در کنار همسر بیمارش ماند، حتی زمانی که زندگیشان از هم گسست. آنها در میانۀ دهه 1960 طلاق گرفتند، اما در دهۀ 1990 دوباره ازدواج کردند؛ اینبار با نگاهی عمیقتر و پیوندی انسانیتر. در کنار پسرشان، که او نیز بعدها دچار اختلالات روانی شد، زندگی خانوادگی نش هرگز آسان نبود، اما سرشار از لحظههای همدلی و درک متقابل بود.
در 23 مه 2015، تنها چند روز پس از دریافت جایزه معتبر آبل، جان نش و همسرش، در یک سانحه رانندگی در نیوجرسی جان باختند. آنها در تاکسی بودند و کمربند ایمنی نبسته بودند. مرگی ناگهانی، ساده، و اندوهبار برای دو انسانی که سالها با پیچیدگیهای ذهن و زندگی جنگیده بودند.
اما میراث نش، فراتر از نظریههای ریاضیاش است. او الهامبخش میلیونها نفر است که با بیماریهای روانی، انگ اجتماعی، و طردشدگی دستوپنجه نرم میکنند. در عین حال، کار علمیاش همچنان در متن سیاستگذاریهای اقتصادی، علوم داده، هوش مصنوعی و تحلیل رفتار اجتماعی حضوری عمیق دارد.
در دنیایی که نابغه بودن اغلب با خوشبختی یکی گرفته میشود، جان نش چهرهای دیگر را نشان داد: اینکه ذهنهای بزرگ، گاه شکنندهترینها هستند؛ و همین شکنندگی، اگر در مسیر درست هدایت شود، میتواند به نقطهای برسد که با وجود رنج، زیبایی و معنا بیافریند.