۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۴:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۴۱۲۹۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۴ - ۱۶-۱۲-۱۴۰۳
کد ۱۰۴۱۲۹۰
انتشار: ۱۱:۳۴ - ۱۶-۱۲-۱۴۰۳

چگونه دیگران قدر دان مهربانی ما خواهند شد؟ معنای مهربانی و داستانی که بودا تعریف می‌کند (فیلم)

چگونه دیگران قدر دان مهربانی ما خواهند شد؟ معنای مهربانی و داستانی که بودا تعریف می‌کند (فیلم)
مهربانی تنها بخشیدن بی‌حد نیست، بلکه باید با خرد همراه باشد تا هم دهنده و هم گیرنده از آن شادمان شوند. باید اندک‌اندک ببخشی و تنها به کسانی که قدر باغ را می‌دانند.

فیلم گزارش را اینجا ببینید

 
 
 
عصر ایران ــ یک روز، پسری روستایی از دهکده‌ای نزدیک، برای دیدار سیذارتا گوتاما، که به نام بودا شناخته می‌شود، آمد. او غمگین و آشفته بود و تشنه‌ی راهنمایی و روشنایی. پس از سفری پرامید، سرانجام به دیر آرام و مقدسی رسید که بودا در آن، زیر درخت مقدس بو، نشسته بود. در آن فضای سرشار از آرامش، پسر روستایی با این امید که قلبش به صلح و آرامشی که در جستجوی آن بود دست یابد، در برابر بودا زانو زد. با صدایی لرزان، پسر شروع به سخن گفتن کرد و گفت: «استاد بزرگ، من به آموزه‌های تو عمل کرده‌ام و با همه‌ی کسانی که در زندگی‌ام روبه‌رو شده‌ام، با مهربانی رفتار کرده‌ام. اما احساس می‌کنم گم شده‌ام و از آرامش دور افتاده‌ام. مهربانی‌ام برایم جز درد چیزی به ارمغان نیاورده است.»
 
بودا با نگاهی سرشار از همدلی به او خیره شد و با اشاره‌ای آرام از او خواست ادامه دهد. پسر گفت: «گروهی مسافر به روستای ما آمدند. آن‌ها خسته، گرسنه و فقیر به نظر می‌رسیدند. من هرچه خواستند به آن‌ها دادم؛ غذا، آب، و حتی اندوخته‌ام را با آن‌ها تقسیم کردم. اما وقتی شب شد، آن‌ها همه‌چیزم را دزدیدند و در تاریکی گریختند. این اتفاق مرا پر از پشیمانی کرد. استاد بزرگ، نمی‌فهمم! فکر می‌کردم مهربانی راهی به سوی آرامش درون است. کجای کارم اشتباه بود؟»
 
بودا با دقت به سخنان او گوش داد و پس از لحظه‌ای سکوت، گفت: «تو قلبی مهربان داری، اما مهربانی بدون خرد، مانند رودخانه‌ای بی‌کرانه است که همه‌چیز را در مسیرش غرق می‌کند. بگذار داستانی برایت بگویم از پادشاهی که با مشکلی شبیه به تو روبه‌رو شد.»
 
و ادامه داد: «روزی روزگاری، پادشاهی خردمند به نام آناندا زندگی می‌کرد. او باغی زیبا داشت که هر بیننده‌ای را به تحسین وا می‌داشت؛ پر از گل‌های رنگارنگ، میوه‌های شیرین و هوایی دل‌انگیز. پادشاه، که فردی مهربان بود، درهای باغ را به روی مردم گشود تا از زیبایی آن لذت ببرند. اما با گذشت زمان، مردم بی‌توجه شدند. بیش از نیازشان میوه چیدند، گل‌ها را پایمال کردند و زباله‌هایشان را همه‌جا رها کردند. چند ماه بعد، باغ رو به ویرانی رفت. گل‌ها پژمردند، درختان بی‌بار شدند، زمین ترک خورد و بوی تعفن فضا را پر کرد. آن مکان که زمانی زیباترین بود، به مخروبه‌ای تبدیل شد. پادشاه آناندا دل‌شکسته بود، زیرا مهربانی‌اش ارزشمندترین دارایی‌اش را نابود کرده بود.»
 
«اما روزی، خردمندی به دیدار پادشاه آمد. او با دیدن وضعیت باغ و اندوه آناندا گفت: نیت تو پاک بود، اما درکی نادرست از مهربانی داشتی. مهربانی تنها بخشیدن بی‌حد نیست، بلکه باید با خرد همراه باشد تا هم دهنده و هم گیرنده از آن شادمان شوند. باید اندک‌اندک ببخشی و تنها به کسانی که قدر باغ را می‌دانند. مهربانی به معنای اجازه دادن به سوءاستفاده نیست، بلکه تعیین حد و مرزهایی است که ارزش آنچه می‌بخشی حفظ شود.»«پادشاه این درس را پذیرفت و باغ به‌تدریج جان گرفت. گل‌ها دوباره شکفتند و عطر زندگی در هوا پیچید.»
 
بودا سپس به چشمان پسر روستایی نگریست و گفت: «درد تو از مهربانی‌ات نیست، بلکه از بخشیدن بدون آگاهی و مراقبت است. همان‌طور که آناندا آموخت باغش را حفظ کند، تو نیز باید از قلبت نگهبانی کنی. با شفقت ببخش، اما هوشیار باش؛ همه‌ی کسانی که از تو کمک می‌خواهند، قدر آن را نمی‌دانند.» پسر سرش را پایین انداخت، ذهنش از این روشنگری تازه پر شده بود. او گفت: «پس باید مراقب باشم و کسانی را بیابم که نیازشان واقعی است.» 
 
بودا پاسخ داد: «باید بصیرت داشته باشی و فراتر از ظاهر را ببینی تا نیت حقیقی آدم‌ها را درک کنی. وقتی با نیازی راستین روبه‌رو شدی، کمک کن، اما نگذار مهربانی‌ات بازیچه شود.» پسر از بودا برای این حکمت تشکر کرد و به روستایش بازگشت، با ذهنی آزاد از آشوب و دلی سبک‌تر. او به یاری نیازمندان ادامه داد، اما این بار با خرد. مدتی بعد، همان مسافران پیشین به دروازه‌ی روستا آمدند. پسر آن‌ها را شناخت، اما این بار با آرامش به سویشان رفت. 
 
با لبخندی گفت: «اگر واقعاً نیاز به کمک دارید، با کمال میل یاری‌تان می‌کنم، اما دیگر اجازه‌ی سوءاستفاده نمی‌دهم. تنها به کسانی کمک می‌کنم که قدر مهربانی‌ام را بدانند.»مسافران، که تغییر او را حس کردند، شرمنده شدند. یکی از آن‌ها گفت: «از کارمان پشیمانیم. بیش از نیاز گرفتیم و حالا نادمیم.»
 
پسر با بخشندگی و صلابت گفت: «همیشه جایی برای بخشش هست.» سپس مانند بار اول به آن‌ها غذا و آب داد، اما این بار همه‌چیز متفاوت بود. مسافران از مهربانی او سپاسگزار شدند و تحت تأثیر خرد و استواری‌اش قرار گرفتند.هنگام غروب، پسر نظاره‌گر رفتن مسافران بود. او در ژرفای وجودش آرامش را احساس می‌کرد. مهربانی‌اش کم نشده بود، اما او عاقل‌تر و قوی‌تر شده بود؛ مانند باغی که با مراقبت باغبان شکوفا می‌ماند.
ویدئوهای دیدنی دیگر در کانال های آپارات و یوتیوب عصر ایران 👇👇👇 کانال 1 aparat.com/asriran کانال 2 youtube.com/@asriran_official/videos
ارسال به دوستان
خلاصه بازی الهلال عربستان ۱ - الاهلی عربستان ۳ (فیلم) خاطره چند بازیگر معروف از رودررو شدن با دزد (فیلم) لحظه هولناک واژگونی اتوبوس در آنتالیا (فیلم) درگیری عجیب کانگورو بایک مرد استرالیایی (فیلم) آتش‌نشان‌ها چگونه برای خطر آماده می‌شوند؟ (فیلم) روایتی که تا کنون از پتروشیمی میانکاله نشنیده اید / اعضای شورای روستای حسین‌آباد و للمرز بالاخره سکوت را شکستند / یکی از اعضای شورای تامین گفته بود باید بر پیشانی سازنده پتروشیمی بوسه زد (فیلم) نحوه ساخت چراغ دیواری مدرن با استفاده از بطری و لوله پلیکا (فیلم) آیا تغذیه می‌تواند سلامت روان را بهبود بخشد؟ (فیلم) خوردن لاک پشت در غزه (فیلم) تصاویری از طوفان سهمگین امشب استان تهران در فاز ۸ پردیس (فیلم) رئیس سازمان حج: ایران از حج سال قبل هنوز یک زائر زندانی در عربستان دارد (فیلم) ۳ نفر بر اثر تیراندازی در اوپسالای سوئد کشته شدند (فیلم) مسابقه کشتی سعید اسماعیلی با کودک مبتلا به سندروم داون (فیلم) هجوم زنبور‌ها به زمین بازی در هند؛ مسابقه به‌طور غیرمنتظره متوقف شد (فیلم) درخواست دخترانه دختر شهید احمدی از رهبر انقلاب (فیلم)