سعدی

برچسب جستجو
کد خبر: ۱۰۶۷۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۰

کد خبر: ۱۰۶۶۶۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۸

باب دوم حکایت سی و سوم
پادشاهی به حکمِ زیارت به نزدیک وی رفت و گفت: اگر مصلحت بینی به شهر اندر، برای تو مُقامی بسازم که فَراغِ عبادت از این به دست دهد و دیگران هم به برکت اَنفاس شما مُسْتَفید گردند و به صَلاح اعمال شما اقتدا کنند.
کد خبر: ۱۰۶۶۴۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۱

باب دوم حکایت سی و دوم
یکی از پادشاهان عابدی را پرسید که عِیالان داشت: اوقاتِ عزیز چگونه می‌گذرد؟ گفت: همه شب در مناجات و سحر در دعایِ حاجات و همه روز در بند اِخراجات.
کد خبر: ۱۰۶۶۴۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۹

کد خبر: ۱۰۶۶۳۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۷

این خیابان در تهران امروز سعدی نام دارد و بسیار پر تردد است.
کد خبر: ۱۰۶۶۰۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۵

تکنولوژی هوش مصنوعی اکنون قادر است با شبیه‌سازی صدا و لحن، اشعار سعدی را به زیبایی بخواند. این نوآوری نه‌تنها ادبیات کلاسیک فارسی را زنده نگه می‌دارد، بلکه آن را به نسل جدید معرفی می‌کند.
کد خبر: ۱۰۶۴۱۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۸

باب دوم حکایت سی‌و‌یکم
از صحبتِ یارانِ دِمَشْقم مَلالتی پدید آمده بود؛ سر در بیابانِ قُدس نهادم و با حیوانات اُنس گرفتم. تا وقتی که اسیرِ فرنگ شدم، در خنْدَقِ طَرابُلُس با جُهودانم به کارِ گِل بداشتند.
کد خبر: ۱۰۶۴۰۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۷

باب دوم حکایت سی ام
یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت و طاقتِ ضبطِ آن نداشت و بی اختیار از او صادر شد. گفت ای دوستان! مرا در آنچه کردم اختیاری نبود و بزهی بر من ننوشتند و راحتی به وجودِ من رسید. شما هم به کَرَم معذور دارید.
کد خبر: ۱۰۶۴۰۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۴

باب دوم حکایت بیست و نهم
صاحبدلی را گفتند: بدین خوبی که آفتاب است، نشنیده‌ایم که کس او را دوست گرفته است و عشق آورده. گفت: برای آنکه هر روز می‌توان دید مگر در زمستان که محجوب است و محبوب.
کد خبر: ۱۰۶۴۰۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۲

باب دوم حکایت بیست و هشتم
یکی را از ملوک مدّتِ عمر سپری شد، قائم‌مقامی نداشت، وصیّت کرد که بامدادان نخستین کسی که از شهر اندر آید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویضِ مملکت بدو کنند..
کد خبر: ۱۰۶۴۰۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۰

کد خبر: ۱۰۶۳۵۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶

کد خبر: ۱۰۶۲۵۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۳

باب دوم حکایت بیست و هفتم
وقتی در سفر حجاز طایفه‌ای جوانانِ صاحبدل هم‌دمِ من بودند و هم‌قدم؛ وقت‌ها زمزمه‌ای بکردندی و بیتی محقّقانه بگفتندی و عابدی در سَبیل، منکِر حالِ درویشان بود و بی‌خبر از دردِ ایشان.
کد خبر: ۱۰۶۱۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۷

باب دوم حکایت بیست و ششم
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنارِ بیشه‌ای خفته. شوریده‌ای که در آن سفر همراهِ ما بود نعره‌ای برآورد و راهِ بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.
کد خبر: ۱۰۶۱۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۵

باب دوم حکایت بیست و پنجم
یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقتِ تصوّف؛ گفت: پیش از این طایفه‌ای در جهان بودند به‌صورت پریشان و به‌معنی جمع، اکنون جماعتی هستند به‌صورت جمع و به‌معنی پریشان.
کد خبر: ۱۰۶۱۶۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۳

باب دوم حکایت بیست و چهارم
پیشِ یکی از مشایخ گله کردم که: فلان به فَسادِ من گواهی داده است. گفتا: به صَلاحش خجل کن!
کد خبر: ۱۰۶۱۶۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۳۱

کد خبر: ۱۰۵۹۷۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۴

 رئیس اتحادیه ناشران عراق درباره وضعیت کتاب در کشور عراق نیز توضیح داد: وضعیت چاپ کتاب در عراق مانند ایران در حال پیشرفت است، البته هزینه‌های چاپ کتاب و نشر در عراق بیشتر است.
کد خبر: ۱۰۵۹۰۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۲

باب دوم حکایت بیست و سوم
بخشایِشِ الهی گم‌شده‌ای را در مَناهی، چراغِ توفیق فرا راه داشت تا به حلقهٔ اهلِ تحقیق در آمد. به یُمنِ قدمِ درویشان و صدقِ نَفَسِ ایشان ذَمائمِ اخلاقش به حَمائد مبدّل گشت.
کد خبر: ۱۰۵۸۹۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۹

آخرین اخبار
پربازدید ها