ایران - مرد جوان كه به ديدن نوزاد تازه متولد شده خواهرش رفته بود، در خانه دامادشان كشته شد.
به گزارش خبرنگار جنايي ما، شامگاه جمعه ششم آذر، مأموران كلانتري 110 شهدا از جدال خونين در خانهاي واقع در خيابان شكوفه باخبر شده و خود را به آنجا رساندند.
مأموران پس از ورود به خانه با پيكر خونين صالح – 36 ساله– روبهرو شدند كه با ضربههاي كارد بشدت مجروح شده بود. اين در حالي بودكه مادر و خواهر وي نيز مدعي شدند صالح خودزني كرده است.
با اين وجود مرد جوان بلافاصله به بيمارستان منتقل شد اما بر اثر شدت خونريزي و جراحات جان سپرد. محمد شهرياري – بازپرس كشيك ويژه قتل تهران – كه به محض اطلاع از موضوع خود را به بيمارستان رسانده بود، در نخستين بررسيها دريافت قرباني پرونده به قتل رسيده است، بنابراين به دنبال بازجوييهاي فني، تخصصي سرانجام مادر مقتول لب به سخن گشود و گفت: «دامادم قاتل است. او پسرم را با كارد زد!»
وي در ادامه گفت: «دخترم را امروز پس از تولد دومين بچهاش از بيمارستان به خانهشان آورده بوديم، من و پسرم صالح هم در خانه آنها بوديم كه دامادم «حسن» ناگهان همسرش را به باد ناسزا گرفت كه خيلي ناراحت شدم، ابتدا به او تذكر دادم با همسرش كه تازه زايمان كرده اينگونه برخورد نكند، اما به من هم پرخاش كرد.
پسرم صالح كه با ديدن اين صحنه بشدت عصباني شده بود كاردي از آشپزخانه برداشت و دو ضربه به سرش زد. او ميخواست با اين كار عصبانيتش را كم كند كه دامادم حسن، كارد را از دست پسرم گرفت و ضربهاي به پهلويش زد. با ديدن اين صحنه من و دخترم جلو دويديم تا آنها را جدا كنيم اما پسرم غرق در خون روي زمين افتاده بود، وقتي همسايهها رسيدند از ترس آبروريزي گفتيم صالح خودزني كرده است اما حالا كه پسرم جان سپرده از خونش نميگذرم. من اين پسر را از كودكي با يتيمي بزرگ كردم.
او و دخترم تنها سرمايههاي زندگيام بودند كه قاتلش بايد قصاص شود. همسر متهم نيز با تأييد حرفهاي مادرش گفت: وقتي دومين فرزندم به دنيا آمد و روز جمعه به خانه آمديم، شوهرم دائم بدخلقي ميكرد تا اينكه برادرم با او درگير شد كه اين ماجراي شوم رخ داد.
حسن – متهم 40 ساله – پس از دستگيري گفت: نميدانم چرا اين اتفاق افتاد، روز حادثه وقتي همسرم را از بيمارستان به خانه آورديم ناخواسته با هم درگيري لفظي پيدا كرديم. او اعصابش به هم ريخته بود، من هم كمي پرخاشگري كردم.
قاضي: شايد به خاطر اينكه دومين فرزندتان هم دختر بوده شاكي بودي؟
متهم: نه آقاي قاضي، من عاشق بچههايم هستم. برايم دختر و پسر بودن هم فرقي نداشت.
پس چرا به همسرت توهين و پرخاش ميكردي؟
- نميدانم اما موضوع آنقدر مهم نبود كه برادرزنم بخواهد دخالت كند و كار به اينجا بكشد.
از خانه شما يك قمه بزرگ هم كشف شده كه مادرزنت گفته چند بار او را با قمه تهديد به مرگ كردهاي؟
- نه اصلاً اينطور نيست، قمه را همينطوري نگه ميداشتم!
چرا كاردي كه برادرزنت را با آن زدي در جوي آب انداختي؟
- ترسيده بودم، نميخواستم پليس آن را پيدا كند.
بازپرس شهرياري پس از پايان بازجويي متهم را بازداشت كرد و او را براي تحقيقات تكميلي در اختيار كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي تهران قرار داد.