کاریکاتورها، دنیایی از سخن دارند و این کاریکاتور - که در سایت ایران کارتون در زمره آثار برگزیده منتشر شده - نیز از همان جمله است.
به نظرتان این کاریکاتور چه می گوید؟ چه پیامی برای ما دارد؟ چه مفهوم یا مفاهیمی در آن نهفته است؟
از حالا به مدت یک ساعت، کامنت های این پست برای گفت و گوی زنده باز است و نظرات شما بلافاصله منتشر خواهد شد.
مراقب همراهت باش
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
دوستی داشتم که می گفت سعی کن اثرگذار باشی تا اثر پذیر
درگذر زمان و با مصاحبت با آدم های بد و گرگ و وحشی، بد و گرگ و وحشی می شن
تصویر رد پای انسانی است که کفش ندارد و پا برهنه است. او دارد می رود. پس از ماندن خسته است. گرسنه است و امیدی از سیر شدن ندارد. تصویر هم جز رد پا هیچ ندارد. گویا می خواهد نداشته های او را یاد آوری کند. اما روی رفتنش افق است. پس امید دارد. از این نظر او یک مهاجر است. رد پای حیوان هم دیده می شود. او هم مورد کم لطفی و آزار بوده است. حیات وحشش نابود شده. او هم مهاجر است. اما جنس مهاجر بودنش می تواند تفاوت داشته باشد.
تپه دوم:
دو رد پا دیده می شود. هیچ یک شبه انسان نیست. حیوان مهاجر در طبیعت خود، یک مهاجر است. پس رفتن سرنوشت او است. اما انسان متمدن است و تمدن در سکونت است. در ارتباط است. لیکن در جامعه دوم - که به نظر تپه نماد آن است - او پذیرفته نشده است. پس باز باید برود. اما جنس این رفتن با رفتن اول متفاوت است. تپه سومی نیست. مقصدش گم شده. او مقصدی ندارد. او هویتش گم شده. هویت هم ندارد. دیگر انسان نیست.
وگرنه، تمدن بشری نابود خواهد شد و انسانها از روی اجبار به دوران توحش برمیگردند.
فارغ از نوع اثر رد پاهای مانده و در صورت اهلی بودن هر دو، در ابتدای امر هیچ تعامل و ارتباطی وجود ندارد و هر کدام مسیر خود را طی می کند اما به نظر با گذشت زمان با هم تعامل و ارتباط برقرار نموده اند و در کنار هم ادامه مسیر را می پیمایند و این خیلی حرف برای گفتن دارد این که زمانی ارتباط و گفتگویی وجود ندارد تنها خواهند ماند اما در تعامل و گفتگو حتی اگر زبان همدیگر را نفهمند در صورت داشتن مقصد مشترک می توان با هم ادامه مسیر را طی کرد.
موفق باشید.
ز هم صحبت بد جدایی جدایی
حافظ
هیچ دلیلی هم وجود نداره که حیوان سمت راستی موجود بدیه
البته شخصا معتقدم نمی توان به همه انسانها تعمیم داد.انسانهای خوبی هم هستند که خوب باقی می مانند .
سعدی علیه الرحمه.
انسان هم از انواع جانوران است که می تواند رفته رفته اگر رشد نیابد خصلت حیوانی آن بروز نماید انسان به راختی رد شدن از یک تپه تبدیل به حیوانی درنده خو خواهد شد مانند ردپای که یک خیوان درنده مانند گرگ یا خرس را نشان می دهد و می تواند در نهایت هم ردیف آن حیوان و پا به پای آن از انسانیت دور شده و انسانیت او در افق محو شود
عدم وجود فضای باز
تک قطبی کردن جامعه بهر قیمت ممکن
خلق و خوی گرگ پیدا میکند...
الآنم همونجاست!
در جوانی جان گرگت رابگیر
اما یک معنی عمیق تر هم داره. خرس نماد روسیه هست و هنرمند داره میگه اگر با روسیه باشیم دقیقا مثل این کشور ظالم میشیم.
شرایط موجود فقط از حیوانات برمیاد چون درکی از شرایط ندارند
و در واقع نشان دهنده ی اثری است که اطرافیان روی ما می گذارند
خب خونی که با پا راه میرفته اونو دیده و از اون تقلید کرده و ادامه راهشو با دست میره
نمیدونم شاید نظرم عجیب باشه
اتفاقی که متاسفانه در جوامع بشری هر روز تکرار میشود.
هست پنهان در نهاد هر بشر
... لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش
اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مىشود انسان پاک
هرکه با گرگش مدارا مىکند
خلق و خوى گرگ پیدا مىکند
هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مىنماید، گرگ هست
در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر
اینکه مردم یکدگر را مىدرند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مىکنند
این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند
گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب