حميدرضا عسگري در سرمقاله امروز روزنامه آفرینش نوشت:
امروز اگر تمام وقايع و حوادث جهان را دركنار هم قرار دهيم، بيش از90درصد آنها در بلاد اسلامي و مربوط به مسلمانان ميباشد. البته نقطه قابل تامل و تاسف بار اينجاست كه عمده اين تحولات مربوط به درگيريهاي دروني ميان اسلام گرايان ميباشد. اين طور نيست كه مسلمانان به خشونت و درگيري با ديگر اديان و يا نيروهاي خارجي مشغول باشند، بلكه درتمام موارد مسلمانان با هم كيشان خود درگيرند و آتش اختلافات دروني دامن آنها را گرفته است.
بايد درهمينجا با قاطعيت حساب اسلام و اين تحولات خونين را ازهم جدا كرد. چرا كه نه اسلام دين خون ريزي است و نه مسلمان واقعي خشونت طلب! آنچه امروز شاهد آن هستيم نقابي از اسلام است كه گروههاي مختلف براي مشروعيت خود بر چهره زده و خود را درپشت لواي اسلام پنهان كردهاند.
اينكه امروز در بلاد اسلامي شاهد آشوب، خون ريزي و نارضايتيهاي مردمي هستيم، به معناي اين نيست كه جوامع اسلامي خشونت طلبند، بلكه اين به خاطر نگاه غلط و عملكرد حاكمان آنها بر خلاف تعاليم اسلامي ميباشد. لذا مردم حق خود ميدانند كه با ابراز اعتراضات درصدد تغيير شرايط برآيند. اما اشكال كار اينجاست كه هر كجا که مسلمانان به قدرت ميرسند با هم به جنگ قدرت بر مي خيزند و علت آن چيزي نيست جز منفعت طلبي و عطش براي قدرت و ثروت!.
لذا براي رسيدن به اين مقاصد دست برهرگونه بي قانوني و خيانتي مي زنند و ابائي از آن ندارند. اما اين بي توجهي به قوانين مدني و اسلامي در بلاد مسلمين، ريشه در افتراقي دارد كه جهان اسلام دچار آن گرديده است. نبود يد واحد ميان مسلمانان موجب فرقه فرقه شدن پيكره واحد اسلام اصيل گرديده است. هريك از گرايشها و فرق اسلامي خود را برحق دانسته و ديگران را به عنوان كفار معرفي و خون آنها راحلال ميدانند!.
امروز آنچه در کشورهاي اسلامي در اعمال و رفتار و حتي گفتارها مي بينيم، اسلام نيست بلکه معنايي بيگانه از اسلام است که توانسته مسلمانان را از شمال آفريقا تا خاورميانه، انسانهايي خشن و خونريز جلوه دهد!. جنگ و هرج ومرج، فضايي است كه ميتوان درآن سواستفادههاي فراوان نمود و اساس خواسته بسياري از اين گروههاي به اصطلاح اسلامي تكيه برمحور نظامي گري نهاده شده تا از طريق آن بتوانند به اميال سياسي و اقتصادي خود برسند.
اين درحالي است كه درآموزههاي اسلامي اساساً جنگ ويران گر تلقي ميشود و تاسرحد ممكن مسلمانان به صلح و آرامش توصيه ميشوند. لذا چاره كار جز انسجام دروني درميان مسلمانان نميباشد. نقش رهبران و علماي ديني در جهت دهي انگيزهها و هدايت جوامع اسلامي بسيار تاثيرگذار است، پس بايد از اين پتانسيل استفاده كرد و موج سرگردان اعتراضات و كشمكشهاي خونين ميان مسلمانان را هدايت نمود.
البته اين گرايشات جنگ طلبانه را ميتوان در فرهنگ فقير و بي پشتوانه برخي بلاد اسلامي نيز جستجو كرد. اما همين عقب ماندگي نيز برگرفته از افراط و تفريطهايي است كه از ديرباز گريبان گير مسلمانان شده است. امروز هم آنچه موجب خونريزي ميان مسلمانان گرديده همين گرايشات افراطي است كه متاسفانه ازسوي خود مسلمانان درحال تجهيز و تقويت ميباشد.
تازماني كه جوامع اسلامي و حاكمان آنها در راستاي حركت به سمت تعقل و تعادل در انديشههاي ديني و دنيوي حركت نكنند، نمي توان انتظارداشت كه اين بيماري مزمن خشونت از ميان مسلمانان ريشه كن شود و قطعا آسيبهاي جدي تري بر نام و حيثيت اسلام و مسلماني وارد خواهد شد.