جامعهشناسان و صاحبنظران علم سیاست متفقالقول معتقدند بزرگترین آسیب و تهدیدی كه در پیشروی جنبشهای سیاسی- اجتماعی قرار دارد، شكاف بدنه- راس است. این شكاف كه میتواند (و قطعا) در صورت بروز به شكست جنبشهای سیاسی- اجتماعی منجر شود، در زمانی رخ میدهد كه تصمیمات و عملكردهای رهبران و هدایتگران جنبش با خواستها و آرمانهای بدنه اجتماعی آن به دلایل گوناگون كه عمدتا «سازشكاری» یا «مصلحتسنجی»های رهبران در تعامل با ساخت قدرت است، در تعارض قرار بگیرد. در صورت وقوع این حالت، به سبب پدید آمدن این احساس در میان افكار عمومی و طبقات یا حامیان اجتماعی جنبشها كه «تاكتیكها و سیاستهای آغاز شده توسط راهبران جنبش، آنها را به سوی آرمانها و آمال خود رهنمون نمیسازد و اشخاصی كه قرار بوده جامعه را به سمت مطلوب سوق دهند، به هر دلیلی از انجام این مهم ناتوانند»، اندكاندك زمینههای یأس و ناامیدی از اصل حركت فراهم شده و در نهایت این «انفعال» و «دوریگزینی» از فعالیت سیاسی است كه جایگزین «عمل» سیاسی میشود.
واقعیت آن است كه این اتفاق یكبار برای جنبش اصلاحطلبی ایران (اگر در اطلاق مفهوم جنبش به مولود دوم خرداد 76 اتفاقنظر داشته باشیم) رخ داد و یأس از «روند نتیجهگیری» پروژه اصلاحی تا دور دوم ریاستجمهوری «سیدمحمد خاتمی» كه با كابینه معرفی شده توسط او به مجلس ششم (آن هم در مناسبترین زمان برای برداشتن گامهای محكمتر به سوی اصلاحات) به اوج خود رسید، رخ داده است.
اتفاقی كه «واكنش انفعالی» حامیان و بدنه اجتماعی جریان اصلاحطلب را برانگیخت و آنهایی كه به «غلط» تصور میشد «رای ابدی» خود را پیشاپیش در تمام انتخابات به نام نامزدهای این جریان به صندوقها میریزند، با خودداری از شركت در انتخابات، كلید آغاز پروژهای را زدند كه با سربرآوردن «آبادگران» در نهایت به ریاستجمهوری «محمود احمدینژاد» انجامید. از آن پس اگرچه «مسائل بیرونی» مانند ردصلاحیتها در انتخابات مجلس هفتم و نیز حضور چهرههایی مانند «مصطفی معین» یا حتی «هاشمیرفسنجانی» در انتخابات دوره نهم ریاستجمهوری كه به ترتیب باعث به صحنه آمدن آرای سیاسی و اجتماعی جنبش اصلاحات شده بودند، موجب شد كه شكاف پیشآمده میان راس و بدنه جریان اصلاحات هرچند به صورت نسبی و موقتی برطرف شود، اما انتخابات اخیر مجلس هشتم را میتوان «زنگ خطری» در بازتولید این شكاف دانست.
بیپرده باید گفت كه آنچه این روزها حاكم بر روند تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای سران جریان موسوم به اصلاحات است با دغدغهها و آرمانهای اصلی و اساسی بدنه اجتماعی این جریان و بهطور خاص جوانان حامی آن كه بار اصلی ستادهای انتخاباتی اصلاحطلبان در انتخابات مختلف را به دوش میكشند، تفاوتهایی گاه بنیادین دارد.
بدون شك اصلیترین دغدغه و مولفهای كه با گذشت یك دهه از آغاز پروسه اصلاحات در ایران، مطلوب بدنه اجتماعی اصلاحطلب بوده و كماكان نیز هست، در دو مفهوم «دموكراسیخواهی» و «حقوق بشرطلبی» خلاصه میشود ولی با توجه به عملكرد نهایی مجموعه اصلاحطلبان در چند انتخابات اخیر، این تفكر رفتهرفته به تفكری غالب در میان حامیان این جریان بدل میشود كه «نوع عملكرد رهبران و هدایتگران جریان اصلاحات، هیچ تضمینی را برای رسیدن یا حتی نزدیكی به این آرمانها ارائه نمیدهد و حتی میتواند به استحاله مفهوم اصلاحطلبی منجر شود.»
مخالفتها و اعتراضات جدی و گسترده قشرهای مختلف اصلاحطلب به عملكرد و تصمیمات ستاد ائتلاف اصلاحطلبان در انتخابات مجلس هشتم و كاهش فوقالعاده آرای نفر اول فهرست این جریان نسبت به نفر اول لیست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس ششم، تنها بخشی از نشانههای روشنی است كه در اثبات این مسئله وجود دارد و البته باتوجه به «سوابق قبلی» امید چندانی هم نسبت به دریافت این پیغامها توسط «مخاطب» وجود ندارد.
«شكاف بدنه- راس» این روزها جدیترین آسیبی است كه اصلاحطلبان را تهدید میكند. باید طرحی نو درانداخت.
منبع:روزنامه کارگزاران