مسائل فرهنگی کشور ما نیز همچون این راننده تاکسی است که فقط داد میزند
اما مسافران به دلیل قفل بودن درها نمیتوانند سوار آن شوند. این روزها و یا بهتر
بگویم این سالها برخی از مسئولان کشور با مسائل فرهنگی به گونهای رفتار میکنند
که با بزههای اجتماعی برخورد میکنند.
کنسل شدن متعدد کنسرتهای موسیقی در سراسر ایران، نحوه وحشتناک پوشش
مسابقات والیبال، نحوه برخورد با مساله حجاب و ... نمونههای بارز این
برخوردهاست. این رفتارها دقیقا مصداق بستن درهای تاکسی است. همیشه مسئولان جمهوری
اسلامی دغدغه مسائل فرهنگی را داشته اند و در این سالها تلاش کرده اند به نحوی راه را بر
روی ورود فرهنگ غربی به کشور ببندند.
رفتار قهرآمیز اما باعث میشود که جوانان به راحتی و بدون هیچ زحمتی به سمت درهای خروجی کشور راهنمایی شوند تا ما تنها در مسئله فرهنگی فقط داد بزنیم و نتوانیم جونان کشور را با خود همراه کنیم. بیایید چند مورد از این برخوردها و واکنش جوانان را با هم مرور کنیم.
امروز نحوه پوشش تلویزیونی مسابقات والیبال در کشور داغ است و مردم به شدت به نحوه پوشش صداوسیما که با سانسورهای فراوان همراه است اعتراض دارند. سانسورهایی که به خاطر نحوه پوشش بانوان حاضر در سالنهای والیبال صورت میگیرد. تکرار پی در پی لحظات حساس این مسابقات، به شدت مردم را عصبانی میکند و همین عصبانیت باعث میشود تا آنها برای دیدن مسابقات والیبال دست به دامن شبکههای ماهوارهای شوند. حتی آنهایی که در خانه ماهواره ندارند نیز ترغیب میشوند برای دست یابی به پوشش بهتر مسابقات دست به دامن شبکههای آن ور آبی شوند. تلاش برای ندیدن یک زن بی حجاب در یک لحظه کوتاه در مسابقه والیبال باعث میشود تا پنجرهای از فرهنگ غربی بر روی جوانان ایران باز شود.
نمونه دیگر را میشود در لغو کنسرتها دید. نمیدانید جوانی که در راه رفتن به یک کنسرت است متوجه میشود که این کنسرت لغو شده است، دچار چه حس بدی میشود. اولین احساس حس سرخوردگی است. حس این که چرا در نظام جمهوری اسلامی، کنسرتی که از وزارت ارشاد این نظام مجوز گرفته است توسط نهادی دیگر لغو میشود. واقعا چه کسی باید این تضادها را پاسخ بدهد؟ یا مثلا چگونه است فیلمی در سینما نمایش داده میشود اما در تلویزیون با سانسورهای متفاوت روبرو میشود؟
این یک سوال اساسی در میان جوانان ماست که بالاخره ما با کدام ساز برقصیم؟
همین تضاد باعث میشود که بسیاری برای درک کنسرتی بدون حاشیه با هزینه کم،
کمتر از آنچه مسئولان ما فکر کنند راهی کشورهای همسایه شوند تا در کنسرتهای
خوانندههای لس آنجلسی شرکت کنند. با یک حرکت اشتباه هم جوانان را از دست میدهیم
و هم پول این مملکت را به جیب همسایگان میریزیم. بسیاری هم که امکان رفتن ندارند، درگیر نارضایتی مستمر می شوند.
به راحتی میتوان با این مسائل کنار آمد که نمونه بارز آن موسیقی پاپ است. اگر به یاد داشته باشید در دهه 70 اکثر اتومبیلهای کشور میزبان نوارهای خوانندگان لس آنجلسی بودند و مردم به آهنگهای آنها گوش میدادند اما با باز شدن فضای موسیقی پاپ در کشور جوانان به سمت خوانندگان پاپ داخل کشور رفتند و امروز میتوانید مشاهده کنید که موسیقی پاپ داخل کشور بسیار جذاب تر از موسیقی آن ورآبیهاست. حتی یک خواننده داخلی میتوانند یک سالن چندهزار نفری را در آمریکا پرکند کاری که خوانندگان لس آنجلسی نتوانسته بودند آن را انجام دهند.
میبیند اگر درهای تاکسی را بازبگذاریم مردم به جای اینکه سوار ماشینهای شخصی شوند، تاکسی سوار میشوند و راضی هم هستند. باید دانست که دست اندازهای جاده فرهنگ با برخوردهای پلیسی درست نمیشود.
این است اصل ماجرا
یکی می مرد زدرد بی نوایی یکی گفت خانم جون زردک نمی خواهی
تحلیل بجایی بود.