عصرایران؛ احسان محمدی- اهل قلم و دوات از قدیم تا حالا که عصر کی بورد و تبلت است به کرات نوشته اند ایرانی جماعت حافظه تاریخی ندارد و خیلی زود فراموش می کند.
در سیاست حکایت ها شنیده ایم و در ورزش هم بعد از هر پیروزی و شکستی عده ای شعار «حیا کن و رها کن» سر می دهند یا برنده را می برند می نشانند روی ابرها و دو روز بعد با اولین شکست از آن عرش چنان بر فرش می کوبند که استخوان هایش با خاک کوچه یکی می شود!
بعد از نخستین پیروزی حمید درخشان با پرسپولیس کسانی که تا دیروز او را ناکارآمد و ناتوان و فاقد کاریزمای لازم برای نشستن بر نیمکت پرسپولیس می دانستند و دلیل و مدرک می آوردند، حالا فقط با یک پیروزی مثل کاشفان فروتن معادن در او رگه های طلایی از هوشمندی، خلاقیت، ظرافت و ... یافته اند و آنها را پررنگ می کنند.
می نویسند او برخلاف علی دایی مشاوران و دستیاران خوبی دارد و به حرف آنها گوش می دهند، می گویند درخشان اهل بازی های ماجراجویانه و جسور است و مثل دایی به پیروزی های خفیف دلخوش نیست، می نویسند درخشان می توانند پپ گواردیولای پرسپولیس شود .... می گویند و می نویسند و فراموش می کنند تا دیروز حرف دیگری را با اطمینان تام و تمام می گفتند و به خورد خلایق می دادند.
این چرخش عجیب البته احتمالاً تا اولین شکست درخشان ادامه خواهد داشت. او این روزها روی دوش عده ای که راه عرش را گرفته اند سوار است، همان کسانی که خیلی زود این مسیر وارنه را برایش آسفالت خواهند کرد؛ از عرش به فرش!
در اردوی آبی ها هم شیفتگان امیرقلعه نویی که نتایج او در ابتدای فصل را غیرمنتظره،درخشان، خیره کننده و ناشی از توانمندی های فنی او می دانستند بعد از شکستی تلخ مقابل فولاد او را تا سر حد گروهبان قندلی مورد نظر محمد مایلی کهن تقلیل داده اند. تیتر می زنند که او با این استقلال راه به جایی نمی برد و دستش مقابل مربی های خارجی باهوش رو شده است و فقط زورش به تیم های پائین جدول می رسد وگرنه مقابل سپاهان و فولاد و نفت حرفی برای گفتن ندارد. جوری به او حمله می کنند که انگار نه انگار تا دیروز با گریبان هایی چاک او را «ژنرال» می دانستند!
این رفتار در سطح ملی هم وجود دارد. پس از بازی درخشان تیم ملی در جام جهانی مقابل آرژانتین برخی بازیکنان تیم ملی را به آسمان بردند اما چند ثانیه بعد از شکست مقابل بوسنی موج خردکننده ای به سوی تیم ملی فوتبال روانه شد که علیرضا حقیقی را در کسری از ثانیه از جانشین شایسته «عقاب آسیا» و «لئو یاشین» ایران به «هویج» مانند کرد!
همان روزها نوشتم؛ پرونده تيم ملي ايران با دو شكست و يك تساوي در جام جهاني 2014 بسته شد. با يك نمايش فراموش نشدني مقابل آرژانتين. به بازيكنان تيم ملي بايد خسته نباشيد گفت.
آنها را حتي بعد از شكست و عدم صعود مثل روز بازي با آرژانتين دوست داشته باشيم، اگر پيروز مي شدند كه دوست داشتن شان نياز به دليل نداشت... روس ها مي گويند «وقتي سياهم دوستم داشته باش. وقتي سفيدم همه دوستم دارند».
بازیکنان تیم ملی والیبال هم این ستایش و نکوهش و موضع گیری های ژلاتینی را تجربه کردند. وقتی پیروز شدند به آسمان خراش های دوست داشتنی قیاس شدند و بعد از شکست از سوی همان ستایشگران دیروز «درازهای دیلاق بی خاصیت» لقب گرفتند!
آدم های سیاست و ورزش در این سرزمین و میان ما مردمان عجیب باز هم حرکت پاندولی بر چنین مدار شگفتی را تجربه خواهند کرد. در حالیکه انتظار می رود هوادار و دوستدار واقعی با یک غوره سردی شان و به یک مویز گرمی شان نشود و اگر هوادار هستند مثل عاشقان سیار هر لحظه به رنگی درنیایند ... وفاداری را بیشتر تمرین کنیم حتی وقتی یار سر قرار نمی آید یا تنگ حوصله و ناسازگار است.
روس ها درست می گویند: وقتي سياهم دوستم داشته باش. وقتي سفيدم همه دوستم دارند!
ولی والببال معرکه است ، دیگه قدرت های جهان از ما می ترسند
زيگ زيگلار ميگه رسيدن به پيروزي همه چيز نيست ولي تلاش براي رسيدن به پيروزي همه چيزه.