عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در
سکانس پایانی فیلم «قصه ها» به کارگردانی رخشان بنی اعتماد که در جشنواره
اخیر فیلم فجر به نمایش درآمد بازیگر نقش فیلمسازجوان می گوید: «هیچ فیلمی
در کمد نمی ماند». حبیب رضایی – بازیگر- گفته است اگر نقش من در فیلم به
بیان همین یک جمله محدود بود باز هم حاضر بودم در «قصه ها» بازی کنم چون
همین یک جمله مفهوم بسیاری در خود دارد.
حکایت این گفتار اما نه
درباره یک فیلم که درمورد یک کتاب است و خبری است که امروز منتشر شد: رمان
«زوال کلنل» یا آن گونه که در ترجمه ها شهرت دارد «کلنل» مجوز انتشار گرفته
و تا پایان سال و کمتر از دو هفته دیگر منتشر خواهد شد.
بر این
اساس می توان گفت:« هیچ کتابی در کشو نمی ماند.» اما چرا «کشو»؟ زیرا معاون
پیشین فرهنگی وزارت ارشاد در دولت احمدی نژاد – جناب بهمن دُرّی اخوی-
کتاب محمود دولت آبادی را در کشوی میز خود نگاه داشته بود و قرار بود شخصا
نظر دهد و نداد و نداد تا رفت و پس از رفتن او هم باز در کشو ماند و کتاب
مجوز نشر نگرفت در حالی که ترجمه های آن به چند زبان دیگرانتشار یافته و
برنده یا کاندیدای دریافت جوایز معتبر بین المللی هم شده بود.
اتفاق
عجیبی رخ داده بود. کتابی که به زبان پارسی نوشته شده با زبان خود کتاب و
نویسنده و در کشور خود او اجازه نشر نداشت اما به زبان های دیگر منتشر می
شد و مورد توجه قرار می گرفت در حالی که می دانیم محمود دولت آبادی از آن
دست نویسندگانی است که با دقت و وسواس تمام واژه ها را برمی گزیند و در جای
خود قرار می دهد و طبعا در ترجمه نیمی از این حال و هوا ضایع و زایل می
شود.
در خاطرات احمد شاملو می خوانیم که مترجم اشعار او به زبان
آلمانی با او تماس می گیرد و می گوید: قادر به ترجمه یک مصراع نیست: «کوتاه
است در پس آن به که فروتن باشی.» زیرا در زبان آلمانی معادلی برای «فروتن»
نیافته بود و هر واژه دیگر به معنی «فرومایه» بوده که کاملا با نظر شاعر
متفاوت بلکه مغایر است. این تنها یک نمونه از دشواری های انتقال مفهوم در
ترجمه است. حالا تصور کنید رمانی به زبان پارسی نوشته شده باشد اما ترجمه
آن تا این حد مورد استقبال قرار گیرد. در حالی که قطعا امکان انتقال بازی
های زبانی وجود ندارد نشان میدهد مفهوم را چه استادانه پرورانده که باز
مورد توجه قرار گرفته است.
اما چرا در دولت قبل و تیم ارشاد احمدی نژاد مجوز نشر رمان «زوال کلنل» صادر نشد؟
پاسخ این پرسش به صورت رسمی اعلام نشد اما می توان حدس زد:
نخست
این که رمان مقوله ای مدرن است و هیچ نسبتی با سنت ندارد. پس نگاه صرفا
سنتی رمان را بر نمی تابد. از این رو نه تنها با این رمان که با هر رمان
دیگر نیز مشکل داشتند و اگر به برخی اجازه می دادند یا از سر رودربایستی
بود یا ناگزیری و این که به هر رو نمی توانستند به هیچ کس مجوز ندهند.
دوم
این که نویسنده در این داستان روایت مورد نظر خود را از انقلاب 1357 و در
قالب دیالوگ های شخصیت های مختلف بیان می کند. در حالی که برخی بر این
باورند که از هر اتفاق یک روایت بیشتر وجود ندارد و آن روایت نیز نزد ایشان
است و لاغیر. دیگران هم لابد باید دنیا را از چشمی آنها نگاه کنند، همچون
آنها بیندیشند والبته اگر زحمت فکر کردن به خود ندهند چه بسا بهتر باشد.
آنان خوذد زحمت فکر کردن و تحلیل دادن را به خود می دهند.
مشکل سوم
احتمالا با نام نویسنده است.این که محمود دولت آبادی آدم مدارا جو و نرم
خویی است کافی نیست. این که در ایران مانده و نکوچیده هم کفایت نمی کند.
نویسنده باید ایدئولوژیک باشد. البته آقای دولت آبادی خود یک چند اهل یک
ایدئولوژی بوده اما منظور آن ایدئولوژی نیست. نویسنده بهتر است بر پایه
سفارش بنویسد نه آن که در ذهن خود بپروراند. بر این اساس دولت آبادی کار
پسندیده ای انجام نداده و شایسته سرزنش است نه ستایش. با این که آموزه
دینی ما بر «ماقال» - چه می گوید - تاکید دارد نه «من قال» - که می گوید-
اما احتمالا برایشان مهم نیست چه نوشته مهم این است که «که» - چه کسی-
نوشته است.
آن دولت رفت و دولت تدبیر و امید آمد و کتاب هم از کشو
بیرون آمد. نه هیچ فیلمی در کمد نمی ماند و نه هیچ کتابی در کشوی آین یا آن
اقای معاون. قرار هم نیست فیلمساز یا نویسنده بر اساس سلیقه دولتی ها
بنویسد و تنها باید قوانین مصرح کشور خود را رعایت کند. دولت آبادی هم چنین
کرده و البته علت عدم انتشار پس از برکناری آقای دُری از معاونت فرهنگی
این بود که دولت آبادی رمان را در اختیار نشر چشمه قرار داده بود و خود
ناشر را هم معلق کرده بودند و نویسنده نمی خواست کتاب را به دیگری بسپارد.
اکنون
اما هم مشکل ناشر حل شده و هم اجازه نشر به خود رمان داده شده است هر چند
که احتمال دارد با توافق ناشر نشر دیگری آن را به طبع برساند.
اعلام شمارگان 50 هزار نسخه برای این رمان در روزگاری که کتاب به تیراژ تاسف آور هزار نسخه سقوط کرده خبر فرخنده ای است.
برای این که خاطر افراد نگران آسوده شود چند نکته را هم باید یادآور شد:
-اگر
آمار بگیرند درمی یابند از جمعیت چند صد هزار نفری که در زندان به سر می
برند هچ کس به خاطر خواندن یک کتاب بزهکار و قاتل و معتاد وفاسد نشده است.
بنابر این رمان – آن هم رمانی که با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر
شود- ممکن است بر ایمان کسی نیفزاید اما از ایمان کسی نمی کاهد.
-جلوگیری
از انتشار یک کتاب به صورت رسمی تنها به نویسنده و ناشر از نظر اقتصادی آسیب می رساند. وگرنه کافی است کتاب به صورت پی دی اف بر روی یک سایت قرار
گیرد و با پرینتر خانگی به چاپ رسد. اکنون نیز برخی همین کار را می کنند.
کتاب خود را بر روی سایت شخصی قرار می دهند و متقاضیان نیز تهیه می کنند و
وجه آن را به حساب می ریزند.
یکی از این نویسندگان که کتابی درباره
مثبت اندیشی نوشته و مشکلی هم نداشته اما نمی توانسته خود را گرفتار
بوروکراسی دولتی کند کتاب را روی سایت قرار داد و از کاربران خواست آن را
چاپ کنند و اگر پسندیدند وجه آن را به حساب بریزند و اخلاقا استفاده
کنندگان را نه از خواندن که از کپی و تکثیر به جد بر حذر داشت و حتی به جان
عزیزترین کسان شان قسم داد تکثیر نکنند. پرسیده بود: تصور می کنید چند
درصد وجه کتاب را به حساب ریخته اند؟ پاسخ ها از 60 تا 80 درصد بود. پاسخ
درست اما 107 درصد بود! زیرا برخی نگران بودند دیگران وجه را نریخته باشند و
بیشتر واریز کرده بودند!
نه هیچ فیلمی در کمد می ماند و نه هیچ
کتابی در کشو. نه آن معاون فرهنگی ماند و نه این معاون فرهنگی الی الابد می
ماند. اگر قرار بود هر کتابی باب میل سلیقه های حاکم وقت نوشته و استعداد
نویسندگان در انتظار مجوز انتشار تلف شود اکنون از مثنوی معنوی و دیوان
حافظ و رباعیات خیام و هزلیات سعدی هم خبری نبود. رمان را بخوانیم. اگر
دوست نداریم درباره آن نقد بنویسیم.اگر خودمان استعداد داریم بهتر از آن را
بنویسیم.
یکی از شاخص های توسعه و پیشرفت هر جامعه درصد و شمار
کتاب خوانان آن است. تیراژ 50 هزار نسخه ای یک رمان و صف خرید و امضا گرفتن
از نویسنده سیمای یک جامعه توسعه یافته و متمدن را ترسیم می کند. رمان بی
گمان یکی از جلوه های زندگی مدرن است. اگر 10 بزرگراه دو طبقه بسازیم و 100
فروشگاه زنجیره ای و 10 خط مترو و ساختمان های بلند مرتبه و در هر کوچه
تابلوی یک بانک را برافرازیم اما رمان نخوانیم باز آدم های مدرنی نیستیم.
مدعیان
رواج معنویت اتفاقا باید از انتشار یک اثر که به عالم معنی تعلق دارد
استقبال کنند. اول به این خاطر که انسان تنها جسم نیست که تنها به سبد
کالای جسمانی نیاز داشته باشد. به غذای روحانی هم نیاز دارد. دوم به این
دلیل که «هیچ کتابی در کشو نمی ماند»...