۱۶ تير ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۶ تير ۱۴۰۴ - ۱۸:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۸۸۶۳۷
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۶ - ۱۷-۰۸-۱۳۹۰
کد ۱۸۸۶۳۷
انتشار: ۱۷:۵۶ - ۱۷-۰۸-۱۳۹۰

آرزو

همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛ نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟" گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد! چشمانش رابست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت : حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!

سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ، با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!

حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
برچسب ها: داستان کوتاه
ارسال به دوستان