دو روز مانده به آغاز كنفرانس عمومي آژانس بينالمللي انرژي اتمي، رسانههاي آمريكا و اروپا، سرو صداي فراواني به راه انداختند كه به زودي «فاكس نيوز» اسناد جديدي را درباره ساخت سلاح هستهاي در ايران منتشر خواهد كرد.
سرانجام وعده آمريكاييها به سر رسيد و در تاريخ 28 شهريور فاكسنيوز در برنامهاي به نام «اسرار هستهاي ايران» اين اسناد را منتشر كرد.
به گزارش «تابناک»، اسناد شبکه فاکس نیوز، عبارت بودند از نامه عبدالقديرخان به همسرش در سال 2003! و بازجويي از عبدالقديرخان در زمان حبس خانگي؛ اما در نامه دستنويس عبدالقدير خان به همسرش، مطالب پراكندهاي نوشته شده كه شروع آن درباره چين است و يك اشاره نيز به ايران ميكند.
وی در این نامه مينويسد: «همسر عزيزم، شما ميدانيد كه ما با چينيها به مدت پانزده سال همكاري داشتيم و در آنجا يك كارخانه سانتريفيوژ راه انداختيم و چند هفته آنجا بوديم كه به آنها در راهاندازي كمك كنيم. آنها هم به ما نقشههاي سلاح هستهاي را به اضافه 50 كيلوگرم اورانيوم غني شده و ده تن UF6 طبيعي و 5 تن UF6 3% دادند و به ما در راه اندازي كارخانه UF6 راكتور توليد پلوتونيوم و بازفرآوري كمك كردند! ما به لطف بي نظير بوتو، يكسري از نقشهها و برخي از قطعات (سانتريفيوژ) را به ايران داديم. همچنين نام فروشندگان را به ايران داديم».
سپس به همكاري با كره شمالي اشاره ميكند، اما در اعترافات سیزده صفحهاي عبدالقديرخان با اشاره به تاريخچه زندگي علمي خودش به همكاريهاي پاكستان با ايران، چين، كره شمالي و ليبي اشاره مينماید؛ از جمله اينكه «در سال 1989 ژنرال اسلم بگ به ايران قول داد، مقداري سلاح و تكنولوژي بفروشد و امير شمخاني به اسلام آباد پرواز كرد و اين سلاحها را به همراه كاغذهايي با خود برد» و هيچ اشارهاي به نوع سلاحها يا اسناد نميكند.
وی در ادامه مینویسد: اين قرارداد بعداً به هم خورد و پس از آن تحت فشار، ژنرال امتياز از دكتر هاشمي خواست كه برخي قطعات سانتريفيوژ نقشهها را به ايران بدهد. او نيز قطعات كار كرده سانتريفيوژ P1 را با دو سري نقشه به ايران داد. اين نقشهها آنطور دقيق نبودند كه كسي بتواند از روي آنها به اين تكنولوژي سخت دست يابد. سپس در 1994 چند نفر ايراني كه به كراچي آمده بودند و نام خود را به ما نگفتند، از من سؤالاتي كردند كه خيلي ساده بودند و من گفتم پاسخ آنها را ميتوانند در كتابهاي عمومي نيز پيدا كنند. به نظر ميرسيد آنها اطلاعات پايهاي نيز نداشتند.
نامه ادعایی عبدالقدیرخان سپس به موضوع ليبي ميپردازد و بار دیگر به موضوع ايران به شرح زير برميگردد:
«ايرانيها خودشان براي خريد، فرآوري و ساخت قطعات و تجهيزات (سانتريفيوژ) بازگشتند. چند سال بود كه از آنها خبري نبود. ده سال پیش از آن، «طاهر»، يكي از واسطهها با مليت سريلانكايي، درخواست قطعات سانتريفيوژ كرده بود، ولی دویست سري از قطعات كاركرده را كه در انبار بود و برخي قطعات ساخته شده را براي او از طريق پسر عمويش فاروق فرستاديم و او احتمالاً آنها را به ايرانيها داد! در بين آنها قطعات اصلي نبود و بدون آنها امكان نداشت پروژه راه بيفتد؛ افزون بر اينكه اين قطعات قديمي و بيشتر آنها دور انداختني بود و ممكن نبود كه بتوانند يك دستگاه سانتريفيوژ را با آنها با سرعت مناسب (63 هزار دور در دقيقه) راه اندازي كنند.
همچنین اضافه میشود، اينكه به مدت پانزده سال ايرانيها نتوانستند پيشرفت كنند، نشانه پيچيدگي كار و تخصصي بودن آن بود. پس از لو رفتن برنامه آنها توسط مجاهدين خلق، آنها انگشت را به طرف ما دراز كردند و ما را هم به دردسر انداختند. هر چند كه آنها به ما از طريق سفير سابق (آقا سراج موسوي) اطلاع دادند كه ما نام هيچ كس را نبردهايم.
همكاري ما با ايران و ليبي، هرگز به اندازهای نبود كه من بتوانم باور كنم، آنها قادر به دستيابي به اين تكنولوژي باشند، چون آنها نه زيرساخت و نه افراد آموزش ديده يا دانش فني اين كار را نداشتند».
من هرگز پايم را به خاك ايران يا ليبي نگذاشتم!»
وی سپس به موضوع كره شمالي ميپردازد و براي بار سوم به موضوع ايران برميگردد كه معلوم ميشود، بازجوهايش علاقهمند به روشن شدن موضوع ايران هستند: «در 1989 ژنرال اسلم بك از من خواست به غني سازي ايران كمك كنم. او قانع شده بود كه اگر ايران به اين توانايي دست يابد، به عنوان يك سپر بلا بين پاكستان و كشورهاي غربي و آمريكا عمل ميكند و آنها نميتوانند عملي ماجراجويانه عليه پاكستان داشته باشند. (شايد منظور عبدالقديرخان اين باشد كه غربيها سرشان به ايران گرم ميشود و پاكستان را رها ميكنند.
این در حالی است که در اعترافات بالا، هيچ موضوع جديدي درباره ايران مطرح نشده است، بلكه بيشتر به نظر ميرسد، هدف آمريكا از انتشار اين اسناد، متهم كردن چين و پاكستان باشد؛ افزون بر این که يك جوسازي هم عليه ايران كرده باشد.
افزون بر این در اين اسناد فاكس نيوز، هيچ گونه مطلبي كه تاكنون از طرف آژانس به ايران اعلام نشده باشد، وجود ندارد. همانگونه كه همگان ميدانند، موضوع پرونده هسته اي ايران از هنگامی مطرح شد كه آژانس در سال 2003 و 2004 اعلام كرد، آلودگي با غناي بالا در سايت نطنز يافت شده است و ج.ا.ايران، سرچشمه آن را قطعات آلوده پاكستان دانست. همه افشاگري فاكس نيوز (!) از اين بخش از پرونده حكايت دارد كه شش سال پیش، آژانس به آنها دست يافته و با ايران مطرح نموده بود. سرانجام ادعاي ج.ا.ايران مبني بر خارجي بودن منشأ آلودگي در سال 2005 به اثبات رسيد.
در اين زمان، قاعدتاً بايستي پرونده ايران بسته ميشد، ليكن بار دیگر با ادعاهاي دروغ آمريكا مبني بر نظامي بودن برنامه هستهاي، موضوع در دستور كار باقي ماند و آژانس اين ادعاهاي منافقين و آمريكاييها را پس از بازرسي از چند سايت نظامي از جمله كلاهدوز و پارچين باز هم تكذيب کرد. براي بار سوم آمريكا اسناد قلابي ديگري به نام مطالعات ادعايي را مطرح كرد كه آنها را نيز نتوانست اثبات نمايد.
آمريكا به البرادعي فشار آورد که اعلام كند، اسناد قلابي كه به قول وي از يك لپ تاپ گرفته شده، واقعي است، ليكن البرادعي برعكس آن را نوشت و در گزارشهاي خود ابراز نمود كه « اصالت اين اسناد مورد ترديد است».
شايد يكي از دلايل برگزیده نشدن دوباره البرادعي، همين اطاعت نکردن صد در صد وي باشد، در حالي كه آمانو اين خاصيت حرف شنوي صد در صد را دارد؛ بنابراین، آمريكا آمانو را مجبور ساخت كه موضوع «ابعاد احتمالي نظامي» برنامه هسته اي ايران را هر بار با اتهامات جديد زنده نگه دارد.
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که اين به اصطلاح افشاگري فاكس نيوز، نشان داد كه كفگير آمريكا به ته ديگ خورده است و هيچ چيز ديگري در دست ندارد، وگرنه تاكنون صد باره آن را علم کرده بود.