عصر ايران ورزشي - کنار گذاشتن مهدی کیانی از تیم تراکتورسازی تبریز از سوی امیر قلعه نویی، با استدلالی قوی از سوی این مربی کارکشته همراه بود.
قلعه نویی در توضیح این تصمیمش گفته است: " من مربی ای نیستم که بخواهم به بازیکنی باج بدهم یا بگذارم او برای مربی اش تعیین تکلیف کند از همین رو دیگر نیازی به بازیکنی مثل کیانی که از فوتبال حرفه ای تنها پول گرفتنش را بلد است ندارم. "

ستاره سالاری در فوتبال ایران، در این شکل حادش، تقریباً پس از جام ملتهای 1996 آسیا شروع شد. در آن زمان نسلی درخشان از فوتبالیست های ایرانی ظاهر شده بود؛ بازیکنانی که به تدریج پایشان را از دروازه ه های آسیا فراتر گذاشتند و یکی راهی لیگ های اروپایی شدند.
علی دایی، خداداد عزیزی، کریم باقری،مهدی مهدوی کیا، رحمان رضایی، مهدی پاشازاده، وحید هاشمیان و ... بازیکنانی بودند که راهی اروپا شدند و طبیعتاً وقتی که دوباره به ایران برمی گشتند تا برای تیم ملی بازی کنند، جایگاه و موقعیتشان در فوتبال ایران متفاوت از ستاره های دهه 60 بود.
این افزایش اعتبار فوتبالیست های ایرانی در حالی صورت می گرفت که هیچ یک از مربیان ایرانی چنین ارتقاء موقعیتی را تجربه نمی کردند. آنها در جایی به غیر از ایران نمی توانستند مربی گری کنند.
علاوه بر این، بعد از صعود تیم ملی ایران به جام جهانی، مربیان خارجی یکی پس از دیگری راهی ایران شدند. ایویچ، بگوویچ، بوناچیچ، بلاِویچ، برانکو و ... دیگران که از راه رسیدند، بازیکنان ایرانی نگاهشان بیش از پیش به مربی ایرانی تغییر کرد؛ چه، طبیعی بود بازیکنی که تمرینات ایویچ را تجربه می کند، با بازیکن چشم و گوش بسته دهه 60، که فقط تمرینات نه چندان علمی " علی آقا " و منصور خان " را می دید، فرق داشته باشد.
عدم رشد متناسب موقعیت بازیکنان و مربیان ایرانی در چهارده سال اخیر، در مجموع موجب تحقیر مربیان وطنی در برابر بازیکنان فوتبال ایران شده است.
ستاره سالاری، احساس امنیت بازیکنان به دلیل دریافت دستمزدهای بالا و امکان تغییر باشگاه در صورت اختلاف نظر با مربی، تجربه کارکردن با مربیان خارجی و تحقیر دائمی و البته ناخواسته مربیان داخلی از سوی طرفداران مربی خارجی و نیز رشد فردیت منفی در جامعه ایران، همگی عواملی بوده اند که درجه اطاعت پذیری فوتبالیست ایرانی را در برابر مربی ایرانی کاهش داده است.
همه به یاد دارند که در جام جهانی 1998، دفاع آخر مد نظر جلال طالبی در تیم ملی، نادر محمدخانی بود. اما طالبی در دیدار با آمریکا برای اینکه افشین پیروانی هم، که در آن تیم برای خودش " حق آب و گل " قائل بود، در جام جهانی بازی کند، در پانزده دقیقه آخر بازی با آمریکا، محمدخانی را از زمین بیرون کشید و پیروانی را روانه میدان کرد؛ تعویضی نابجا و خنده دار صرفا برای جلب رضایت خاطر یک بازیکن نیمکت نشین.
از این دست اتفاقات در فوتبال ایران، در نتیجه رشد نامتناسب موقعیت بازیکنان و مربیان ایرانی، در ده سال گذشته به وفور به قوع پیوسته است.
اما قلعه نویی در سایه اقتدار ناشی از چندین بار قهرمانی اش در لیگ برتر، در فوتبال امروز ایران جایگاهی کسب کرده است که تن به بازیکن سالاری نمی دهد. فارغ از اینکه قلعه نویی شخصیتی اقتدارگرا دارد، استدلال او در اخراج مهدی کیانی از تراکتورسازی تبریز، استدلالی اصولی و حرفه ای است: بازیکن باید از مربی اطاعت کند و از فوتبال حرفه ای، علاوه بر دریافت مبالغ کلان، نظم و تبعیت حرفه ای را نیز آموخته باشد.
پس به رغم تمامی انتقادهایی که به عملکرد امیر قلعه نویی وارد است، در ماجرای اخیر باید حق را به قلعه نویی داد و از او حمایت کرد.
اندکی با تو بگفتم غم دل ترسیدم که دل ازرده شوی ورنه سخن بسیار است. متشکرم
baz azesh hamiat konid ba bandbazi miliarder beshe....
آقای قلعه نوعی مربی بزرگی است ولی بعضی وقتها بد دهنی اش کار را خراب می کند.قلعه نوعی باید با بزرگواری با بازیکنان برخورد کند. کیانی را همه آدربایجانیها دوست دارند.خطایش هم قابل گذشت بود اگرآقایان دیکتاتوری نمی کردند.
پس باید به مدیریت آقای قلعه نوعی پرافتخارترین مربی دهه اخیر ایران احترام گذاشت.