كيهان:ظهور نزديك است يا انتخابات !؟
«ظهور نزديك است يا انتخابات !؟»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛اين روزها، تهيه يك فيلم به اصطلاح مستند با عنوان «ظهور نزديك است» و توزيع رايگان و گسترده آن در سطح كشور- سي دي- به يكي از مسائل بحث انگيز تبديل شده است. اين فيلم كه دست اندركاران تهيه و توليد آن كوشيده اند نام و نشان و رد پاي مشخصي از خود باقي نگذارند- و البته كيهان از هويت و انگيزه آنان باخبر است- از يكسو با مخالفت شديد و هشدار مراجع عظام تقليد و عالمان و كارشناسان برجسته ديني روبرو شده است و از سوي ديگر زمينه اي براي سوءاستفاده دشمنان فراهم آورده است.
در پي توزيع گسترده سي دي هاي اين فيلم، مركز تخصصي مهدويت حوزه علميه قم در يك نشست علمي تخصصي و با حضور اساتيد برجسته از جمله حضرت آيت الله طبسي به نقد مستند و عالمانه آن پرداخته و نشان داده است تهيه كنندگان اين فيلم به اصطلاح مستند تا چه اندازه از آموزه هاي اسلامي دور و بي خبر- و يا، باخبر و خداي نخواسته فتنه گر- بوده اند. اين مركز تخصصي در حوزه علميه قم، اگرچه مانند تهيه كنندگان «ظهور نزديك است» بودجه هاي كلان و بي حساب و كتاب در اختيار ندارد ولي اميد است سي دي نشست تخصصي مورد اشاره را در همان حد و اندازه بضاعت خود كه مي دانيم اندك است، تكثير كرده و توزيع كند، تا خيل عظيم حزب الله كه علي رغم تهي دستي، هيچگاه آبروي فقر و قناعت را نبرده اند، بازتوليد و توزيع بعدي آن را با بضاعت نفر به نفر خود برعهده بگيرند.
اين يادداشت اما، نگاه ديگري به ماجرا دارد و هر چند ترجيح مي دهد انگيزه تهيه كنندگان فيلم «ظهور نزديك است» را دغدغه امام زماني(عج) آنها و «شوق ظهور» تلقي كند ولي برخي از شواهد و قرائن موجود، نه فقط جايي براي خوش بيني باقي نمي گذارد، بلكه متاسفانه اين احتمال را قوت مي بخشد كه فيلم ياد شده يك ترفند تبليغاتي است و با هدف زمينه سازي انتخاباتي براي يك جريان منحرف سياسي توليد و توزيع شده است. جريان مرموز و مشكوكي كه چندان ناشناخته نيست و طي سال هاي اخير، بارها از نام مبارك مراد غايبمان، حضرت بقيه الله الاعظم-ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- سوء استفاده كرده و مي كند و دراين باره گفتني هايي هست؛
1-از حضرت امير عليه السلام است كه «باطل از هر چيز ديگري به حق شبيه تر است» و اساساً اگر حق و باطل همانگونه كه هستند ارائه مي شدند، هيچكس به اشتباه دچار نمي شد. ولي به قول حضرت(ع)، فتنه انگيزان، اندكي از حق و بخشي از باطل را درهم مي آميزند و چنين است كه بدعت ها را شكل مي دهند، فتنه ها بر پا مي كنند و نهايتاً گمراهي مي آفرينند. (خطبه 50 نهج البلاغه). در سي دي موسوم به «ظهور نزديك است» نمونه هاي فراواني از اينگونه آميختگي حق و باطل به چشم مي خورد كه با توجه به نوع اين آميختگي ها به سختي مي توان احتمال تصادفي بودن آنها را باور كرد!
2- با توجه به نكته مورد اشاره، در پي آن نيستيم كه همه آنچه در سي دي ياد شده آمده است را نفي كنيم، بلكه سخن از آميختگي حق و باطل در ميان است و فتنه و بدعتي كه اين آميختگي مي تواند در پي داشته باشد. به عنوان مثال، دراين باره كه آيا «ظهور نزديك است»؟ بايد گفت؛ براساس آموزه هاي اصيل اسلامي، منتظران امام عصر- ارواحنا له الفداء- نه فقط در فلان سال و فلان دوره، بلكه هر صبح و شام- صباحاً و مسائاً- در انتظار ظهورند و منتظر واقعي و راستين بايد كه از همه آلودگي ها، گناهان و دلبستگي هاي اين جهاني دور بوده و هر صبح و شام، ظهور حضرتش را چشم به راه باشد. بنابراين، سخن درباره نزديكي ظهور نيست كه آرزوي همگان است، بلكه بنا به دلايل بسيار روشن ديني و عقلي تعيين وقت ظهور- توقيت- و نيز انطباق شخصيت هاي ياد شده در احاديث و روايات با شخصيت هاي حاضر در هر عصر و زمان، منع شده است، نه آن كه چنين آرزو و احتمالي در ميان نباشد، مگر نه اين كه همه مردم ايران و شيعيان جهان از ژرفاي دل آرزو مي كردند و براين باور بودند و بوديم كه حضرت امام راحل(ره) پرچم انقلاب را به دست صاحب اصلي آن مي سپارند و بعد از رحلت ايشان در اين آرزو به سر مي بريم و با تمام وجود از خداي مهربان مي خواهيم كه اين مهم به دست مبارك رهبر معظم انقلاب به انجام برسد.
3-
گفتني است در طول تاريخ نه يك بار و دوبار، بلكه بارها اتفاق افتاده است كه
برخي از شخصيت ها را با شخصيت هايي كه از آنها در احاديث و روايات به
عنوان شخصيت هاي زمان ظهور ياد شده است، انطباق داده اند و اين انطباق دادن
ها براي جهان اسلام و عالم تشيع بي هزينه و خالي از آسيب نيز نبوده است.
به عنوان يك نمونه نزديك؛ در سال هاي اوليه جنگ تحميلي از برادر عزيزمان
سردار رحيم صفوي با عنوان شعيب بن صالح و يكي از سرداران سپاه امام زمان
-
ارواحنا له الفداء- ياد مي كردند و مدتي بعد آيت الله هاشمي رفسنجاني را
شعيب بن صالح ناميدند و... درباره «سفياني»، «سيد يمني»، «دجال» و برخي
ديگر از شخصيت هاي زمان ظهور نيز نمونه هايي از اين دست را مي توان در
تاريخ مكتوب- و نه حتي شفاهي- ملاحظه كرد. نمونه هايي كه در زمان خود،
باورهاي كاذبي را در برخي از اذهان شكل دادند و بعضاً نيز بي آسيب نبوده
اند.
4- تهيه كنندگان سي دي موسوم به
«ظهور نزديك است» بيشترين تلاش خود را به انطباق شخصيت «شعيب بن صالح» با
آقاي دكتر احمدي نژاد اختصاص داده اند كه صرفنظر از شخصيت مردمي و قابل
احترام آقاي احمدي نژاد بايد گفت:
الف: بررسي ها و تحقيقات مستند اسلام
شناسان و عالمان برجسته ديني نشان مي دهد در مجموعه احاديث و روايات، فقط
17 حديث درباره «شعيب بن صالح» نقل شده است كه غير از 3 روايت، بقيه از
طريق علماي عامه و اهل سنت روايت شده. و از 3 حديثي كه راويان شيعه نقل
كرده اند، دو حديث، فاقد رجال معتبر و اهل ثقه است و تنها يك حديث كه از
حضرت امام رضا عليه السلام نقل شده مورد پذيرش قرار گرفته كه در آن روايت
نيز فقط به نام شعيب بن صالح و اين كه از ياران حضرت امام زمان- ارواحنا له
الفداء- و از طايفه «بني تميم» است، اشاره شده و ديگر هيچ! (از تحقيقات
مستند مركز تخصصي مهدويت حوزه علميه قم با ذكر اسناد مربوطه). اكنون بايد
پرسيد ويژگي ها و خصوصياتي را كه تهيه كنندگان سي دي «ظهور نزديك است» به
شعيب بن صالح نسبت داده و آن را در انطباق با آقاي احمدي نژاد مي دانند، از
كجا آورده اند؟!
ب: بر فرض كه آنچه در روايات غيرمعتبر درباره خصوصيات شعيب بن صالح آمده است، صحت داشته باشد! در اين حالت، پرسش بعدي آن است كه چه رابطه و مشابهتي ميان ويژگي هاي «شعيب بن صالح» و «آقاي احمدي نژاد» وجود دارد؟
تهيه كنندگان فيلم به اصطلاح مستند «ظهور نزديك است» براي انطباق اين خصوصيات به استدلال هاي دم دستي و متأسفانه بي پايه و اساسي متمسك شده اند. به عنوان مثال مي گويند در روايات - همان روايات كه شرح آن گذشت- آمده است كه شعيب بن صالح يك فرمانده نظامي است و براي انطباق اين ويژگي با آقاي دكتر احمدي نژاد، استدلال مي كنند كه ايشان هم در جنگ تحميلي حضور فعال داشته است! و يا وقتي در روايات مورد اشاره، شعيب بن صالح را با دكتر احمدي نژاد همنام نمي بينند، به اين تفسير من درآوردي متوسل مي شوند كه «شعيب» در لغت، مصغر - كوچك شده- كلمه «شعب» است و شعب به معني مردم و خلق است و از آنجا كه آقاي احمدي نژاد يك رئيس جمهور مردمي است، بنابراين بايد همان شعيب بن صالح باشد! اين تفسير به راي در حالي است كه حتي در تفسير آيات شريف قرآن نيز، ظاهر آيه، «سنديت» و «حجيت» دارد و كسي نمي تواند مفهوم و تفسيري را به آن نسبت بدهد كه باظاهر آيه، مغايرت داشته باشد. بنابراين اگر مقصود از شعيب بن صالح، همان آقاي احمدي نژاد بود بايد نام ايشان در روايت مي آمد و حال آنكه نام آقاي احمدي نژاد «محمود» است و نام پدر مرحوم ايشان نيز «صالح» نبوده است. مطابق فرمول من درآوردي تهيه كنندگان سي دي ياد شده مي توان گفت «سيد» در لغت به معني «آقا» است. آيا با اين حساب مي توان نتيجه گرفت كه مثلاً «سيد يمني» ذكر شده در روايات ظهور، مي تواند «سيد» به معناي «از نسل رسول خدا(ص)» نباشد؟!... و قس عليهذا... اين چه نوع استدلالي است؟!
گفتني است در روايات ظهور نام خاص «سيد خراساني» و «سيد يمني» نيامده است و تنها به اين كه آن دو بزرگوار از نسل رسول خدا(ص)- سيد- و از اهالي «خراسان» و «يمن» هستند اشاره شده و اين دو فقره با «شعيب بن صالح» كه نام ايشان آمده است- البته براساس همان روايات كه به آن اشاره شد- متفاوت است.
5- در سي دي «ظهور نزديك است» با همان استدلال كذايي از «ملك عبدالله» پادشاه اردن به عنوان «سفياني» ياد شده است كه دشمن قهار حضرت صاحب الزمان- ارواحنا له الفداء- است و مطابق روايات معتبر اساساً براي جنگ با آن حضرت خروج مي كند.
خب! حالا بايد از تهيه كنندگان سي دي «ظهور نزديك است» پرسيد؛ در كجاي روايات آمده است كه «شعيب بن صالح» از «سفياني» براي حضور در جشن هاي نوروزي دعوت مي كند؟! مگر قرار نيست شعيب بن صالح، فرمانده يا يكي از فرماندهان سپاه حضرت ولي عصر(عج) باشد بنابراين بايد با «سفياني» سر جنگ و ستيز داشته و او را يكي از اصلي ترين دشمنان حضرت بداند، پس چرا با اين دشمن خوني حضرت صاحب الزمان- ارواحنا له الفداء- نرد دوستي مي بازد و از وي به عنوان ميهمان و براي حضور محترمانه در ايران اسلامي دعوت به عمل مي آورد؟! با پوزش از برادر عزيزمان جناب آقاي احمدي نژاد و صرفا از باب مزاح؛ بايد گفت كه ظاهرا «سفياني» سي دي ياد شده بيشتر از شعيب بن صالح مورد اشاره در همان سي دي، به رواياتي كه در سي دي آمده است اعتقاد دارد كه- به قول آقاي احمدي نژاد- اولا؛ دعوت شعيب بن صالح را نمي پذيرد! و ثانيا؛ به وزير خارجه و رئيس مجلس حكومت خود دستور مي دهد كه عليه جمهوري اسلامي ايران و رئيس دولت آن موضع گرفته و بد و بيراه بگويند!!
6- تهيه كنندگان سي دي
«ظهور نزديك است» دست به اقداماتي زده اند كه نشان مي دهد اين فيلم را با
اغراض خاص و آلوده اي تهيه كرده اند. از جمله - و فقط يكي از آن نمونه ها-
حذف بخشي از كلام رهبر معظم انقلاب است. آنها در سي دي مورد اشاره براي
اثبات نظر خود از كلام حضرت آقا مايه گذاشته و به نقل از ايشان آورده اند؛
«من با اطمينان كامل مي گويم تحقق وعده الهي در راه است» و حال آن كه رهبر
معظم انقلاب بعد از اشاره به بيداري جهان اسلام مي فرمايند؛
«من با
اطمينان كامل مي گويم اين هنوز آغاز راه است و تحقق كامل وعده الهي يعني
پيروزي حق بر باطل و بازسازي امت اسلامي در راه است. نشانه اين وعده تخلف
ناپذير در اولين و مهم ترين مرحله، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و بناي
بلند آوازه نظام اسلامي بود. احساس هويت و تشخص در اقليت هاي مسلمان در
بيشتر كشورهاي غربي همه و همه نشانه هاي آشكار پيروزي اسلام در هماورد با
دشمنان يعني در قرن 51 هجري است، ملت هاي مسلمان هنوز گردنه هاي دشواري پيش
روي دارند».
همانگونه كه ملاحظه مي كنيد، تهيه كنندگان سي دي ياد شده، بخش هايي از كلام رهبر معظم انقلاب را حذف كرده اند تا بتوانند از بخش تحريف شده، براي اثبات منظور خود استفاده كنند. توجه كنيد آقا تاكيد مي كنند كه «اين هنوز آغاز راه است» و مي فرمايند «ملت هاي مسلمان هنوز گردنه هاي دشواري پيش روي دارند»و اين همه در همان پاراگراف از بيانات ايشان آمده است.
اكنون بايد گفت كه آيا مي توان تحريف سخنان رهبر معظم انقلاب را- كه در همان سي دي از ايشان با عنوان «سيد خراساني» ياد شده است- اقدامي برخاسته از شوق ظهور و عشق به حضرت بقيه الله الاعظم(عج) دانست؟! و آيا نبايد اين اقدام و اقدامات مشابه ديگري از اين دست را نشانه سوءنيت تهيه كنندگان و ترويج كنندگان سي دي «ظهور نزديك است» تلقي كرد؟!
7- اشاره كرديم كه طي 23 سال گذشته، از برخي شخصيت ها به عنوان «شعيب بن صالح» ياد شده بود، از جمله آيت الله هاشمي رفسنجاني، سردار رحيم صفوي و... البته هيچيك از كساني كه بر اين باورها بودند مانند تهيه كنندگان سي دي «ظهور نزديك است» براي اثبات نظر خود به توليد فيلم و توزيع گسترده آن در سطح كشور دست نزدند، بلكه تنها حدس و گمان خود را در محافل خصوصي مطرح مي كردند و بديهي است كه نمي توان انطباق دهي آنان را ناشي از سوءنيت دانست و اگر چنين بود و قصد و غرض خاصي را دنبال مي كردند، به تهيه فيلم و آسمان ريسمان كردن هاي آنچناني روي مي آوردند.
و
اما، به عنوان يك نمونه، فرض كنيد آنهايي كه آيت الله هاشمي را با توجه به
مواضع آن دوران ايشان، شعيب بن صالح مي دانستند براي اثبات نظر خود فيلم و
سي دي تهيه كرده و در سطح گسترده اي پخش مي كردند و باز هم فرض كنيد
-
بر فرض محال- هيچكس هم به آن اعتراض نمي كرد. و نتيجه آن كه آيت الله هاشمي
رفسنجاني در اذهان عمومي با عنوان شعيب بن صالح يعني يكي از فرماندهان
سپاه حضرت حجت- روحي له الفداء- تلقي مي شد. خب! با اين حساب مي توانيد حدس
بزنيد كه در جريان فتنه 88 چه اتفاقي مي افتاد؟! آيا كساني كه باور كرده
بودند آقاي رفسنجاني شعيب بن صالح است، نظر و ديدگاه
- متاسفانه غيرقابل قبول ايشان- را نظر و ديدگاه حضرت صاحب الزمان(عج) تلقي نمي كردند؟!... بگذريم كه... .
8-
با توجه به هويت تهيه كنندگان و توزيع كنندگان سي دي «ظهور نزديك است» كه
شواهد و قرائن فراواني از وابستگي آنها به «حلقه حاشيه ساز دولت» حكايت مي
كند و نيز، با توجه به نكته اي كه در بند 7 آمده است و سابقه شناخته شده اي
كه حلقه ياد شده دارد، به نظر مي رسد فيلم «ظهور نزديك است» يك ترفند
سياسي است كه با هدف تبليغات انتخاباتي براي يك جريان انحرافي تهيه و در
سطح گسترده اي توزيع شده است. و تهيه كنندگان سي دي كه از بي اعتمادي مردم
نسبت به خود باخبرند، قصد داشته اند با توزيع گسترده آن ابتدا آقاي دكتر
احمدي نژاد را در اذهان عمومي همان «شعيب بن صالح» معرفي كنند و بعددر
دوران انتخابات مجلس، رياست جمهوري و يا... با استناد به اين كه از افراد
نزديك به آقاي احمدي نژاد و مورد وثوق و اطمينان ايشان هستند، ليست
نامزدهاي مورد قبول خود براي مجلس و يا نامزد رياست جمهوري مورد نظر خود
را، نامزد و نامزدهاي مورد تاييد حضرت بقيه الله الاعظم- ارواحنا له
الفداء- جا بزنند!!
خوشبختانه ديروز حجت الاسلام والمسلمين آقاتهراني، نماينده مجلس شوراي اسلامي از مخالفت آقاي دكتر احمدي نژاد با معرفي ايشان به عنوان شعيب بن صالح خبر دادند كه از رئيس جمهور محترم جز اين نيز انتظاري نمي رفت.
و بالاخره اين كه، براساس آموزه هاي غيرقابل ترديد و مستحكم اسلامي و مخصوصاً دستور صريح و مكتوب- توقيع شريف- حضرت صاحب الامر ارواحنا له الفداء، وروديه آن حضرت در دوران غيبت كبري، ولي فقيه است و مردم ايران با لطف و عنايت خداي مهربان نشان داده اند كه در همه حال چشم دل و گوش جان به رهنمودهاي آن بزرگوار دارند و همه جا از او به يك اشاره بوده است و از مردم به سر دويدن، از اين روي مدعيان دروغين ارتباط با امام زمان(عج)، را به هيچ نمي انگارند. مردم مسلمان ايران و امروزه، همه ملت هاي مسلمان نه فقط به فراست و ديانت بلكه به تجربه نيز دريافته اند كه تنها در ركاب ولي فقيه از بد حادثه و ترفندهاي شيطاني در امانند...
جمهوري اسلامي:نقش مرموز "ناتو" در ليبي
«نقش مرموز "ناتو" در ليبي»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛تغيير تاكتيك "ناتو" در قبال بحران ليبي و تكرار حملات هوائي و موشكي عليه مواضع نيروهاي مخالف قذافي، پرده از روي سياستهاي دوگانه و رمزآلود غرب در قبال تحولات دنياي عرب برداشته و نشان ميدهد ناتو درحال ايفاي نقش مرموز است.
اگرچه ناتو تاكنون انجام هرگونه بمباران مواضع مخالفان قذافي را به شدت تكذيب ميكرد ولي بخاطر تكرار حوادث و انعكاس جهاني گزارشات اين فجايع، ناچار شده است آنرا بپذيرد و در توجيه آن اعلام كند گويا اشتباهي رخ داده است. اين حملات مكرر به همراه انتشار اطلاعات مربوط به توقف تقريباً كامل عمليات نظامي ناتو عليه نيروهاي قذافي، نشانگر چرخش سياسي آشكار غرب در قبال تحولات پرشتاب ليبي است و ماهيت اهداف و برنامههاي واشنگتن را به نمايش ميگذارد.
در واقع واشنگتن مايل نيست سران عرب در منطقه تغيير كنند و آرزو دارد كه همچنان با همان چهرههاي دست نشاندهاي در تعامل باشد كه براي چندين دهه در منطقه، مجري سياستهاي واشنگتن بودهاند. اما چرا غرب عليرغم چنين ديدگاهي با مخالفين قذافي اظهار همبستگي و همراهي ميكند؟ پاسخ اين سئوال روشن است. غرب از طريق اعلام همبستگي با معارضين، موج سواري ميكند تا اعتماد آنها را جلب نمايد و از طرح و نقشه و ظرفيت آنها آگاه شود و در لحظه حساس، ضربه كاري و تعيين كننده را به كمك قذافي وارد كند و آنها را به حاشيه براند. غرب در عين حال نگران است كه مبادا نيروهاي مخالف با تمركز در "بن غازي" و تقويت مواضع خود با پيشروي به سوي "سرت" و "طرابلس" بتوانند "ضربه آخر" را وارد كنند و غرب را باز هم غافلگير سازند. دقيقاً به همين دليل است كه ناتو ترجيح ميدهد "نقش دوگانه" بازي كند و به طور همزمان با معارضين در بن غازي و با طرفداران قذافي در مراكز كشورهاي اروپائي مذاكره و مراوده داشته باشد.
تصادفي نيست كه جهت گيري تبليغات رسانهاي از ميدان جنگ به صحنه سياسي تغيير كرده و تدريجاً سعي بر اينست كه نقش مذاكرات از تأثير عمليات نظامي، بيشتر و موثرتر معرفي شود. آمريكا، انگليس و ناتو، گروههاي مجزا و متفاوتي را براي مذاكره به بن غازي فرستادهاند. هدف از مذاكرات، شناسائي و ارزيابي توان و ظرفيت معارضين معرفي شده كه نشان ميدهد قرار نيست اقدام فوري و تعيين كنندهاي عليه قذافي از جانب غرب صورت پذيرد.
شايد براي درك مواضع غرب، حتي نيازي به گمانه زني و تحليل هم نباشد. چرا كه "رابرت گيتس" وزير دفاع آمريكا صريحاً اعلام داشته هدف واشنگتن و ناتو، نابودي قذافي نيست. علاوه بر اين "كريس استيونس" فرستاده ويژه آمريكا به ليبي سرگرم "بررسيهاي زمان بر" به منظور "ارائه كمكهاي انسان دوستانه" و شناخت رهبران شوراي ملي انتقالي ليبي است كه بداند مخالفان خواهان چه نوع جامعه مدني و ساختار سياسي هستند. اين مواضع به اندازه كافي گوياست و انصراف واشنگتن از ادامه عمليات نظامي و بازي سياسي با هر دو طرف را ثابت ميكند.
تقريباً به طور همزمان فرستاده ويژه سازمان ملل از امضاي قراردادي با مخالفين قذافي براي استخراج و صدور نفت خام ليبي به منظور تقويت بنيه اقتصادي مخالفين خبر داد. البته وي براي توجيه اين اقدام غيرقانوني ادعا كرد بخاطر كمك به وضعيت رقت بار معيشتي در شرق ليبي، وارد عمل شده است ولي راهكارهاي اتخاذ شده نشانگر آنست كه سازمان ملل نيز با طرحهاي واشنگتن براي پرهيز از حل و فصل فوري بحران ليبي هماهنگ شدهاند.
مخالفان قذافي براي كوتاه كردن مسير پيروزي، دست به دامان غرب و ناتو شدند ولي در ميدان عمل با ورود غرب، شرايط به كلي دگرگون شده و امروزه تصميم درباره سرنوشت قيام ليبي نه در بن غازي و خاك ليبي، بلكه در واشنگتن، پاريس و لندن تعيين ميشود. طرحهائي براي جانشيني "سيف الاسلام قذافي" به جاي پدرش مطرح شده و به طور همزمان شوراي همكاري خليج فارس از واشنگتن خواسته است كه با سركوب قيام در بحرين موافقت كند ولي با دست باز قذافي را سرنگون سازد و نفت ليبي را ببلعد. هر چند واشنگتن براي سركوب قيام مردم بحرين "چراغ سبز" نشان داده ولي در سرنگوني قذافي همچنان وقت كشي ميكند.
اگر نفت ليبي همچنان به بازار جهاني نفت سرازير شود، نگراني اصلي غرب نيز برطرف خواهد شد. بدين ترتيب مخالفين قذافي بطور ناخواسته، بزرگترين اهرم فشار عليه قذافي را به تصميم خود از دست دادهاند و به نفع قذافي عمل كردهاند. از همين ديدگاه است كه در ماهيت واقعي مقامات سياسي - نظامي رژيم قذافي كه به مخالفين پيوستهاند و ابتكار عمل را در اختيار گرفته اند، بايد ترديد نمود، چرا كه تابحال، عمدتاً سعي داشتهاند نقش نفوذيها را بازي كنند و بيشتر به نفع قذافي كار كردهاند تا عليه او!
سكوت
نسبي غرب و ركود تدريجي جبهههاي نبرد نظامي عليه قذافي هم تقريباً همين
ذهنيت را تقويت ميكند و نشان ميدهد كه ظاهراً با احساسات مردم ليبي تا
اين مرحله، بازي شده است و معلوم نيست بدين ترتيب سرنوشت قيام عليه قذافي
به كجا ختم شود؟ آنچه در اين ميان زجر دهنده است، حملات مكرر "ناتو" عليه
جبهه مخالفين قذافي است كه احساسات مردم را جريحهدار و ترديدهائي را نسبت
به ادامه مبارزه ايجاد كرده است، موضوعي كه شايد براي غرب هم پديدهاي
مطلوب باشد. چون آنها به نفت ميانديشند و با قذافي كه 42 سال در تعامل با
آنها بوده، بهتر از رهبران جديد ميتوانند بازي را ادامه دهند.
رسالت:اقدام عراقي ها براي اخراج منافقين
«اقدام عراقي ها براي اخراج منافقين»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت است كه در آن ميخوانيد؛سرانجام نيروهاي ارتش عراق در راستاي اجراي تصميمات دولت و مفاد قانون اساسي اين كشور براي برچيدن اردوگاه گروهك تروريستي منافقين موسوم به "اردوگاه اشرف " به قلب محل استقرار مهره هاي رجوي حمله کردند.تلاش براي پاکسازي عناصر منافقين در حالي صورت مي گيرد که وزارت امور خارجه عراق به صورتي رسمي اعلام کرده است که حضور اين گروه در عراق بر خلاف قانون اساسي اين کشور است .با اين وجود بقاياي فرقه رجوي در سايه حمايت برخي کشورهاي غربي مخصوصا انگلستان و فرانسه حاضر به ترک عراق نيستند.
گروهک تروريستي منافقين كه در كارنامه خود ترور12000 نفر ،از مقامات سياسي گرفته تا مردم عادي و حتي دانش آموزان دبستاني را دارد، در حال احتضار است و آخرين نفسهاي خود را در خاک عراق مي کشد.اينها همه تاوان سه دهه جنايت منافقين عليه فرزندان ايران است.جناياتي که نمي توان با مظلوم نمايي در برابر دوربينهاي شبکه تلويزيوني منافقين آنها را کتمان کرد.جريان نفاق در پادگان اشرف در حال خرد شدن است و مويه کردن هاي مريم قجر عضدانلو و مهدي ابريشم چي در غياب مشکوک و مملوء از ابهام مسعود رجوي نيز نمي تواند فايده اي به حال ارواح سرگردان در پادگان اشرف داشته باشد.در خصوص آنچه در پادگان اشرف رخ داده است نياز است چهار نکته مهم را مدنظر قرار دهيم.
1-گروهک منافقين ماهيتي تروريستي دارد.ترور مقامات سياسي و مذهبي ارشد جمهوري اسلامي ايران از جمله آيت الله بهشتي،شهيد رجايي ،شهيد باهنر،شهداي محراب و....و ترور مردم عادي و بي گناه کوچه و بازار به جرم تنفس در حريم انقلاب کمترين آبرويي براي هواداران اين گروهک تروريستي نگذاشته است.در جريان جنگ تحميلي نيز شاهد بوديم که منافقين دوشادوش حزب بعث عراق به ملت ايران حمله کردند و دستان آلوده خود را به خون بهترين فرزندان مرز و بوم ما آغشته کردند.اما بازماندگان موسي خياباني و اشرف ربيعي به اين نيز اکتفا نکردند و به پاس خدمات ارائه شده از سوي صدام حسين ديکتاتور سابق حزب بعث در برابر ملت عراق نيز ايستادند. ژنرال عزت الدوري رابط مستقيم صدام با «مسعود رجوي» سركرده جنايتكار منافقين بود و خواستههاي سازمان جهنمي رجوي را با صدام و ارتش عراق هماهنگ و تجهيز ميكرد و منافقين را داخل كشتار عظيم شعبانيه در جنوب و شمال عراق كرد.به راستي اين همه جنايت و کشتار و خيانت چگونه مي تواند از صفحات تاريخ و ذهن آدمي پاک شود؟
2-با رصد کردن سايتها و وبلاگهاي وابسته به جريانهاي مخالف نظام جمهوري اسلامي به وضوح در مي يابيم که منافقين حتي پايگاهي در بين اپوزيسيون خارج از کشور نيز ندارند و حکم خط قرمز با حريم ممنوعه را دارند.اين سرنوشت کساني است که زماني خود را ناجي ملت ايران دانسته و ادعا مي کردند که ايران را بايد با نام مسعود رجوي شناخت!حال منافقين حتي حال و حوصله تصفيه هاي درون گروهي خود را نيز از دست داده اند و صرفا به گردهمايي هاي سالانه چند ده نفري در سالگرد مسلح شدن خود گروهك خود مي پردازند!
اين
روزها تنها دلخوشي سران منافقين اين است که لااقل دايه هاي غربي به آنها
تروريست نگويند و کمي با مهره هاي سوخته آمريکا مهربان تر باشند!
3-هم
اکنون شيشه عمر منافقين در دست کشورهاي غربي است .ايالات متحده
آمريکا،انگليس و فرانسه سعي دارند به جاي مقابله با تروريسم واقعي که در
کالبد منافقين تجسم يافته است،به مامن و پناهگاه اعضاي اين گروهک تبديل
شوند.
بسياري از معاملات ميان غرب و منافقين به عنوان پشت پرده صورت مي گيرد و دستگاههاي امنيتي و اطلاعاتي غربي عملا کاري به فعاليتهاي خرابکارانه منافقين عليه جمهوري اسلامي ندارند.به عبارت بهتر کشورهاي غربي چشم و گوش خود را بر روي فعاليتهاي تروريستي گروهک منافقين بسته اند و حتي برخي از آنها مسئله خروج منافقين از ليست گروههاي تروريستي را در دستور کار قرار داده اند.
فشار دولتهاي غربي به عراق در راستاي ابقاي منافقين در خاک عراق نقش موثري در ادامه فعاليت پادگان اشرف در خاک عراق داشته است.در حالي که زخم جنايات منافقين هنوز تازه است،غرب در صدد است ولو با استفاده از تنفس مصنوعي اين کالبد کثيف را زنده نگاه دارد.منافقين در صدد اثبات اين نکته به غرب هستند که تاريخ مصرف آنها هنوز تمام نشده است!اين سخت ترين و حقيرانه ترين سرنوشتي است که مي تواند در انتظار يک گروهک مدعي باشد.
4-تکليف منافقين در خاک عراق به طور کامل مشخص است .در اين خصوص بايد جرم هر يک از اعضاي گروهک منافقين و ساکنان اردوگاه اشرف مشخص شود.در اين ميان کساني وجود دارند که به طور مستقيم در زمان حکومت صدام حسين به سرکوب ملت عراق پرداخته اند و بايد به اين سبب محاکمه شوند.عده اي نيز که صرفا تعلقات ايدئولوژيک به گروهک منافقين داشته و در جنايات مستقيم آن دخيل نبوده اند بايد از کشور عراق اخراج شوند.در هر صورت ابقاي منافقين در خاک عراق به عنوان کشور همسايه ايران امکان پذير نيست.تبرئه در خصوص منافقين معنا و مفهومي ندارد و پادگان اشرف جايي براي ماندن بخت برگشتگان منافق نيست.اين سرنوشتي بود که از همان ابتدا در انتظار منافقين بود و امروز همگان به وضوح آن را مشاهده مي کنند.
جريان نفاق هر روز خرد تر مي شود و در بهترين حالت ممکن سعي دارد صداي فرياد خود را به گوش غرب برساند.بايد اذعان نمود که پس از عمليات غرور آفرين مرصاد و پيروزي دلاورمردانه رزمندگان دفاع مقدس در برابر جريان نفاق،اين بدترين وضعيتي است که منافقين در آن قرار گرفته اند.وضعيتي که تا مرگ نهايي و کامل فرقه رجوي ادامه خواهد يافت.
سياست روز:مقايسه رفتار مردم ژاپن در زلزله 9 ريشتري
«مقايسه رفتار مردم ژاپن در زلزله 9 ريشتري»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛زلزلههاي بسياري در ديگر جاهاي دنيا روي داده است. با ريشترهاي گوناگون و پايين و بالا. در كشور خودمان هم زلزله زياد ميآيد. شديدترين آن در همين اواخر زلزله بم بود. كشتههاي بسياري داد و ويرانيهاي فراوان كه البته هنوز هم همه آن ويرانيها ساخته نشده و آثاري نه چندان كم از ويرانههاي زلزله بم باقي است. طبق گفته رئيسجمهور دولت پيشين قرار بود آن ويرانيها و آثار زلزله تا پايان دوران رياست جمهوري ايشان ساخته شود و «بم» از روز اولش هم بهتر ساخته شود.
اما اينگونه نشد و البته پس از آن هم هنوز آنگونه كه بايد، نشده است. اما اين پيش درآمدي براي داستان ديگري است. داستاني كه اگر واقعيت داشته باشد و به حقيقت پيوسته باشد. هم مايه تعجب و شگفتي است و هم تحسين برانگيز است.
گزارشهايي درباره زلزله ژاپن منتشر شده است مبني بر اين كه دنيا در حال تحسين آرامش و متانت مردم زلزلهزده اين كشور است.
دليل اين تحسين و ستايش به خاطر چند رفتار دور از انتظار است. شايد هم درستش همين باشد شايد هم نبايد بگوييم رفتار دور از انتظار!
به چند نمونه از اين رفتارها توجه كنيد؛
1.
صفهاي منظم براي دريافت آب و غذا توسط مردم زلزلهزده تشكيل ميشود كه بر
اساس گزارشهاي رسانههاي گوناگون هيچگونه رفتار زننده و خشن از سوي مردم
ديده نشده است.
2. از همه مهمتر غارت و تجاوز و تعدي پس از زلزله سهمگين ژاپن از سوي مردم ديده نشده است.
3. مردم منطقه زلزلهزده ژاپن تنها اقلام مورد نياز روزانه خود را تهيه ميكنند و تلاش ندارند كه آذوقه انبار كنند.
4.
نكته جالب توجه ديگر اين كه رستورانها 30 تا 50 درصد قيمت غذاهاي خود را
كاهش دادهاند تا مردم توان خريد داشته باشند و ... بسياري موارد ديگر.
همانگونه كه گفته شد زلزله و حوادث طبيعي در بسياري از كشورهاي دنيا روي داده است، اما تا به حال اينگونه رفتارهاي اخلاقي و انساني گزارش نشده بود. زلزله هائيتي و توفان و سونامي در جنوب آمريكا نمونههاي بارزي است كه ميتوان از آنها نام برد. در اين حوادث بازماندگان به غارت و قتل پرداختند و اموال كشتهشدگان را ربودند، به حريم ديگران تجاوز كردند، به فروشگاههاي شهر يورش بردند و به غارت پرداختند و ...
پرسش اساسي در اين موضوع اين است؛ چرا رفتار مردم ژاپن اينگونه است، اما در برخي كشورها كه حوادث مشابهي روي ميدهد آنگونه؟!
شايد برخي خوششان نيايد كه بگوييم در كشور ما نيز هنگام وقوع زلزله در بم رفتارهاي ناهنجاري از سوي برخي صورت گرفت. اما واقعيتي است دردناك كه نيازمند بازشناسي و موشكافي دارد.
فرهنگ و تمدن و آموزههاي ديني ما بسيار غنيتر و فراتر از فرهنگ و تمدن و آيين مذهبي كشوري همچون ژاپن است. پس چرا اينگونه تفاوت فاحش تا به اين حد؟!
عوامل بسياري در اين امر دخيل است. نخستين و مهمترين عامل آموزش و فرهنگسازي از زمان كودكي- خودساختگي و باورپذيري مردم و حس مسئوليت. ما نيز در زمان نه چندان دور جلوههاي بسيار بزرگي از اين رفتار اخلاقمدار و انساني و اسلامي را در زمان دفاع مقدس داشتهايم. آن فرهنگ دوران دفاع مقدس اگر ادامه پيدا ميكرد بسياري از چيزها هم اكنون در ايران اسلامي ما بهتر و هنجارتر بود. براي رسيدن به آن دوران اخلاق و انصاف كمي همت مردم و مسئولين را ميطلبد.
مردم سالاري:سمن ها، نماد خرد جمعي
«سمن ها، نماد خرد جمعي»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در ان ميخوانيد؛نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در نخستين هفته کاري خود در سال جديد، هفته گذشته بررسي جزئيات طرح نظارت بر سازمان هاي مردم نهاد را در دستور کار خود قرار دادند و بندهايي از آنرا تصويب کردند. کليات اين طرح در سال گذشته به تصويب رسيده بود و کلي اميد در اين سازمان ها ايجاد شده بود که با بررسي اين طرح موانع فراواني از سر راه آنها بر داشته خواهد شد.
اما آنچه که دارد اتفاق مي افتد اگر نهايي و تبديل به قانون شود، اين سازمان ها در کشور از فلسفه وجودي خود فرسنگ ها فاصله خواهند گرفت و اثر وجودي آنها براي جامعه به شدت کمرنگ خواهد شد . تا فرصت باقي است بايد نمايندگان با توجه به فلسفه پيدايش و کار کرد سازمان هاي مردم نهاد طرح را در جهتي هدايت کنند که موانع موجود بر سر راه فعاليت اين سازمان ها را بردارند و اثر وجودي و کار کرد آنها را تسهيل کنند، نه آنکه موانع بزرگتري را بر سر راه آن ها قرار دهند و حوزه فعاليت آنها را محدود و دولت را از همراهي و کمک به آن ها منع کنند.
ممکن است عملکرد برخي سازمان
هاي مردم نهاد از ديدگاه نمايندگان مجلس با انتقادهايي همراه باشد ولي به
قول معروف براي يک بي نماز که درب مسجد را نمي بندند. بايد نمايندگان توجه
داشته باشند که اين سازمان ها دست آورد قرن ها تجربه و مطالعه بشر است و
بهترين راه براي توسعه مشارکت و اداره مردم به دست مردم است. نمايندگان
مردم در مجلس توجه دارند که:
اجتماعي کردن مشارکت مردم در توسعه، به
مفهوم گسترش دامنه اختيارات و وظايف سازمانهاي غير دولتي O.G.N ها يا
سازمانهاي مردم نهاد (سمن)، از جمله مهمترين شاخص هاي ارزيابي و تحليل
توسعه و پيشرفت در جوامع مدني است. کارکرد اين گونه سازمانها در جوامع
پيشرفته، امروز به قدري آشکار و بين است که انديشمندان آنها را بعنوان "
اسم رمز ورود به جامعه مدني" معرفي کرده اند.
انسان که والاترين موجود در آفرينش است با خرد، علم و تدبير، محيط پيرامون خود را متحول کرده و سعي در کشف مجهولات پيرامون خود دارد. از خرد فردي به خرد جمعي روي مي آورد و تبلور خرد جمعي خود را در تشکل ها و ساماندهي خواسته هاي اجتماعي خود مي بيند.
معمولا انسان
ها از دو طريق در فرآيند تصميم گيري در تعيين سرنوشت خود تاثير مي گذارند.
آنها يا فعاليت هاي مشارکت جويانه دارند که معطوف به فرآيند سياستگذاري مي
شود و بهترين نمود اين فعاليت ها تشکل هاي غير سياسي و غيرانتفاعي است يا
از طريق فعاليت هاي پيروي منشانه در سرنوشت خود مداخله مي کنند و ناچار از
اجراي تصميماتي هستند که بالاجبار آن را پذيرفته اند. با گسترش فعاليت هاي
مشارکت جويانه از نوع غيرپيروي منشانه، جامعه مدني شکل مي گيرد. از عمر
سازمانهاي مدني به شيوه جديد کمتر از يک قرن مي گذرد و به دو دسته تقسيم مي
شوند:
1- سازمان هايي که در خدمت خود و مردم هستند و از فعاليتي که
انجام مي دهند سود مي برند، اين سازمانها انواع متنوعي از فعاليت ها مانند
احزاب، اتحاديه هاي صنفي، تعاوني ها، کلوپ هاي ورزشي، انجمن هاي خانه و
مدرسه و... را در بر مي گيرند.
2- سازمان هايي که فقط در خدمت مردم و در خدمت سازمانهاي اجتماعي هستند و اعضاي آن از فعاليتي که انجام مي دهند نه تنها سود نمي برند، بلکه براي فعاليت خود هزينه هم مي کنند تنها به دنبال وصول به آرمانهاي اجتماعي خود هستند. اين سازمان ها نيز طيف وسيعي را پوشش مي دهند، از جمله: سازمانهايي که نگاهشان بيشتر به منافع جمعي، مسائل توسعه و نسل هاي آينده است. در دنيا اين نوع سازمان ها را (( Organisition Government Non)) يا اختصاراO.G.N مي نامند و در کشور ما طبق نام گذاري فرهنگستان آنها را " سازمانهاي مردم نهاد " يااختصارا " سمن " مي گويند.
مهمترين ويژگي اين نوع نهاد ها خود جوش بودن، داوطلبانه بودن آنها و جدا بودنشان از قدرت و واسطه بودن بين مردم و اعضاي خود با قدرت است و بايد قدرت و حاکميت استقلال آنها را و گستردگي آنها را بپذيرد و در جهت توسعه و اقتدار آنها کمک کند.
تفاوت اصلي سازمان هاي مردم نهاد با فعاليت هاي هياتي از هر نوع آن اين است که هيات ها مسئوليت نمي پذيرند و پاسخگو نيستند ، ولي سازمان هاي مردم نهاد مسووليت پذير و پاسخگو هستند هم به اعضاي خود و هم به جامعه و هم به قانون. هيئت نظارت بر آنها بايد از جنس خودشان و منطبق بر واقعيت هاي اجتماعي شکل بگيرد، در غير اين صورت عينيت جامعه آنها را نخواهند پذيرفت و در نتيجه اثر وجودي آنها در واسطه گري ميان مردم و قدرت از بين خواهد رفت و اين واسطه گري از حالت عيني به شکل هاي پنهان و تعارض آفرين بروز خواهد کرد که شايسته جامعه متعالي و رو به پيشرفت نخواهد بود. انجمن صنفي که اعضاي صنف خود را نمايندگي نکند و اعضاي يک صنف خود را موظف به همسويي و همراهي با آنها ندانند، کار کردي در جامعه نخواهد داشت و نقش واسطه را نمي تواند ايفا کند در نتيجه جامعه به سمت تمرکز گرايي بروکراتيک خشک و کسل کننده حرکت خواهد کرد.
در شرايط فعلي کشور که به لحاظ فعاليت هاي گسترده، نقش و ضرورت اين نوع سازمان ها بيش از گذشته شناخته شده است، ضروري است که حوزه فعاليت آنها گسترش يافته تا علاقمندان، حوزه عمل اجتماعي خود را در اقصي نقاط کشور متجلي ساخته و مورد حمايت قرار گيرند. اگر قرار است نظارتي گسترده تر بر آنها صورت گيرد، با دادن اختيارات بيشتر و سپردن کار هاي بيشتر به آنها بر نظارت در چگونگي عملکرد و جلب رضايت مردم اين نظارت صورت پذيرد.
قرار
دادن برخي نهادهاي عقيدتي مثل نهاد امامت جمعه و سازمان تبليغات و... که
بايد براي مردم نقش پدر و مدافع حقوق اجتماعي عامه را برعهده داشته باشند
در هيات نظارت بر اين سازمان ها، آن هم با نقش محدوده کننده و بازدارنده،
به جايگاه بلند و مورد احترام و مقدس اين نهادها لطمه مي زند.
اميد است
نمايندگان مجلس با تصحيح و تغيير جهت گيري اين مهم، به کار آمدتر شدن اين
سازمان ها کمک کنند و سازمان هايي را که بايد ناظر عملکرد ها و تصميمات
مسوولان و مديران و سازمان هاي ارتزاق کننده از بيت المال باشند در پنجه
نظارت خود اين ها له نکنند و از ماموريت و فلسفه وجودي خود تهي نسازند.
همانطور که ذکر شد سازمان هاي مردم نهاد سه ويژگي دارند:
1- خود جوش هستند 2- جداي از قدرت ( دولت ) هستند
2- واسط بين دولت و مردم (اعضا و هواداران خود) هستند.
مطلوب ترين رابطه را همين ويژگيها مشخص مي کند . بنا بر اين وابستگي جز به اعضاي خود، دور از شان سازمان مردم نهاد است. براي حفظ استقلال اين ساز مان ها، مثل همه جاي دنياي مدرن، دولت ها بايد وظايف نظارتي و ارزيابي و در پاره اي موارد، وظايف اجرايي را به آنها واگذارند و هزينه مربوط به اين وظايف را هم به آنها منتقل کنند، مشابه نظام پزشکي. ولي در طرح ارائه شده فعلي و روند تصويب آن اراده اي در تقويت سازمان هاي مردم نهاد ديده نمي شود. اين خلاء لطمات جبران ناپذيري را باعث خواهد شد که اجازه دهيد فعلا به آن ورود نکنم. در آخر اگر قرار است راه فعاليت اين نهاد ها و اختيارات آنها افزون نشود، بگذاريم به روال قبل باشند. به قول معروف:از طلا گشتن پشيمان گشته ايم مرحمت فرموده ما را مس کنيد!
تهران امروز:قبضهاي گاز و آستانه توانمردم
«قبضهاي گاز و آستانه توانمردم»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم رسول رضايي است كه در آن ميخوانيد؛تاييد پيشنهاد درآمد 62 هزار ميليارد توماني دولت از محل هدفمندي يارانه ها در کميسيون تلفيق مجلس در کنار آنچه اين روزها درباره قبضهاي گاز شنيده مي شود ، لزوم بازبيني دوباره شيب آزاد سازي قيمتها را ضروري مي نمايد. بازبيني از آن روي ضروري است که تحقق درآمد يکساله دولت از محل آزادسازي قيمتها به ميزان 62 هزار ميليارد تومان معادل 62 ميليارد دلار –هر دلار 100 تومان محاسبه شده است - مستلزم افزايش دوباره قيمتهاست.
به اين معنا که دولت چاره اي نخواهد داشت مگر اينکه براي رسيدن به چنين درآمدي بار ديگر بهاي بنزين، گازوئيل، آب، برق ، گاز و ساير کالاها و خدمات مشمول قانون يارانه ها را افزايش دهد. اين در حالي است که صدور دومين دور قبضهاي گاز که
بر اساس قيمتهاي جديد محاسبه شده است ، با انتقاداتي از سوي مردم مواجه شده است. چند برابر شدن قبضهاي گاز نسبت به دوره پيشين باعث شده است تا بسياري از خانوارها با مراجعه به شرکت گاز ناتواني خود را از پرداخت بهاي گاز اعلام کنند.
حتي گزارشهايي منتشر شده است مبني بر اينکه ميان ساکنين مجتمعها و آپارتمانها جرو بحثهايي درباره اينکه بهاي جديد گاز چگونه ميان ساکنين تقسيم شود، رخ داده است و بيم آن ميرود در صورت تشديد وضع موجود اتفاقات ناخوشايندي رخ دهد يا اينکه بسياري از مشترکين از پرداخت بهاي قبضهاي گاز خود خودداري کرده و تدريجا به يک رويه تبديل شود.
تشديد مسئله قبضهاي گاز به آنجا ختم شد که شرکت ملي گاز طرح قسطي کردن پرداخت بهاي گاز را هم مطرح کرد با اين اميد که به کاهش مشکل کمک شود. اما واقعيت اين است که چنين راهکارهايي حتي اگر هم به حل مشکل کمک کند ولي اين يک چاره اساسي نيست و اثرات خود را ظرف مدت کوتاهي از دست خواهد داد .
بنابراين سوال اين است که چاره چيست؟ چاره اساسي اين است که دولت شيب آزاد سازي قيمتها را به گونه اي تنظيم کند که آستانه توان و تحمل مردم هم لحاظ شود. دقيقا به همين خاطر بود که در جريان تصويب قانون يارانه ها پيشنهادي در مجلس به تصويب رسيد که بر مبناي آن دولت ملزم شد در يک طرح 5 ساله و با شيب ملايم به آزاد سازي قيمتها اقدام کند تا بر خانوارها فشاري خارج از حد توان و تحملشان وارد نشود. البته دولت از اين بخش از مصوبه مجلس تفسيري مطابق خواسته خودش به عمل آورد و اعلام کرد که مطابق مصوبه مجلس اين قانون بايد ظرف 5 سال اجرا شود و ضرورتا به معناي آزاد سازي هر سال 20 درصدي قيمتها نيست.
از همين رو بود وقتي فاز اول آزاد سازي قيمتها در دي ماه 89 اعلام شد و قيمت گازوئيل و بنزين افزايشي معادل 4 تا 16 برابر يافت بسياري گفتند ممکن است مردم توان و تحمل افزايش قيمتها تا اين حد را نداشته باشند. البته داستان آزاد سازي قيمتها با صدور دومين مرحله قبضهاي گاز بيشتر رخ عيان کرده و نشان داد که برخي هشدارها مبني بر غير قابل تحمل بودن افزايش يکباره و چند برابري قيمتها مشکلزا خواهد بود. از اين پس هم که فصل گرما پيش رو است ممکن است اين داستان درباره قبضهاي برق تکرار شود.
حال در چنين شرايطي که دولت خود هم تلويحا با طرح قسطي کردن پرداخت گاز بها پذيرفته است که آزادسازي قيمتها تند بوده و خارج از توان بسياري از مشترکان بوده است اما با اين وجود باز هم بر درآمد هنگفت يارانهاي براي سال 90 اصرار دارد و در اين ميان کميسيون تلفيق مجلس هم در مسير خواسته دولت حرکت کرده است.
آنگونه که علائم نشان مي دهد احتمال تصويب درآمد 62 هزار ميليارد توماني دولت از محل آزاد سازي قيمتها در جلسه علني مجلس هم زياد است و اگر چنين مصوبه اي نهايي شود آن گاه اين سوال پيش مي آيد که راهکار دولت و مجلس براي تحمل پذير کردن افزايش دوباره قيمتها چيست ؟ بخصوص اينکه مجلس اصرار دارد که دولت به غير از محل آزاد سازي قيمتها اجازه استفاده از منابع ديگر نظير ذخاير ارزي براي پرداخت يارانه نقدي ندارد و اگر دولت بخواهد دقيقا مفاد مصوبه کميسيون تلفيق را اجرا کند ودر عين حال به درآمد تعيين شده هم برسد ، چاره اي جز افزايش قيمتها ندارد.
قيمتهايي که با همين وضع فعلي هم فشارهايي را بر مردم وارد کرده و به صلاح نيست که در چنين شرايطي فشار قيمتي بر مردم را افزايش دوباره دهيم.
ابتكار: جهاد در اقتصاد يا جهاد براي اقتصاد؟
«جهاد در اقتصاد يا جهاد براي اقتصاد؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛در باب چرايي نامگذاري سالهاي متوالي به نام اصلاح الگوي مصرف و همت مضاعف و جهاد اقتصادي سخنهاي بسياري گفته شده است؛ اما دراينبين، کمتر به مسئلهي محوري اقتصاد ايران اشارهاي شده است که از بيماري نيز رنج ميبرد. در اينجا نيز بنا نيست فهرست بلندبالايي از مشکلات و بيماريهاي اقتصاد ايران فراهم شود؛ چراکه اين موضوع مثنوي هفت من است و هر شخصي با نگاه به زندگي خود و اطراف، به چند مشکل عمده برميخورد: تورم، بيکاري، بهرهوري کم، فناوري کهنه و....
تمام دولتهايي که تاکنون در ايران بر سر کار آمدهاند، اولويت اول خود را درمان اين بيماريها ذکر کردهاند و دراينميان، تلاش کردهاند تا با ذکر آمارهاي درست و غلط، بيلان کاري براي خود ارائه کنند؛ اما واقعيت اين است که تمامي دولتها در اين زمينه، توفيقات بسيار کمي بهدست آوردهاند. همهي اين توفيقات کم درنتيجهي بيلياقتي يا خيانت نبوده است. برخي از اين بيماريها آنچنان در جامعه ريشه دواندهاند که درمان آنها از عهدهي يک دولت خارج است و البته تجويزهاي غلط و اقدامات تسکيني غيردرمانبخشي نيز فاکتور مهمي به حساب ميآيد.
با نگاهي به ساختار اقتصاد ايران، بهخوبي نمايان است که مشکلاتي همچون تورم، بيکاري، بهرهوري کم و... خود محصول اقتصاد دولتي است. اقتصاد ايران دولتي بوده و دولتي مانده است. اقداماتي هم که در بعضي مواقع با نام خصوصيسازي صورت پذيرفته است، عمدتاً صوري و خاصسازي بوده است، نه خصوصيسازي. هرگاه دولتها از کوچکسازي سخن راندهاند، بعد از کوتاه زمان، به مراتب بر حجم دولت افزوده شده است.
اکنون چند سال از تصويب قانون اصل 44 با اولويت انحصارزدايي و آزادسازي فعاليتهاي اقتصادي ميگذرد؛ اما واقعيت اين است که نهفقط بخش خصوصي تقويت نشده، که شبهدولتيها عرصهي سنتي بخش خصوصي را هم تنگ کرده و به دليل وجود رانتهاي آشکار و پنهان و انحصارات حاکم، ادامهي حيات براي بخش خصوصي در تمام حوزههاي اقتصادي، سخت و سختتر شده است.
بديهي است که دود بيماريهاي اقتصاد ايران، همواره در چشم مردم ميرود. مردم بايد تاوان اقتصاد غيررقابتي را بپردازند. اگر همين امروز، گروهي از کارشناسان رفتار شبهدولتيها و شرکتهاي دولتي، درخصوص تکاليف و بدهيهاي قانوني خود را به دولت مطالعه کنند، آنگاه معلوم خواهد شد که چگونه مردم مجبور هستند تکاليف خود را ادا کنند و راه گريز ندارند و درعينحال، هيچ ضمانتي براي فشار بر دولت به منظور انجامدادن تکاليف قانوني خود، در برابر حقوق مردم وجود ندارد.
اين مقاله در حالي نگارش ميشود که رقم فيشهاي گاز نُقل محافل ايراني است. مطالعهي همين يک رقم معلوم ميسازد که امکان مقايسهي ميزان مصرف شبهدولتيها و بدهي آنان به شرکت گاز، با ميزان مصرف اشخاص حقيقي وجود ندارد؛ اما هيچ آماري وجود ندارد که شرکت گاز قادر به دريافت حقوق خود از اين شرکتها باشد. ولي حتي اگر فيشهاي گاز مصرفي اشخاص حقيقي عادلانه نباشد، آنان هيچ راهي براي احقاق حق خود ندارند و با تأخير در پرداخت، با جرايم پلّکاني و ديگر تنبيهات مواجه خواهند شد. مشکلات بخش خصوصي مولد هم که نگو و نپرس!! نرخ هزينهي توليد براي بخش خصوصي مولد، چندين برابر شرکتهاي دولتي و شبهدولتيهاست و امکان رقابت بين بخش خصوصي واقعي و شرکتهاي شبهدولتي و دولتي وجود ندارد.
فضاي کسب و کار براي بخش خصوصي مهيا نيست. مجموعهي قوانين و رفتارها و سياستهاي بانکي، ناظر به تسهيل فضاي کسب و کار نيست. توليدات داخلي به دليل کهنگي فناوري کيفيت بسيار کمي دارد. توليدکنندهي داخلي هنوز چشم به فناوري خارجي دارد و باوجود پيشرفت و توجه به حوزهي فناوري در سالهاي اخير، به دليل اينکه مراکز فناوري به مراکز توليد اتصال مناسبي ندارند، همچنان توليدات داخلي از فناوري بومي محروم است.
يکي ديگر از معضلات اقتصاد ايران که دودش مستقيم در چشم مردم ميرود، مشکل بيکاري است. واضح است وقتي اقتصاد توليدمحور نباشد و فضاي کسب و کار، پويا و زنده و جذاب نباشد و رکود بر همهي ابعاد اقتصاد سايه افکنده باشد، نبايد انتظار اشتغالزايي داشت. با آماردرستکردن و تغيير تعريفها براي ارائهي آمار، تنها صورت مسئله پاک خواهد شد و مسئله همچنان به قوت خود باقي است.
با اين اوصاف چاره چيست؟ آيا جهاد در زمين اقتصاد دولتي، نتيجهبخش خواهد بود و چارهي کار خواهد شد؟ پاسخ روشن است. واضح است اقتصاد با اين بيماريها، خود نياز به جهاد دارد. درحقيقت جهاد نه «براي اين اقتصاد» که «در اين اقتصاد» صحيح است. اقتصاد با اين وضعيت دفاعکردني نيست.
جهاد اصلي از ميانبرداشتن موانع و خشکاندن ريشههاي اين بيماريهاست. اقتصاد به معناي واقعي بايد خصوصي شود. دست شبهدولتيها از اقتصاد کوتاه شود. تورم بهعنوان اولين اولويت کشور، با اولويتبندي طرحهاي عمراني و منضبطکردن پرداخت تسهيلات و خلق پول در نظام بانکي مهار شود. انحصارها برداشته شود.
موانع توليد و سرمايهگذاري بر چيده گردد و مقررات ناظر بر توليد و سرمايهگذاري بخش خصوصي تسهيل شود.
پرواضح
است که گفتن اين بايدها و نبايدها آسان است و عمل به آنها مشکل. اقتصاد
ايران همچنان بر نفت متکي است و سهم درآمدهاي نفتي در بودجهي 90 افزايش
داشته است.
اقتصاد نفتي، اقتصاد توليدمحور و متکي بر بخش خصوصي و رقابتي را برنميتابد. شيريني و جاذبهي دلارهاي نفتي سختي درآمد غيرنفتي را تلخ و غيرممکن ميسازد. وقتي حدود 75درصد اقتصاد نفتي است، سخن از توليد داخلي، اشتغال پايدار، اقتصاد رقابتي و بخش خصوصي مولد به شعارهاي دوران انتخابات شباهت مييابد، مگر اينکه عزمي جدي و ارادهاي ملي براي دگرگوني اقتصاد صورت پذيرد که اگر چنين شود، آنگاه جهاد در اقتصاد معنا پيدا خواهد کرد.
قدس:حقيقت رخدادها در ليبي
«حقيقت رخدادها در ليبي»عنوان يادداشت روز روزنامهي قدس به قلم صادق مهدي شکيبايي است كه در آن ميخوانيد؛بنا بر منافع قدرتهاي سلطه، اين روزها ليبي در صدر اخبار و گزارشها و توجهات بين المللي قرار دارد و قيامهاي مطلوب و حقيقت مداري چون بحرين، عربستان سعودي و اردن در محاق رسانه اي رفته است.
گزارشهاي رسيده از ليبي، از برگزاري راهپيماييهاي گسترده در شهرهاي شمال شرق اين کشور حکايت دارد که تحت تصرف نيروهاي مسلح مخالف رژيم قذافي است. آنچه نگران کننده است، اينکه راهپيماييهاي ياد شده برضد قذافي و حکومت او تدارک ديده نشده، بلکه اعتراضها بيشتر حول مخالفت با عملکرد نيروهاي ناتو، آمريکا و اتحاديه اروپا و همچنين شوراي امنيت سازمان ملل است.
حقيقت رخدادها در ليبي از آن رو اهميت دارد که اين کشور در بين کشورهايي که متأثر از قيامهاي اخيرمنطقه عربي خاورميانه و شمال آفريقا شده، تنها کشوري است که تحولات در آن ابتدا منطقه اي و پس از آن بلافاصله با سرعت خيره کننده اي، بين المللي شد به گونه اي که شايد بتوان به جرأت گفت ليبي و رفتارهاي ديکتاتور حاکم براين کشور، فرصت مناسبي براي رخنه سازمانهاي اطلاعاتي غرب بر درون قيامهاي مردمي و انحراف آنها به وجود آورد.
اصرار معنادار قذافي براستمرار حکومتش و پس از آن کشتار مردم اين کشور، فرصت و بهانه لازم براي دخالت کشورهاي غربي در امور نه تنها اين کشور، بلکه مديريت ساير قيامهاي مردمي منطقه عربي خاورميانه بويژه يمن، عربستان سعودي، اردن، بحرين، مغرب و عمان را که در آستانه شکوفايي بود، فراهم نمود. در واقع، غربيها که از دو قيام ملت تونس و مصر سرگردان و حيران بودند، شرايط ليبي را فرصت مغتنمي براي ورود، شناسايي و سپس انحراف اين قيامها يافتند.
نقش
تاريخي که سرهنگ قذافي در ابتداي سال 2011 براي نيروهاي ناتو و دولتهاي
غربي جهت حمله به اين کشور فراهم نمود، بي شباهت به نقش تاريخي صدام براي
نيروهاي بين المللي ائتلاف به رهبري آمريکا در سال 2003 جهت اشغال عراق و
حضور مستقيم غربيها در منطقه خليج فارس نيست. هر دو حاکم پاي بيگانگان را
به حوزه تعيين سرنوشت ملتهاي خود و منطقه باز کردند.
اين نقش تاريخي قذافي را مي توان به خوبي درعملکرد اخير نيروهاي ناتو در ليبي مشاهده کرد.
ناتو در حال حاضر به ايفاي دو نقش آشکار و غيرآشکار در قبال تحولات ليبي روي آورده است. آشکارا در سطوح سياست بين المللي و ديپلماتيک در جهت انزواي رژيم قذافي گام برمي دارد و در عين حال به حمايت سياسي از نيروهاي مخالف وي مي پردازد. در سطح نظامي نيز به حملات عليه نيروهاي قذافي اقدام مي کند و همزمان از تحرکات نيروهاي مخالف رژيم قذافي پشتيباني مي نمايد. اين ايفاي نقش به خوبي در سطح رسانه اي قابل دريافت است.
با وجود وضوح اين نقش، ايفاي نقش پنهان ناتو به رهبري آمريکا انکارناپذير است. اين نقش در تحرکات نظامي اخير ناتو در ليبي هويداست، آنجا که نيروهاي قذافي وقتي به سمت شرق ليبي بخصوص شهر نفت خيز «البريقه» لشکرکشي مي کنند، نيروهاي بين المللي ناتو بلافاصله اقدام به حملات نظامي عليه اين نيروها مي نمايند و زماني که نيروهاي مخالف رژيم قذافي به سمت غرب ليبي حملاتي را تدارک مي بينند، نيروهاي ناتو از شدت حملات خود تا حد بسيار زيادي عليه نيروهاي قذافي در شرق مي کاهند و حتي تعليق مي کنند. اين رفتار دوگانه نشان مي دهد غرب از پنجره تحولات ليبي سعي در تحقق دو هدف يکي داخل ليبي و ديگري منطقه وقوع انقلابهاي مردمي، دارد.
در درون ليبي، مي کوشد با برافروختن جنگ داخلي اين کشور (از طريق اصرار قذافي بر بقايش) اقدام به شناسايي عناصر اسلامي ليبي و عقبه هاي حمايتي آنان در درون منطقه آفريقا و خاورميانه نموده و سپس دست به نابودي آنان در يک جنگ فرسايشي بزند. اين رفتار به غرب کمک مي کند نفر مورد نظر و دولت مطلوب خود را پس از سقوط قذافي برسر کار آورد و در صورت شکست در يکدست سازي نيروهاي سياسي، اين کشور را به چند منطقه جدا از هم، چيزي شبيه يوگسلاوي، تجزيه نمايد.
در خارج از مرزهاي ليبي، بويژه در مناطق محل وقوع انقلابهاي مردمي، غربيها مي کوشند با حوادث ليبي، اقدام به تأثيرگذاري بر ساير قيامهاي مردمي کنند؛چنان که به دليل ورود ناتو به تحولات ليبي و تمرکز غرب بر رخدادهاي اين کشور، بخش وسيعي از جهان از تمرکز بر تحولات حقيقي در عربستان، اردن، يمن، بحرين و... مغفول مانده اند و اصولاً به دليل اشتراک منافع آمريکا با حاکمان برخي از کشورهايي که در آنها انقلاب رخ داده است، نتيجه يابي اين انقلابهاي مردمي در کشورهاي ياد شده به تأخير افتاده است.
در همين رابطه، «اسکوبار» تحليلگر سياسي روزنامه آسيا تايمز هنگ کنگ (که داراي ارتباط بسيار محکمي با تصميم سازان چيني در پکن است) از وجود نوعي معامله ميان آمريکا و رژيم آل سعود براي انحراف و مهار انقلابهاي مردمي در منطقه خاورميانه عربي و شمال آفريقا پرده برداشت و گفت: طبق توافق صورت گرفته ميان دربار سعودي و دولت واشنگتن، عربستان براي سرکوب اعتراضهاي مردمي عازم بحرين شده و آمريکا نيز همزمان حملات براي سرنگوني قذافي را آغاز کرد. اسکوبار اين معامله را در نتيجه تفاهمهاي سري ميان برخي شخصيتهاي برجسته آمريکا و دربار سعودي مي داند و وزيرخارجه آمريکا خانم هيلاري کلينتون را بازيگر اصلي اين معامله و قطعنامه اخير شوراي امنيت سازمان ملل عليه ليبي را پيش درآمد اين معامله توصيف مي کند.
براساس اين معامله سري، رياض متعهد شده است اتحاديه عرب را به صدور درخواستي از نيروهاي بين المللي جهت دخالت نظامي و کشورهاي حاشيه خليج فارس را به اعزام نيرو در قالب نيروهاي بين المللي به ليبي وادار نمايد. واشنگتن نيز در اين معامله تعهد داده شوراي امنيت، اتحاديه اروپا و ناتو را به حمايت از دخالت نظامي در ليبي وادار و ازابزارهاي خود براي بي طرفي مسکو و پکن در اين رابطه استفاده کند.
آفرينش:حذف صفرهاي پول ملي
«حذف صفرهاي پول ملي»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛چندي پيش شمسالدين حسيني وزير اقتصاد از تصميم دولت براي حذف 3 صفر از واحد پول كشور سخن گفت و در روزهاي اخير نيز رئيسکل بانک مرکزي از آغاز پروژه حذف 4 صفر از پول ملي و پيشنهاد اجراي آن در آينده خبر داد .
اين سخنان و همچنين بحث ها و تحليل ها نشانگر آن است که دولت اکنون بيش از سالهاي گذشته نگاهي جدي تر به حذف سه يا چهار صفر از پول ملي دارد .سياستي که از قرن نوزدهم تاکنون دولتها به کرات اين سياست حذف صفر از پول ملي را بهکار گرفتهاند و در چند دهه اخير نيز بسياري از کشور ها به آن دست يازيدهاند.
در کشور ما نيز اين سياست از سال 1372 مطرح و در سالهاي گذشته تكرار و اکنون نيز به نظر ميرسد با توجه به تورم فزاينده اين سياست بيش از هر زماني مورد توجه مقامات اقتصادي وسياسي کشور است در اين بين موافقان و مخالفان زيادي نيز داشته و برخي از کارشناسان و مقامات با توجه به اجراي قانون هدفمند کردن يارانهها و اصلاح قيمتها حذف صفرها از پول ملي رامناسب ميدانند. در اين حال نيز در بررسيهاي بانک مرکزي اعلام شده است كه اين سياست حذف 4 صفر از پول ملي نتايج مثبت خواهد داشت و ضرورت اجراي طرح حذف 4 صفر از پول ملي را وجود موانعي براي انتشار اسکناسهاي درشتتر عنوان کرده اند و در کنار ان نيز بوده اند کارشناساني که ازاين امر به عنوان عاملي براي تثبيت تورم ياد نموده اند وحذف صفرها را باعث کاهش حجم اسکناس در دست مردم، کاهش صف پشت گيشهها براي شمارش پول، جمعآوري دستگاه پول شمار و... ميدانند.
در مقابل نيز مخالفان معتقدند كه حذف صفرها به بروز مشکلاتي منجر ميشود و عملا کاهش تعداد صفرهاي اسکناسها با ارزش گذاري پول ملي بيربط و در واقع اين سياست فقط مشکلاتي را به وجود مي آورد. آنچه مشخص است به نگاه بسياري از کارشناسان بي گمان اگر دولت تنها به حذف صفرهاي پول ملي اکتفا کند و برنامه هاو اصلاحات اقتصادي فراگير و همه جانبه وجامعي را اجرا نکند، اعمال سياست حذف صفر خود به خود کارساز نخواهد بود.
در اين ميان نيز بايد گفت که تجربه هاي جهاني بيانگر ان است که صرف افزايش يا کاهش صفرها به تنهايي عامل بي ارزشي پول ملي يا افزايش و کاهش قدرت خريد مردم ونرخ تورم نبوده و چنانچه روند نرخ رشد اقتصادي سير نزولي پيدا کند و تورم شتابان ميل صعود ي يابد نبود صفرها هم چاره ساز نيست و در واقع اين صفرهاي پول ملي هر کشوري است که تابع اقتصاد آن کشور هستند نه اقتصاد ملي کشور تابع صفرها لذابه نگاه کارشناسان حذف صفرها از پول ملي به شرطي ميتواند مؤثر باشد که همزمان با آن سياستهاي مناسب ضدتورمي وکنترل نقدينگي هم وجود داشته باشد تا حذف چند صفر از پول تا اين سياست بتواند در راستاي سياستهاي پولي کشور باشد.
در اين راستا دولت و مقامات سياسيون اقتصادي بايد پس از تحليل و كارشناسي دقيق ، مزايا و معايب اجراي اين طرح درصورتي که مزاياي حذف 3 صفر يا 4 صفراز پول ملي بر معايب و هزينههاي آن پيشي گرفت ان را مورد توجه جدي قرار دهند و به کلام ديگر اينکه آيا در کشور ما چند صفر از پول ملي حذف شود يا اينکه نام واحد پول ملي تغيير کند مسلما نياز به کار تخصصي و کارشناسي گسترده اي دارد تا علاوه بر منتفع شدن از ثمرات و نتايج مفيد ان ازهر گونه هزينه اضافه و توليد مشکلات جديد براي کشور جلو گيري شود .
حمايت:بحران مشروعيت
«بحران مشروعيت»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت به قلم کريم افتخاري است كه در آن ميخوانيد؛با فروپاشي وانحطاط امپراطوري عثماني طي دو قرن اخير جهان اسلام ، شاهد يک بحران اساسي در درون خود بوده است. زيرا با فروپاشي اين امپراطوري شاهد ورود ايدئولوژيها وايسمهاي غربي و ناهمخوان با بسترسياسي- اجتماعي وفرهنگي در جوامع اسلامي و با روي کار آمدن حاکمان بومي سکولار ولائيک شکل جديدي به خود گرفت.
ورود ايدئولوژيهاي ليبراليستي از دهه به بعد، در واقع از دل اين سردرگمي، و زير تاثير انديشههاي متفکران قرن نوزدهم همچون سيدجمال اسدآبادي و محمد عبده، رشيد رضا در مصر و کشورهاي ديگر جهان سني عرب زبان، ظهور يافتند که به فکر تجديد حيات مذهب در قرن بيستم افتادند تا بتوانند به چالش مدرنيسم و ايدئولوژيهاي برخاسته از آن همچون ليبراليسم پاسخ دهند. در واقع موج اول بحران را ميتوان با روي کار آمدن حکومتهاي مبتني بر انديشه ليبراليستي از دهه بازيابي کرد.
اين انديشه ليبرال که با انديشه هاي اسلامي سنخيت نداشت مردم جوامع اسلامي را دچار نوعي دوگانگي ارزشي کرد .يعني مردم در کشوري زندگي مي کنند که الگو اسلامي است اما ارزشهاي اسلامي رعايت نمي شوند .علاوه بر اين مردم دچار نوعي افسردگي روحي ورواني شده اند . عدم توجه به خواسته هاي مردمي فشار و سرکوب مردم توسط حکام غير مردمي رواج فساد در دستگاه حکومتي اعم از فساد اخلاقي واقتصادي واداري و...از بين رفتن استقلال وازادي مردم توزيع بد و نامتوازن ثروت ووجود ثروتهاي سرشاري همچون نفت در اغلب اين کشورها، با عث شکل گيري شکاف اجتماعي وطبقاتي ودرنهايت تضاد طبقاتي بين مردم وحکومت را بيشتر کرد.
از سوي ديگرشکستهاي پي در پي نظامي اعراب از اسرائيل و اشغال سرزمينهاي عربي توسط اسرائيل ووابستگي شديد آنها به دنياي غرب جهت حفظ مسند حکومت وتن دادن به قراردادهاي ننگين وشکستن غرور ملي -عربي -اسلامي ، علاوه بر تضعيف بسيار زياد .مشروعيت فرمانروايان، باعث بوجود آمدن احساس ضعف و سرخوردگي در ميان اعراب گرديده است.
در نتيجه، احساس حقارت اعراب در برابر سلطه غرب در اثر ضعف مداوم و شکست در برابر اسرائيل تقويت شده است. اما نقطه مشترک همه اين حاکمان در خاورميانه اسلامي-عربي در پاسخگويي به بحرانهاي هويت - پاسخگويي ومشروعيت اين است که اين حکام به جاي اينکه ريشه اعتراضات مردمي را از خود مردم بپرسند .همه حکام بحران زده سرگشته وسراسيمه از آمريکا مي پرسند که چه بايد کرد ؟! در واقع حکام مي خواهند بدانند که جايگاه رزيم آنها در نظر آمريکا چيست نه جايگاه در نظر مردم ؟! اين هم از آن خوابهاي طولاني آنهاست ؟!البته اين سوال حاکمان طبيعي است زيرا تاکنون با سياست زور - زر-وتزوير آمريکاييها وانگليس ودر نهايت دنياي غرب توانسته اند تاج وتخت خود را حفظ کنند! در نهايت هم آمريکا وهم حکام مستبدي همچون حسني مبارک علي عبدالله صالح و... در باتلاقي گير کرده اند که شايد جهت خارج شدن از اين باتلاق دست به يک سري استراتژيها وراهبردهاي کوتاه مدت بزنند که شروع ناارامي در برخي مرزهاي کشورهاي اسلامي از جمله لبنان ومعطوف نگاه داشتن توجهات به آن نقطه براي انها حياتي است ؟! در هر حال نقطه بازگشت به غرور ملي اعراب همان بازبيني هويت اسلامي-عربي است ؟!
دنياي اقتصاد:پيام ژاپني براي اقتصاد ايران
«پيام ژاپني براي اقتصاد ايران»عنوان سرمقاهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دکتر پويا جبلعاملي است كه در آن ميخوانيد؛زلزله و سونامي ماه گذشته ژاپن، درسهاي بسياري براي جهانيان داشت.
از مباحث انساندوستانه و مديريت بحران تا موضوع هسته اي که پرسشهاي زيادي را در مورد کارآيي اين تکنولوژي و خطرات جبران ناپذير آن پيش چشم جهانيان گذاشت؛ اما در ميان تمامي اين مسائل، درسهاي گرانبهايي نيز براي سياستگذاران پولي وجود دارد. اين مقاله به خصوص بر روند قيمتي ين در مقابل ارزهاي ديگر تمرکز ميکند و کنش بانک مرکزي ژاپن و ديگر بانکهاي مرکزي را مورد تحليل قرار ميدهد.
اگر به جداول قيمتي ارزها در يک ماه گذشته بنگريد، پي خواهيد برد که ين ژاپن تنها براي چند روز پس از وقوع زلزله، توانست در مقابل ديگر ارزها خودي نشان دهد و اين مساله بدان علت بود که هنوز گستره فاجعه نمايان نبود و گمان سرمايهگذاران آن بود که اقتصاد ژاپن به راحتي از اين مرحله عبور ميکند، ضمن آنکه مباحث پيرامون ناآراميها در خاورميانه و شمال آفريقا و به خصوص قضيه ليبي در مرکز توجهات بينالمللي و بازارهاي ارز بود و به همين علت، ين به عنوان يک ارز امن و کم ريسک حتي پس از زلزله با تقاضاي خريد مواجه بود، اما تنها کمتر از يک هفته همه چيز برعکس شد. چرا؟
اگرچه نبايد نقش عمق بحران بهوجود آمده در ژاپن را ناديده گرفت که باعث شد تا سرمايهگذاران دريابند که اقتصاد ژاپن آنچنان به راحتي هم نميتواند اوضاع را سر و سامان دهد و در نتيجه ريسک داشتن ين، افزايش يافت، اما بايد گفت که کاهش ارزش ين مديون عملکرد بانک مرکزي ژاپن با همکاري فدرال رزرو، بانک مرکزي اروپا و بانک مرکزي انگلستان است.
در حقيقت گستردگي بازار ارز براي ين ژاپن بدان حد است که بانک مرکزي آن کشور راسا نميتواند تغييرات چشمگيري را در ارزش ين آن هم در مدت زماني کوتاه بهوجود آورد و از همينرو، بانکهاي مرکزي گروه هفت در راستاي کمک به عضوي ديگر، اقدام به فروش ذخاير ين کردند تا نرخ برابري ين ژاپن در برابر ارزهاي عمده کاهش يابد. اين ائتلاف بانکهاي مرکزي براي کاهش يک ارز معين بسيار کم سابقه است، اما کشورهاي بزرگ صنعتي براي نشان دادن تعهد و همراهي خود با اعضاي ديگر، اين ائتلاف براي افت ارزش ين را تشکيل دادند.
هنوز بانکهاي مرکزي به طور شفاف موضع خود را اعلام نکرده بودند که حدس و گمانها کار خودش را کرد و از شانزدهم ماه مارس، نزول ارزش ين آغاز شد و تا به امروز ادامه داشته است. هر دلار آمريکا که در پايينترين سطح آن روز با 4/77 ين مبادله ميشد حال بالاتر از 85 ين مبادله ميشود، اين نرخ براي هر يورو از سطح پايين 8/107 ين به بالاتر از 120 ين رسيده است و هر پوند استرلينگ از سطح 8/123 ين به بالاتر از سطح 138 ين رسيده است.
براي آنکه ميزان افت ارزش ين مشخص شود، بايد گفت: ين ژاپن تنها در مدت کمتر از يک ماه تقريبا تمام ارزشي را که در مدت يک سال در برابر يورو و پوند کسب کرده بود با اقدام بانکهاي مرکزي از دست داد و اين ميزان براي دلار آمريکا تقريبا 50 درصد بود. تازه اين پايان داستان نيست و به نظر ميرسد که ين همچنان به کاهش ارزش خود ادامه دهد.
اما چرا بانک مرکزي ژاپن بايد از اين همراهي بانکهاي مرکزي کشورهاي دوست، براي افت ارزش ارز کشورش شادمان باشد. پاسخ روشن است و اي کاش بعد از اين همه گوشزدهاي مکرر کارشناسان کشور، تصميمسازاني که قدرتي فراتر از سياستگذاران پولي دارند اين جواب صريح را دريابند و از آن درس گيرند. پاسخ آن است که اقتصاد ژاپن با وجود اين زلزله و سونامي، سالي نه چندان مناسب را از منظر رشد اقتصادي سپري ميکرد و ديگر اعضاي گروه هفت تنها براي افزايش رشد اقتصادي ژاپن و کمک به بازسازي اقدام به تقويت ارزش ارز خود در برابر ين کردند.
ژاپن، اقتصادي با درآمد سرانه بالاي 42 هزار دلار، تنها براي بيم از کاهش رشد اقتصادي خود، در پي کم کردن ارزش پول ملي خود است، آنوقت کشور در حال توسعه اي چون ما که بالاترين دغدغهاش بايد رشد اقتصادي باشد، هر روز اقدام به تقويت پول ملي خود ميکند. شايد اين بار در سال جهاد اقتصادي، روند گذشته تغيير کند و نرخ ارز محرکي شود براي رشد اقتصادي و کاهش نرخ بيکاري.
جهان صنعت:سرمايه فارکسبازان کجا ميرود
«سرمايه فارکسبازان کجا ميرود»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم ستاره شهرياري است كه در آن ميخوانيد؛ فعاليت فارکس در ايران غيرقانوني شد تا سازمان بورس خود رويهاي تازه براي معاملات ارزي قانوني کشور پياده کند و اين شائبه پديد آيد که به جاي حل مساله، صورت را پاک کرده است. احتمالا اين بارهم بايد در انتظار معاملاتي بر گرفته از آنچه در دنيا انجام ميشود، باشيم با اين تفاوت که نهاد ناظر بازار سرمايه پس از صرف اندکي وقت و مطالعه! تغييراتي را براي ايراني شدن شرايط معاملات اعمال کرده و به سرمايهگذاران اطمينان خاطر ميدهد که همه چيز در شرايط قانوني انجام ميشود. اما در اين ميان آنچه ناگفته است اين موضوع است که چه بر سر سرمايهگذاران فعال اين بازار ميآيد و تغيير سياستگذاريها باعث چه نتايجي در گردش سرمايهها خواهد شد؟
حتما باز هم تاريخ را فراموش کردهايم که درسالهاي ترکيدن حباب بورس خيليها در اين بازار مشغول فعاليت و کسب بازدهي بالا بودند اما حالا اين بازار رقيب حذف شده و فعاليتي عادي در بازار به اقدامي غيرقانوني تبديل شده و پاسخ مسوولان ساده و فرافکنانه است که ميگويند اين سرمايهگذاران به بورس بيايند تا 65 درصد در سال سود کسب کنند.
هرچند مسوولان با رد اينگونه تحليلها و اعتقاد به اينکه کمتر بازاري در دنيا به اندازه بورس ما سود ميدهد، عنوان ميکنند فعاليت فارکس واقعيتهاي اقتصاد را ناديده ميگيرد و توجيه عقلاني ندارد که کسي به جاي حضور در بورس کشور سراغ بازارهاي خارج از کشور برود اما با اين وجود به نظر ميرسد سرمايهگذاران در اين بازار به راحتي از اين فعاليت که تاکنون قانوني نداشته کنار نخواهند کشيد و راههاي فرعي و مخفي را براي ادامه فعاليت پيدا خواهند کرد.
به هر حال شايد اين تصور پديد آيد که از ابتدا هم تصميم بر اين بوده که گردش مالي سالانه 300 تا 500 ميليون دلاري فارکسبازان ايران (تخمين فعالان بازار سرمايه) روانه بازار سرمايه خودمان شود و شاخص بالاتر رود و اقتصاد کشور به بورس نوپاي خود بيشتر ببالد اما در خصوص اين تصميم، بدون دفاع يا رد موضوع بايد گفت اگر تخطي از قوانين و شرع مطرح بوده است چرا تاکنون مسوولان به فکر سرمايه ملت نبودهاند و اينچنين ديرهنگام به فکر اصلاح رويه افتادهاند.
و اگر اينچنين نبوده پس چرا با وجود مزيتهايي که براي بورس فرياد کشيده ميشود برخي به فارکس علاقه نشان ميدهند و آيا با چنين قانوني همه چيز تمام ميشود؟
هرچند که اين هم تصميمي است
که از سوي مسوولان بازار سرمايه گرفته شده و فعالان به اجبار بايد مثل
هميشه حرف گوشکن باشند اما نميتوان ادعا کرد همه چيز با اين تحکم تمام
شده و سودآوري اقتصادي اين بخش براي بهرهمندانش تمام شده است. حال ميماند
تدابير استراتژيکي که در اطلاعرسانياش بايد سرعت و دقت بيشتري به کار
برد تا ديگر از فارکس و مهارت فعالانش به عنوان دسيسه تعبير نشود و اگر هم
ميشود، دلايلش تشريح و تبيين شود.