جام جم: «روز خبرنگار»«روز خبرنگار» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم دكتر علي دارابي است كه در آن مي خوانيد:
چند سالي است كه به مناسبت شهادت مظلومانه محمود صارمي خبرنگار ايرنا در كشور افغانستان به دست گروهك طالبان، 17 مرداد روز خبرنگار ناميده شده است و در اين روز مراسمي برگزار ميشود.
از آنجا كه خبرنگاران در زمره آزادترين انسانها هستند و آزادي و خبرنگار چون آب براي ماهي به مثابه زيست و حيات آن است كه بايد از اين موهبت الهي ـ آزادي ـ كه ارمغان بس گرانقيمت انقلاب اسلامي محسوب ميشود، حفاظت و مراقبت كرد.
با تجليل از خدمات و تلاشهاي ارزنده جامعه خبرنگاري، مطبوعاتي و رسانهاي كشور و نكوداشت ياد و خاطره شهيدان عرصه آزادي، اطلاعرساني و آگاهيبخشي به اين مناسبت شايسته است نكاتي را يادآور شويم:
اول ـ خبرنگاران و اصحاب رسانه: حفظ شأن و منزلت كار در رسانه بيش از هر كس متوجه اصحاب رسانه و خبرنگاران و گزارشگران ـ كه در صف اول آگاهيبخشي قرار دارند ـ است. حفظ كرامت، آزادي، شأن و منزلت رسانهاي بودن و لوازم آن بس خطير و حساس است.
حريت، استقلال، وامدار نبودن، پاسداشت دين، اخلاق، اميدآفريني و آگاهيبخشي، اهتمام بايسته بر امر آموزش و يادگيري و ارتقاي سطح دانش و بصيرت به طور مستمر، دوست و دشمنشناسي، تشخيص و تمييز سره از ناسره، قناعت، مناعت طبع، پاكدستي و نيالوده شدن به چرب و شيرين روزگار از مهمترين لوازم بلافصل شأن و منزلت اصحاب رسانه و خبرنگاران است.
اگر بر جامعه رسانهاي ما فضاي معنوي، سالم و پاك حاكم باشد، ميتوان اميدوار بود كه اصحاب رسانه آناني هستند كه در خط مقدم از آرمانها، ارزشها، واقعيات و خوبيها دفاع ميكنند و اگر معدود افراد يا كساني به نام اصحاب رسانه اقدامات و رفتارهاي دون شأن انجام دادند براحتي از سوي خود خانواده بزرگ رسانه كنار گذاشته ميشوند و اين پالايش دروني ميتواند در اين زمينه بزرگترين دستاورد تلقي شود.
دوم ـ قانون جامع رسانهها و مطبوعات: بيترديد هماكنون زمان مناسبي براي اصلاح قانون مطبوعات و برطرف كردن عيوب و كاستيهاي آن است. اين فرصت بايد متضمن بازتعريف جايگاه و رسالت مطبوعات و رسانهها و نيز آسيبشناسي صادقانه و واقعبينانه وضع موجود باشد.
بايد آزاديهاي مشروع و قانوني حداكثري براي رسانهها فراهم گردد، سازوكارهاي حمايت و كارآمدي تعريف و نهادينه شود و قوانين حمايتي و پشتيبانيهاي قانوني در جهت حمايت از حقوق رسانهها و خبرنگاران به طور جامع ديده شود.
محدوديت قلمرو خطوط قرمز و بازتعريف آنها، ارجاع داوريها و رسيدگي به اختلافات و شكايات حوزه مطبوعات رسانهها به هيأتهاي منصفه تخصصي و حرفهاي، خارج كردن مداخله نهادهاي انتظامي و قضايي، اجتناب از برخي توقيفها و لغو پروانههايي كه در افكار عمومي براي وجدانهاي بيدار و منصف هم گاهي پاسخي شايسته وجود ندارد الزام به پاسخگو كردن مقامات و مسوولان بويژه قواي سهگانه و بالاخره وداع با پديده مطبوعات و رسانههاي بهرهمند از رانت در معناي عام و مصطلح آن رانت دولتي، جناحي، نفتي و... كه به عملكرد رسانههاي مستقل آسيب جدي وارد كرده و ميكند بايد از مهمترين نكات در اصلاح قانون مطبوعات باشد.
بديهي است نظام تشويق و تنبيه همچون ديگر حوزهها بايد در قانون جامع مطبوعات و رسانهها لحاظ شود البته بايد قانون به گونهاي جامع و همه سونگر باشد كه مجدداً شاهد حضور روزنامههاي زنجيرهاي و برانداز نظام نباشيم؛ ضايعهاي كه به نام توسعه سياسي و آزادي مطبوعات در دوران حاكميت دوم خرداد شاهد آن بوديم.
سوم ـ اهميت و جايگاه رسانهها و مطبوعات: در رسانهاي بودن عصر كنوني بحث و ترديدي وجود ندارد و بازيگران اصلي تحولات در اين عصر همانا رسانهها هستند. مطبوعات و رسانهها در تحولات جامعه در برخي برههها كارآمدي و تأثيرگذاري بايستهاي داشتهاند، اما اين موضوع مستمر و دامنهدار نبوده است.
از سوي ديگر رويكرد و سوگيري برخي سايتها، خبرگزاريها، مطبوعات و رسانههاي فراگير هم توأم با حب و بغضهايي بوده است. افراط و تفريط در حمايت و انتقاد از يك دولت و جريان سياسي آسيب بس جدي به عملكرد رسانهها وارد كرده است.
در برخي مقاطع زماني رسانهها، مطبوعات و حتي رسانههاي فراگير همه در انتقاد و نقد يك جريان يا دولت حاكم بوده است و گويي دولتي كه با رأي مردم بر سركار آمده است حتي يك كار خوب در كارنامه خود ندارد كه همه سياهنمايي و تخريب است نه انتقاد به قصد اصلاح و بر عكس در برخي سالها شاهد نقشآفريني بعضي رسانهها در حمايت از جريان يا دولت خاص بودهايم كه تماماً تعريف و تمجيد است و گويي دولت حاكم هيچ ضعف و اشكالي ندارد و اتفاقاً بزرگترين آسيبها به جامعه مطبوعات و رسانهاي كشور همواره بهخاطر اين افراط (مچگيري ، سياه نمايي ، تخريب دولت) و تفريط (اميدواري بيهوده، برجستهسازي نادرست، تعريف و تحسين واهي) بوده است.
گاهي كه انسان منصفي به فضاي اخبار و اطلاعرساني جامعه بدقت مينگرد، احساس ميكند گويي يك ناجي در كشور وجود دارد و آن هم يك قوه خاص است و دو قوه ديگر سهمي در اداره امور كشور ندارند. به گمانم بزرگترين رسالت براي مهندسي نوين رسانهها و مطبوعات در ايران، تغيير اين نگرش و رويكرد است.
وطن امروز: «تلهاي که مقاومت به آن تن نداد»«تلهاي که مقاومت به آن تن نداد» عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز است كه در آن مي خوانيد:
اتفاقي که هفته گذشته رخ افتاد و موجب تبادل آتش بين يکي از تيپهاي ارتش لبنان و يگانهاي ارتش صهيونيستي -که در منطقه عديسه و مطله مستقر بودند- شد، داراي يکسري دلايل امنيتي و بازتابهايي است که در اين مطلب عنوان ميشود.
منطقه درگيري به لحاظ سوقالجيشي داراي اهميت فوقالعادهاي است؛ از يک سو از جهت نوع پستي و بلنديهايي که به لحاظ جغرافيايي بر منطقه الجليل عليا -که از مناطق سرسبز داخل فلسطين اشغالي است- اشراف دارد و از سوي ديگر در نقطه مقابل به دليل وجود واديسلوکي که در جنگ 33 روزه قبرستان تانکهاي مرکاواي اسرائيلي شد و به اين جهت براي صهيونيستها داراي اهميتي ويژه است.
نكته ديگري که به جهت جغرافيايي اهميت دارد اينکه ارتفاعات اين منطقه از شمال به جنوب کاهش ارتفاع پيدا ميکند، يعني پستي و بلنديها با يک شيب معين به سمت فلسطين کاهش پيدا ميکند لذا نيروهايي که در داخل لبنان هستند به نحوي يک تسلط جغرافيايي بر مناطق پايين دستي خود در فلسطين اشغالي دارند، به همين جهت به دست آوردن اين نقطه جديد يا طرح جابهجايي وضعيت مرزي در يک نقطه براي اسرائيليها بسيار مهم است.
گاهي تنها چند متر جابهجايي مرز ميتواند وضعيت سوقالجيشي برتر را به طرف اسرائيلي يا لبناني بدهد. مسالهاي که در اين ميان اتفاق افتاد اين بود که ارتش رژيم صهيونيستي ميخواست با دستگاههاي حسگر حساسي که در نوار مرزي مستقر ميکند بتواند هم تحرک تصويري را در کنترل خود داشته باشد و هم تحرک و جابهجايي صوتي را بتواند رهگيري کند و در اين نقطه تعدادي از درختهايي که در خاک لبنان بودند، جلوي ميدان ديد و صوت اين سيستم را ميگرفتند که اسرائيليها در چند ماه از طريق يونيفل تلاش داشتند اين درختان را ريشهکن کنند تا منطقه وسيعي را در ديد سيستم تصويري مرزي اسرائيل قرار دهند.
در پشت اين منطقه دشت سلوکي قرار دارد، دشت بزرگي که در پايين منطقه بنت جبيل در زمان جنگ 33 روزه قبرستان تانکهاي اسرائيلي شد لذا براي اسرائيليها اين مساله حائز اهميت بود که بتوانند اين امتياز را به دست آورده و با عمق بيشتري خاک لبنان و تحرکاتي که صورت ميگيرد را تحت نظر داشته باشند.
نکته بعدي اينکه آيا اسرائيليها اين کار را با يک برنامهريزي مشخص انجام دادهاند و در پيشبرد اين برنامهريزي آيا اين مساله مطرح بود که اين اقدام يکجانبه براي برداشتن اين درختها به درگيري خواهد انجاميد يا خير؟ با توجه به نوع تجربهاي که از رفتار اسرائيليها وجود دارد بايد گفت آنها قطعا پيشبيني واکنش طرف لبناني را انجام داده بودند به همين جهت به نظر ميرسد که سناريوي اسرائيليها براي گام اول بايد با گامهاي بعدي نيز مرتبط باشد، گامهايي که ميتواند يا ميتوانست در سناريوي امنيتي اسرائيليها لحاظ شده باشد.
گام دوم اين بود که اگر لبنانيها واکنشي به اين اقدام اسرائيل نشان دادند، طرف اسرائيلي بايد چه عکسالعملي از خود نشان دهد.
طبيعي است هنگامي که طرف لبناني اقدام به واکنش کند، اسرائيليها نيز متقابلا اين کار را انجام خواهند داد که معناي آن آغاز يک درگيري ولو محدود است.
چيزي که در سناريوي اسرائيليها وجود داشته اين است که آنها تلاش داشتند از طريق ايجاد يک درگيري محدود در منطقه عديسه بهعنوان يک فريب عملياتي نيروهاي مقاومت را نيز به يک درگيري محدود بکشانند.
قطعا اسرائيليها آمادگي ورود به يک جنگ وسيع و دامنهدار با مقاومت اسلامي و حزبالله را نداشتند اما تست کردن و به دام کشاندن مقاومت در يک درگيري محدود ميتوانست براي اسرائيليها دستاورد خوبي را داشته باشد.
اين دستاورد اين بود که اگر مقاومت و نيروهاي آن در روستاهاي همجوار عديسه، کفکلاو کفرشبا وارد اين درگيري ميشدند، اسرائيليها بلافاصله از طريق حاميان غربي که در شوراي امنيت داشتند، اين امر را به عنوان يک دليل جدي مبني بر اينکه طرفهاي مقاومت در مناطق ممنوعه قطعنامه 1701 مستقر شدهاند و اين خلاف قطعنامه است لذا تصميمات جديدي بايد براي جنوب لبنان اتخاذ شود تا از اين طريق بتوانند مقاومت را از مناطق زير رودخانه ليتاني که مقاومت نبايد در آنها مستقر شود، دور کنند.
نيروهاي يونيفل بر اساس بهانهاي که به دست ميآوردند، اختيارات بيشتري کسب ميکردند و شايد هم تصميمات جديتر از افزايش اختيارات هم در اختيار نيروهاي يونيفل قرار ميگرفت و ممکن بود که اين مساله به يک درگيري بسيار گسترده با حمايت وسيعتر نيروهاي غربي مثل ناتو و... کشيده شود.
منتها در سناريوي اسرائيلي صرفا کشاندن نيروهاي مقاومت به درگيري محدود براي اثبات اينکه آنها در مناطق ممنوعه حضور دارند، يک دستاورد جدي ميتوانست تلقي شود لذا بخشي از بازتاب امنيتي اين مساله آن بود که اسرائيليها با يک سناريوي از پيش تعيين شده هم به دنبال واکنش نيروهاي لبنان بودند و هم ميخواستند مقاومت را به اين درگيري محدود بکشانند.
اين اقدام سمبليک را بهانهاي قرار دادند تا بلکه اتفاقات مورد نظر آنها رخ دهد اما در اين ميان اتفاقاتي که رخ داد داراي چه اهميتي است؟ اين رويداد موجب شد که ارتش لبنان بشدت و با قدرت به تعرض اسرائيليها به خاک لبنان واکنش نشان دهد و اين مساله برخلاف انتظار هم آمريکاييها و هم اسرائيليها بود که تلاش ميکردند مقاومت را از بقيه اقشار و اصناف لبناني جدا کنند.
در فضايي که تلاش شده بود تحريک شکاف سياسي را دامن بزنند با تکيه بر گزارشي که قرار است از طرف دادگاه حريري به عنوان يک گزارش ساختگي منتشر شود و انتظار داشتند که اين امر شکافهاي سياسي داخل لبنان را افزايش دهد، حادثه عديسه موجب شد که پيوند همگرايي بين ارتش لبنان و مقاومت استحکام و همگرايي بيشتري را از خود نشان دهد.
نکته ديگر اينکه با واکنشي که ارتش نشان داد و با حمايت و التزام ملي که پشت سر ارتش وجود دارد نياز به مقاومت تجلي بيشتري پيدا کرد و مردم يک بار ديگر بهانهجويي اسرائيل را براي تعرض به خاک لبنان به چشم ديدند و بر ضرورت وجود و اقتدار مقاومت هم به شکل محسوسي رسيدند.
ايران: «آينههاي حقنما»«آينههاي حقنما» سرمقاله روزنامه ايران به قلم محمدرضا رحيمي معاون اول رئيس جمهور است كه در آن مي خوانيد:
جمهوري اسلامي ايران، جمهوري فرهنگ، قلم و آگاهي است؛ زيرا اسلام، دين دانايي و روشنگري است و قرآن که سوگندهايش متوجه پديدههاي باعظمت هستي است، به قلم سوگند خورده است.
رسالت خبرنگار، ابلاغ حقيقت و از اين حيث، مأموريتي است پيامبرگونه، بيبديل و مستغني از تأکيد. خبرنگاران ايران اسلامي در مقطعي از تاريخ که رسانههاي وابسته به نظام سلطه جهاني بقاي خود را در توليد جهل و انتشار غفلت يافتهاند، طلايهداران بيداري و آگاهياند.
شأن خبرنگاران حقجو و حقگوي ايران اسلامي، تأسي به اسوه روشنگري، پيامبر اکرم(ص) و مقابله با جاهليت مدرن جهان امروز است ؛ جاهليتي که با فرونشاندن غبار حقکشيها بر چهره ملتهاي مظلوم، آنان را در ورطه فقر و بيعدالتي کشانده يا به قربانگاه آتش و خون برده است.
به گفته پيشوايان دين، دينداري، جهاد است. جهاد گاه با مال، گاه با جان و گاه با انفاق علم و آگاهي صورت ميگيرد. خبرنگاران ما با انفاق آگاهي جهاد ميکنند و در پيشاپيش اين سلسله، مجاهداني قرار دارند که در نگارش خبر از خون خويش مايه گذاشتند و در عرصه بلند شهادت، به عيش ابدي دست يافتند.
اگر امروز موج بيداري اسلامي از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب عالم را پيموده و از خاور دور تا امريکاي لاتين را درنورديده است، نميتوان ترديد داشت که خبرنگاران آزاده جهان در اين نوزايي ارزشهاي الهي و انساني و احياي آرمان عدالت، نقشي انکارنشدني داشتهاند.
اگر امروز نهضت خدمترساني و اعتماد ميان مردم و مسئولان کشور فزوني يافته است؛ نميتوان ناديده انگاشت که مجاهدتهاي خبرنگارانمان در انعکاس آينهوار حقايق، از موجبات آن بوده است.
خبرنگار ايراني با خبررساني بهنگام و ابتکارآميز خود، پيشگام جريان عظيم ملت ايران در مسير عدالت و پيشرفت است. قلم اوست که نه فقط امواج و تندبادهاي خبر که نسيم فرهنگ ميپراکند؛ فرهنگ ارادت و محبت به مردم و حل مشکلات آنها، فرهنگ سادهزيستي مسئولان، فرهنگ مشورت و عقلانيت، فرهنگ خودباوري و استکبارستيزي.
تقويت حرفه خبرنگاري که رئيس جمهور محترم در جايگاه رسانهايترين سياستمداران جهان بارها بر آن تأکيد کردهاند، به معني گسترش فرهنگ نظارت و پاسخگويي است.
حضور خبرنگار در دستگاههاي دولتي به خودي خود متضمن اين معناست که دولت، خود را مکلف به ارائه اطلاعات و انعکاس عملکرد خود به مردم ميداند.
در عين حال، اخلاق حرفهاي خبرنگاري اقتضا دارد که بناي تفاهم، همگرايي و آشتيجويي را پي ريزد. توسعه مبتني بر عدالت نيازمند فضاي نشاط و همدلي مردم و دولت است که به خبررساني کارآمد و منصفانه بستگي دارد.
راقم اين سطور هرچند به دليل مشغله ناشي از خدمتگزاري ملت توفيق همسخني با خبرنگاران عزيز را به قدر دلخواه نمييابد، اما در سفر و حضر، هر فرصتي که دست دهد، براي گفتوگو با اين عزيزان مغتنم ميشمارد؛ زيرا خبرنگاران آگاه، با ژرفنگري قادر به ارزيابي مسائل کشورند و از خلال پرسشهاي حرفهاي آنان، ميتوان به تحليلها و نظراتي که غالباً همسو با مطالبات اجتماعياست، دست يافت.
در پايان با تکريم ياد جاودانه و نام بلند شهداي خانواده بزرگ اطلاعرساني و تبريک 17 مرداد، روز حقگويي و حقجويي، اميد دارم که قداست و حرمت قلم خبرنگاران در ايران اسلامي، ارج و حرمت روزافزون يابد.
كيهان: «تاملي در استراتژي مذاكره»«تاملي در استراتژي مذاكره» يادداشت روز كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي خوانيد:
تلاش براي احياي مذاكرات اكنون مهم ترين راهبردي است كه غرب در مقابل ايران در پيش گرفته است. از ابتدا هم غربي ها مي خواستند همه چيز به مذاكره ختم شود منتها مذاكره با مشخصاتي كه آمريكا مي خواهد نه آنطور كه تا حالا بوده و ايران بر آن اصرار دارد.
چند عامل هست كه اكنون به هم پيوند خورده و آمريكا مي خواهد از دل آنها مذاكرات مورد نظر خود را بيرون بياورد. اول اينكه آمريكايي ها سعي كرده اند به افكار عمومي و سياسي جهان اينطور القا كنند كه ببينيد ما همه تلاش مان را براي تعامل با ايران انجام داده ايم ولي اين ايران است كه انگيزه اي براي تعامل ندارد.
دوم، آمريكا تلاش كرده با پشتيباني علني و صريح از جريان فتنه در ايران آنها را به مثابه ذخيره اي براي آينده حفظ كند. در واقع نگاه آمريكا اكنون اين است كه اگرچه اين جريان در كوتاه مدت احتمالا جز مصرف رسانه اي خاصيت ديگري نخواهد داشت ولي مي تواند در ميان مدت يا بلند مدت نقش كليدي در تكميل استراتژي هاي آمريكا عليه ايران ايفا كند؛ ضمن اينكه آمريكا تصور مي كند اين جريان اجماع داخلي براي مقابله با غرب را تضعيف خواهد كرد.
سوم، آمريكايي ها سعي كرده اند با تجميع تمام توان خود پشت سر تحريم هاي قطعنامه 1929 و تحريم هاي يك جانبه ما بعد آن، احساس تحت فشار بودن را به طور كامل در ايران ايجاد كنند.
دقيق اگر باشيم هدف آمريكا اين است كه ايران اين بار به اين نتيجه نرسد كه 1929 هم چيزي است شبيه آن 5 قطعنامه ديگري كه از 1696 تا 1835 صادر شد.
در مرحله چهارم آمريكا ادبيات حمله به ايران را در فضاي رسانه اي بسيار پر رنگ كرده است تا ايران به اين نتيجه برسد كه آن سوي موثر نبودن تحريم ها جنگ است، نه پذيرفتن ايران هسته اي. حلقه آخر كه به عقيده نگارنده نتيجه اي است كه آمريكايي ها مي خواهند از كل اين فضا بگيرند اين است كه ايران مطابق دستور كار و نقشه راهي كه آمريكا ترسيم مي كند وارد مذاكره شود.
اگر به سابقه اظهارات مقام هاي آمريكايي درباره سياستي كه در مقابل ايران در پيش گرفته اند توجه كنيم اين موضوع روشن تر مي شود.
زماني بود كه كلمه تعليق از دهان آمريكايي ها نمي افتاد. هر بحثي درباره ايران از اينجا شروع مي شد كه ايران بايد تعليق كند و به آنجا ختم مي شد كه غرب هرگز درخواست هاي خود را تعديل نخواهد كرد.
اكنون اما بيش از 2.5 سال است كه آمريكايي ها هدف خود از فشار به ايران را نه پذيرش تعليق يا ديگر درخواست هاي شوراي امنيت بلكه «آغاز مذاكرات» اعلام مي كنند.
اين هدف گذاري جديد، مشخصا مربوط به بعد از زماني است كه ايران اعلام كرد ديگر درباره برنامه هسته اي خود مذاكره سياسي نمي كند.
پس از پايان برنامه كاري توافق شده در اوت 2007 و حل و فصل مسائل باقي مانده با آژانس و همچنين توافق درباره ضميمه مربوط به تاسيسات بين ايران و آژانس كه ناظر به وضع فعلي برنامه هسته اي ايران است، عملا گذشته و حال پرونده ايران «سفيد» شد و به دنبال آن اين تحليل در ذهن طرف ايراني شكل گرفت كه ديگر چيزي به نام پرونده هسته اي ايران وجود خارجي ندارد، هر چه هست بهانه جويي هاي آمريكايي هاست كه تمامي نخواهد داشت و مذاكره هم آن را ختم نمي كند. بنابراين تصميم گرفته شد كه موضوع هسته اي از دستور كار مذاكره با گروه 6 حذف شود.
ايران حتي در بسته پيشنهادي خود هم جز به شكل همكاري صلح آميز هسته اي و خلع سلاح به مسئله هسته اي اشاره نكرد و درون مذاكرات هم حاضر به گفت وگو در اين باره نشد.
همه اين رفتارها بر اين مبنا صوت گرفت كه اگر هم سوالي در مورد پرونده هسته اي وجود دارد، مرجع طرح و رسيدگي به آن آژانس است و ايران هم به طور روتين و فعالانه همكاري هاي خود با آژانس را ادامه مي دهد و مذاكره سياسي هم اگر در كار باشد حداكثر در چارچوب مشتركات دو بسته پيشنهادي خواهد بود كه برنامه هسته اي ايران را در بر نمي گيرد.
از وقتي كه ايران اين استراتژي را در پيش گرفته غربي ها هدف هاي اعلامي خود را يك درجه تعديل كرده اند و به جاي اينكه از تعليق يا هر چيز ديگري شبيه آن به عنوان هدف فشارها ياد كنند، دائما مي گويند هدفشان فقط اين است كه ايران پاي ميز مذاكره بر گردد.
نفس در پيش گرفته شدن اين رويه، براي ايران حاوي اين پيام است كه غرب ديگر تحقق درخواست هاي قطعنامه ها را هدف خود نمي داند چرا كه دريافته است چنين هدف گذاري تا چه حد غير واقع بينانه و دست نيافتني است و به همين دليل هدف خود را امري پيش پا افتاده و البته دست يافتني به نام «آغاز مذاكرات» اعلام كرده است.
با اين حال حتي درباره اصل حضور در اتاق مذاكره هم طرف غربي كارنامه اي سخت غير قابل دفاع دارد و در دور جديد مذاكرات، لااقل در 4 مقطع بي هيچ دليل موجهي از مذاكرات كنار كشيده است.
نخست، بعد از ارائه Non paper ژوئن 2008 و برگزاري مذاكرات ژنو 1 در اكتبر در همان سال، طرف هاي غربي فقط به اين دليل كه طمع كرده بودند دوستانشان در انتخابات رياست جمهوري دهم روي كار خواهند آمد به مدت بيش از يك سال از مذاكرات سر باز زدند.
دوم، پس از مذاكرات ژنو 2 در اكتبر 2009 سولانا به دليل مشكلات داخلي گروه 6 و با وجود اينكه يك نشست در سطح معاونين برگزار شده بود، حضور در ادامه مذاكرات را نپذيرفت.
سوم پس از مذاكرات وين در همان ماه و با وجود اينكه ايران پيشنهاد وين را رد نكرد و تنها خواستار اصلاحاتي در آن شد، غربي ها اعلام كردند ديگر هيچ مذاكرات فني با ايران برگزار نخواهند كرد و چهارم، در ماه اخير و به دنبال اصرار برخي كشورهاي خاص، ايران چند نوبت آمادگي خود براي برگزاري يك نشست را به اطلاع كاترين اشتون رساند ولي او، هم به اين دليل كه حزب متبوعش قدرت را در انگليس واگذار كرده بود و هم ازاين رو كه گروه 6 تحت فشار آمريكا نمي خواست تا قبل از يك دور تحريم جديد وارد مذاكره شود، از جانب روساي خود اجازه ارائه هيچ نوع پاسخي به ايران را نيافت.
در نتيجه سوال اين نيست كه آيا ايران پاي ميز مذاكره باز خواهد گشت يا نه. ايران همين حالا پاي ميز نشسته است. سوالي كه آمريكايي ها بايد از خود بپرسند اين است كه آيا ايران آنطور كه آنها مي خواهند مذاكره خواهد كرد و آيا تحريم ها توانسته منطق و استراتژي مذاكراتي ايران را تغيير بدهد. اينجاست كه بحث هاي ظريفي در ميان مي آيد.
اول- ايران اكنون توانسته است دو مسير در مذاكرات ايجاد كند. يكي مذاكرات فني با گروه وين كه از ديد ايران آژانس عضو كليدي آن است و ديگري مذاكرات سياسي با گروه 6.
تا همين جا، ايران يك قدم به جلو برداشته و توانسته يك مسير مذاكراتي ايجاد كند كه به ديدگاهش در مورد ضرورت جايگزين شدن مذاكرات سياسي با مذاكرات فني و حقوقي نزديك است.
اگرچه غربي ها مي گويند كه مذاكرات وين فقط روي يك موضوع مشخص يعني مبادله مواد هسته اي متمركز است ولي خود آنها هم خوب مي دانند كه اين مذاكرات اكنون بسيار مهم تر از مذاكرات بي خاصيت با گروه 6 است.
دوم- يكي از دلايلي كه غربي ها را وادار كرده اين دو مسير را به رسميت بشناسند اين است كه آنها تصور كرده اند مي توانند در مذاكرات وين -همانطور كه در نامه هاي اخيرشان هم نوشته اند- ايران را وادار به توقف غني سازي 20 درصد و تعيين تكليف مواد 20 درصد غنا بكنند و بعد با خيالي آسوده تر و دستي پرتر وارد مذاكرات سياسي در سپتامبر بشوند.
روي اين افكار، جز خواب و خيال نامي نمي شود گذاشت. ايران هزينه هاي غني سازي 20 درصد را تمام و كمال پرداخت كرده و حالا تازه وقت آن است كه از آن استفاده ببرد.
سوم- آمريكايي ها مكررا گفته اند كه هدف آنها تغيير محاسبات ايران است اما حاضر نيستند يك بار به اين موضوع فكر كنند كه آيا اساسا محاسبات ايران را درست درك كرده اند؟ اين درست است كه ايران هزينه فايده مي كند و در تصميم هايش به هزينه ها بي توجه نيست، اما آمريكايي ها اگر مي خواهند يك استراتژي منطقي داشته باشند بايد به اين فكر كنند كه ايران چه چيز را هزينه مي داند و چه چيز را فايده.
فهم اين موضوع البته دشوار هم نيست. اگرطرف غربي فقط يك بار به تاريخ 7 ساله مذاكرات هسته اي با ايران نگاه كند به سادگي درخواهد يافت كه ايران هيچ هزينه اي را بالاتر از آبروريزي تسليم در مقابل غرب و هيچ فايده اي را هم بالاتر از هسته اي شدن نمي داند.
با اين دستگاه محاسباتي خنده دار است كه غربي ها تصور كرده اند ايران برنامه خود را در مقابل هزينه هاي اقتصادي ناچيز ناشي از تحريم ها تعديل خواهد كرد.
در واقع اگر دقيق باشيم موضوع از اين قرار است كه غرب در پي دستيابي به هدفي است كه ابزار لازم براي آن را در اختيار ندارد. در اين شرايط دو راه بيشتر پيش پاي آن نيست. يا هدف خود را تعديل و متناسب با ابزارهايش بكند يا اينكه با حفظ اين عدم تناسب استراتژي خود را نابود كند.
چهارم- وقتي غربي ها درباره اثر كردن تحريم ها سخن مي گويند يك نكته مهم را در نظر نمي گيرند. اثر كردن تحريم ها به اين نيست كه به ايران فشار وارد شود بلكه به اين است كه ايران ديدگاهش را عوض كند.
واضح است كه در شرايط فعلي نه فقط ديدگاه ايران عوض نشده بلكه به زودي و در مذاكرات آينده غربي ها خواهند ديد كه آنچه تا امروز به عنوان سرسختي مذاكره كنندگان ايراني مي شناخته اند در واقع شوخي نبوده است.
در واقع غرب اكنون دچار يك پارادوكس است. تحريم هاي اخير شايد فشارهايي ايجاد كرده باشد اما مسلما با سرسختانه تر كردن موضع ايران دستيابي به راه حل را به تعويق انداخته است. آمريكايي ها بايد بالاخره به اين سوال جواب بدهند كه براي فشار اصالت قائلند يا راه حل، چرا كه ثابت شده امكان جمع ميان آنها وجود ندارد.
مردمسالاري:«دل نوشته اي به مناسبت روز خبرنگار»«دل نوشته اي به مناسبت روز خبرنگار» عنوان يادداشت روز روزنامه مردمسالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي خوانيد:
امروز 17 مرداد سالروز شهادت خبرنگار شهيد محمود صارمي به دست تحجر انساني و انجماد فکري است. شهيد، شهيد است، شاهد است و اوج ايثار را به نام خود ثبت کرده است، اما شهيد توپخانه تحجر و انجماد فکري شهيد است و شاهد هم هست و اوج ايثار را هم دارد و علاوه بر همه اينها مظلوم است، مظلوم تر است همه مظلوم ها، شهيد صارمي چنين است. ياد و نامش گرامي و مقام اش عند الله رفيع باد.
به پاس مظلوميت عظيم شهيد صارمي، سالگرد شهادت او که در مزار شريف افغانستان به سال 1387 به دست طالبان نماد تحجر و عقب ماندگي آستانه قرن بيست و يکم، اتفاق افتاد را روز خبرنگار نام نهادند تا از خبرنگاران و اصحاب رسانه تجليل و تقدير کنند، اما چه تقديري بهتر از اين که آزادي ديدن رويدادها را به او بدهند و امکان گزارش رويداد را آنطور که ديده و شنيده و شاهد است را برايش فراهم سازند و او مجبور نباشد برخلاف باورهاي خود، قلم بزند يا کتمان ديده ها و شنيده ها را بر او تحميل کنند.
پارادايم ها، افکار، انديشه و باورهاي هر انسانند که مانند فيلتر ذهني عمل مي کنند و داده ها و اطلاعات ورودي را بررسي و فيلتر مي کنندو اجازه ورود در چارچوب معيارهاي خود را به مغز مي دهند ودر واقع پارادايم ها بايدها و نبايدها و تصويرهاي بينشي و تصميم هاي رفتاري هر فرد را تشکيل مي دهند، تفاوت خبرنگار با افراد عادي وحتي نخبگان اين است که او با آموزش و پايبندي به اصول، عناصر و سبک هاي حرفه اي اين پارادايم ها دائم نوسازي و ترميم مي کند و اجازه نمي دهند در گذشته باقي بماند و دغدغه دارد که مبادا خلاقيت و پذيرش افکار و باورهاي نو را از او بگيرند، چون مي داند که اگر فيلترهاي ذهني او نرمش پذير و بي تعصب باشند، بينش و نگرش و تصميمات او را امروزي تر و باطراوت تر نگاه مي دارد و قدرت پذيرش افکار نو را در او بالا مي برد و به او اجازه نوباوري، نوآوري و نوانديشي مي دهد و زنداني انديشه هاي کهنه خود نمي شود.
تقدير از خبرنگار يعني اين که فشار قرار گرفتن در پارادايم هاي گروهي و حزبي و فرقه اي را از او برداريم و اجازه بدهيم در خدمت تعالي انسان ها قرار گيرد و از او نخواهيم که در گذشته بماند و جامعه را نيز در گذشته نگهدارد!
ديروز در مراسمي که به مناسبت روز خبرنگار ترتيب داده شده بودو مسوولين محلي و کشوري گردآمده بودند، اتفاق عجيبي افتاد که به نظر نگارنده هيچيک با فلسفه نام گذاري روز خبرنگار سنخيت نداشت، يا حداقل از ظرفيت آن نشست در راستاي تعالي خبرنگار استفاده نشد.
برخي از مشکلا ت و مسايل زيستي و زيست پريشي خبرنگاران از دستمزد تا درمان سخن گفتند و برخي نيز به توانمند سازي او يعني آموزش اشاراتي به درستي داشتند، اما هيچ يک از محدويت هايي که خبرنگاران واقعي را از ميدان به در مي کند، سخن نگفتند.
کاش در روز خبرنگار خانه تکاني فرهنگي مي کرديم که چه هستيم و چه بايد بکنيم و فکري براي تغيير مفاهيم و تعابير مي کرديم و براي خبر و خبرنگار فضاي فعاليت مي ساختيم، که اگر چنين نکنيم سرمايه اجتماعي مردمي بودن و اعتماد مردمي را از دست خواهيم داد و هيچ هديه و تعريفي جاي آن را پر نخواهد کرد.
امروز هم قرار است خبرهاي خوبي در اين رابطه و به اين مناسبت داده شود، خدا کند که از جنس خبرهايي که گفتم نباشد.
ابتكار: «روز وجدان بيدار جامعه»«روز وجدان بيدار جامعه» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي خوانيد:
17 مرداد در تقويم ايران،به عنوان نمادي براي تجليل از صاحب قلمان و خبرنگاران انتخاب شده است. نام گذاري اين روز به نام خبرنگار بي ارتباط با تاريخ کهن متمدن و فرهنگساز اين سرزمين نيست ؛ ارزش و کرامت اصحاب قلم،بسيار بالاتر از آن است که براي بزرگداشت آن به اختصاص دادن روزي در تقويم به آن بسنده کرد.
هر گونه پيشرفت و رشد، پيروزي و آرامش، معرفت و شناخت، ريشه در فعاليت قلمي اصحاب خبر دارد .تمدنها، تجربههاي تلخ و شيرين با کار خبرنگاري ماندگار ميشوند و آيندگان مملو از تجربه و پر از راه حل هايند.
خبرنگار است که واقعيتها را آشکار ميکند و همچون قلم اش معجزهاي جاودان است.خبرنگار وسيله تجلي خدا در آفرينش است قلم و خبرنگار همزاد هستند .انسان از آن روز که توانست قلم بدست گيرد و ماجراي زندگي اش را بر صفحات نقش نمايد به صفت خبرنگاري در آمد.
اگر چه در آغاز قرن بيستم،کسي ترديد به خود راه نميداد که قلم و کاغذ را مهمترين ابزار ذخيره سازي اطلاعات بداند،زيرا در آن زمان جوامع از نظر اقتصادي و فکري به جامعههاي کاغذ مدار تبديل شده بودند اما ديري نپائيد که پايههاي اين باور به لرزه در آمد و با ظهور اينترنت، رايانه و رشد سريع فناوري اطلاعات، برتري بي رقيب کاغذ و قلم سنتي به طور جدي به مبارزه طلبيده شد.
اما اين پايان کار خبرنگاري نبود که تولدي ديگر براي او بحساب ميآمد بنابر اين اگر چه ابزار نوشتن دچار تحول بنيادي شده است اما از ارزش کار خبرنگار کاسته که نشده هيچ، عرصههاي جديد،ميادين نو براي خبرنگاران است.
امروز ديگر نياز خبرنگاري منحصر در يک رسانه با مشخصات خاص نسيت هر خبرنگار خود يک رسانه مستقل به نام وبلاگ شخصي دارد.
فضاهاي مجازي، عرصه را بر خبرنگار تنگ نکرده است بلکه افقهاي جديد پيش روي او گشوده است و او را مدد رسانيده است تا بتواند در مقياس جهاني نقش آفرين شود.
اما خبرنگاران را دشمن نيز هست دشمن خبرنگار کسي است که او را از کارکرد خود دور نگه دارد اگر کارکرد خبرنگار به آشکارسازي حقيقت است، پس دشمن او هر عاملي است که مانع حقيقت نشاني وي شود.
خبرنگار اگر توانست رسالت خويش را در قبال جامعه و مردمش ايفا نمايد آنگاه احساس حيات دارد. خبرنگار پژواک جامعه پيرامون است هر اتفاقي که باعث شود اين آئينه کدر شود و بازنمايي واقعيتهاي زمانه را تحت عنوان مصلحت به تيغ سانسور سپارد آن هنگام روز مرگ خبرنگار است اگر جامعه پيرامون خبرنگار ، زنده ، پويا و سراسر شادي و شعف باشد خبرنگار نيز اين چنين است اگر جامعه گرفتار معضلات اجتماعي و مبتلا به درد بيکاري و فقر باشد ، جامعه خبرنگاري نيز به اين دردها گرفتار خواهد بود.
او در درد جامعه ميسوزد و در وصف عيش جامعه خوش است آنان که در کار قلم اند و مدام در فکر نوشتن،خوب ميدانند که دغدغه داشتن بزرگترين انگيزه براي خلق است و آنان که دغدغهاي ندارند خالقان خوبي هم نخواهند بود.
آرمان: «واکاوي مشکلات حساب فراموش شده ذخيره ارزي»«واکاوي مشکلات حساب فراموش شده ذخيره ارزي» سرمقاله روزنامه آرمان به قلم بايزيد مردوخي دبير سابق هيات امناي حساب ذخيره ارزي است كه در آن مي خوانيد:
اصولا حساب ذخيره براي ظرفيتسازي است. فلسفه اصلي هم همين بود؛ چرا که ايران نياز به ظرفيتسازي در زمينه توليدي دارد تا از طريق رشد توليد ، صادرات را افزايش دهيم. اين اهداف از طريق تشکيل سرمايه صورت ميگيرد. واحدي که امروز وجود دارد گرچه با گرفتن ارز به فعاليت و توليد ميرسد، اما در افزايش اشتغال بي اثر است
و احتمالا جنبه صادراتي نخواهد داشت. با اين منطق حساب ذخيره ارزي به تشکيل سرمايه يا دادن ارز براي سرمايهگذاري منحصر شده است. در حالي که نياز اکثر صنايع، منابعي براي مصارف جاري است. با تغيير نرخ برابري ارز نسبت به ريال، نياز سرمايه در گردش واحدهاي صنعتي شديدتر هم شده است.
زماني که دلار 175 يا 300 تومان بود اگر ارز در اختيار صنعت قرار ميگرفت مشکل صنايع حل ميشد. اما وقتي قيمت دلار حدود 5 برابر شد، ديگر صنعت آنقدر نقدينگي ريالي نداشت که با آن ارز بخرد.
سيستم بانکي هم نتوانست به همان تناسب سقف اعتباري واحدها را بالا ببرد بنابراين حساب اصلا براي حل اين مشکل طراحي نشده بود بلکه قرار بود حساب علاوه بر جلوگيري از نوسانات نرخ ارز، به افزايش توليد، اشتغال و صادرات هم کمک کند.
در اين ميان تجربه نروژ در مديريت ذخاير ارزي تجربه ارزشمندي است. نروژ تاکنون موفقترين کشور نفتي دنيا درخصوص مديريت درآمد ارزي نفت بوده است. نروژ کلا خط قرمزي بين نياز داخلي و صندوق نفتي خود کشيده است. درآمد حاصل از فروش نفت نروژ، کاملا به صندوق نفتي آن کشور ميرود. دولت نروژ اصلا اجازه برداشت ندارد، به بخش خصوصي هم چيزي داده نميشود.
به همين جهت آفت اقتصادهاي نفتي اعم از بيماري هلندي نيز که آثار اقتصادي، سياسي و فرهنگي دارد، دامنگير اقتصاد نروژ نشده است. درحالي که ساير کشورهاي نفتي تماما دچار اين مشکلات هستند.
در نروژ تنها درصد کوچکي از محل درآمد نفتي آن کشور به دولت پرداخت ميشود. اين ميزان حدودا 4 درصد سود منابع صندوق نفتي است (نه اصل پول). تا چندي پيش ذخيره صندوق نفتي نروژ حدود 200 ميليارد دلار بود.
اين ذخيره به صورت پول راکد نگهداري نميشود. تمامي آن به صورت سهام و اوراق بهادار است. بخشي که حساب صندوق نفتي نروژ را مديريت ميکند، 120 نفر کارشناس دارد.
اين بخش در بانک مرکزي نروژ مستقر است اما به صورت مستقل کار ميکند. اين 120 نفر به صورت شبانهروزي با بورسهاي مختلف دنيا ارتباط دارند و مبادله سهام ميکنند.
گزارشها هم نشان ميدهد سود قابل توجهي - در سطح استاندارد کشورهاي صنعتي - کسب ميکنند. در کشورهاي حوزه خليجفارس بيشتر کويت در زمينه مازاد درآمد ارزي مطرح است. کويت مازاد درآمد نفت را بيشتر صرف سرمايهگذاري خارجي به صورت مالي و فيزيکي ميکند.
منظور از سرمايهگذاري مالي خريد اوراق بهادار و منظور از سرمايهگذاري فيزيکي، ايجاد شبکه توزيع فرآوردههاي نفتي است البته سيستم اداري کويت به عنوان يک کشور اميرنشين با ساير کشورها متفاوت است. چرا که در اميرنشينها، امير با وجود پارلمان ميتواند هر تصميمي بگيرد.
امسال در زمان افزايش زياد قيمت نفت به اتباع کشورهاي نفتي خليجفارس خبر دادند که بياييد مازاد درآمد نفتي خود را از سيستم بانکي بگيريد. اين رفتاري است که در اميرنشينها وجود دارد و در ساير نقاط ديده نميشود.
براي حل مشکل توليدکنندگان بهتر است دولت هر سال يک تخمين کارشناسانه از نياز ارزي آن داشته باشد. اين نياز ارزي بر دو قسم است: نياز سرمايهگذاري و امور جاري. امور جاري را سيستم اقتصادي کشور بايد تامين کند.
بخشي از طريق صادرات غيرنفتي بخشي خصوصي تامين ميشود ومابقي آن را هم دولت بايد تامين کند. در بخش سرمايهگذاري هم ميشود از حساب ذخيره ارزي کمک گرفت.
در سالهاي اخير يکي از مشکلات سيستم بانکي آن بوده که ارز زياد دارد و متقاضي ارز کم است. بايد به صنعت کمک کنيم تا بتواند از اين ارز استفاده کند. توليدکنندگان براي جذب ارز نيازمند ريال هستند.
صنعت ادعا ميکند ريال مورد نياز را ندارد بنابراين همپاي تامين ارز براي مصارف صنعتي، بايد اعتبار ريالي اين بخش هم تامين شود. اگر اعتبار ريالي فراهم نشود، عرضه ارز بدون مصرف ميماند.
خود صنعت هم بايد در جهت ايجاد منابع دروني تلاش کند. وقتي تورگوت اوزال نخست وزير ترکيه بود، صنعت به شدت تحت فشار قرار داشت.
نخستوزير به صراحت به صنايع اعلام کرد اگر قصد صنعتي شدن داريد نيازي نيست در جنوب فرانسه و سواحل ترکيه هم چندين ويلا داشته باشيد. اين داراييهاي اضافي را بفروشيد و از محل درآمد آن صنعتگر بشويد.
منظور نگارنده اين نيست که صنعتگران ايراني هم چنين داراييهايي دارند بلکه منظور آن است که صنعت بايد بخشي از منابع را از درون خود تامين کند. در غير اينصورت وابستگي به سيستم دولتي به آنها آسيب ميرساند.
دولت هميشه سخاوتمند نيست. دولت يکدفعه به فکر ميافتد که پول خود را پس بگيرد و نداشتن منابع براي بازپرداخت به صنعت لطمه ميزند.
درست است که چرخ صنعت بايد در تمام دنيا با وام بچرخد اما بايد وابستگي به منابع بانکي حدي داشته باشد. ممکن است دولت يکباره وامها را پس بگيرد. همانطور که اعلام شد وامهاي کلان ظرف 15 روز تسويه شود.
واحدهاي صنعتي براي گرفتن ارز از اروپا هم مشکل دارند. گرچه زماني ادعا ميکردند که از اروپا آسانتر اعتبار ميگيرند تا از داخل.
امروز شرايط سختتر هم شده است. احتمالا وامهايي که به صنعت ايران ميدهند گران است. به عقيده من اولويت صنايع دريافت وام ارزي نيست، بلکه دريافت وامهاي ريالي است.
هنوز توليد ايران صادراتمحور نشده است. براي صادرات محوري، از زمان شروع طرح، بايد هدفگيري صادراتي صورت گيرد. بايد طرحها با صادرات محصول توجيه شوند و اين تنها مسير صنعتي شدن کشور است.
دنياي اقتصاد: «ايران و فضاي بينالمللي»«ايران و فضاي بينالمللي» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن مي خوانيد:
از چندي پيش كه يك مقام نظامي آمريكا از احتمال حمله به ايران سخن گفت، اين پرسش پيش آمده است كه آيا آمريكا به ايران حمله خواهد كرد؟
گروهي با شبيهسازي وقايع عراق در سالهاي 1990 و 2003 با احتياط به اين پرسش پاسخ مثبت ميدهند. اين دسته از تحليلگران يا افراد عادي به جز اين شبيهسازي قرينه ديگري در دست ندارند.
فارغ از اينكه رهبران آمريكا اين روزها در چه انديشهاي به سر ميبرند، تمسك به تجارب تاريخي براي نشان دادن احتمال حمله به ايران، قانعكننده نيست.
رژيم بعثي عراق كه براي چنين مقايسه نادرستي مورد استناد قرار گرفته، در سال 1990 به كويت حمله كرده بود و عمل آن از نظر برخي تفاسير حقوق بينالملل از مصاديق تهديد امنيت و صلح جهاني به شمار ميرفت و اين تفسير ميتوانست دستاويزي براي آمريكا باشد.
حمله سال 2003 آمريكا به عراق اين دستاويز حقوقي را نداشت و به لحاظ قوانين و معاهدات بينالمللي، عراق نقضكننده اصل 51 منشور سازمان ملل نبود، اما آمريكا با بهرهگيري از فضاي بينالمللي پس از وقايع 11 سپتامبر كوشيد مقدمات برنامه بزرگتر خود، يعني طرح خاورميانه بزرگ با محوريت اسرائيل را محقق كند.
سرنگوني رژيم صدام حسين بر اثر اين حمله، ارزش نظامي چنداني نداشت؛ زيرا شكست عراق از آمريكا، تنها نتيجه قابل تصور آن جنگ بود. بخش مهمتر اين جنگ نتايج آن بود.
آمريكا اميدوار بود بتواند در عراق يك رژيم الگو، مشابه رژيمهاي آلمان و ژاپن پس از جنگ جهاني دوم، شكل دهد و با اين كار غبطه مردمان ديگر كشورهاي خاورميانه از جمله ايرانيان را برانگيزد. اين انتظار تاكنون برآورده نشده است.
دولت كنوني عراق دولتي معمولي مانند ديگر دولتهاي منطقه است و تنها تفاوت آن با ديگران اين است كه نظام سياسي آن هنوز استقرار نيافته و توانايي اعمال اراده آمرانه را ندارد.
در واقع اگر شكلي از دموكراسي و فعاليت آزاد احزاب سياسي در عراق مشاهده ميشود، بيشتر محصول ناتواني دولت و تشتت آرا در اين كشور است، نه سامان يافتن نهادهاي دموكراتيك و ريشه دوانيدن نهال آزادي.
در افغانستان نيز، وضع بهتر از عراق نيست و بلكه از جهاتي بدتر است. جنگ در اين كشور از آنچه رهبران كنوني آن و مقامهاي آمريكايي گمان ميكردند، طولانيتر شده و به جاده فرسايش افتاده است.
افزون بر اين مسائل، نظامهاي بسيار بسته عراق بعثي و افغانستان طالباني، اميد هرگونه اصلاحي را از بين برده بود و اين نااميدي ابزار نيرومندي بود كه آمريكا و متحدان جهاني و منطقهاياش با اتكا به آن به عراق و افغانستان تاختند.
حتي دولت ايران كه تقريبا هيچ قرابت سياسي و اعتقادي با دولت آمريكا نداشت و ندارد، در جريان سرنگوني رژيمهاي طالبان و صدام، گاه همراه اين كشور بود و گاه ديگر خاموش راضي. تقدير رژيمهاي طالبان و صدام، سرنگوني بود و كسي ياراي تغيير اين سرنوشت را نداشت.اما وضع ايران، در فضاي بينالمللي كنوني اينگونه نيست.
نظام سياسي ايران، بهرغم برخي دشواريها و مصائب سياسي و اقتصادي، قدرت شگرفي براي بازآفريني و بازآرايي دارد. ايران، در عرصه بينالمللي سال دشواري مانند 1375 را پشت سرگذاشته است. در آن سال ايران و برخي كشورهاي اروپايي تا مرز قطع رابطه سياسي هم پيش رفتند، اما اين بحران پشت سر گذاشته شد.
در حوزه داخلي نيز، سطح قاعده نظام سياسي ايران چنان گسترده و بازيگران فعال و غيرفعال آن چنان بسيارند كه انتخابهايي پرشمار پيش روي كشور است. اكنون مساله اصلي ايران براساس پيامهايي كه از آن سوي مرزها ميرسد تهديد نظامي نيست، بلكه دريافت نادرست از پيامهاي بينالمللي است.
آمريكاييها براي تشديد فشار بر ايران به تصوير تهاجمي و تحريك شده ايران و ارسال پيامهايي با همين مضمون از طرف ايران نياز دارند.
پيام قطعنامه چهارم شوراي امنيت اين نبوده و نيست كه جامعه جهاني خواستار برخورد نظامي با ايران است حتي تحريمهاي اضافي آمريكا و اروپا هم به خودي خود حامل چنين پيامي نيست، اما ميتوان گفت آمريكاييها مايلند واكنش ايران به تحريمها و ديگر رفتارهاي بينالمللي، لحن پرخاشگرانه و تهاجمي به خود بگيرد و آنان، رفتار ايران را دستاويز رجوع به اصل 51منشور ملل متحد كنند.
فعلا دست آمريكاييها در اين زمينه خالي است و چه خوب است كه ديپلماسي ايران اين دست را همچنان خالي نگهدارد.
رسالت: «دانستن حق مردم است»«دانستن حق مردم است» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي خوانيد:
امروز 17 مرداد ماه به بهانه سالروز شهادت محمود صارمي خبرنگار خبرگزاري جمهوري اسلامي به همراه هشت نفر از اعضاي کنسولگري ايران در مزارشريف افغانستان در سال1377 تحت عنوان روز خبرنگار نام گذاري شده است.
روزي که مسئولان کشور و اقشار مختلف مردم که عموما با رسانه ها سرو کار دارند يادي از قلب هاي تپنده جريان آزاد اطلاعات در کشور مي کنند و برخي در مجالس و سمينارها ضمن سخنراني هايي در تکريم از خبرنگار و خبرنگاري وعده هايي در زمينه استقلال حرفه اي خبرنگاران، امنيت شغلي، حمايت صنفي، بيمه خبرنگاران و آينده شغلي اين قشر زحمت کش جامعه مي دهند اما همين که آفتاب امروز غروب کند عمر بعضي از اين وعده و وعيد ها تمام مي شود.
البته ناسپاسي زياد نيز بجا نيست چرا که در دولت نهم و دهم شخص رئيس جمهور تلاش کرده است در اين روز به نحوي از انحاء از دل خبرنگاران در بياورد و مراتب قدرداني مسئولان و دولت را ابراز دارد.
محمود احمدي نژاد رئيس جمهوري اسلامي ايران ديروز در مراسم گراميداشت مقام خبرنگار و شهداي عرصه خبر و اطلاع رساني با بيان اينکه کار رسانه اي يک کار مقدس است گفت:«دولت و رسانه يک خانواده هستند که بايد با هم تعامل بيشتري داشته باشند».
اما اين همه تجليل و تمجيد کمتر مجالي براي صحبت هاي جدي تر درباره نقش خبر و خبرنگاران در جامعه ما که هنوز معلوم نيست رسانه ها رکن چندم مردمسالاري ديني هستند، مي گذارد.
ترادف رسانه و قدرت در دنياي امروز برخي اوقات مسئوليت اجتماعي خبرنگاران را به فراموشي مي سپرد. خبرنگاري يک مسئوليت اجتماعي است که از دل آن خبري از جنس واقعيت متولد مي شود نه از کنج ذهنيت هاي وابسته.
بديهي است ماهيت رسانه هاي جديد به نحو موثري بر عملکرد خبرنگاران تاثير مي گذارد اما اين به معناي فراموش کردن رسالت خطير خبرنگاري متعهد نيست.
خبرنگار علاوه بر رعايت اصل بي طرفي در روايت رويداد ها، ضرورت دقت و صحت خبر، پرهيز از اعمال نظرات شخصي و... شايسته است به ارزشها و ايستارهاي پذيرفته شده در يک جامعه که مايه پيشرفت، آباداني و عزت کشوراست پايبند باشد.
اتاق هاي شيشه اي جاي مناسبي براي خبرنگاري نيست. خبرنگار بايد در متن جامعه و همسو با اراده ملت براي سعادت و پيشرفت کشور تلاش کند.
کسي که به اسم خبرنگار تيشه به ريشه ارزشها و باورهاي پذيرفته شده يک ملت مي زند و بر خلاف اراده مردم حرکت مي کند نه تنها به اصول مسلم حرفه اي اين شغل مقدس واقف نيست بلکه قدم در راهي نامقدس گذاشته است که جامعه را از آن هيچ انتفاعي نيست.
ماهيت رسانه و قدرت آنها در دنياي امروز اين حق را براي خبرنگاران به وجود نمي آورد که اهداف پنهان جناحي و سياسي خود را در قفاي تيتر بزرگ اخبار يادداشت ها و مقاله ها پنهان کنند. بايد با مردم صادق بود و باور داشت که دانستن حق مردم است.
متاسفانه در حوادث يک سال گذشته به خصوص در فتنه پس از انتخابات برخي از خبرنگاران نتوانستند از اين آزمون بزرگ سربلند بيرون بيايند.
البته وقتي برخي از خواص با سوابق عظيم انقلابي در مقابل اين امتحان دشوار قالب تهي کردند انتظار زيادي از عده معدودي از خبرنگاران نمي رفت و نمي رود اما اين حوادث نشان داد که التزام به لوازم حرفه اي در خبر رساني به مردم و رعايت اصل بي طرفي در روايت رويداد ها از چه اهميت زيادي برخوردار است.
اما مهمتر اين است که عده کثيري از خبرنگاران و روزنامه نگاران کشور در اين آزمون دشوار توانستند همسو با اراده ملت حماسه اي خلق کنند که در نوع خود نمونه اي کم نظير است.
خبرنگاران پر تلاش و متعهد اين مرز و بوم با درايت و تيزهوشي خود توانستند همگام و هم صدا با مقام معظم رهبري و توده هاي عظيم مردم يکي از پيچيده ترين توطئه انقلاب هاي مخملي را در نطفه خفه کنند و اجازه تعدي و دست درازي به بيگانگان ندهند و به حق اين روز ميمون و مبارک را بايد به تمام خبرنگاران با بصيرت کشور تبريک و تهنيت گفت و تلاش کرد تا بخشي از مشکلات و آلام اين قشر زحمتکش کاسته شود.
تهران امروز: «گفتوشنودي كه محرمانه نيست»«گفتوشنودي كه محرمانه نيست» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسن وزيني است كه در آن مي خوانيد:
سالياني است كه به مناسبت روز خبرنگار، اصحاب سياست به تجليل از اهالي رسانه ميپردازند ، گاه وعده پس گرفتن شكايات داده ميشود، گاه يادي از روزگار سخت معيشتي آنها به ميان ميآيد اما آنچه براي اهالي مطبوعات در اين روز شيرينتر است نشستها و گفتوگوهايي است كه در آنها گاه سخنان بيپيرايه ، گلايههاي مستقيم و درددلهاي شنيدني مطرح ميشود. با اين وصف اين سوال پيش ميآيد كه آن وعده و وعيدها چرا كليشه و اين گپوگفتها چرا شيرين است؟
واقعيت اين است كه هنوز برخي از مسئولان، سياستورزان و مجريان از هر تيپ، فكر و خط سياسي، نگاه تزئيني و كاريكاتوري به ضرورت رسانه، نقش و اهميت آن دارند.
در اين نگاه رسانهها در تداوم روابطعموميها قرار دارد. در نظر اين دسته، رسانهها آنگونه بايد ايفاي نقش كنند كه آنها ميخواهند.
در نتيجه اسلوب و چارچوب فعاليت رسانهها بايد معطوف به نتايج دلخواه و مطلوب آنها باشد چرا اينگونه است؟ در اين باب ميتوان به چند مسئله اشاره كرد.
1 - حقيقت اين است كه رسانهها خواهان نهادينه شدن نظام اطلاعرساني هستند. رسانهها بهخصوص مطبوعات مستقل و كمبنيه در انقباضهاي سياسي و اجتماعي و تحولات و تغييرات ساختار قدرت دچار آسيبها و لطماتي ميشوند اما چتر حمايتي براي آنها وجود ندارد.
از نظر كارشناسان، رسانهها نبايد نقش احزاب را بر عهده بگيرند كه سخني صحيح و ناظر به شكوفايي فعاليتهاي رسانهاي از رسانههاي حزبي و سياسي است اما در نبود احزاب چه نهادي چتر حمايت خويش را بر فراز رسانهها ميگشايد؟
2 - ضربالمثل معروفي است كه مطبوعات مرغ عزا و عروسياند. بديهي است كه اين ضربالمثل همه واقعيتهاي كشور را پوشش نميدهد اما اگر بخشي از زيرساختهاي نظام اطلاعرساني كشور با اين ضربالمثل تطبيق داشته باشد، علت چيست؟آيا در همين يكسال اخير ميتوان نقش مطبوعات و رسانهها را در استقرار آرامش و زبان گفتوگو بين مخالفان و رقباي سياسي ناديده گرفت؟
3 - نسبت رسانهها با نهادهاي قدرت و همينطور رابطه آنها با دستگاههاي اجرايي، قضايي و ... چندان روشن نيست. در نظامنامه مربوط به فعاليت خبرنگاران، روندي حاكم است كه اگر مطبوعهاي در راستاي مصالح كلان كشور با تمام وجود تلاش كند، انجام وظيفه كرده است، اما اگر در مطبوعهاي خطايي از كسي سر بزند در بسياري از مواقع همكاران و ساير دستاندركاران آن نشريه نيز - هر چند ناخواسته - مجازات معيشتي ميشوند. گويي منطق اين است تشويق براي هيچكس، تنبيه براي همه.
4 - برخي از مسئولان در لابهلاي سخنان خود در چنين روزي معمولا از عيار حرفهايگري ساير رسانهها در منطقه و اروپا و.. مثال ميزنند اما به وقت نياز به حمايت از رسانهها، جغرافياي ديگري را مثال ميزنند.
5 - سالهاست كه دامپينگ رسانههاي قدرتمند دولتي گريبان رسانههاي ديگر را گرفته است اما چه راهي براي آن انديشيده شده است؟ اگر در توليد و توزيع، ارزانفروشي آن هم بدون بهرهگيري از رانت دولتي، با هدف تسخير بازار امري مذموم است و در نظامهاي حقوقي - تجاري قوانين ضددامپينگ نوشته شده است،چرا دامپينگ رسانههاي دولتي با استفاده از رانتهاي ملي و نقش آنها در ريزش توانمندي رسانههاي كوچكتر بررسي نميشود.
6 - نبود يك نظام ارزيابي و سنجش صحيح رسانهاي نيز از مواردي است كه در توزيع حمايتهاي معنوي و مادي دولت اثر نامطلوبي گذاشته است. هنوز معلوم نيست رسانهاي كه كرور كرور از حمايتهاي بيدريغ برخوردار است، نسبت به ساير رسانههايي كه در چارچوب قانون و نظام فعاليت ميكنند، به همان ميزان اثرگذاري بهتري داشته يا مخاطبان بيشتري را پوشش ميدهند.
در همين زمينه كافي است توجه كنيم كه متروعيار مناسبي براي ارزيابي عملكردها وجود ندارد. بهعنوان مثال سخن منطقي و صحيح جناب معاون محترم مطبوعاتي وزارت ارشاد مبني بر گستره جهان اسلامي رسانههاي كشور، بايد چگونه و از سوي چه كساني مورد توجه قرار گيرد. جز اين است كه گستره توانمندي رسانهها بهخصوص دولتيها در سطح ملي نيز تنگتر و محدودهتر شده است. اگر سطح تيراژ و كميت نشانه ناتواني در انجام ماموريت رسانهاي نيست لااقل بگويند كه كيفيت را چگونه بايد سنجيد، آيا پاسخي براي اين سوال وجود دارد؟
7 - اميد است سياستهاي فرهنگي دولت محترم كه در محوريت دولت دهم قرار دارد، وضعيت رسانهها را به سمت بهبودي و واقعبيني سوق دهد.
امروز اين انتظار وجود دارد كه تحركي اساسي براي تقويت رسانههاي كشور صورت گيرد تا هرازگاه مجبور نباشيم سيطره شبكههاي خبري و اخيرا سرگرمي ماهوارهاي را با صداي بلند فرياد بزنيم.
آفرينش: «سربازان قلم»«سربازان قلم» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:
خبرنگاران در عرصه اطلاع رساني در مطبوعات و رسانه ها نقشي کليدي و سازنده دارند. به گونه اي که سطح کيفيت هريک از مطبوعات و رسانه ها بستگي به نوع فعاليت و کيفيت خبرهايي دارد که خبرنگاران آن واحد تهيه و تنظيم مي کنند.
امروزه حضور خبرنگاران فعال در عرصه هاي مختلف سياسي ، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و پيگيري امور به طور مستمر و روزانه سبب شده تا مسئولين در عرصه هاي مختلف خدمت رساني، خود را زير ذره بين ببينند و احساس کنند که کارها و فعاليت آنها از سوي گروهي مورد مشاهده و برسي قرار مي گيرد. وجود همين طراوت و شادابي در خبرنگاران است که سبب افزايش حجم اطلاع رساني از سوي نهادها و سازمان ها مي شود.
عرصه شريف و مقدس خبرنگاري امروزه در کشور ما بيش از گذشته مورد توجه و عنايت مردم قرار دارد. چون مردم براي يافتن پاسخ سوالات خود از سوي مسئولين خبرنگاران را نماينده خود مي دانند و از آنها توقع دارند تا در نهايت صداقت به بررسي و کنکاش رويدادهاي کشور بپردازند و مردم را مطلع سازند.
اين عرصه و شغل از آن جهت مقدس و شريف مي باشد که از درون خود مردم برخاسته و زندگي، وقت، جواني، جان ومال خود را بدون چشم داشت از شخص و گروهي در جهت آگاه سازي مردم صرف کرده است.
حضور در تمامي وقايع سياسي و اجتماعي و حتي نظامي و نهايت تلاش براي دست يابي به حقيقت در جهت روشن سازي افکار عمومي از مبهمات و سوالات سبب شده تا اين «سربازان قلم» از جان خود مايه بگذارند و تا سرحد شهادت خود را وقف مردم و کشور نمايند.
شايد يکي از مهمترين عواملي که در عرصه خبرنگاري باعث مخدوش شدن فعاليت هاي اين گروه شده حضور برخي خبرنگاران و مطبوعاتي باشد که در عرصه هاي سياسي و اقتصادي به جهت حمايت از منافع گروه و حزبي خاص حاضر به انجام اقداماتي ضد اخلاقي و انساني مي شوند که قداست و ارزش نام آنها و فعاليتشان را از بين مي برد اما حضور خبرنگاران واقعي و صادق در عرصه هاي مختلف جامعه سبب رشد و تعالي نوع نگاه مردم نسبت به حقوق اجتماعي و شهرونديشان مي شود. از طرفي ديگر باعث ارتقاي سطح کيفي نهادها و سازمانهاي کشور در جهت رعايت قانون وعدم تخطي از موازين قانوني و اسلامي گرديده است.
در پايان با تبريک روز خبرنگار; طراوت و سلامتي را براي تمامي خبرنگاران ثابت قدم در عرصه هاي اطلاع رساني را از خداوند دانا خواستاريم.
جمهوري اسلامي: «نگاه قانوني به مطبوعات»«نگاه قانوني به مطبوعات» سرمقاله روزنامه جمهوري است كه در آن مي خوانيد:
بسم الله الرحمن الرحيم
در آستانه روز خبرنگار، يكي از استانداران دستور داد اشتراك كليه روزنامههاي كثيرالانتشار كشوري قطع شود و هيچ روزنامهاي توسط استانداري تحت مديريت وي خريداري نشود. دليل اين اقدام در دستورالعمل آقاي استاندار صرفهجويي عنوان شده است.
بدون اينكه نيازي به توضيح و استدلال باشد، نفس اين اقدام نشان ميدهد نگاه بعضي از مسئولان به مطبوعات و طبعاً به مقوله فرهنگ چگونه است.
اعتقادي به تعميم اقدام اين آقاي استاندار به ساير مسئولين نداريم ولي همين نمونه ميتواند بخشي از مشكلات روزنامه نگاري در ايران را نشان دهد. روز خبرنگار، فرصت مناسبي براي اشارهاي اجمالي به اين مشكلات است.
1 - از زمان شهادت محمود صارمي در سال 1377 به دست طالبان در مزار شريف افغانستان، روز 17 مرداد به عنوان روز خبرنگار شناخته شده و هر ساله در چنين روزي يادي هم از رسانهها و اصحاب رسانه ميشود.
اصل اين اقدام را بايد ستود اما اين واقعيت را نيز نبايد ناديده گرفت كه اين تجليلها اموري ظاهري هستند و تأثيري در حل مشكلات اصحاب رسانه ندارند. اگر حتي روزي به نام روز خبرنگار وجود نداشته باشد و اين تعارفات هم صورت بگيرد ولي نگاه مسئولان به رسانهها بگونهاي ديگر باشد مشكلي وجود نخواهد داشت، اما چه سود كه تعارفات برقرار است و نگاهها هم همچنان طلبكارانه، آمرانه و قيم مآبانه!
2 - از صدا و سيما و چند روزنامه و نشريه متصل به بودجههاي دولتي كه بگذريم، ساير رسانهها در شرايط سخت ركود اقتصادي و تورم، با مشكلات مالي آزار دهندهاي دست و پنجه نرم ميكنند. برخلاف دستگاههاي دولتي كه اول هر سال بودجهاي در اختيارشان قرار ميگيرد و به اواخر سال كه ميرسند بعضي از آنها تلاش ميكنند با خرج تراشي هايي كه ميكنند چيزي از آن نماند تا بتوانند وانمود كنند كه سال آينده بايد بودجه بيشتري به آنها اختصاص يابد، روزنامهها در طول سال بايد خودشان درآمدزائي كنند تا بتوانند هزينههاي سنگين اين روزگار سخت را كه هر روز قيمتها افزايش مييابند تأمين نمايند.
در چنين وضعيتي، مشكلات سرسام آور تقسيم تبعيض آميز آگهيهاي دولتي، گير و گورهاي تقسيم غيرمنصفانه يارانه ها، رشد بي حساب و كتاب هزينهها و شرايط سخت زندگي نيز مزيد بر علت ميشوند و كار را بر اصحاب مطبوعات آنچنان دشوار ميكنند كه گاهي تا آستانه تعطيلي به پيش ميروند و البته بسياري از آنها نيز ناچار ميشوند تن به تعطيلي بدهند.
3 - راهي هم البته براي انتشار بدون تحمل فشارهاي مالي وجود دارد ولي پيمودن آن راه موجب ميشود روزنامه ديگر روزنامه نباشد و به «روزي نامه» تبديل شود ؛ كرنش در برابر صاحبان زر و زور، رشوه دادن به واسطههاي آگهي ها، بند و بست با مراكز قدرت و ثناگوئي و مداحي آنها. اين راه را آسان ميتوان پيمود و به راحتي ميتوان به نان و نوائي هم رسيد ولي به قيمت از دست دادن استقلال و عزت نفس.
شرافت قلم، اجازه چنين كاري را به اصحاب مطبوعات نميدهد. اهالي مطبوعات، صورت خود را با سيلي سرخ نگهداشتن را بر نان را به قيمت از دست دا دن استقلال و عزت نفس به روغن انداختن ترجيح ميدهند.
4 - پاسخگو نبودن بسياري از مسئولان، عدم تمكين به قانون، بي تفاوت بودن نسبت به مشكلات مردم و آشنا نبودن با اهميت و جايگاه مطبوعات، مشكل ديگر اصحاب رسانه است. در مشروطيت، مطبوعات را ركن چهارم نظام حكومتي ناميدند هرچند به آن عمل نكردند.
اين جايگاه به اين جهت براي مطبوعات در نظر گرفته شده بود كه واقعاً مطبوعات ميتوانند با نظارت بر عملكرد سه ركن ديگر حكومتي يعني قواي مقننه و مجريه و قضائيه و نقد آنها راه را براي انحراف حاكمان از مسير قانون و رفتن به سوي ديكتاتوري و استبداد ببندند و ابزاري را در اختيار مردم قرار دهند كه با استفاده از آن، مطالبات قانوني خود را دنبال كنند و به حقوق واقعي خود برسند.
امروز كسي براي مطبوعات چنين جايگاهي قائل نيست و عدهاي مطبوعات را نه ابزاري براي تأمين خواستههاي مردم بلكه ابزاري براي تأمين خواستههاي خود ميدانند. شعارها شايد غير از اين باشد ولي رفتارها همين است.
5 - در قانون براي متوليان امور مطبوعاتي در بدنه حاكميت، دو وظيفه تعريف شده است، يكي نظارت بر حسن اجراي قانون توسط مطبوعات و ديگري حمايت از مطبوعات. انجام صحيح اين دو وظيفه فقط درصورتي ميسر خواهد بود كه متوليان امور مطبوعاتي، خودشان از جنس مطبوعات باشند و با اين مقوله آشنائي داشته باشند.
متأسفانه در طول 31 سال گذشته اكثر قريب به اتفاق متوليان امور مطبوعاتي با مقوله مطبوعات بيگانه بودند و قبل از آنكه فرصتي براي آشنا شدن با ظرايف كار پيدا كنند جابجا شدند. بخش مهمي از مشكلات اصحاب مطبوعات به همين موضوع مربوط مي شود.
از اخطارها، انذارها، تذكرها، توقيف ها، تقسيم ها، تبعيضها، تحويل گرفتن ها، اخم كردن ها، برخوردار نمودنها و محروم كردنها كه در پرونده عملكرد متوليان امور مطبوعاتي در همه دولتهاي اين 31 سال ثبت است ميتوان به اين واقعيت تلخ پي برد و بر دشواريهايي كه اصحاب مطبوعات با آن مواجه بودند و هستند و تا اين روال وجود دارد مواجه خواهند بود آگاه شد.
بخشي از اين عملكردها سليقه ايست و بخشي نيز سياسي و خدا به داد برسد هنگامي كه اين دو يكجا جمع شوند و دست به دست هم بدهند و به سراغ اصحاب مطبوعات بيايند.
6 - از ملاحظه اين مجموعه ميتوان به پاسخ اين سئوال رسيد كه چرا اصولاً روزنامه نگاري در ايران در حد نصاب قرار ندارد و از سطح جهاني عقبتر است؟
اينهمه تنگنا كه برشمرديم، مجالي براي رشد روزنامه نگاري باقي نمي گذارد. مطبوعات، هنگامي بالنده خواهند بود كه موانع بالندگي سد راه آنها نباشند و از پيش پاي آنها برداشته شوند.
اين يك تصور غلط است كه گفته شود روزنامه نگاران ما قوي و كارآمد نيستند كما اينكه اين تصور هم غلط است كه گفته شود نظام جمهوري اسلامي به رسانه اجازه بالندگي نمي دهد. ما روزنامه نگاران كارآمد و صاحب انديشه و شجاع، فراوان داريم.
نظام جمهوري اسلامي هم با توجه به آنچه قانون اساسي اين نظام مقرر داشته راه را براي بالندگي رسانهها كاملاً هموار ساخته و به جرأت ميتوان گفت مترقيترين نگاه را به مقوله رسانه دارد. پس مشكل واقعي را بايد در جاي ديگر جستجو كرد؛ نگاه مسئولان به مقوله مطبوعات و رفتاري كه محصول طبيعي همين نگاه است.
7 - نگاه صحيح به مطبوعات كه نگاه «ن، و القلم و مايسطرون» (قرآن كريم سوره قلم آيه اول) و «شهدا را قلمها ميسازند و قلمها هستند كه شهيدپرورند» (امام خميني - صحيفه امام جلد 16 صفحه 227) است، براي اصحاب مطبوعات اين مجال را فراهم ميسازد كه مسئولان را نقد كنند تا مانع انحراف آنها شوند و آنها را وادار نمايند در برابر قانون و مصالح مردم خاضع باشند و به طرف استبداد ميل نكنند.
همانطور كه به فرموده پيامبر اكرم صلوات الله و سلامه عليه، حيات علم به نقد و رد است، حيات جامعه نيز به نقد است و مديران جامعه اگر نقد نشوند جامعه به ماندابي تبديل خواهد شد كه جاي مناسبي براي ادامه حيات نخواهد بود. به همين دليل، قواي سه گانه از صدر تا ذيل بايد از نقد شدن استقبال كنند و حتي رسانهها را به خاطر نقدهايشان تشويق و از آنها تشكر و قدرداني نمايند.
8 - وقتي سخن از انتقاد به ميان ميآيد، طبعاً منظور انتقاد منصفانه و در چارچوب قانون است. هم براي مطبوعات و هم براي مسئولان قواي سه گانه، چارچوب حركتها و موضعگيريها و عملكردها بايد قانون باشد.
تخطي از قانون براي هيچكس جايز نيست و اصولاً فقط در چارچوب قانون است كه اداره كشور و كاركرد صحيح مطبوعات ميسر خواهد بود.
فلسفه قيام مردم به رهبري امام خميني و به ثمر رساندن انقلاب و تأسيس نظام جمهوري اسلامي با هدف براندازي سلطه خلاف قانون و خلاف شرع شاهنشاهي و ايجاد يك نظام مبتني بر قانون و شرع بود.
پسوند «اسلامي» براي ا نقلاب و نظام حكومتي برآمده از اين انقلاب نيز همين را ميگويد، زيرا اسلام، دين قانون است.
9 - در نظام جمهوري اسلامي، در عرصه قلم و سخن و تعامل، حرف اول را اخلاق ميزند. با تكيه بر اخلاق است كه قانون نيز مجال بروز و ظهور پيدا ميكند. اعتراف ميكنيم كه در رسانهها التزام به اخلاق و مؤمنانه نوشتن تا حدودي كاهش يافته است. اين، آفتي است كه خود اصحاب مطبوعات را نيز رنج ميدهد.
شناسايي علل اين آفت كار مشكلي نيست و اين اقدام قطعاً بايد صورت بگيرد و عرصه مطبوعات از اين بيماري مهلك نجات يابد.
راه درمان اين بيماري و راه رهائي از آن مشكلات، فقط عمل به قانون است. هم مسئولان و هم مطبوعات اگر در چارچوب قانون حركت كنند و همواره قانون در همه زمينهها داوري نمايد، همه به حقوق خود خواهند رسيد و اين واقعيت را نيز بايد همه بدانند كه در هيچ زماني هيج مصلحتي بالاتر از عمل به قانون نيست.
10 - اين نكته را نيز ناگفته نگذاريم كه امروز نظام جمهوري اسلامي همانند 31 سال گذشته با جنگ رسانهاي استكبار جهاني مواجه است.
رسانههاي ما همانگونه كه در كوران حوادث سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و در جنگ تحميلي و در دهههاي دوم و سوم عمر نظام جمهوري اسلامي در برابر توطئههاي رنگارنگ استكباري ايستادند و با تقديم شهدا و جانبازاني كه علاوه بر مركب قلم با خون خود نيز در حمايت از اين كشور و اين ملت و اين انقلاب و اين نظام نوشتند و فداكاري كردند، با سختيها نيز مبارزه و مقابله كردند، از اين پس نيز چنين خواهند كرد.
اصحاب مطبوعات، شرافت قلم را در گرو استقلال و عزت ايران و حاكميت اصول و ارزشهاي ديني ميدانند و اين نعمت بزرگ را با هيچ چيز معاوضه نخواهند كرد حتي اگر كساني كه بايد قدردان اينهمه خدمت و فداكاري باشند به وظيفه خود عمل نكنند.
به ارواح طيبه شهداي رسانه و همه شهداي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس و روح بلند امام شهدا درود ميفرستيم و بار ديگر بر عهد خود با آنان پاي مي فشاريم و از خداي متعال ميخواهيم ما را به انجام رسالت خطيري كه برعهده داريم موفق فرمايد.