اگر در طلب چيزي هستي و آن را نمييابي، چيزي در ناخودآگاه تو از دست يافتن به آن ميهراسد.
وقتي با حالتي مستبدانه با خودمان صحبت ميکنيم، نشاندهنده اين است که براي انجام کاري تحت فشار هستيم، طوري که جزئي از وجودمان فشار را پذيرفته، اما ديگر اجزاء وجودمان مايل نيست آن کار را انجام دهد.
وقتي در شرايطي قرار ميگيريم که فکر ميکنيم: مجبورم اين کار را انجام دهم يا بايد اين کار را انجام دهم، يعني ما سعي ميکنيم اين انگيزه را به وجود بياوريم که عليرغم ميل خود کار را به انجام برسانيم. در چنين موقعيتهايي با صداي بلند به ذهن خود اين پيغام را ميدهيم که من دوست ندارم اين کار را انجام دهم، اما مجبورم اين قدرت را در خودم به وجود بياورم که اين کار را براي آنها انجام دهم.
وقتي به اين شکل با خودمان صحبت ميکنيم، از خود بيزار شده و به طور ناخودآگاه از کار طفره ميرويم. اما نگرانيها و واکنشهاي منفي که در انجام يک کار اجباري به وجود ميآيند به اين مفهوم هستند که ما در انجام آن کار انتخاب آزادانه نداشتهايم. به علاوه اين فشارها مانع خواسته، تصميم و انتخاب شما در انجام کار ميشوند.
تغيير طرز صحبت کردن با خود، يکي از ابزارهاي قدرتمندي است که ما را از قيد و بند طفره رفتن و شک و دودلي رها ميکند. وقتي بياموزيد چگونه انتخاب کنيد و اينکه چگونه جواب به ديگران بدهيد، به جاي اينکه احساس کنيد آلت دست ديگران شدهايد، متوجه ميشويد صاحب اختيار و قدرت هستيد.
منبع: http://soheil-rezaee.persianblog.ir