تهران امروز: بصيرت در برابر دام چالههاي تزوير«بصيرت در برابر دام چالههاي تزوير» عنوان سرمقالهي روزنامه تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن ميخوانيد؛ دوره كنوني يكي از خطيرترين و حساسترين دورههاي تاريخ ايران اسلامي است، نه دفاع مقدس هشت ساله، نه دوره ترورهاي كور و توطئههاي پياپي كودتاگران در نوژه و ديگر توطئهها، يا نفوذ مستمر و آرام جريانهاي چپ و منافق در بدنه نظام و تحركات ايذايي ضد انقلاب در مرزها و افزون بر همه اينها دسيسههاي گوناگون نظام سلطه و استكبار به رهبري آمريكا عليه ايران، هيچكدام به اندازه روند خطرناكي كه مدتي است شكل گرفته و در نهايت ظرافت و دقت با برنامههايي كه از پيش تدوين شدهاند، مديريت ميشود، براي ايران اسلامي، ملت شريف ايران و نظام جمهوري اسلامي ايران، خطرآفرين نبودهاند.
اگر در دورههاي پيشين دشمن روياروي ملت ايران ايستاده بود و ميجنگيد، اگر تا ديروز سازمان نفاق در چارچوب عنوان سازمان مجاهدين خلق و شعبههاي زيردستي آن، تاب مستوري و نقابپوشي را در خرداد سال 60 از دست داد و يكسره به جرياني معاند تبديل شد كه به عنوان گرداني از گردانهاي ارتش صدام در تجاوز به ايران اسلامي به او خدمت ميكرد، اينك تشخيص دوست از دشمن چندان مانند دورههاي پيشين، آسان و سهل نيست.
چرا؟ دشمن ديگر نقاب حقوق بشر به چهره نميزند، دشمن ديگر دست به ترورهاي كور و نافرجام نميزند، چرا كه دريافته است هر چه بر شمار شهيدان اين ملت افزودهتر شود، ملت در راستاي اعتقادات خويش پاي استوارتر ميشود و ايستادگي او سختتر و غيرقابل شكست. دشمن ميداند كه حتي صدور قطعنامهها و بيانيهها، تحريمهاي يك جانبه يا چند جانبه، بههيچ رو در اراده ملت شريف ايران موثر نيست و نخواهد بود...
كيهان:جام جهاني و گوي شيشهاي«جام جهاني و گوي شيشهاي» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛حال آقاي اوباما اين روزها هيچ خوب نيست. نه كه خوب نباشد، بلكه خيلي هم بد است. آن قدر بد كه هر كس به او برسد، ناخودآگاه خواهد گفت «خدا بد نده آقاي اوباما». اما خدا كه بد نمي دهد بايد ديد رئيس جمهور آمريكا خود چه بلايي سرخويش و كشورش آورده است. يكطرفه به قاضي نرويم ممكن است كساني متقابلا بگويند حال اوباما خيلي هم بد نيست، لااقل ظاهرش كه اين طور نشان مي دهد. او ژست آدم هاي پيروز را مي گيرد. بالاخره هرچه باشد توانست از شوراي امنيت قطعنامه اي عليه ايران- يكي از بزرگ ترين دردسرهايش- بگيرد و بعد هم كنگره از سويي و اتحاديه اروپا از سويي ديگر، با بيانيه ها و مصوباتي به كمكش آمدند. اما واقعيت كدام است؟
1-دوشنبه اي كه سپري شد، در حاشيه نشست گروه 20، خبرنگاران از رئيس جمهور آمريكا پرسيدند سرنوشت پرونده افغانستان و وعده خروج 5ساله از افغانستان چه مي شود؟ پاسخ اوباما اين بود: «من گوي شيشه اي ندارم كه پاسخ شما را بدهم. اكنون بحث و جدل ها در خصوص افغانستان اين است كه يا ما برخيزيم و بلافاصله اين كشور را ترك كنيم زيرا هيچ شانسي براي حصول نتيجه مثبت در افغانستان ديده نمي شود يا اينكه به طور نامحدود در افغانستان بمانيم. سياست چيزي بين اين دو است]!؟[ تاريخ ژوئيه 2011 براي خروج سربازان از افغانستان به اين معنا نيست كه آمريكا ناگهان چراغ ها را خاموش خواهد كرد و اجازه خواهد داد كه درهاي پشت سرش بسته شوند». اين جملات در حالي ادا شد كه نظاميان اشغالگر در زمينه افزايش تلفات خود ركورد شكسته بودند و طي 6ماهه اول سال ميلادي 2010، تعداد كشته هاي آنها به 210 نفر رسيده بود.
اوباما در حالي چنين گنگ با خبرنگاران سخن مي گفت كه چند روز پيش ژنرال چهار ستاره استنلي مك كريستال را به عنوان «ژنرال ياغي» از فرماندهي نيروهاي ناتو و ائتلاف اخراج كرده بود. اكنون ژنرال مك كريستال، ياغي تر از طالبان به نظر مي رسيد كه بي پروا و گستاخانه سياست هاي اوباما را در افغانستان به هم كوبيده و گفته بود «ترسوها در كاخ سفيد نشسته اند. كساني چون جوبايدن معاون رئيس جمهور، دلقك و حيوان هايي زخم خورده هستند. بحران افغانستان را با فرمول هاي غربي نمي توان حل كرد. وقتي با اوباما ملاقات كردم، او اصلا شناختي از من نداشت و از بحران افغانستان سردر نمي آورد. ملاقات با او مأيوس كننده بود.» به گفته «رابرت گيبس» سخنگوي كاخ سفيد «ژنرال مك كريستال اشتباه بدي را مرتكب شد، اوباما از اقدام او عصباني است. بايد اوباما را مي ديديد كه چه قدر عصباني است.» و به تعبير رابرت گيتس وزير كاركشته دفاع «من مصاحبه مك كريستال را با نگراني خواندم، او اشتباه جدي و بزرگي را مرتكب شد.»
2-شوراي امنيت با پيگيري آمريكا از اوت 2006 (مرداد1385) تا 10 ژوئن 2010 (20خرداد 1389) پنج قطعنامه با شماره هاي نسبتا رند 1696، 1737 (دسامبر 2006-آذر85)، 1747 (مارس 2007-اسفند86)، 1803 (مارس 2008-اسفند 87) و 1929 (20 خرداد 1389) عليه ايران صادر كرده است و اين غير از بيانيه هاي 1835 و 1887 است. مي گويند قوي ترين دليل براي يك شيء، وجود آن شيء است. اين مطلب اساسا نياز به استدلال ندارد كه قطعنامه هاي مذكور در طول 4 سال اخير و به عبارتي در طول سه دهه گذشته، راه به جايي نبرده هيچ كه نقش مشوق و محرك براي پيشرفت هاي مضاعف ايران را نيز ايفا كرده است. اما استدلال ديگري در ميان است كه دلالت هاي مهمي را با خود دارد.
از قطعنامه شماره 1696 تا قطعنامه شماره 1929 چه قدر فاصله است؟ شوراي امنيت در مدت كمتر از 4سال 233 قطعنامه صادر كرده است يعني به طور متوسط سالي 58 قطعنامه، يا به عبارتي، هر ماه 5قطعنامه. يعني شوراي امنيت هر 6روز يك قطعنامه هوا كرده است تا گرهي از كار آمريكا و انگليس و صهيونيسم بين الملل بگشايد.
نتيجه چيست؟ آيا گرفتاري هاي آمريكا و هم پيمانانش در قبال افغانستان يا فلسطين و عراق و لبنان كم شده است؟ اين گرفتاري ها نه تنها كم نشده اند بلكه بيماري هاي صعب العلاج جبهه غرب عود هم كرده است.
عراق اكنون مشخصا در جبهه متحدان استراتژيك ايران قرار دارد. كار اسرائيل با فلسطين هم به آنجا كشيده كه ديوانه وار و هراسان، بي آبرويي آتش گشودن به كاروان كمك هاي غذايي و دارويي بين المللي را به جان مي خرد يا آن افتضاح بين المللي را در ترور المبحوح در دوبي به بار مي آورد. اكنون اين تركيه سكولاريزه و آتاتوركي عضو ناتو است كه ساز معارضه با اسرائيل و آمريكا مي زند و عملا در بلوك اسلامي كه ايران عضو شاخص آن است، مي ايستد. از ديگر سو عمق استراتژيك نفوذ ايران نه فقط در ونزوئلا و بوليوي (حياط خلوت آمريكا) بلكه به كشور قدرتمندي چون برزيل گسترش يافته است. ايران در همين دو سه ماه اخير، قدرت ديپلماتيك خود را در حد فاصل تهران (بيانيه تهران) و نيويورك (كنفرانس بازنگري ان پي تي و بيانيه ضداسرائيلي و ايران مدار آن) به رخ كشيد. اسلامگرايان عراق و تركيه و فلسطين و لبنان كه سر به شورش گذاشته اند.
لولاداسيلوا نيز كه هم مسير روساي جمهوري ونزوئلا و بوليوي شده و شورشي محسوب مي شود. آن هم از ژنرال مك كريستال كه علنا ياغي به حساب مي آيد و به قول بي بي سي، در فضاي تحت فشار «گل به دروازه خودي مي زند». آيا با مزاج ليّن و قريحه خوش! شوراي امنيت كه به ركورد صدور يك قطعنامه كاغذي در 6 روز رسيده، مي توان اين شورش و انقلاب جهاني را فرو نشاند؟ يك ژنرال 4ستاره مهاجم، پرسابقه و كارآزموده چه قدر بايد تحت فشار بوده باشد كه به دروازه خودي گل بزند و اراجيف بار اوباما و جوزف بايدن كند؟ اين را تماشاگران جام جهاني فوتبال بهتر از هر كس ديگري درك مي كنند. آيا اسب هاي درشكه به سربالايي نرسيده اند كه همديگر را گاز مي گيرند؟ رشته امور چه قدر بايد از دست سياستمداران آمريكا در رفته باشد كه 20روز پس از صدور قطعنامه عليه ايران، لئون پانتا رئيس سازمان سيا و مايكل مولن رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا و... مانند يك گروه اركستر منظم اين ترجيع بند را تكرار كنند كه «تحريم ها ايران را متوقف نخواهند كرد».
3- تيم اوباما، كلينتون، گيتس و پانتا به ويژه مقابل ايران در حال تلو تلو خوردن هستند. اوباما و تيم وي با ژست سياستمداران زيرك و توانمند كه بر امور تسلط دارند و صاحب سبك و استراتژي هستند، پا به ميدان گذاشتند اما 18 ماه پس از رونمايي دولت جديد، به نظر مي رسد، هر چرخ سياست و ديپلماسي و استراتژي آمريكا رو به يكي از 4 جهت اصلي دارد و به جاي هم افزايي نيرو در حال فرسايندگي و گريز از مركز است. اكنون در سياست آمريكا نه «استحكام» و «انسجام» ديده مي شود و نه سردرگمي آن اجازه مي دهد تا كسي خيال كند پشت فرمان اين سياست، راننده با فراستي هم وجود دارد.
لابي هاي سرمايه و قدرت، و اتاق فكرهاي سياست در آمريكا پس از يك دهه جنگ سخت و آشكار و نشان دادن مشت چدني بر اين راهبرد توافق كردند كه مشت چدني را جز بر اعتبار و آبرو و اقتدار خويش نكوبيده اند، بنابراين بايد جنگ نرم- خدعه و فريب- پيشه كرد و دستكش مخملين پوشيد. اما آنچه طي يك سال اخير از هيئت حاكمه آمريكا و هم پيمانان اروپايي آنها ديده مي شود، جز نقض غرض نيست. قرباني كردن شبكه خاكستري و نيمه مخفي- كه طي 20 سال در ايران دست و پا كرده بودند- در آشوب خياباني و كودتاي مخملي، دست يازيدن به سياست سبعانه ترور، ربودن افتضاح آميز اتباع ايراني، صدور قطعنامه خصمانه تحريم اقتصادي عليه ملت ايران، مانور تبليغاتي روي گزينه حمله نظامي و تهديد به حمله اتمي از سوي اوباما به وضوح نشان مي دهد او بد آورده است. كدام نشانه حقارت آميزتر از اين كه آمريكا گروهك مرده و تروريستي منافقين را دوباره زير پر و بال مي گيرد و از آن سو دستگاه اطلاعاتي فرانسه- ايستگاه نيابتي سيا در پاريس- سران همين گروهك را وادار مي كند تا در كنار جان بولتون و خوزه ماريا ازنار با لباس و بادكنك بنفش، در تاورني پاريس بالماسكه راه بيندازند؟! معناي اين «بنفش» جز اين است كه آن بالماسكه «سبز» از خاصيت افتاده و با نقاب سبز ديگر نمي توان از پس جمهوري اسلامي برآمد؟ مقاله اخير فريد زكريا (از مشاوران دولت اوباما) در واشنگتن پست كه در اردوگاه ضدانقلاب آشوب برپا كرد و از مرگ جريان سبز در برابر اقتدار و محبوبيت جمهوري اسلامي خبر مي داد، همين را شهادت مي دهد.
بندهاي اين نوشتار را مي توان تا 4 و 5 و 6 ادامه داد. اما آنچه در بحبوحه اين كارزار پيروز جبهه خودي در برابر جبهه دشمن شايسته تأكيد و يادآوري است، عنايت به تداوم جنگ و پيچيدگي ها و ظرافت هاي آن است. خيال پايان جنگ يا مواجهه آسان طلبانه با پيچيدگي هاي آن مي تواند صحنه جنگ مغلوبه احد را بازسازي كند. به يقين فتنه سال 88 مرد و با اين چهره ديگر سر بلند نخواهد كرد. اما فتنه گران اصلي كه همان دشمنان شماره يك ملت ايران در جبهه استكبار هستند و هر از چند گاهي بازيگراني را در داخل به بازي مي گيرند، سر جاي خود هستند. دشمن شماره يك و نشان شده هاي خيانتكار آنها نبايد در غوغا و غبار مجادلات كم مايه گم شوند يا «رفقا» و «رقبا» جاي دشمنان و سرپنجه هاي آنان نشانده شوند.
بايد قاطع و شجاعانه در ميان ميدان حاضر بود. هيچ عرصه اي نبايد از اين شجاعت و قاطعيت خالي بماند. در برابر دشمنان و بدخواهان بايد كه سرسخت و نفوذناپذير بود. اما اين دليري و سرسختي و مجاهدت و عزم و اهتمام هيچ مباينتي با «صبر» و «بصيرت» ندارد كه عين آن است. بصيرت است كه به شجاعت جهت و هويت مي دهد و صبر است كه به دليري رنگ و بوي ايمان و اطاعت مي بخشد. اين «مصلحت» معطوف به «تكليف» است كه اصولگرايي تراز ولايت را از انواع جزميت هاي ايدئولوژيك فاشيستي و ليبراليستي و كمونيستي و سلفي و طالباني و خوارجي ممتاز مي كند. اصولگرايي تراز ولايت است كه تصلب در آن راه ندارد و انعطاف را چاشني «پيش روندگي مدام» مي كند تا چون آب، سختي سنگ را بشكافد و سر برآرد. و همين اصولگرايي است كه از جنگ و صلح و قيام و قعود ائمه مظلوم شيعه به عزت جهاني امروز رسيده و اين تازه طليعه ماجراست تا صبح دولت حق حضرت بقيه الله الاعظم(عج) بدمد.
فضيلت هايي چون «1-شجاعت و قاطعيت و عزم 2-بصيرت 3-اتقان و سداد (استحكام انديشه و عمل) 4-صبر و تحمل 5- حزم و مصلحت و دورانديشي 6-وحدت مبتني بر اخوت و الفت و همدلي 7-عدالت و انصاف 8-مرزبندي و سخت گيري با دشمن» را بايد به تأسي از اولياي شيعه در نقطه اعتدال به هم رساند. جمع اين فضايل و اصول، تكليف هميشگي اصولگرايان است و در كوران فتنه هاي پيچيده، تكليف مضاعف آنها. انسان جاهل است كه به تعبير اميرمؤمنان «او را نمي بيني مگر در افراط و تفريط». انسان بصير چون با شاخص ولايت ره مي سپارد، نه كندروي مي كند و نه تندروي، نه عقب مي ماند و نه پيش مي افتد. با عمل خويش ميدان مانور مولا را وسعت مي دهد نه اينكه مضيقه فراهم كند.
چنين با ظرافت و دقت- و استوار- قدم از قدم برداشتن، سخت اما شيرين است. چنين قدم هايي بود كه امروز ابرقدرت ها را به خاك مذلت نشانده است. و اين قدم هاي ظريف است كه نگذاشت فتنه گران ياغي و ستمگر، مظلوم جلوه كنند، آن گونه كه برنامه داشتند. در هيچ صحنه اي «اشدّاء علي الكفار رحماء بينهم» را نبايد از خاطر برد. آنها كه مؤمن تر و اصولگراترند در مراعات و پاييدن ضعيف ترها، مسئول ترند. شكر اخلاص بيشتر، فروتني و دستگيري فكري و عاطفي ديگران است، نه پراكندن آنها. وحدت زيرپرچم ولايت بي بديل ترين ارزش هاست.
و سرانجام اينكه
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
ابتكار:اعراب از کدام ايران ميترسند؛ ايران واقعي يا ساخته ذهن آنها؟«اعراب از کدام ايران ميترسند؛ ايران واقعي يا ساخته ذهن آنها؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار است كه در آن ميخوانيد؛همواره گفته ميشود، تاريخ معلم خوبي براي انسانهاست و با نگاهي به آن، ميتوان بسياري از پديدههاي در شرف وقوع يا حتي آينده را تحليل کرد. اين روزها بررسي تاريخ منطقه خاورميانه و خليج فارس، ميتواند گره بسياري از وضعيتهاي موجود و فضاسازيها را در منطقه باز کند.
در روزهاي اخير، بار ديگر و در خلال سفر شاه عربستان، موضوع «ترس از ايران»، به عنوان پروژهاي قديمي، در رسانههاي منطقه زنده شد. اين موضوع وقتي شکل جنجالي به خود گرفت که ملک عبدالله درديدار با همتاي آمريکايي خود به گونهاي سخن گفت که ميشد، تلاش وي را براي خطرناک نشان دادن ايران و برنامههاي هستهاي و نظامياش به خوبي دريافت. البته مشخص نبود وقتي تأکيد کرد که: «تحريمها راهکاري دراز مدت هستند، اما ما براي تهديد ناشي از بلندپروازيهاي اتمي ايران به جاي راهکاري تدريجي به راه حلي فوري نياز داريم.»! اين سخنان ناشي از ترس واقعي و درک نامناسب اين کشور عربي از واقعيتهاي منطقه بود يا تلاشي براي تشديد «ايران هراسي» در منطقه.
شايد اينجا باشد که مرور تاريخ بتواند به آقاي ملک عبدالله و ديگر مدعيان خطرناک بودن اقدامات ايران در منطقه کمک کند تا به درک بهتري از شرايط موجود و واقعيتهاي منطقه برسند.
تاريخ نشان ميدهد که در چند سده اخير، ايران به هيچ کشوري تهاجم نکرده و در همه اين سالها، جنگهايي که رخ داده است و يک سوي آن ايران بوده، براي حفظ قلمرو و يا دفع تهاجم بيگانگان به مرزهاي ايران بوده است. البته يک مورد تاريخي از حمله نادر شاه افشار پادشاه ايران به هندوستان در جنگ معروف به کرنال به تاريخ پنجم اسفند 1117 هجري شمسي برابر با 24 فوريه 1739 وجود دارد که هرچند به اشتباه آن را حمله نادرشاه به هندوستان براي کشورگشايي يا به دست آوردن غنايم مينامند، در واقع اين جنگ آنگاه رخ ميدهد که شاه محمد گورکاني، پادشاه هندوستان به سه تذکر پياپي نادرشاه براي بازگرداندن افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند (حدود هشتصد نفر) و در قتل عام مردم ايران نقش اساسي داشتند بي اعتنايي ميکند.
از اين مورد تاريخي که بگذريم، ايران هيچ گاه دستکم در دو هزار سال اخير در هيچ جنگي پيشگام و مهاجم نبوده است. اين شرايط حتي در دوره حکومت ديني صفويان که ايران از قدرت چشمگيري در منطقه نيز برخوردار بود رخ نداده است؛ اما در عوض، در همه اين ساليان به شکلهاي گوناگون مورد هجوم همسايگان و قدرتهاي وقت منطقهاي و جهاني قرار گرفته است؛ از حمله چنگيزخان مغول گرفته تا امپراتوري عثماني و روسيه و سپس حمله کشورهاي متفق در جنگهاي جهاني اول و دوم و در آخرين مورد نيز حمله عراق، مواردي است که به شهادت تاريخ نشان ميدهد ايران در تمام اين سالها، مورد هجوم بوده و در همه اين سالها نيز هرچند با فراز و فرودهايي، اما همواره جانانه از خاک خود دفاع کرده و سرانجام به تأديب متجاوزان پرداخته که عاليترين نمونه آن را در جريان حمله عراق به ايران ميتوان ديد.
نقبي به تاريخ به اين سبب صورت گرفت تابه مدعيان خطرناک بودن ايران، در منطقه و جهان يادآور شويم که اين دروغ بزرگ را اين قدر تکرار کرده ايد که خودتان نيز باورتان شده است.
در تحليلي منطقي، پاسخ به اين پرسش که خطر ايران براي منطقه به ويژه کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس چه ميتواند باشد، بسياري از ادعاهاي واهي را بي اثر خواهد کرد. در واقع، تصور حمله ايران به هريک از کشورهاي عربي از جمله عربستان سعودي، دستاويزي شده است براي قدرتهاي فرامنطقهاي تا با استفاده از ترس ناشي از جهل اين کشورها در منطقه از ايران، بتوانند در راه همراه ساختن ايران با سياستهاي خود به موفقيتهايي دست يابند.
اما به راستي، ايران از حمله به کشورهاي منطقه چه سودي خواهد برد و يا چه هدفي را دنبال خواهد کرد؟ پيش از پاسخ به اين پرسش توجه به چند واقعيت ضروري است:
نخست اين که بسياري از کشورهاي عربي منطقه مانند امارات، قطر، بحرين، کويت و عراق داراي جمعيت قابل توجهي ايراني هستند، به گونهاي که گفته ميشود، حدود 10 درصد جمعيت قطر، 4 درصد جمعيت کويت، 30 درصد جمعيت امارات، بيش از 30 درصد جمعيت بحرين و در عراق نيز بخش زيادي از جمعيت آن کشور را ايرانيها يا ايرانيالاصلهايي تشکيل ميدهند که اکنون در اين کشور ساکنند. گذشته از اين، به ويژه در مناطق جنوبي پيوستگيهاي بسياري ميان مردمان کشورهاي حاشيه خليج فارس با هموطنان جنوبي مان هست.
نگاهي به مراودات تجاري ايران با کشورهاي عربي منطقه، نشان از واقعيتي ديگر دارد که ايران و اعراب روابط تجاري گستردهاي دارند. هماکنون حدود هشت هزار شرکت ايراني در امارات فعاليت داشته و ايرانيان بيش از دويست ميليارد دلار در اين مجموعه شيخنشين سرمايهگذاري کردهاند. همچنين بخش چشمگيري از سود سي ميليارد دلاري عربستان از محل مناسک حج و حج عمره را ايرانيان ميپردازند.
جداي از اين موضوعات، وجود جمعيت غالب شيعي در کشورهايي چون عراق و بحرين نيز به تقويت پيوستگي ايران با اين کشورها کمک ميکند.
با نگاهي به واقعيتهاي بالا، ميتوان دريافت که بسيار بيشتر از آنکه بتوان انگيزههاي ايران براي تهاجم به کشورهاي عربي را توجيه کرد، ميتوان تمايل نداشتن ايران براي حمله به اين کشورها را اثبات نمود؛
اين که حمله به هر يک از کشورهاي عربي آثار منفي بر کشور ايران خواهد داشت، ضمن آنکه به نظر ميرسد دوران مستعمره کردن کشورها که البته در گذشته نيز از تخصص دول اروپايي و آمريکا به شمار ميرفته به سر آمده است؛ بنابراين، ترس احتمالي اعراب از برنامه ايران براي مستعمره کردن آنها بي مورد است.
ديگر آن که ايران هيچگاه از ناحيه کشورهاي عربي احساس ترس نداشته است. به عبارتي ايران توان و اتفاق نظر لازم را در ميان کشورهاي عربي منطقه و ملتهايشان نميبيند که قصد سوئي نسبت به ايران داشته باشد و همچنين ثابت کرده است که در صورت اشتباهات تاريخي مانند جهالت صدام که البته به تحريک و پشتيباني قدرتهاي فرامنطقهاي دست به اقدام نابخردانه تهاجم عليه ايران بزنند، ايران به خوبي خواهد توانست مهاجمين را سر جاي خود بنشاند و ادب کند.
و نکته سوم اين که منافع مشترک ايران و کشورهاي عربي منطقه به طور منطقي، ايجاب ميکند که ايران در پي تحکيم روابط با اين کشورها باشد، زيرا کشورهاي عربي منطقه با همه ايراداتي که به نحوه عملکردشان در برابر ايران وجود دارد، واقعيت انکار ناپذيري هستند که ايران تلاش ميکند به جاي تنش و اختلاف با آنها روابط مستحکم و دوستانهاي داشته باشد.
هرچند القاي خطر تهاجم ايران به کشورهاي عربي پروژه چند دههاي است که قدرتهاي فرامنطقهاي دنبال ميکنند، اما ما انتظار داريم همسايگان عربمان فارغ از اين جو سازيها صادقانه با خود بينديشند که ايران در اين سالها و به ويژه پس از پيروزي انقلاب تا کنون، چه کاري براي بر هم زدن امنيت دروني و يا متزلزل کردن امنيت ملي اين کشورها داشته است؟ و بينديشند هرچند ايران داراي نفوذ معنوي بالايي در ميان ملتهاي منطقه به ويژه شيعيان است، تاکنون شده که از اين ابزار عليه کشورهاي عربي بهره ببرد؟ اينها همه شواهد و در واقع ادلهاي است که در صورت صادق بودن اعراب در ارزيابي آن، تنها نتيجهاي که از آن حاصل نميشود، ترس بيجا از ايران و در مواقعي، برخورد مغرضانه برخي از اين کشورها با ايران است.
در پايان آنچه سران کشورهاي عربي بايد بدانند اين است که ايران همواره در پي تحکيم توان و قدرت خود در منطقه بوده و اين رويکرد ايران که البته سابقه تاريخي نيز دارد، بيش و پيش از آنکه با هدف تهاجم و دستاندازي به منافع و سرزمينهاي ديگران باشد، براي دفاع از خويش است و روشنترين ادله براي اثبات اين ادعا، نگاهي به حجم عظيم حملههاي بيگانگان به خاک ايران در تاريخ بوده است.
مردم سالاري:ابهام در هدفمند کردن يارانهها«ابهام در هدفمند کردن يارانهها»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم مهدي عباسي است كه در آن ميخوانيد؛طرح تحول اقتصادي از آن جمله موضوعاتي است که مدت هاست، ذهن و فکر مردم را به خود جلب کرده است. چه آن روزهايي که مردم سرگرم خوشه بندي شدن و ارزيابي نتيجه خوشه هاي دولت بودند و در نهايت پس از صرف آن همه هزينه اقتصادي و اجتماعي، اين پروژه با شکست روبرو شد و چه حال که همه منتظر آن هستند که ببينند بالا خره چه اتفاقاتي قرار است در کشور رخ دهد.
اقتصادداني را در کشور نمي توان پيدا کرد که با جراحي اقتصاد ايران مخالف باشد.توزيع ناعادلا نه يارانه ها همواره از مهمترين دغدغه هاي کارشناسان اقتصادي بوده است. اما نکته اساسي و مهم اين است که اين جراحي اقتصادي با چه روشي و چه تصويري از آينده قرار است به مرحله اجرا برسد؟آيا زندگي اقتصادي مردم بهتر خواهد شد؟ توليد در کشور با چه مشکلا ت و موانعي روبرو مي شود؟ آزادسازي قيمت انرژي چه تبعاتي بر تورم خواهد گذاشت؟ چه امتيازات مثبتي قرار است با اجراي اين قانون نصيب مردم شود؟واينها بخشي از سوالا تي است که مردم، اين روزها از همديگر مي پرسند و هنوز نتوانسته اند پاسخي براي آنها پيدا کنند.
البته روشن نبودن شرايط آينده و اتفاقاتي که قرار است با هدفمند کردن يارانه ها رخ دهد، تنها براي مردم نيست، بلکه از اظهار نظر دولتمردان نيز مي توان چنين برداشت کرد که مجريان اين قانون هم هنوز تصوير روشني از آينده ندارند. اينجاست که نگراني کارشناسان غير همسو با دولت قابل توجه مي شود.
رئيس کل بانک مرکزي نيز در ديدار اخير خود با اعضاي اتاق بازرگاني و فعالا ن بخش خصوصي از اين که بايد ببينيم که با اجراي قانون هدفمند کردن يارانه ها چه اتفاقاتي مي افتد، سخن به ميان آورده است. حال سوال اساسي اين است، وقتي رئيس بانک مرکزي، آينده اي روشن پس از اجراي اين قانون شبيه سازي نکرده است، چه توقعي است که گروه هاي مختلف جامعه بتوانند آينده را پيش بيني و در راستاي توسعه کشور حرکت کنند؟
نکته قابل توجه ديگر در سخنان رئيس بانک مرکزي در جمع فعالا ن بخش اقتصادي، آن بود که بهمني اعلا م کرد، اگر طرح هدفمند کردن يارانه ها اجرا نمي شد، دولت تا پايان شهريور، تورم را به زير 7 درصد مي آورد. تورم تک رقمي و نزديک شدن به عدد زير 7 درصد، همواره از آرزوهاي اقتصاد دانها و دولتمردان ايراني بوده است.
اما موضوع قابل طرح در اينجا اين است،که اگر آنچه رئيس بانک مرکزي مطرح کرده، صحيح است، پس چرا دولت در اجراي اين طرح عجله داشت؟ آيا بهتر نبود براي آن که زيرساخت هاي اقتصادي کشور همه جانبه براي اجراي قانون هدفمندکردن يارانه ها آماده شود، مدتي اجراي هدفمند کردن يارانه ها را به تعويق مي انداخت تا از يک سو، مديريت کشور با تورم زير 7 درصد را هم مشاهده کنيم و هم در اين مدت، دولتمردان با شبيه سازي شرايط آينده، تصويري دقيق تر از«ايران پس از هدفمند کردن يارانه» دراختيارشان باشد تا تمام جوانب خطرناک اين طرح به خصوص در بحث توليد را پيش بيني کرده باشند؟چرا که اجراي قانون سه درصد ماليات برارزش افزوده به دولتمردان نشان داد که هرگونه تحول اقتصادي، نيازمند آماده سازي شرايط و همراه سازي جامعه براي اجراي يک سيستم جديد است.لذا نمي توان در خصوص مساله مهمي چون هدفمند کردن يارانه ها، با سياست «آزمون و خطا» جلو رفت چون اين قانون با زندگي همه گروه هاي اجتماعي و طبقات مختلف جامعه گره خورده است.
رسالت:سکولاريسم زدايي از دانشگاه«سکولاريسم زدايي از دانشگاه»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛سکولاريسم زدايي Desecularization() يکي از واقعيت هاي غير قابل انکار جهان معاصر در قرن بيست و يکم است. در آمريکا از دهه90 بدين سو زمزمه هاي زيادي براي ذي مدخل ساختن مذهب در قلب اصلاحات در آموزش و پرورش مطرح شده است. اين پويش مذهب گرا در مواردي نظير برنامه هاي بهداشتي در بيمارستان ها، زندان ها، انجمن هاي غير دولتي و ... مشاهده مي شود. در دانشگاه هاي مصر تمايل زايد الوصفي به مقوله حجاب ديده مي شود. چهار کشور بزرگ اروپايي درسال2010 با برنامه هاي ويژه درزمينه توريسم مذهبي، خود را آماده پذيرايي از خيل توريست هاي مسيحي مي کنند. در ترکيه لائيک، سکولاريسم حتي در سياست به حاشيه رانده شده است و روز به روز ارزشها و ايستارهاي مذهبي پر رنگ تر مي شود و ... .
پيتر برگر Peter Berger جامعه شناس برجسته معاصر کتاب مهمي تحت عنوان “سکولاريسم زدايي از جهان؛ خيز دوباره مذهب و سياست جهاني” دارد. وي اگر چه در يک پارادايم سکولار به بررسي روند سکولاريسم زدايي در جهان معاصر مي پردازد اما کتاب وي جزء اولين زمزمه هاي نظام مند و تئوريک در زمينه احياء و بازگشت مذهب در حوزه سياست جهاني تلقي مي شود.
انقلاب اسلامي ايران هر چند در عرصه عمل منادي سکولاريسم زدايي از جامعه و احياء مذهب است اما در عرصه نظر به خصوص در حوزه هاي آکادميک، سکولاريسم زدايي کم رنگ و در برخي اوقات حتي لبه هاي سکولارسازي تيز تر و برنده تر بوده است. اين در حالي است که انتظار اين بود به برکت انقلاب اسلامي يک انقلاب علمي نيز در دانشگاه ها به منظور سکولاريسم زدايي صورت بپذيرد.
در اين ميان حضور اساتيد سکولار در دانشگاههاي جمهوري اسلامي از عجايب دوران ماست. در جامعه اي که ملت و دولت قائل به تلفيق ذاتي ديانت و سياست هستند سپردن آينده سازان مملکت به دست کساني که حداقل اعتقادي به مباني نظام اسلامي ندارند جزء پديده هاي نادر در فرمول هاي نخبه پروري محسوب مي شود. در واقع با مکانيسم فعلي که امتزاجي از يک ساختار سکولار، محتواي درسي سکولار و اساتيد سکولار است چه انتظاري مي توان از فارغ التحصيلان دانشگاه ها به خصوص در حوزه هاي علوم انساني داشت.متاسفانه در برخي از دانشگاه هاي معتبر کشور عده اي از اساتيد که از بودجه بيت المال مسلمين ارتزاق مي کنند هنوز “مردمسالاري ديني” را يک موضوع مناقشه برانگيز مي دانند و خود را در موضع دفاع از دموکراسي قرار مي دهند.
امروز نوبت آن رسيده است که زنگار سکولاريسم از چهره دانشگاه هاي کشور زدوده شود. چند ماه پيش بيش از130 نماينده مجلس شوراي اسلامي در نامه اي به وزير علوم تحقيقات و فناوري خواستار برخورد قاطع و جدي با عناصر ساختار شکن و مروجين سکولاريسم و تضعيف کنندگان نظام در دانشگاه هاي سراسر کشور شدند. نويسندگان اين نامه نقش اساتيد مومن و متعهد در اين فرايند تکاملي را بسيار مهم و قابل توجه دانسته اند و آورده اند: “اقدامات برخي افراد معاند با نظام اسلامي قابل قبول نيست و در هيچ کجاي دنيا امکانات و فرصت ها را سخاوتمندانه در اختيار کساني که تيشه به ريشه نظام و ارزشهاي حاکم بر جامعه مي زنند، قرار نمي دهند.” بيش از سه ماه از نگارش اين نامه مي گذرد اما هنوز اقدام جدي در اين راستا توسط وزارت علوم، تحقيقات و فناوري صورت نگرفته است.
مسئولان سابق و لاحق وزارت علوم در مقابل مردم و فرزندانشان مسئول اند و بايد به اين سوال ها پاسخ دهند چرا روحيات جوانان و محصلان کشور پس از گذر از مقطع دانش آموزي و ورود به مقطع دانشجويي اينقدر دستخوش تحول مي شود؟ آيا تمام اين تغييرات اقتضاي روحيه جواني است؟
چرا در برخي دانشگاه ها علم آموزي و تحصيل از اولويت اصلي دانشجويان خارج شده است؟ چرا به طور کاملا سازمان يافته به اختلاط پسر و دختر دامن زده مي شود؟ چرا از اردوهاي مختلط زيرزميني جلوگيري نمي شود؟ چرا برخي اساتيد به طور صريح در کلاسها مروج غرب گرايي و منش و ممشاي سکولار در زندگي فردي و اجتماعي هستند؟
البته کسي منکر ضرورت برپايي کرسي سکولاريسم در دانشکده هاي علوم انساني نيست اما چرا عده اي از اساتيد حتي بر سر کلاس “مباني انقلاب اسلامي”، منطق امام خميني (ره)، انديشه مترقي ولايت فقيه، سخت افزار و نرم افزار نظام اسلامي را پاي انگاره هاي پوسيده و نخ نماي سکولاريسم ذبح مي کنند. مسئولان گذشته،حال و آينده وزارت علوم در قبال فرزندان پاک اين ملت مسئول هستند و شايسته است به مطالبات بحق مردم پاسخگو باشند اما آيا هنوز نوبت پاسخگويي نرسيده است؟
جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ماه رجب با مناسبتهاي فراوانش به نيمه رسيد. در ابتداي هفته، ميلاد خجسته مولود كعبه، وصي النبي، امامالمتقين حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام قرار داشت. به همين مناسبت ملت ولايتمدار ايران سالروز طلوع خورشيد ولايت از افق كعبه و ميلاد بزرگترين آيه كتاب هستي و راز بزرگ خلقت را گرامي داشت.
در اين هفته همچنين رجبيون در پاي سفره پربركت ايام البيض، در سوگ وفات عقيله بني هاشم و پيام رسان واقعه عاشورا، حضرت زينب سلام الله عليها نشستند. اين بانوي بزرگ دانايي و خرد و اسوه صبر و ايمان در طول عمر با فضيلت خود، انواع مصائب را با بزرگ منشي بسيار تحمل كرد و با شجاعت و درايت، بهترين و تاثير گذارترين واكنشها را تاريخ از خود بجاي گذاشت.
از مناسبتهاي تاريخ انقلاب در اين هفته، فاجعه هولناك و غم انگيز شهادت شهداي هفتم تير بود. بيست و نه سال پيش در اين روز شهيد مظلوم آيتالله بهشتي كه در آن زمان رياست قوه قضائيه را نيز برعهده داشت به همراه 72 تن از ياران نظام در انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي در آتش جنايت منافقين ضد خلق و رجالههاي دغل باز به شهادت رسيدند و سندي از حقانيت و جاودانگي انقلاب اسلامي و ملت ايران را از خود به يادگار گذاشتند. حادثه هفتم تير سال 60 در حقيقت نقطه اوج تقابل حاميان انقلاب و نظام با ضد انقلاب و معاندين و منافقين هزار چهره در يكي از حساسترين مقاطع تاريخ كشور بود كه در آن مظلوميت و عظمت شهداي اين حادثه و همچنين عمق كينه توزي استكبار جهاني و ايادي مزدور داخلي آنان آشكار شد. انقلاب اسلامي در آن زمان و عنفوان شكلگيري خود در فاجعهاي غم انگيز رئيس قوه قضائيهاش را كه فردي فقيه، مدير، مدبر، متعهد، مومن، مردمي، فداكار، مظلوم، انقلابي و بي ادعا بود را به همراه 72 تن از نيروهاي نخبه و سرمايههاي انساني كارآمد و موثر كشور را از دست داد ولي خون آنان باعث باروري نهال انقلاب و رسوايي منافقين غوغاسالار شد.
در اين هفته كه به مناسبت شهادت شهيد مظلوم آيتالله بهشتي به نام هفته قوه قضائيه نامگذاري شده، رئيس و مسئولان قوه قضائيه با رهبر معظم انقلاب ديدار كردند. در اين ديدار حضرت آيتالله خامنهاي يكي از وظايف مهم قوه قضاييه را خارج نشدن از جاده عدل و انصاف و تأثيرناپذيري از جوسازيهاي سياسي، و حب و بغضها در قضاوت و صدور احكام دانستند. ايشان دستگاه قضايي را يكي از بخشهاي بسيار حساس نظام اسلامي توصيف و با تأكيد بر لزوم حمايت همه دستگاههاي كشور از قوه قضاييه، خاطرنشان كردند: قوه قضاييه بايد به جايگاهي برسد كه هر فرد مظلومي احساس كند با رجوع به دستگاه قضايي ميتواند حق را بگيرد و مظلوميت خود را برطرف كند. ايجاد چنين احساسي در ميان آحاد مردم هر چند كاري بسيار دشوار و تدريجي است ولي بايد آنقدر مراجعات دادخواهانه، با نتايج عادلانه و منصفانه همراه شوند كه احساس و اميد گرفتن حق و رفع مظلوميت، در همه مردم بوجود آيد.
در حوزه مسائل خارجي، اين هفته نيز تحولات عراق و افغانستان درصدر اهم رويدادهاي سياسي قرار داشتند و پايان بي نتيجه اجلاس گروه 8 و 20 در كانادا، ديگر رخداد مهم خبري هفته بود. در عراق، معماي تشكيل دولت جديد همچنان لاينحل مانده است و عليرغم رايزنيهاي گسترده و اظهارات مسئولان سياسي عراق مبني بر رفع اختلافهاي موجود در اين مسير، بن بست همچنان ادامه دارد.
اكنون به تدريج كاستيها و نواقص در قانون اساسي عراق آشكارتر ميشود و عدم حصول نتيجه در تلاش براي تشكيل دولت پس از گذشت سه ماه از برگزاري انتخابات، اين موضوع را مورد تاكيد قرار ميدهد كه اگرچه، دخالتهاي خارجي و زياده خواهي برخي گروههاي سياسي، مانعي در سير طبيعي روند امور عراق ميباشد ولي قانون اساسي عراق نيز براي چنين شرايطي، راهكارهاي روشني ارائه نكرده و آنرا به عهده توافق ميان گروههاي سياسي نهاده كه همين مسئله بر پيچيدگي اوضاع افزوده است.
اين هفته، اياد علاوي و نوري مالكي، رهبران دو جناح رقيب باهم ديدار كردند كه تنها حاصل اين ديدار، تاكيد دو طرف بر پايبنديشان به تشكيل كابينه در موعد مقرر يعني 23 تير ماه بود ولي به ساير مسائل پرداخته نشد. در همين حال جريانهاي سياسي در درون ائتلاف "اتحاد ملي"، بزرگترين تشكل سياسي عراق، نيز با هم به رايزني پرداختند كه اين رايزنيها نيز دستاورد شاخص و تعيين كنندهاي در بر نداشت. تشكل بزرگ شيعهها كه 159 كرسي مجلس را در اختيار دارد هنوز بر سر معرفي نخستوزير به توافق نرسيده است. به غير از نوري مالكي، اشخاص ديگري نيز در "اتحاد ملي"مطرح هستند از جمله، ابراهيم جعفري نخستوزير سابق، علي علاوي وزير دارايي سابق و بحرالعلوم وزير نفت پيشين اين كشور.
اين درحالي است كه مشكل تنها بر سر تعيين نخستوزير نميباشد. بلكه دو پست مهم و حساس ديگر يعني رياست جمهوري و مجلس عراق نيز با چنين وضعيتي مواجه هستند. در اين ميان كردها كه خود را دومين قوم بزرگ عراق ميدانند اين هفته نيز بر سر تصاحب پست رياست جمهوري آتي اصرار ورزيدند و جناح علاوي نيز با فرستادن "طارق الهاشمي" سياستمدار اهل سنت به قطر تلاش كرد حمايتهاي خارجي بيشتري براي پيشبرد مقاصد سياسياش جلب كند. طارق الهاشمي كه مواضع سرسختانهاي در خصوص تشكيل دولت جديد عراق دارد بار ديگر مدعي شد معرفي نخستوزير و تعيين دولت، حق تشكل "العراقيه" است. در همين حال اعلام شد 57 حزب و تشكل سياسي جزء در عراق قصد تشكيل فراكسيون متحدي را دارند تا به سه جريان سياسي عمده، يعني العراقيه، اتحاد ملي و جناح كردها فشار بياورند تا هرچه سريعتر دولت را تشكيل دهند. مجموعه اين تحولات بيانگر آن است كه اوضاع سياسي در عراق بسيار پيچيده است و دست كم در آينده نزديك نميتوان انتظار گشايش عمدهاي در صحنه سياسي گره خورده عراق را داشت.
اين هفته، بحران افغانستان نيز با تحولات عمدهاي همراه بود كه از آن جمله بايد به تغيير فرماندهي نظامي آمريكا در افغانستان و يا روشنتر گفته شود، كنار گذاشتن مك كريستال به دليل اظهارات تحقيرآميزش عليه سران پنتاگون و كاخ سفيد و همچنين اظهارات رئيس ستاد ارتش آمريكا مبني بر لزوم مذاكره با ملاعمر رهبر گروه طالبان اشاره كرد.
مك كريستال فرمانده سابق آمريكا در افغانستان چندي قبل در مصاحبهاي جنجال برانگيز سياستهاي دولتمردان آمريكا در قبال افغانستان را به باد انتقاد و تمسخر گرفت. وي در اين مصاحبه، بخش عمده شكست سياستهاي آمريكا در افغانستان را متوجه بي كفايتي و ندانم كاري مقامات ارشد دولت آمريكا، از جمله باراك اوباما و جوبايدن معاون وي دانست. اين اظهارات غيرمترقبه مك كريستال، همچنانكه انتظار ميرفت با واكنش خشم آلود كاخ سفيد مواجه شد و پس از احضار به كاخ سفيد، مك كريستال بركنار و ديويد پترائوس جايگزين وي شد.
مك كريستال نيز روز سه شنبه رسماً از ارتش اعلام بازنشستگي كرد تا با اين اقدام، عصبانيت و خشم خود را از تصميم سران كاخ سفيد اعلام نمايد. اين رخدادها بيانگر اختلافات پشت پرده ميان سران كاخ سفيد و نظاميان آن كشور ميباشد كه ميتواند بر روند سياست آمريكا در افغانستان نيز تاثير جدي بگذارد. در چنين شرايطي، "مايك مولن" رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا اعلام كرد واشنگتن ممكن است با ملا عمر رهبر گروه طالبان، كه آمريكا وي را از سركردگان اصلي تروريسم جهاني ميداند، به مذاكره و مصالحه بپردازد.
اين اظهار نظر رئيس ستاد ارتش آمريكا، كاملاً بي سابقه تلقي ميشود و نشان از عقبنشيني آشكار آمريكا دارد. اين در حالي است كه آمريكاييها تا پيش از اين فقط از مذاكره با "طالبان ميانه رو" سخن ميگفتند. قطعاً اين سئوال را افكار عمومي جهان و به ويژه مردم آمريكا خواهند كرد كه اگر واشنگتن قصد مصالحه با ملاعمر را داشت چرا اين جنگ خانمانسوز و ويرانگر را به مردم افغانستان، مردم آمريكا و جهان تحميل نمود و هزاران نفر از مردم افغانستان و صدها سرباز آمريكايي را به كشتن داد.
هفته جاري شمار ديگري از سربازان ارتش آمريكا و متحدين غربيش در افغانستان كشته شدند به گونهاي كه شمار تلفات اين نيروها از ابتداي ماه جاري به يكصد نفر رسيد كه آمار بي سابقهاي محسوب ميشود. باتوجه به شرايط بسيار وخيم نيروهاي ناتو در افغانستان، و بروز اختلافات عمده در سطوح بالاي سياسي و نظامي آمريكا در ارتباط با افغانستان، روز به روز كابوس ويتنام شدن افغانستان براي آمريكا جدي تر ميشود.
اين هفته در كانادا اجلاس گروه هشت و همچنين گروه بيست به پايان رسيد بدون اينكه نتيجه ملموسي از اين نشستها ارائه شود. اين نشستها كه با هزينه ميلياردي برگزار شد درحالي پايان يافت كه تصميم عمدهاي در آنها اتخاذ نشد و شركتكنندگان هرگونه اصلاحات را به اجلاس آتي كه در كره جنوبي برگزار ميشود موكول كردند.
همزمان با برگزاري نشستهاي گروه 8 و 20، تورنتو، محل برگزاري اجلاس صحنه تظاهرات گسترده عليه سياستهاي اين اجلاس و اعضاي آن بود كه در برخي موارد به درگيريهاي شديد با نيروهاي امنيتي كانادا و دستگيري شمار زيادي از تظاهر كنندگان منجر شد.
سياست روز:بازگشت دوباره غول«بازگشت دوباره غول»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم عليرضا بندري است كه در آن ميخوانيد؛امسال هم مسئولان وزارت علوم و نمايندگان خانه ملت به عهد بسته خود با خيل پشت کنکوريها وفا نکردند تا صبح امروز يک بار ديگر سايه هولآور «کنکور» بر سر جوانان سرزمين من سايه بيندازد.
کنکور هيولايي بيرحم است که ساخته و پرداخته خودمان است وهر سال با مردم پيمان ميبنديم که ديگر اين غول بيشاخ و دم با هيچ ورد و اسم رمزي از چراغ جادو بيرون نيايد اما هميشه اين اتفاق ميافتد و به ناگزير «کي بود کي بود من نبودم» را با ديگر همسرايان زمزمه ميکنيم.
چندي پيش وزير آموزش و پرورش به سراحت اعلام کرد: که وزارتخانه متبوعش براي حذف کنکور کاملا آمادگي دارد.
از سوي ديگر وزارت علوم هم در يک موضعگيري قاطعانه اعلام کرد براي حذف کنکور آماده است اما هنوز ظرفيتهاي لازم براي تحقق اين امر در وزارت آموزش و پرورش ديده نميشود.
نکته جالب در اين مواضع متناقض مربوط به خانه ملت است. اکثريت نمايندگان مردم بارها در گفتوگوهاي متعدد به صراحت اعلام کردهاند که هيچگونه تجديدنظري درباره اجراي قانون حذف کنکور در مجلس انجام نشده و نميشود.
در اين ميان اظهارنظر دو وزير پيشين کابينه نيز شنيدن دارد. وزير وقت آموزش و پرورش اعتقاد داشت که حذف کنکور، کاري سترگ و سنگين است و نميتوان به آساني دراين ماجرا وارد شد و وزير وقت علوم هم با انداختن توپ به زمين وزارت آموزش و پرورش اين دستگاه را مسئول مستقيم اين طرح (بخوانيد قانون) مهم دانست.
هنوز مشخص نيست در صورت حذف کنکور ميزان اضطراب پشت کنکوريها چه اندازه افزايش يا کاهش مييابد اما شائبههايي نظير ارسال پيامکهاي مشکوک براي داوطلبان، ادعاي خريد و فروش سوالات و تاثير مستقيم مافياي موسسات کنکور در نتايج اين آزمون سرنوشتساز قطعا براي فرزندان اين سرزمين خرد کننده و دردناک خواهد بود.
آنچه مسلم است کنکور يک «روياي شيرين» نيست البته شايد «کابوسي هولناک» هم نباشد اما بايد اين سوال بزرگ را از مسئولان مربوطه پرسيد که بالاخره پرونده اين قانون خاک گرفته در کدام روز فرخنده ورق ميخورد؟!
آفرينش: بنزين ، دامنه تحريم ها وآينده«بنزين ، دامنه تحريم ها وآينده»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش است كه در آن ميخوانيد؛از اقتصاد ايران بنزين همواره به عنوان کالايي حساسيت زا بوده است که همواره توان تاثير گذاري خاص واقعي و رواني بر ساير بخش هاي اقتصادي نظير نرخ تورم و... داشته است در اين حال واقعيات تلخي همانند مصرف بيش از انداره بنزين در کشور ،فاچاق آن ، صرف سالانه ميلياردها دلار براي واردات آن و وابستگي اقتصاد کشور به واردات حدود 30درصدي آن همواره از نکاتي بوده است که کارشناسان بر آن انگشت گذاشته اند . در اين بين اين اهميت اساسي بنزين باعث شده است تا در يک سال گذشته تحريم صادرات بنزين به ايران به عنوان اهرمي براي فشار بر اقتصاد ايران ،توسط غرب مطرح باشد ، اهرمي که هر چند پنهان وپيدا قصد فشار بر تهران براي تغيير سياست خارجي خود را داشته اما بي شک در صورت برقراري تحريم صادرات بنزين به ايران پيامدهاي ناگواري براي اقتصاد کشور بر جا خواهد گذاشت.
در يک سال گذشته با نگاهي به رفتار شرکت هاي بين المللي صادر کننده بنزين به ايران مي توان رويکردي را مشاهده کرد که به تدريج بر دامنه انصراف وکناره گيري اين شرکت ها از صدور بنزين به ايران افزوده شده چنانچه شرکت هايي نظير ويتول ،کلينگور ،ترافيگورا ،ربلانيس هند ،شل هلند ،برتيش پتروليوم انگليسي ،دوک اميل روسيه وتوتال فرانسه از صدور بنزين به کشور خوداري کرده اند.
در اين بين هر چند که باراک اوباما لايحه تحريم بنزين ايران را متوقف کرد اما به نظر مي رسد همزمان با افزايش رويکردهاي يک جانبه وچند جانبه ي تحريم عليه ايران احتمال افزايش شرکت ها وکشورهايي که به ايران بنزين نفروشند بالا رفته است . در اين ميان با توجه به کاهش شرکت هاي صادرکننده بنزين به ايران اين خطر همواره وجود دارد که با ادامه فشارها وامتيازهاي غرب به شرکت هايي نظير ايندپندنت کويت ، پتروناس مالزي و ژن هوآ چين نيز به عدم صدور بنزين به ايران بيانديشند . امري که با توجه به نوع بازي ديپلماتيک اين کشورها در قبال ايران ورابطه سياسي ،اقتصادي اين شرکت ها وکشورهاي متبوع آنها با واشنگتن دور از انتظار نيست چه اينکه برخلاف تصور برخي اينک امارات روز به روز بر دامنه فشارهاي خود بر ايران افزوده است.
آنچه مشخص است هر چند در چند سال گذشته طرح ها و برنامه هايي نظير تهيه بنزين در شرايط بحراني در48 ساعت، خودکفايي در افزايش توليد داخلي بنزين مطرح بوده است اما واقعيت ها ومشکلات اقتصادي ومالي دولت را فعلا ناتوان از انجام آن کرده است . در اين بين با وجود اهميت استراتژيک بنزين براي کشور وافزايش احتمال وخطر تحريم بنزين توسط کشورهاي صادر کننده اينک بيش از هر زماني دولت بايد به فکر چاره جويي باشد.
در اين راستا طرح استراتژيها وراهبردهايي نظير مديريت مصرف بنزين کشور ،افزايش ديپلماسي با کشورهاي ديگر براي صدور بنزين به کشور ، کاهش سهميه بنزين و... مي تواند مد نظر مسئولان ومقامات اقتصادي وسياسي باشد . در اين حال آنچه نبايد از کنار آن به سادگي گذشت تدوين سناريوهايي براي هر گونه تغيير در واردات بنزين ، نوع مصرف ومديريت آينده اين حامل استراتژيک براي کشور است .
جهان صنعت:بلاتکليفي، دردي مشترک «بصيرت در برابر دام چالههاي تزوير»،«جام جهاني و گوي شيشهاي»،«ابهام در هدفمند کردن يارانهها»،«سکولاريسم زدايي از دانشگاه»،«بازگشت دوباره غول»،«بلاتکليفي، دردي مشترک»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم محمدحسين مهرزاد است كه در آن ميخوانيد؛ بلاتکليفي واژهاي است که با تحول اقتصادي دولت دهم گره سفت و سختي خورده است. همين چند روز پيش بود که بهمني، رييس کل بانک مرکزي گفته بود هدفمندي يارانهها بلاتکليفمان کرده!
ديروز هم وزير نفت راجع به قيمت بنزين پس از هدفمندي يارانهها چنان کليگويي کرد و مبهم سخن گفت که شايد اگر متن سخنانش را بخواند با بهمني در سردرگمي و بلاتکليفي همعقيده شود. ميرکاظمي اعلام کرد که مطابق قانون بنزين ليتري 400 تومان قيمت نهايي نيست و ممکن است عوض شود اما همزمان از احتمال معافيت ماليات بر ارزش افزوده بنزين گفت و دست آخر هم احتمال داد که روش محاسبه شرکت ملي نفت و شرکت ملي پالايش و پخش تغيير کند.
معلوم نيست، خودشان هم نميدانند نتيجه اجراي قانون هدفمندکردن يارانهها چه خواهد شد؛ يا اينکه ميدانند و نميخواهند بگويند. شايد هم آقاي وزير ميخواهد فضاي ذهني مردم را براي افزايش نجومي آماده کند.
فعلا که درد مشترک مردم و دولتمردان بلاتکليفي و سردرگمي است.
دنياي اقتصاد: اقتصاد و امنيت جمعي«اقتصاد و امنيت جمعي» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن ميخوانيد؛ آمريكا و متحدان اين كشور، از سه هفته پيش كه قطعنامه چهارم شوراي امنيت درباره ايران تصويب شد، به دامنه تحركات خود عليه جمهوري اسلامي افزودهاند.
آمريكا از اروپا خواسته فشارهاي اقتصادي را بر ايران افزايش دهد و رايزني با عربستان سعودي را در دستور كار قرار داده است. باراك اوباما، رييسجمهوري آمريكا و ملك عبدالله، پادشاه عربستان سعودي هم در همين چارچوب ديدار كرده و از اقدامهاي حقوقي و ايذايي گروه 1+5 حمايت كردند.
حركت تدريجي و خزندهاي كه در قالبهاي حقوقي و سياسي شكل گرفته امكان تعامل سياسي ايران را با آمريكا، اروپا و روسيه كاهش داده و بر رابطه ايران با قدرتهاي كوچكتر جهان و منطقه اثر گذاشته است. در مذاكرات سران آمريكا و عربستانسعودي، مسالهاي ديگر هم مطرح شده كه ربط مستقيمي به ايران ندارد، اما تاثير آن كمتر از فشارهاي مستقيم نيست. براساس بيانيه كاخ سفيد «اوباما و عبدالله ابراز اميدواري كردند مذاكرات اسرائيليها و فلسطينيها و مذاكرات مستقيم اسرائيل با سوريه و لبنان بهزودي از سر گرفته شود.»
اگر پيشبيني اوباما و عبدالله محقق شود، همنشيني آينده سوريه و لبنان با اسرائيل عرصه را بر جنبش فلسطين و به تبع آن، سياست منطقهاي ايران تنگ خواهد كرد.در چنين فضايي، ايران براي آنكه ناچار به بازي در چارچوب قواعد وضع شده از سوي واشنگتن و رياض نشود، لاجرم بايد به ابتكار عملهايي همسنگ ابتكار آمريكا و عربستان دست بزند. مزيت نسبي ايران در شرايط كنوني، بيشتر اقتصادي است تا سياسي و ديپلماتيك. علايق اقتصادي مشترك ايران با عربستان سعودي و تركيه عمدتا در حوزههايي است كه مشمول تحريمهاي شوراي امنيت نيست و ايران ميتواند در اين حوزه فعالتر شود. يكي از نيازهاي اساسي منطقه خاورميانه، ايجاد مناطق آزاد تجاري و اقتصادي است.
آمريكاييها چند سال پيش قصد داشتند چنين طرحي اجرا كنند، اما اصرار آنان به حضور اسرائيل در طرح، موجب شكست آن شد. روابط نزديك ايران و تركيه، سردي اخير در روابط تركيه و اسرائيل، فشار منازعات يمن بر عربستان سعودي و تنگناي حسني مبارك در سال منتهي به انتخابات حساس مصر، فرصتهايي هستند كه امكان همكاري ايران را با اين سه كشور، فراهم كرده است.
به علاوه، ركود سالهاي اخير در اقتصاد جهاني و ادامه آثار آن در سالجاري و سالهاي پيش رو، انگيزه كافي را براي سرمايهگذاريهاي تازه تركيه و عربستان در ايران و سرمايهگذاري سه كشور در مصر فراهم كرده است. چنين همكاريهايي ميتواند مقدمه عقد قراردادهاي دوسويه و چندسويه باشد و از درون همين قراردادها است كه به صورت تدريجي مناطق آزاد منطقهاي شكل ميگيرد. اقتصاد 2500 ميليارد دلاري ايران، عربستان سعودي، تركي