۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۲۲۹۶
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۵ - ۱۳-۰۲-۱۳۸۹
کد ۱۱۲۲۹۶
انتشار: ۱۷:۵۵ - ۱۳-۰۲-۱۳۸۹

باز باران با ترانه

متن کامل
 اين شعر از اوني كه در كتاب ادبيات ابتدايي داشتيم كاملتر است. با خواندنش كمي متحول مي شويم.

باز باران،
با ترانه،
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه.

من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.

شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
می پرند، این سو و آن سو

می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.

یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان.

کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک

از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.

آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من،
روز روشن.

بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.
بر درختان میزدی پر،
هر کجا زیبا پرنده.

برکه ها آرام و آبی؛
برگ و گل هر جا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان؛
آفتابی.

سنگ ها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را؛
بس وزغ آنجا نشسته،
دم به دم در شور و غوغا.

رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه؛
زیر پاهای درختان
چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.

چشمه ها چون شیشه های آفتابی،
نرم و خوش در جوش و لرزه؛
توی آنها سنگ ریزه،
سرخ و سبز و زرد و آبی.

با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو،
می پریدم از لب جو،
دور میگشتم ز خانه.

می کشانیدم به پایین،
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین،
از تمشک سرخ و مشکی.

می شندیم از پرنده،
داستانهای نهانی،
از لب باد وزنده،
رازهای زندگانی

هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا؛
شاد بودم
می سرودم
“روز، ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا؛
ورنه بودی زشت و بیجان.

این درختان،
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟

روز، ای روز دلارا!
گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”

اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره.
آسمان گردید تیره،
بسته شد رخساره ی خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران.

جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه ها ی [ گرد] باران
پهن میگشتند هر جا.

برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابر ها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابر ها را.

روی برکه مرغ آبی،
از میانه، از کرانه،
با شتابی چرخ میزد بی شماره.

گیسوی سیمین مه را
شانه میزد دست باران
باد ها، با فوت، خوانا
می نمودندش پریشان.

سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.

بس دلارا بود جنگل،
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه،
بس ترانه، بس فسانه.

بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛

“بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا،
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.”


منبع: وبلاگ سوشیانت
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۵۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۸:۲۰ - ۱۳۸۹/۰۲/۱۳
94
81
دم شما و شاعر گرم. حالی بردیم
ali
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۸:۲۸ - ۱۳۸۹/۰۲/۱۴
8
37
وای خدا چه خاطراتی بود یادش به خیر
soma
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۷:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۶/۲۲
4
99
بهترین خاطراتم واسم زنده شد مهمتر ازهمه یاد معلممون افتادم و مهمتر یاد هم کلاسیای گلم
وزیر نیرو : قطع برق خانگی حداکثر دو ساعت خواهد بود / انتظار چنین شرایطی را در اردیبهشت نداشتیم برچسب های جدید اتاق فکر تندروها رسید/ به مخالفان قانون حجاب بچسبانید: «ضدیت با دین» و «دفاع از برهنگی» ترامپ: توافق با ایران ساده است و آن‌ را ترجیح می‌دهم بازدید پزشکیان از نمایشگاه نفت نتانیاهو: ایران چالش بزرگی است معافیت بیمه‌ای برای کارفرمایان خُرد؛ گامی کوچک اما مؤثر برای اشتغال پایدار دبیر سندیکای صنعت برق: مردم بادبزن و آفتابه تهیه کنند، تابستان سختی پیش رو داریم سفر به ایام قدیم؛ شهناز پهلوی با استایل پرنسسی کنار پدرش (عکس) دیدار ترامپ و کارنی / از سیاست خارجی تا پیشنهاد جنجالی تبدیل کانادا به ایالت 51 کرباسچی : مخالفان داخلی مذاکرات، بسیار محدود و ضعیف هستند راز پنهان پشت نام تازه ایلان ماسک / «Gorklon Rust» چه معنایی می‌دهد؟ نام خلیج فارس در دبیرخانه سازمان ملل متحد ثبت شده است بسته شدن فرودگاه های مهم هند و پاکستان مشاور پیشین پنتاگون : درگیری با ایران می‌تواند به جنگی مشابه جنگ جهانی دوم تبدیل شود یکی از اولین کشتی های جنگی ايران در دهه ۱۳۳۰ (عکس)