روزنامه ابتكار در سرمقاله امروز خود تحت عنوان «آنچه باعث تفاوتهاي مطهري بود» نوشت؛ "ترديدي نيست درباره شهيد مطهري تا کنون سخنان زيادي گفته شده و مطالب بسياري نوشته شده است و همايشها و مراسم سالگرد باشکوهي هم بپا گرديده است.
اما به واقع نگاه به انديشه مطهري در اين سالها به جاي تحليل و نقد در جهت بسط، بيشتر جنبه تبليغي و تجليلي داشته است و به ندرت به ماهيت آثار ايشان توجه گرديده است .
نوانديشان و سنت گرايان هر دو تلاش کرده اند، رفتار گلخانهاي با آراء و انديشههاي اين مرد بزرگ داشته باشند. نهادهاي رسمي هم با تجليل صرف و تبليغ کليشه اي، زمينه اجحاف به آراء ايشان را فراهم آورده اند. در اين مقال فرصت تحليل آراء آن بزرگ نيست؛ بلکه به مناسبت به گوشهاي از آنچه موجب تفاوت مطهري با هم صنفان خود بود، اشاره ميرود. يکي از عواملي که روحانيت شيعه را از نظر معرفتي به انزوا کشاند، بي توجهي به معارف برون حوزوي و واقعيتهاي جامعه بود و محدود شدن بر مسايل و فروعي که محصول جامعه خاص بود.
شهيد مطهري از معدود عالماني بود که دو دهه پيش از انقلاب، مسير معرفتي خود را جدا کرد و با حفظ اصولي که در مکتب صدرايي و کلام سنتي دريافته بود به سراغ فلسفههاي جديد رفت و با تحقيق در فلسفه اخلاق،فلسفه کلام و فلسفه فقه، توانست خلا اجتماعي زمان خود را بيابد و با توسل به روش آموزشهاي نوين، قادر شد با خلاصه نويسي،روان گويي و ترجمه در آن فضا خوب بدرخشد او خود را نسبت به آراء ديگران،محروم نساخت و بدون تحقيق وبا موضع سلبي حکم به کفر و بطلان صادر نميکرد بلکه اين مطهري بود که به استقبال آراء ديگران ميرفت در نتيجه وارد جريان زندگي اجتماعي ميشد و به جاي گوشه نشيني و اقدام به استنباط احکام در خلاء که آفت اصلي نظام حوزوي است، توانست بين جامعه ديني و احکام ديني ارتباط برقرار نمايد .
به تعبير ديگر مطهري با اتخاذ رويکرد متفاوت با اسلاف خويش در تعامل با مسايل جامعه به» واقع گرايي» دست يافت. واقع گرايي حلقه مفقوده نظام آموزشي حوزههاي آن زمان بود.
مسير آموزش حوزهها بر پايه مسايل ذهني و فرضي و نادر الوجود استوار بود به همين دليل علماء برغم زحمات زياد با درد و دغدغههاي جامعه فاصله بسيار داشتند و دور افتادن حوزويان از مسايل مبتلا به جامعه آنان را به عناصر کم بهره و با کارکرد بسيار محدود تبديل کرده بود و بدين ترتيب متد آموزشي حوزه عامل اصلي انزواي نظام روحانيت بود اما مطهري به دليل شکستن تابوي آموزش و روشهاي تعامل،به نوانديش ديني دست يافت
او صليب به دست، به انکار ديگران ننشست بلکه اول سعي کرد حرف ديگران را خوب بشنود و آنگاه با صبوري و متانت تحليل کند و سپس با احترام يا اقدام به رد ميکرد يا تائيد مينمود .او با شکستن تابوي عوام زدگي به عنوان آفت نظام حوزوي، توانست در بين نوانديشان قد برآورد و معارف ديني را بر جامعه روشنفکري با سر بلندي عرضه کند.
بنابراين مطهري عالم ديني بود اما در قالب حوزه باقي نماند و ضمن اينکه فلسفه اسلامي،کلام اسلامي و اصول فقه را به خوبي ميدانست اما سري در مطالعات برون حوزوي در خصوص ديگر فلسفهها و آراء متکلمين نيز داشت او در عين اينکه يک متکلم اسلامي است اما گرايش استدلالي اش باعث نشنيدن آراء ديگران نشده است . مطهري به دليل ارتباط با بدنه صاحب نظران جامعه و محصور نشدن در هالههاي قدسي، ضمن نقد انديشههاي التقاطي توانست افراد بسياري را به دامن اسلام جذب نمايد و البته مطهري هم زمان نسبت به روشنفکران دين نشناخته و روحانيت زمان نشناخته در رنج بود."